شماره 8 | 15 دي 1389 | |
چکیده
اگرچه فهمیدنی است که ضرورت رفع نیاز مخاطبان به کسب آگاهی از وقایع انقلاب، مراکز مسئول را به انجام مصاحبه با دستاندرکاران مبارزه و انتشار محصول آن به صورت خاطرات واداشته، اما شیوة عمومی انجام مصاحبه، ناتوانی یا پرهیز مصاحبهگر از چالش با اظهارات پاسخگو، موجب شده که پرسشهای بنیادینی بیپاسخ بمانند و در نهایت تلاش گسترده برای چاپ خاطرات بر ضد خود عمل کرده موجب بیاعتباری خاطرات منتشر شده گردد.
در این مختصر با ارائه نمونههایی به ضرورت تغییر شیوه انجام مصاحبه و سودمندی بررسی انتقادی برخی مصاحبههای انجام شده مربوط به تاریخ انقلاب اسلامی پرداخته میشود.
مصاحبه به عنوان یکی از ابزارهای گردآوری اطلاعات، در مباحث روش پژوهش در علوماجتماعی جایگاه ویژه خود را دارد و در مورد اصول انجام آن، آموزش مصاحبهگران و ویژگیهای یک مصاحبه موفق ترقیقات نظری به عمل آمده است. برای نمونه نوشتهاند که مصاحبه «گفتوشنودی بین مصاحبهگر و مطلع، با هدف دستیابی به اطلاعات معین» و از اینرو انجام موفق آن نیازمند تحقق سه شرط زیر است: نخست اینکه اطلاعات خواسته شده در دسترس پاسخگو باشد و مواردی نظیر فراموشی، بیخبری و محرمانه بودن اطلاعات عارض نگردد.
شرط دوّم، اطمینان یافتن از این نکته است که پاسخگو، پرسش را درست دریافته و فهمیده است و سوّمین شرط به شرایط جسمی و روحی پاسخگو بازمیگردد و خواستهاند که این اطمینان حاصل شود که پاسخگو میداند، پذیرش مصاحبه از سوی او به معنی پذیرش ارائه پاسخهای درست و تحریف ناشده به پرسشهاست و افزون بر این مصاحبهگر باید بکوشد از کاهش انگیزه پاسخگو بپرهیزد و با نشان دادن ادب و کنجکاوی عالمانه و انجام اقدامات لازم مانع از پریشانی حواس پاسخگو، بروز بیم از نتایج مصاحبه در وی و بدگمانی او به مصاحبهگر شود. (موزرـ کالتون، 1367، 241)
افزون بر این همه، تأکید آموزشدهندگان روش تحقیق بر این نکته حائز اهمیت است که مصاحبه «فرایندی اجتماعی است که توسط دو شخص، مصاحبهکننده و مطلع، انجام میشود» و برای ارزیابی توفیق آن باید به کشش متقابل مصاحبهگر و پاسخگو توجه داشت. پاسخگو در مدت مصاحبه، مصاحبهگر را مینگرد و نتایجی میگیرد، که ممکن است در پاسخهای او تأثیرگذار باشند. مصاحبهگر نیز تحتتأثیر پاسخگو قرار میگیرد، بنابراین کل فرایند، امر پیچیدهای میشود.» به ویژه که تأثیر و تأثر متقابل مصاحبهگر و پاسخگو از ظاهر یکدیگر از همان آغاز دیدار این دو شروع میشود و در شیوه طرح پرسشها و بیان پاسخها در طی مدت انجام مصاحبه ادامه مییابد. البته میتوان مصاحبهگر را آموزش داد که با خودداری از بیان نظر شخصی خود، طرح پرسشهای سنجیده، آشکار ساختن همراهی خود با آزادی بیان و نشان دادن علاقه خود به واقعیت امور، به گونهای نقش خود را ایفا کند که کمترین تأثیر را بر پاسخهای پاسخگو بگذارد و بدین گونه بر اعتبار دادههای مصاحبهای بیفزاید. این ترقیقات ادامه یافته به بررسی نوع پرسشها (پرسش از امور واقع، پرسش از باورها و پرسشهای شناختی مثلاً پرسش از عده متوفیات سالانه بر بنیاد مقایسه بین سرطان ریه و حوادث رانندگی) و ارزیابی انواع پاسخها پرداختهاند و مثلاً پنج نوع پاسخ بیجواب، ناکافی، نادرست، نامربوط و بدگویی را از یکدیگر تفکیک کردهاند. (همان، 246 ـ 247)
در این مقوله تأکید باز هم بیشتری بر آموزش مصاحبهگران شده، نتایج بررسیهای به عمل آمده در مورد نقش مصاحبهگر در مصاحبههای موفق مورد ارزیابی قرار گرفته است. (همان، 253 ـ 260)
در بحث از آسیبشناسی مصاحبههای به عمل آمده برای تاریخ انقلاب اسلامی عمدتاً همین مسئله جلب توجه میکند که ضرورت پاسخگویی به عطش عمومی برای آگاهی از گذشته که در پی وقوع انقلاب اسلامی حاصل شد، فرصتی برای آموزش و گزینش مصاحبهگران در اختیار مسئولین نگذاشت و مراکزی همچون مراکز اسناد انقلاب اسلامی عمدتاً به این شیوه عمل کردند که کارکنان علاقهمند خود را مسئول مصاحبه با افراد منتخب کرده، پس از ضبط خاطرات و نوشتن مطالب ضبط شده، مجموعه فراهم آمده را برای یکدست کردن و تدوین و تحشیه در اختیار دانشوری قرار داده، محصول تلاش وی را به عنوان خاطرات فرد منتخب به چاپ رسانیدهاند. حجم انبوه کتب چاپ شده به این شیوه، در خور نگرش است و میتوان همدلانه با مسئولانی که به تولید این دادهها توفیق یافتهاند، به ارجگزاری این تلاش پرداخت. اما باور به ضرورت برخورد اعتلابخش موجب میشود که ضمن تجلیل از تلاش به عمل آمده از این نکته غافل نگردیم که مهمترین مرحله گردآوری دادهها یعنی همان مرحله مصاحبة اولیه، عملاً از سوی کسانی به انجام رسیده که آگاهی کمتری از نحوه انجام آن داشتهاند.
مشکل تنها در این نیست که برای سالیان دراز و آنگونه که این بنده دیده است کارکنان هیچ یک از مراکز انجام مصاحبه، آموزشی برای انجام آن ندیده بودند، نکتة مهمتر که در مباحث نظری در مورد مصاحبه مفروض گرفته شده یا مغفول مانده این است که مصاحبهگران افزون بر ندانستن فن انجام مصاحبه معمولاً فاقد حداقل دانش لازم در مورد موضوع مصاحبه بودهاند و از اینرو محصول تلاش آنان تنها به مثابه آینهای عمل کرده که گفتههای پاسخگو را بازتاب میدهد. جلسات مستمر و در عین حال متناوب انجام مصاحبه و عدم فراغت پاسخگو از مشغلههای زندگی و گاه نیز کهولت موجب شده که پاسخها با تأمل کافی همراه نباشند و بازتاب بیجرح و تعدیل آن به بیاعتباری نتایج مصاحبه بینجامد. برای نمونه هنگامی که آیتالله حسین بُدَلا از «تناقض در برخورد با لباس روحانیت» سخن میگویند و از اینکه وزارت معارف آزمون برگزار میکرد و جواز عمامه صادر میشد و از سوی دیگر، «مأموران به سادگی متعرض معممین میشدند و به جواز عمامه اعتنایی نمیکردند» و میافزایند که «در چنین اوضاع و احوالی بود که امثال حاج شیخ محمدتقی بافقی، علم مخالفت با دستگاه ظلم و جور را برافراشتند و متحمل آن مصائب و ناملایمات شدند» (هفتاد سال خاطره، 137، 105)، این جمله منقع نشده جز به بیاعتباری سخن ایشان نمیانجامد. چرا که دستگیری مرحوم بافقی در آغاز سال 1307 خ و چند سال پیش از این ماجراها صورت گرفت. مصاحبهگر آگاه میتوانست با پرسوجو، پاسخگو را به بیان دقیق نظر خود و اصلاح این خطا رهنمون گردد.
در نمونهای دیگر، عدم آگاهی مصاحبهگر موجب شده که اعتبار سخنان یکی از مبارزین با علامت سؤال مواجه گردد. آقای بشارتی در ضمن بحث از واقعهی 17 شهریور تهران، بیان میدارند که «آمار رسمی که در خصوص تعداد شهدا اعلام کردند، خیلی کمتر از تعداد واقعی آنها بود. رژیم تعداد شهدا را هشتادونه و تعداد مجروحین را دویستوپنجاه تن اعلام کرد.» ایشان افزودهاند که «قبل و بعد انقلاب هیچ آمار دقیقی از تعداد شهدای 17 شهریور به دست نیامد؛ اما من که در بهشت زهرا بودم روی پای یکی از جنازههای شهدا عدد 1723 را دیدم.» به نظر وی معلوم بوده است که «اینها را از یک کانال رسمی، مثلاً ساواک، عبور داده و جواز دفن صادر کردهاند و آن شماره هم، شماره مسلسل افرادی بود که از کانال گذشتهاند. بنیصدر تعداد شهدا را سه هزار نفر اعلام کرد و رادیوهای بیگانه تا چند هزار هم ذکر کردند.» بخش بعدی سخن ایشان توجه بیشتری را میطلبد. به بیان وی «بعد از انقلاب هم آمار دقیقی از تعداد شهدا به دست نیاوردیم، یعنی به دنبال آن نبودیم که این آمار را به دست آوریم. علتش هم این بود که ما بیشتر به دنبال ماهیت قضیه بودیم و نه شکل آن، تعداد شهدا، شکل قضیه است.» وی مستند قرآنی بیتوجهی به شکل را بدینگونه توضیح میدهد که «خدا هم در قرآن ما را به این امر توصیه میکند که دنبال شکل قضیه نباشیم و به دنبال ماهیت و هدف آن باشیم و به همین دلیل هنگامی که داستان اصحاب کهف را میگوید، تعداد آنها را ذکر نمیکند. .. خدا خودش میگوید تعداد آنها را میداند ولی تعدادشان را نمیگوید.» نتیجة پایانی سخن ایشان هم این است که «من واقعاً بر مبنای درسی که از این آیه گرفتهام، هیچوقت دنبال تعداد شهدا نبودم.» (عبور از شط شب، 1383، 165 ـ 166)
در مورد نمونة ذکر شده، مصاحبهگر آگاه میتوانست از پاسخگو در مورد این گزاره در صفحه سوّم روزنامه اطلاعات، مورّخ دوشنبه 31/2/58 (و به شماره 15859) پرسش کند که طی آن به نقل از بشارتی، یکی از همراهان آیتالله لاهوتی در سفر وی به کرمانشاه اعلام شد که «انقلاب ایران با خون 76311 شهید به ثمر رسید» و از آنجاکه پاسخگو از سفر خود به کرمانشاه «در معیت مرحوم آقای لاهوتي» (همان، 235) خبر داده و بدینگونه احتمال تشابه اسمی بین پاسخگو و فردی که روزنامه اطلاعات از وی نقل قول کرده به حداقل میرسد، در مورد تعارض دو گفته پرسش کند و این تعارض را به گونهای حل نماید که دیگر دادههای اطلاعات پاسخگو با تردید در پذیرش روبهرو نگردند.
بجاست تا در همینجا اشاره شود که نگارنده دستکم در سه مورد شاهد بوده و شنیده است که بیرون آمدن مصاحبهگر از جلد ضبط شده جاندار، بر ارج محصول گفتوگو افزوده و برای پاسخگو نیز سودمند بوده است. آقای محمدحسن رجبی با بیان خاطراتی از زمان مصاحبه با حجتالاسلام فلسفی و تأکید بر حافظه شگفتآور ایشان، ارج و اعتبار خاطرات فلسفی را در ذهن و دل من بنده بسیار بالاتر بود.
آقای علیرضا کمری در مقام تدوینگرِ نخستِ خاطرات آقای مهدی عبدخدایی، مصاحبههای انجام شده را وافی به مقصود ندانستند و خود به گفتوگو با ایشان پرداختند و شاهد بودهام که سالها پیش در آن گفتوگوها، آنچه اخیراً در ویژهنامه نواب صفوی مجله شهروند امروز (سال دوّم، شماره 34، یکشنبه 30/10/86، 41) عنوان شد که «کاش به فاطمی شلیک نمیکردم» ابراز گردید و میدانم که ابراز تردید مصاحبهگر (آقای محمود طاهراحمدی)، موجب تأمل آیتالله یحیی نوری، بر احتمال لغزش به ورطة اغراق در ذکر چهار پنج هزار تن به عنوان شهدای میدان ژاله (= شهدای) تهران گردید.
نمونههای موفق انجام مصاحبه هم در دست هست: در میان خاطرات منتشر شده «خاطرات عزت شاهی» مورد توجه بسیار قرار گرفت و به نظر میرسد که افزون بر شخص و شخصیت و غنای خاطرات ایشان، نحوه تولید آن یعنی انجام گفتوگوی مستمر و تلاش مصاحبهگر برای رفع ابهامات پاسخها، در ارجیابی خاطرات، مؤثر بوده است.
اگرچه شاید بهتر بود خواننده در جریان تلاش مصاحبهگر در این مورد قرار میگرفت ولو کتاب حجیمتر میشد.
متقابلاً ناآگاهی مصاحبهگر از حوزة تخصص پاسخگو، در نمونه خاطرات دکتر مهدی حائری یزدی موجب شده که بخشی از وقت به تبیین بحث اجتهاد و تقلید بگذرد که گرچه موجب برطرف شدن جهل مصاحبهگر نسبت به این نکته گردیده که «یک مجتهد با داشتن اجتهاد و قدرت اجتهاد برایش حرام است برود از یک کس دیگر تقلید کند» (خاطرات دکتر مهدی حائری، 1381، 81) اما برای خواننده آشنا با این مباحث، زائد مینماید. افزون بر این برخی پاسخهای دکتر حائری با اسناد موجود، همخوانی ندارند. ایشان تعبیر «تلگراف خیلی تند» را در مورد تلگراف پدرشان حاج شیخ عبدالکریم حائری به رضا شاه در تیرماه 1314 خ به کار بردهاند. تلگراف مذکور در دست هست و به چاپ رسیده (مرجعیت در عرصة اجتماع و سیاست، 1379، 357) و آن تندی که «من دیگر سکوت را جایز نمیدانم» در آنچه حاج شیخ نوشته: «امید است رفع اضطراب این ضعیف و عموم ملت شیعه بشود»، دیده نمیشود. در مورد پاسخ فروغی هم آنچه سواد سند موجود نشان میدهد (مرجعیت ...، 358)، جز آن است که ایشان گفتهاند. (خاطرات ...، 72) کاش به جای بحث در مورد اجتهاد و تقلید، به رفع تعارض بین خاطره و سند اهتمام میشد.
باری، آنگونه زوائد، همراه با تعارض خاطره با اسناد موجود، همچنین خودداری دکتر حائری از بیان خاطره (همان، 109 ـ 110) و نیز اصلاح بعدی متن از سوی ایشان (همان، 13) موجب شده که ارزش این خاطرات و در نتیجه ارج این مصاحبه و توانایی مصاحبهگر در این حوزه، مورد تردید قرار گیرد.
و پایان سخن اینکه: شیوة عمومی انجام مصاحبه برای تدوین خاطرات افراد از انقلاب و جنگ اگرچه شاید در دورهای از تاریخ ایران پس از انقلاب، ضرورتی برای رفع عطش کسب آگاهی از گذشته بوده، اما امروز به بحرانی در تولید خاطرات انجامیده است. بحرانی که در نهایت موجب بیارجی تلاش به عمل آمده خواهد گردید و فرآورده اینگونه مصاحبهها، به عنوان آگاهی کاذب تلقی شده، از کارآیی برای تبیین تاریخ انقلاب که ظاهراً هدف تولید آنهاست، بازخواهند ماند.
فهرست مراجع:
1ـ موزر، کالتون، روش تحقیق، ترجمه دکتر کاظم ایزدی، انتشارات کیهان، 1367.
2ـ هفتاد سال خاطره از آیتالله سیدحسین بدلا،مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1378.
3ـ رشیدی، احمد، عبور از شط شب (خاطرات علیمحمد بشارتی)، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1383.
4ـ اطلاعات، شماره 15859، دوشنبه 31/2/58.
5ـ لاجوردی، حبیب، خاطرات دکتر مهدی حائری یزدی، نشر کتاب نادر، 1381.
6ـ منظورالاجداد، سیدمحمدحسین، مرجعیت در عرصة اجتماع و سیاست (اسناد و گزارشهایی از آیات عظام نائینی، اصفهانی، قمی، حائری و بروجردی 1292 ـ 1339 شمسی)، انتشارات شیرازه، 1379.
سیدمحمدحسین منظورالاجداد
| |
http://www.ohwm.ir/show.php?id=172 تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است. |