شماره 119    |    29 خرداد 1392



تاريخ شفاهي؛ افق‌ها و انتظارات

مدخل

تاريخ شفاهي اساسا محصول ضرورت‌هاي متكثّر و نگرشِ ساختارشكنِ پس از جنگ جهاني دوم است. از يك سو، خيل انسان‌هاي درگيرِ جنگ در عرصه‌هاي مختلف، و از سوي ديگر، ابعاد بسيار گسترده‌ی تأثيرات مستقيم و غيرمستقيم جنگ بر حيات اجتماعيِ مردم شهر‌ها و نواحي، ضرورتِ ثبت و ضبط وقايعِ مختلف از طريق ميكرفون را برجسته کرد؛ چراكه بسياري از مردم و ابعاد مختلف حيات اجتماعي آن‌ها مانند زندگي سربازي و خانواده‌هاي آن‌ها، مهاجرت‌هاي گسترده، خرابي‌هاي وسيع ناشي از جنگ، جان‌باختگان بي‌شمار جنگ و غيره، نه توانِ ثبت در اسناد را داشتند و نه ممكن بود كه با سبك و سياقِ سنّتيِ حاكم بر تاريخ بتوان دست به حفظ ابعادِ مختلف انسانيِ آن واقعه‌ی بزرگ زد. اين ضرورتي بود كه تبديل به فرصت شد. از آن پس، جهان با رشد و وسعتِ ويژه‌اي به سمت فراواني خواسته‌ها، درخواست‌ها و پرسش‌هاي اساسي از گذشته رفت. یک بار دیگر عصر تاريخ آغاز شد و گونه‌هاي مختلف ديگر، چنان‌كه ضرورت اين عصر بود، رفته‌رفته زاده و گسترده شدند: تاريخ محلي، تاريخ‌نگاريِ خُرد (micro history)، تاريخ زنان، تاريخ‌نگاري آماري و بسياري ديگر، مرهون جهان پس از جنگ است. ملت‌ها، به خصوص از گذشته‌ی نزديك خود در همه‌ی ابعاد پرسش‌های زیادی داشتند.

مسأله
بازسازي گذشته در قالب تاريخِ تاريخ شفاهي بر پايه‌ی مناظر ذيل قابل تأمل و بررسي است:

 - نهفته بودن بسياري از سلسله علّت و معلول‌هايي كه پاسخ‌يابي آن‌ها ضرورت و نياز جامعه‌ی امروز از تاريخ نزديك (nearby history) است. نگرش زمان حال نسبت به گذشته پيوسته در حال تحويل و تحوّل است. به همين ميزان، پرسش‌ها نيز در حال تغيير هستند و به تبع، پاسخ‌ها نيز از مجاري مختلف شنيده می‌شوند.

- وقايع و رخدادهايي وجود دارند كه به اقشار مختلف و متفاوتي مربوط می‌شوند و در صحنه‌هاي رسمي ـ دولتي و حتي نيمه‌رسمي ـ نيمه‌دولتي از آن‌ها نامي برده نمی‌شود، در حالي‌كه بخش قابل توجهي از جامعه‌ی بشري و فعاليت‌هاي آن در قالب متون و اسناد اداري قابل بازيافت و بازسازي نيست.

- افزون بر اين، آرزو‌ها و دغدغه‌ها و انتظاراتِ حواشيِ وقايع نيز از دل اسناد بيرون نمی‌آيد و مورّخ تنها بر پايه‌ی حدسيات و قوّه‌ی تخيل به بازيابي آن‌ها می‌پردازد. اما مورّخين شفاهي با در دست داشتن شواهد شفاهي در دايره‌ی زماني نزديك (يك‌نسلي، دونسلي) می‌توانند در مسير گره‌نمايي و گره‌گشايي دست به رمزگشاييِ حواشيِ وقايع و جريان‌هاي خُرد و كلان بزنند: چه می‌خواستيم و چه شد؟

- تاريخ شفاهي، به‌طور منحصربه‌فرد، هم‌زمان مستعدِ كار‌هاي چندبُعدي است. اين به دليل ضرورت طبيعي روش آن در دو وجه آفرينندگي (creative) و عملِ متقابل (co-operative) دو يا چندجانبه است. نبايد فراموش كرد كه تاريخ شفاهي در يافتنِ شواهدِ تازه ـ دقيقا در همان‌جا كه لازم است ـ و خروج از موقعيت‌ها و ورود به ميدان‌هاي تحقيق متفاوت، توانايي ويژه‌اي دارد. اين به آن معني است كه پروژه‌هاي تاريخ شفاهي از هر نوع با «راهبرد غيرمتعارف» شروع می‌شوند (Thompson 1988: 166).

تحليل
زمانِ معاصر، زمانِ پيش‌رونده به سوی زمانِ حال، و زماني است كه پيوسته رو به آينده دارد؛ چنان‌كه مرز‌هاي معاصرنگاري در تاريخ با حال‌نگاري (جامعه‌شناسي، علوم سياسي و غيره) آشكار و تعريف‌شده نيست. از اين‌رو، به نظر بسياري، در تقريبِ ذهني از آن بايد به نامِ «تاريخ نزديك» ياد كرد. معاصرنگاري، نگارش عريض است و نمی‌توان به مقصد رسيد، مگر با در اختيار داشتنِ وسايل و ابزار متعدد و چندكاره. تاريخ‌نگاري به منزله‌ی مثلث متساوي‌الساقيني است كه دو ساق آن از نقطه‌ی تلاقيِ محو، کم‌رنگ يا حتي نقطه‌چينِ خود در جهان باستان آغاز می‌شود. به مرور زمان بر فاصله‌ی ساق‌ها افزوده می‌شود. زمان نزديك به حال، خطِ وصلِ دو ساق است. هرچه به زمان حال نزديك‌تر شویم، خطِ وصلِ دو ساق طولاني‌تر و گسترده‌تر می‌شود. زمان حال، جزئي از دوران معاصر است. در واقع، در هر زمان از جمله امروز، اتصال خط دو ساق، كمّيت طولاني‌تري نسبت به گذشته دارد. اين مثال از آن روست كه وضع گسترده‌ی تاريخ‌نگاري ترسيم شود. اين وضعيت در يك سده‌ی اخير آن‌چنان رو به ‌گستردگي و تنوّع بوده است كه مورّخين يا بايد از عرصه‌ی تاريخ‌نگاري و گذشته‌نويسيِ خود، كه به نوعي باريك‌نويسي بود، درگذرند، يا اين‌كه سازوكاري براي جهانِ گسترده‌ی پيش‌رو بيندیشند؛ امری كه از ميانه‌ی قرن بيستم با سازوكارِ ساختارشكنانه‌ی تاريخ شفاهي ميسر شده و به‌رغم چشم‌پوشی از آن، پس از چند دهه راه خود را ميان مورّخين باز كرده است.

ديگر اين‌كه مسيري كه شفاهي‌كاران رفته‌اند و بسياري از نحله‌هاي مورّخين به آن‌ها پيوسته‌اند، رو به كمال و تمام دارد. تا عصر عمومي شدن تاريخ شفاهي در دهه‌ی نخست قرن بيست و يكم، سه دوره براي روند تكاملي تاريخ شفاهي می‌توان قائل شد:

از سال 1947 تا دهه‌ی 1970، دوره‌ی نخست شكل‌گيري تاريخ شفاهي است. در اين دوره، شفاهي‌كاران به دنبال وقایعِ معيّن و جزئيات روزمره‌ی پيراموني آن بودند. در اين راستا، همانند سنّت تاريخ‌نگاري مكتوب، برای يافتن عناصر و فَكت‌هاي تاريخي در شواهد شفاهي، دست به مصاحبه می‌زدند. چنان‌كه پل تامسون (P. Thompson) براي بازسازي عصر ادوارد (1894-1972) در بريتانيا، با نزديك به پنج‌هزار نفر مصاحبه کرد.

دوره‌ی دوم از سال 1979 با تفكّر متفاوتي ادامه يافت. در این دوره، تفكّرِ تفسيري وارد كار‌هاي شفاهي‌كاران شد. در اين مرحله، شفاهي‌كاران بر این نظر بودند كه مستخرجات مصاحبه را نمی‌توان واقعيت‌های صرف دانست، بلكه در محتواي مصاحبه‌ها معجوني از عناصر فرهنگيِ ناخودآگاهِ حافظه، ايدئولوژي، و آرزو‌هاي پنهان نهفته است که با تفسير آن‌ها می‌توان به بازنمايي گذشته دست زد. برای مثال، كار لويسا پاسريني (L. Passerini) درباره‌ی كاركرد ايدئولوژي و توافق عامه‌ی مردم در ظهور فاشيسم در ايتاليا بود.

اما نسل متأخر يا دوره‌ی بعدي شفاهي‌كاران، افزون بر مطمح نظر قرار دادن عناصر تحقيق پيشين، تحت‌تأثير انديشه‌هاي سياسي چپ و حقوق شهروندي و فمينيسم، به منظور آگاهي از تجارب گروه‌ها و جماعاتِ به‌حاشيه‌رانده‌شده و جهان‌هاي گم‌شده، به تاريخ‌نگاريِ قاعده‌ی اجتماع يا تاريخ‌نگاريِ فرودستان روي آورد. در اين مرحله، گستره‌ی پوششِ كار‌هاي شفاهي‌نگاران رو به وسعت و تنوع گذاشت (Green 1999: 230–37).

افزون بر اين، پژوهش‌هاي آرشيوي در بهترين شرايط با كندي قابل ملاحظه‌اي می‌توانند به بازنمايي گذشته‌ی نزديك بپردازند. اين كندي در بسياري از موارد اسباب از دست رفتن فرصت‌ها براي جامعه می‌شود. طبق قوانين بين‌المللي و حتي ايران، آرشيو شدن اسناد دولتي 30 سال (در ايران 40 سال) است. يعني دوره‌اي كه سند از دايره‌ی كاركرد اداري خارج و راكد می‌شود. در اين وضعيت اسناد اداري ـ دولتي راهي آرشيوها می‌شوند و دسته‌بندي می‌گردند و در نهايت در اختيار محققين قرار می‌گيرند. از آن‌جا كه اين چرخه‌ی كار طولاني است و مراكز نگهداريِ اسناد محدودند و به‌تبع، تحقيق و تتبّع بر روي آن‌ها مشكل است، راه‌كار ديگری براي بارگذاري گذشته باید انديشيده شود. از سوي ديگر، قانون آرشيو شامل اسناد غيردولتي و غيررسمي نمی‌شود. اين به آن معني است كه بخش اعظمي از گذشته‌ی اجتماعي بدون متولّي می‌ماند. بدين سبب، براي رفع كندي و محدوديت‌ها، آرشيوِ شاهدينِ شفاهي (oral testimony) می‌تواند به حفظ و تقويت حافظه‌ی تاريخي كمك کند. اين خود دليلي بارز در فراگيري و گسترش تاريخ شفاهي شده است. تاريخ شفاهي به عنوان يك روش در عرصه‌ی گردآوري و آرشيو اطلاعات، روشي فراگير جهت آرشيوسازي عرضه كرد و دايره‌ی ثبتي آدرس‌هاي خبري، وقايع و جريان‌ها را به چيزي حدود دو نسل و اندي ارتقا داد. بنابراين، انديشه‌ی توسعه‌ی آرشيو‌هاي شفاهي جهت ارتقاي تحقيقات تاريخي پايه‌ی اساسيِ گردآوري شواهد شفاهي است.

بي‌شك مؤسسه‌ها و افراد درگير در كار شفاهي در ايران هركدام آرشيو خاص خود را دارند. اما چنان‌كه به نظر می‌رسد وجه ترجيح مصاحبه‌ها و مستخرجات آن‌ها تدوين كتاب‌هايي است كه سفارش داده شده است. بنابراين، محوريتِ كار‌ها «تدوين‌مدار» است نه «آرشيومدار». به بيان ديگر، از محققين خواسته می‌شود تا كار‌هاي خود را در زمان لازم در قالب كتاب تحويل دهند. در اين‌جا دو اشكال رخ می‌دهد: نخست اين‌كه هيچ‌گاه آرشيو كامل شكل نمی‌گيرد و بهره‌گيري از مصاحبه‌ها يكبار مصرف است و بعد از آن سرنوشت مبهمي خواهد داشت. ديگر اين‌كه هر متن تاريخي ارجاعاتي دارد كه براي اعتمادسازی خواننده در جاي جاي اثر ذكر می‌شود. خواننده می‌تواند در صورت بروز هرگونه ابهام يا ترديدي به اصل منبع مراجعه کند. در صورت عدم دسترسي، چگونه می‌توان براي متنِ توليدشده اعتبار قائل شد؟

اساسا كاربري توليدات شفاهي، اعم از خاطرات شفاهي و تاريخ شفاهي، بنا به ذات خود، توان مركزيتِ روايتِ تاريخي را ندارند. ذات تاريخ شفاهي وابسته است؛ از اين جهت، بايد در نظر داشت كه دريافت‌ها و برداشت‌ها از مصاحبه‌، زماني به كمالِ انعقاد خود منجر می‌شود كه مستندات مكتوب از آن‌ها حمايت كنند و يا آن‌ها مستندات مكتوب را تقويت کنند. افزون بر اين، به دليل حاكميت و منشأ فردي ـ خصوصي مسير آن تا تبديل به تجربه‌ی عمومي ـ جمعي محل اشكال است. بنابراين بايد در نظر داشت كه مناط كاربري شفاهيات در بازسازي و رمزگشايي از حوليات وقايع است؛ جايي كه مدارك مكتوب با سكوت برگزار می‌كنند، تا به اين وسيله فهم و درك آن‌ها را تسهيل کند. به بيان ديگر، آن‌چه تاريخ شفاهي ناميده می‌شود اگر صرف مستخرجات مصاحبه باشد، حكم شواهد شفاهي (محتواي ذهني) را دارد كه مورد قرائتِ مصاحبه‌شونده ـ مرور ذهنيات خود ـ با كمك مصاحبه‌گر واقع شده است و از اين جهت، حكم تاريخ شفاهي می‌يابد. اما اگر متونِ تاريخيِ مستخرجاتِ مصاحبه به عنوان يك از سازوكارهاي تقويت متن ـ روايت تاريخي ـ مورد بهره‌برداري قرار گيرد، در راستاي فلسفه‌ی وجودي خود عمل كرده است. در هر دو صورت، چنان‌كه آمد، شواهد شفاهي، كمكي دوجانبه به دريافت و حلّ و فصلِ كُدهاي سربه‌مهرِ گذشته و انتقال آن به آينده براي تحليل مورّخان بعدي است. همين‌جاست كه بيش‌تر عقيده بر آن است که توليداتِ شفاهي، آينده‌نگريِ مورّخينِ امروز براي همكاري با مورّخين فردا به منظور تكميلِ روايتِ تاريخي است.
به این ترتیب، دو انتقاد اساسي را به تاريخ‌نگاري شفاهي ايران می‌توان وارد دانست: يكي محتوايي است و ديگري روش‌شناسانه. این دو ایراد، در تأثير و تأثّر دوجانبه، از يك سو موجب پراكنده‌كاري و موازي‌كاری شده‌اند و از سوي ديگر، زمینه‌ی خروج از ريل شفاهي‌كاري را فراهم آورده‌اند.

از جهت محتوايي بايد اذعان کرد كه فلسفه‌ی تاريخ شفاهي، چنان‌كه گذشت، در واقع، چندصدايي‌كردنِ گذشته و به تبع آن تاريخ است. جهان‌هاي گم‌شده و ساكت پس از آن‌كه پا در دنياي مشاركت اجتماعي گذاشتند، ميكرفون شفاهي‌كارانِ مستعد رونمايي از آن‌ها شد. نگرش هندسي به گذشته ابعاد متكثّري را نمود داد و حتي صدا‌هاي بي‌رمق در آن قابل شنيدن شدند. اين‌بار مورّخ، هم‌چون كاوشگران، به سمت و سو‌هاي متعدد و متفرّق می‌رود تا هر كانونِ خبري، قابليت انتقال به آينده را داشته باشد. چنان‌كه در ادوار تاريخ شفاهي آمد، مركزيت اين كانون‌ها به طور عمده زنان، كارگران و افراد كم‌سواد يا بي‌سوادي بودند كه توانايي ثبت خود در تاريخ را نداشتند. به تبع، آن‌چه كه تاريخ از منظر قاعده‌ی اجتماع، تاريخ فرودستان، و تاريخ فرمانبران نام گرفت، مورد توجه واقع شد. اين‌كه همه‌ی تلاش‌ها در خط تعامل كانون‌هاي قدرت با ميكرفون قرار گرفته بديع می‌نمايد. آمار دقيقي نيست، اما بيش‌تر ويترين شدن چهره‌هاي سياسي ـ نظامي از كانال شفاهي‌كاران، شائبه‌ی نزديك‌بينيِ آستيگمات اين گروه از مورّخين را به ذهن متبادر می‌كند. شيب گفت‌وگو بي‌شك بايد به سمتِ عمومي‌گرايي تنظيم شود، وگرنه صاحبان نفوذ و قدرت پيوسته در تاريخ ثبت و ضبط شده‌اند و تاريخ را در مصادره‌ی خود دارند.

از جهت روش‌شناسي، محورمداريِ تدوين و توليد در قالب متونِ مستخرج از مصاحبه ـ مستقل يا نيمه‌مستقل ـ و فراموشي يا كم‌اهميت‌شدنِ آرشيو شفاهي، خط سير تاريخ شفاهي ايران را در راستاي بازار تعريف كرده است. مسأله‌ای كه، در درجه‌ی نخست، از اعتبار كار‌ها براي مستندات و ارجاعات تاريخي می‌كاهد. توليدات تاریخ شفاهي آينده‌گرا هستند؛ اين به آن معني است كه محققينِ آينده بيش از آن‌كه به مطلبِ استخراج‌شده توجه كنند، به ميزانِ اعتبارسنجي آن‌ها كه همانا در دسترس قرار گرفتن مواد خام است می‌انديشند. مؤسسه‌هاي مختلفِ دست‌اندركارِ تاريخ شفاهي، پيوسته انتظار دارند شفاهي‌كاران پروژه‌اي را تعريف كنند و با محوريتِ موضوعيِ كم‌وبيش خاص دست به مصاحبه بزنند و پس از آن، به سمت توليد اثر پيش بروند. به بيان ديگر، كارفرمايانِ شفاهي‌كاران بر اين نياز كه تأليفي بايد استخراج شود، تأكيد دارند. درحالي‌كه يكي از مستخرجاتِ مصاحبه‌ی فعّال، آن هم در قالب سلسله‌اي و مصاحبه‌هاي متعدد، اين است كه محقّق يك روايت ـ متنِ تاريخي از آن استخراج كند. هر تأليفي از اين منظر و در اين مسير، در واقع يك قرائت است، در حالي‌كه در ذاتِ آرشيومداري كار و به‌تبع تاريخ شفاهي، آزادي در قرائت‌هاي متكثّر نهاده و نهفته است. چنان‌كه پل تامسون، از مؤسّسين تاريخ شفاهي بريتانيا، مدار كار خود را مباحث پروژه‌هاي چندمحوري معرفي كرده است (Thompson 1988: 166). وي بر ارزشمندي و غني‌سازي ميدان‌هاي مختلف، مثلا طبقه‌ی كارگران كه معمولا مستندات مكتوب در ثبت حيات اجتماعي آن‌ها ناموفق هستند، تأکید می‌کند. چنين مسيري، چه در انگلستان و چه در آمريكا، اسباب برآمدن آرشيو‌هاي متعدد در سطوح مختلف محلي و ملّي شده است، تا به‌ويژه طبقاتِ ساكتِ جامعه فرصتي برای مشاركت تاريخي داشته باشند: اقليت‌هاي نژادي و مذهبي، مهاجرين، زنان (تجارب كارگري، خانه‌داري و غيره)، كم‌سوادان و بي‌سوادان در لايه‌هاي كارگري و كشاورزي (Bentley 1999: 156). تنوع موضوعي و شجره‌شناسيِ موضوعات در تاريخ شفاهي از اهمّ اصولي است كه در همه حال همه‌ی جوانب آن بايد داراي متولّي باشد (نك: نورائي 1387: 21-46).

در قالب و مفهومي ديگر، توان بالقوّه‌ی تاريخ شفاهي در صورت‌بندي نوين هويّت، حافظه‌ی تاريخي، زبان و روايت، بهتر و كارآمدتر از سازوكارهاي معمول با شيوه‌ی تاريخ‌نگاري موجود در ساير عرصه‌ها مانند روابط بين‌الملل و تاريخ ديپلماسي است (Bentley 1999: 157). روش‌هاي تاريخ‌نگاري در روش‌ها موجود و سنّتي خود، راه و شيوه‌ی خود را دارند. آما آن‌چه كه دست‌آورد تاريخ شفاهي است آن است كه براي مثال مؤلّفه‌هاي هويت ملي هرچه به زمان حال نزديك‌تر می‌شوند، پيچيده‌تر و متراكم‌تر می‌شوند. از اين جهت، تاريخ شفاهي به عنوان ابزاري چندمنظوره با تفكّري كارآمدتر و با قدرتِ مانورِ بالاتر می‌تواند در ثبت شواهد شفاهي در قالب‌هاي مختلف مؤثر باشد.

پیشنهادات
1. در ايران بیش‌تر با محوريتِ تدوين‌مدارانه‌ی شفاهي‌كاران روبه‌رو هستيم. مؤسّسه‌هاي مختلف، به شكل متفرّق، عزمي جزم دارند تا پروژه‌هاي موضوعي خود را در قالب تأليفات روانه‌ی بازار كنند. اين می‌تواند هم فال باشد هم تماشا. اين‌كه مؤسسه‌هاي موجود حاميان مناسبي براي اين قبیل كارهاي تاريخي هستند، جاي تقدير است. اين مؤسسه‌ها با بودجه‌هاي كم‌وبيش قابل‌اعتماد توانسته‌اند در شيوعِ تاريخ شفاهي و عمومي‌سازي آن در كشور خدمت شاياني بكنند. از سوي ديگر، خيلِ شفاهي‌كاران فرصت‌هاي طلايي را قدر دانسته‌اند و به هر صورت كارهاي متعدد و متنوعي در سطوح مختلف علمي ارائه داده‌اند. در عين حال، ممكن است مؤسسه‌هاي مختلف داراي آرشيو‌هايي باشند، ولي يا به طور عمده خصوصي هستند و يا دسترسي به آن‌ها محدود و ممتنع است. مهم اين است كه كارفرمايانِ پروژه‌هاي تاريخ شفاهي بايد نتيجه‌ی مصاحبه‌ها را در مراكز آرشيوي در اختيار عموم بگذارند و اين امر، در سطوح محلي و ملي تسهيل شود.

2. خروج از پروژه‌های نخبه‌محور در تاریخ شفاهی ایران؛ چیزی که همه‌ی کار شفاهی‌کاران را می‌بلعد. باید اذعان داشت که توسعه‌ی اندام‌واره‌ایِ تاریخ شفاهی در همه‌ی زمینه‌های اجتماعی و توزیع عادلانه‌ی آن‌ها در همه‌ی طبقات و لایه‌های اجتماعی، از اهمّ واجبات تحقیقات شفاهی است. این، از یک سو، خلأ تحقیقات در باب زوایای پنهان اجتماعی را مرتفع خواهد کرد، و از سوی دیگر، گامی اساسی در تکمیل آرشیو‌های ملی و محلّی خواهد بود.


منابع و مآخذ

نورائي، م. (1387). «كالبدشكافي موضوع و موضوع‌يابي در تاريخ شفاهي»، در مجموعه مقالات پنجمين نشست تاريخ شفاهي ايران، صص 21-46، مشهد.


Bentley, M. (1999). Modern Historiography, London.
Green, A.; Troup, K. (1999). The Houses of History, Manchester.
Perks, R.; Thompson, A. (1998). The Oral History Reader, London.
Thompson, P. (1988). The Voice of the Past, Oxford.

 

دكتر مرتضي نورائی
دانشيار گروه تاريخ دانشگاه اصفهان

منبع: کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، ش 180، اردیبهشت 1392، ص 2


http://www.ohwm.ir/show.php?id=1809
تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.