شماره 8 | 15 دي 1389 | |
بسمه تبارک و تعالی
چون منظور و مقصود عمدۀ دوایر روزنامجات و اداره وزارت انطباعات اینست که مطالعهکنندگان روزنامهها به اقسام فواید، نایل و هرگونه بهرمندی از ملاحظه آن اوراق شریفه حاصل نمایند و یکی از فواید عظیمه مطالعه سفرنامههای مبارکه همایونیست که به قلم معجز رقم شاهنشاهی نگاشته شده و حاوی مطالب مهمه جغرافیایی و بعضی دقایق تاریخی و نکات دیگر است که به بهترین اسلوبی ترقیم یافته، بنابر استدراک این فیض و افاضت مافواید و منافع این روزنامه شریفه را به نگارش روزنامه سفر خیر اثر شاهنشاهی به نمارستاق در سنه ماضیه هزار و دویست و نود و نه تکمیل مینمائیم و سیاق آن نگارش اعلی از قرار ذیل است:
روزنامه سفر خیریت اثر شاهنشاهی دام ملکه و سلطانه به نمارستاق
روز سه شنبه دهم شهر شعبان المعظم هزار و دویست و نود و نه یونتئیل در عمارت اندرونی در صاحبقرانیه شمیران به عزم ییلاقات لار و نمارستاق و غیره برخاستم. هوا گرم است امسال نمونه گرما زیاد است تا بعد چه شود. طهران که خیلی گرم است حالا دهم سرطان است. گندم و جو شمیرانات اول درو است. بحمدالله از هر جهت ارزانی و فراوانیست مردم آسودهاند. خلاصه رفتیم بیرون در دیوانخانه که هنوز ناتمام است و کار میکنند انشاءالله امسال تمام خواهد شد.
نایب السلطنه، مشیرالدوله، نصرالملک و بعضی از صاحبمنصبان و غیره حاضر بودند. بعد سوار کالسکه شده راندیم بین راه آجودان باشی و سلیمانخان صاحب اختیار رسیدند. قدری فرمایشات شد. راندیم بالاتر از اراج سوار اسب شدم. سیفالملک دویست نفر از سوارۀ جدید ابوالجمعی خودش را که تا هزار سوار باید باشند آورده بود در صحرا ایستاده بودند. از سان گذشتند سوارها. یکدسته پسر محمدخان نهاوندی بود، بسیار خوب سواری بودند. دستۀ دیگر خمسه و شاهسون دویرن. باز هم به نایب السلطنه و سلیمانخان صاحب اختیار و غیره و غیره فرمایشات کردیم. بعد رفتیم نهار را در درۀ کوه تلهرز خوردیم. آجودان مخصوص و سیفالملک و عمیدالملک که باید به شهر معاودت کنند بودند. بعد از نهار مشغول کاغذ خوانی و احکام نوشتن و غیره شده. بعد عصری راندیم بالای کوه سوهانک برای منزل که چشمه چنار گلندوک است. هوا خیلی گرم بود به طوریکه آدم خیلی صدمه میخورد. مهدیقلیخان میرآخور و نایب ناظر و جعفرقلیخان و اکبرخان و امین حضرت و ناظم خلوت و میرزا محمد و غیره در رکاب بودند. رفتیم به کلاه فرنگی. باغ کنار رودخانه بسیار خوب درخت کاری و جنگل سازی و غیره شده است این باغ و عمارت را حسب الامر، امینالسلطان ساخته است و اطراف باغ را جنگل و بیشه ساخته است که چند سال دیگر جنگل انبوه خواهد شد. این باغ و رودخانه را امینالسلطان به آقا حیدر برادر آقا محمد تقی مرحوم سپرده است و او هم مواظب است. بعد که آفتاب رفت سوار شده راندیم برای منزل، دم در باغ عضدالملک و زیندار باشی که تازه از عقب رسیده به حضور آمدند. خلاصه رفتیم تا نیم ساعت از شب رفته وارد منزل که جایبیشه و چشمهچنار است وارد شدیم. هوای شب بد نبود. امینالسلطان و ایلخانی و صنیعالدوله و حکیم طولوزان و ملکالاطبا و شیخالاطبا این سفر در رکاب هستند. میرزا ملکمخان ناظمالدوله که چندی در طهران بود این روزها از راه رشت به فرنگستان مراجعت کرد.
روز چهارشنبه یازدهم صبح سوار شده رفتیم به چشمه بیدی ورجین. نهار خورده تا عصر آنجا بودیم. کاغذ و نوشتجات ملاحظه کرده به شهر فرستادیم. صنیعالدوله، نایب ناظر، زیندار باشی، ناظم خلوت و غیره بودند. یک آلافاخته روی هوا خیلی خوب زدم. حسینخان و امین حضرت و غیره هم بودند. هوا گرم بود عصری به منزل مراجعت کردیم. حکیم بکمز و میرزا نصرالله و مسیوهیبنه دندان ساز آمده بودند. شجاعالسلطنه با قراول فوج بهادران تبریز در رکاب است. شب خیلی گرم بود خوابم نبرد.
روز پنجشنبه دوازدهم باید برویم افجه. صبح برخاسته شوار شدم. ما از راه درهکند رفتیم. میرشکار را با چند نفر عمله فرستاده بودیم راه را هر طور هست بسازند. بعضی از جاهای راه خیلی بد بوده اما بعد از ساختن اسب خوب میرفت رفتیم از راه کند تا رسیدیم به کند پایین. بعد رفتیم کند بالا. ده بالا آبادتر و بهتر است. رفتیم بالاتر از ده که از راه دره و آبشار برویم. راه بدی داشت. میرشکار دیده شد. پیاده شدیم. سایرین هم پیاده شدند. دیدیم هر چه بالاتر برویم بیدرخت و سنگستان است. رفتیم بالای بلندی پیاده شدیم. آفتابگردان زدند. نهار خوردیم، عضدالملک و زیندارباشی و مهدیقلیخان میرآخور و جعفرقلیخان و حسینخان و غیره بودند. دو ساعت و نیم به غروب مانده سوار شده رفتیم رو به افجه. راه خوبی نبود همه جا هم سواره رفتیم به ده هنزگ. حاصل زیادی دارد. همه سبز و خرم هنوز جو اینجاها سبز است درختها امسال سیبش خوبست. ده کُند هم بسیار حاصلخیز و سبز و خرم است. محمد حسینخان قاجار معروف به قزلایاغ در کند املاک موروثی از مال پدری دارد. خلاصه یکساعت و نیم به غروب مانده وارد افجه شدیم. افجه هم بسیار گرم است به خصوص امروز. شب را بیرون شام خوردیم. صنیعالدوله بود. روزنامه میخواند. اوضاع مصر این روزها خیلی مغشوش است.
روز جمعه سیزدهم برخاستیم برای لار. صبح زود سوار شدیم امینالسلطان و سایرین بودند. راندیم از کوه سربالا در کیاهچال محقق و محمدحسینمیرزای پیشخدمت به حضور رسیدند. شاهزاده پیشخدمت ناخوش بود. صنیعالدوله و زیندارباشی همراه بودند. سر گردنه به نهار افتادیم. انوشیروان میرزای ضیاءالدوله در سر گردنه به حضور رسیدند. سایرین که امروز به حضور رسیدند عبدالقادرخان شجاعالملک، محمدمیرزا برادر تیمور میرزا، آقا شکور، ابراهیمخان غلامحسینخان، مهدیخان بودند. بعد از نهار از کوه سرازیر شده راندیم برای منزل که چشمه قلقلی است. شش ساعت به غروب مانده وارد منزل شدیم. محقق تاریخ خواند، هوای اینجا خوب است.
روز شنبه چهاردهم در منزل اطراق شد. کاغذها خوانده جواب و احکام به شهر نوشتیم. امروز بواسطه زکام و سینه درد قدری کسالت داشتم. شب را چون شب مولود حضرت صاحب الامر عجلالله فرجه بود آتشبازی شد. امین خلوت و حسینخان هم امشب آمدهاند.
روز یکشنبه پانزدهم رفتیم به یورت سیاه پلاس. باز زکام و کسالت باقی بود. سوار شدیم همه حاضر بودند ساری اصلان و حیسنقلیخان سرتیپ و امین خلوت و حسینخان به حضور رسیدند. میرشکار گفت رودخانه ورارود خیلی آب دارد. چون بنا بود از آنجا به نمارستاق برویم. میرشکار را فرستادیم راه بلده را تعمیر کند که از آنجا به نمارستاق برویم آب امسال خیلی زیاد است. رودخانه آب صاف زیادی از دره چهل بره میآید هیچ سال در این فصل از این دره اینقدر آب نمیآمد. صحرای سیاه پلاس هم علف و گل داشت خلاصه وارد منزل شدیم.
روز دوشنبه شانزدهم صبح برخاستم. الحمدالله احوالم خیلی خوب بود. امینالسلطنه که مدتی در شهر ناخوش بود و خوب شده و آمده امروز وارد اینجا شده است به حضور آمد. الی عصر بعضی نوشتجات وزارتخانهها را خوانده جواب دادم. دو ساعت به غروب مانده سوار شده اطراف اردو گردش کردیم. چادرهای مردم تکتک در هم افتاده بود. اسبها و قاطر و شتر و گوسفند در چرا بودند. بی تماشا نبود کشیکچی باشی و امین خلوت و آقا مسیح و آقا شکور و غیره قرقی میانداختند بلدرچین میگرفتند بعد رفتیم بالای تپه قدری نشسته دوربین انداختیم میرآخور که رفته بود ایلخی مادیان را ببیند آمد بالای تپه تعریف میکرد چند کرّه هم گرفته آورده بود. یکی خیلی خوب بود دو پا سفید و گونه و پیشانی و دهن سفید آورده است که خودش تربیت کند خیلی خوب کرّه بود.
روز سه شنبه هفدهم صبح احوالم خیلی بهتر بود سوار شده رفتیم برای یورت چهل چشمه. در اول دهنه لب رودخانه به نهار افتادیم. جای گلزار باصفائی بود. بعد از نهار به شهر و غیره احکام زیاد نوشتیم غلامها بردند. بعد سوار شده با امینالسلطان و فراشباشی و غیره مختصراً رفتیم برای تشخیص یورت و چادر سراپرده جای بسیار خوبی تعیین شد در اول دهنه که الی حال آنجا نیفتاده بودیم. بعد گردشکنان قدری بالاتر رفتیم بسیار بسیار باصفا بود همه جا چمن و گلهای مختلف. یک بلدرچین زدم. مسیوهیبنه دندانساز را دیدیم که کنار رودخانه پیاده شده بود ماهی بگیرد. بعد کمکم مراجعت به منزل شد. صحرا و هوا خیلی باصفا بود گوسفندها و بوی آویشن و سیاه چادرهای ایلات و شتر و الاغ و سایر حیوانات که در چرا بودند خواندن قازالاق و غیره جلوه و تماشای خوبی و عالم بسیار خوشی داشت. غروب وارد منزل شدیم. امشب الحمدالله تعالی احوالم خوبست. علیرضاخان سرهنگ پسرآقاخان صمصامالدوله مرحوم ایروانی هم این سفر آمده است.
روز چهارشنبه هجدهم شعبان صبح سوار شده رفتیم به یورت چهل چشمه. حاجبالدوله سراپرده و دستگاه زده بود. از آنجا گذشته رفتیم بالاتر که یورت قدیمیست. در چمن بسیار خوبی که گلهای زرد و غیره داشت، آفتاب گردان زده نهار خوردیم. هنوز بقیه زکام و سینه درد جزئی باقی بود. تا عصر در آنجا مشغول خواندن نوشتجات دولتی بودیم. عصر مراجعت نموده، مقارن غروب رسیدیم. سر گوسفندهای خودمان که چوپانها مشغول شیر دوشیدن بودند، قدری تماشا کرده وقت اذان وارد منزل شدیم.
روز پنجشنبه نوزدهم امروز از این یورت کوچ به یورت چهلچشمه شد. صبح ما رفتیم سر بالای رودخانه. در محاذی یورت چشمه قلقلی کنار آب چهل بره توی چمنی به نهار افتادیم. بعد از دم چادرهای ایلات که میگذشتیم، یهودیهای دست فروش نهاوند را دیدیم که چیت و بعضی اجناس دیگر آورده به ایلات میفروختند. صبح که سوار میشدم، اکبرخان از ورارود آمده عریضه از امیرآخور آورد که از آب ورارود انشاءالله میتوان گذشت. گفتیم شاطرباشی بشیرالملک او را برد به یورت دیگر پیش امینالسلطان که جواب بدهد. امیرآخور امشب را هم در ورارود مینماید. حسینقلیخان و ابراهیمخان و غلامحسینخان اشرفی هم همراهش هستند. خلاصه در مراجعت از نهارگاه به آن تپه که پارسال حکم شد بِکنند و آجر و کاشی در میآمد، رفتیم؛ پیاده شده تماشا کردیم. چهار صفّه حوضخانه مانندیست، تماماً را با آجر طاق زدهاند. بالای آن هم عمارتی بوده است که کاشیکاری در آن عمارت بالا بوده. جای خوب و بنای محکمی بوده است. خلاصه سوار شده، غروبی وارد منزل شدیم. سراپرده و چادرها را بسیار خوب زده بودند. جای باصفائیست.
جمعه بیستم نهار را در منزل خوردیم. قدری نوشتجات و کاغذهای شهر را خوانده جواب نوشتیم. صادقخان که با میرشکار رفته بود راه بلده را بسازد، از میرشکار عریضه آورده بود که راه را ساختهاند؛ اما نوشته بود بد راهیست و پنج شش روزه باید به نمارستاق رفت. الحمدالله از این طرف که میرآخور اطمینان داده بود، ما هم به میرشکار نوشتیم از همانجا برود به نمارستاق بماند. عصری میرآخور و اکبرخان از ورارود آمده بودند، به حضور رسیدند. میرآخور عرض کرد که پل ساخته است و راه را درست کرده است. انشاءالله تعالی خوش خواهد گذشت.
شنبه بیست و یکم الی عصر منزل بودیم. پیشخدمتها حضور داشتند. کاغذ خوانی شد.
روز یکشنبه بیست و دوّیم صبح هوا بسیار سرد بود. سوار شده از میان اردو گذشته، میخواستیم مادیانهای ایلخی را ببینیم. رفتیم از آب سفید آب که داخل رود لار میشود گذشته، آن طرف به فاصله قدری مسافت چمن خوبی بود، نهار خوردیم. جلو و اطراف را مه گرفته بود. باد بسیار سردی میآمد. بواسطه هوای مه و ابر، احتمال باران داشت. زود چای خورده، سوار شده رفتیم رو به منزل. مادیانها را امروز ندیدیم. یکساعت به غروب مانده وارد منزل شدیم. امروز ابراهیمخان و میرزامحمدخان لاریجانی آمده بودند به حضور رسیدند. چیز غریبی میگفتند که امسال زمستان یا اول بهار یک ده از بلوک بوالقلم لاریجان خانههایشان به زمین فرورفته اما کسی از سکنه نمرده است.
دوشنبه بیست و سیّم از صبح الی عصر در منزل توقف نموده و خوب شد که سوار نشدیم. از شش ساعت به غروب مانده طرف دماوند و ورارود مازندران ابر و رعد و برق شدیدی بود. باران و تگرگ زیادی متجاوز از یکساعت متصلاً بارید، بعد کمکم هوا باز شد. خلاصه امروز تمام روز مشغول خواندن و نوشتن کاغذ و نوشتجات بودیم. مادیانها را صبح آورده بودند جلو سراپردهها آن طرف رودخانه میچریدند. مادیانها و کرّهها همه خوب و فربه بودند. به قدر ششصد رأس اینجا بود.
روز سه شنبه بیست و چهارم امروز باید برویم به کنار رودخانه ورارود. صبح خیلی زود یکساعت به دسته مانده برخاسته سوار شدیم. امینالسلطان و پیادهها و سقاها کنار رودخانه ایستاده بودند که بار و غیره را بگذرانند. اما آب شدتی نداشت. مال خوب میگذشت. از آب گذشته آن طرف به راه افتادیم. همه خیال ما این بود که در راه مبادا به وقت دیروز باران بگیرد. تند میرفتیم تا رسیدیم زیر گردنه ورارود. زیر گردنه دیدیم از بار و بنه راه بند آمده که عبور ممکن نیست و بنه زیادی هم عقب است. کشیکچی باشی و غلامها را آنجا گذاشتیم که بنه عقب را نگذارند برود. خودمان با همراهان زدیم به بیراهه بسیار بدی که همه سنگهای بزرگ ریخته بود. خیلی به زحمت رفتیم بالا. در آن بالا قدری راه بهتر شد، به جاده افتادیم. آن طرف گردنه راه خوب و گشاده شد. چشمانداز خوبی به کوه دماوند و غیره داشت. سبزه و چمن و برف خیلی باصفا بود. بهمن خیلی بزرگی جلو دره سر راه افتاده بود. نهار را بردند آنجا حاضر کنند. اینجاها مرتع و مسکن ییلاقی ایلات سیلسپر و علیکائی و عرب است. ایلات متمولی هستند. رسیدیم به نهارگاه. بهمن خیلی بزرگ و زیاد بود خلاصه نهار خورده، ابرها از قله دماوند و از طرف مغرب و جنوب بنای حرکت گذاشتند، زود سوار شده راندیم رو به منزل. از چمن و علفزار خوبی که همه شبدر بود راندیم. اینجاها خیلی مرتفع و خوب و هوای بسیار سردی دارد لباس زمستانی پوشیدیم. نزدیکیهای منزل باران شروع کرد به باریدن. وارد منزل شدیم. میرآخور پل خوبی بسته بود. یک پل هم فراشها بسته بودند. آب رودخانه کم و خیلی صاف و باصفا بود. سراپرده و چادرها را دو طرف رودخانه زده بودند. آب از وسط میرفت. بعد از ورود به منزل ابر زیاد گردید. رعد و برق شدیدی شد. باران تگرگ بسیاری بارید. الی دو ساعت طول کشید. همه جا و همه کس تر شدند. سیل کمی از کوه برخاست. خلاصه آب رودخانه گلآلود و زیاد شد. هوا و آب و صحرا خیلی مهیب و هولناک گردید. بعد از دو ساعت هوا باز و آفتاب شد و مردم آسوده شدند.
روز چهارشنبه بیست و پنجم در منزل ورارود توقف شده، صبح هوا صاف و آرام بود. سه چهار ساعت که از دسته گذشت، کوه دماوند را ابر و مه گرفت و از طرف شمال مغرب هم ابرهای سیاه بالا آمد و در همان موعد روز قبل بنای رعد و برق و باریدن گذاشت. اول تگرگ شدید و بعد باران بسیاری بارید. زمین و هوا خیلی تر و رطوبی شد. محقق و زیندارباشی که دیروز از عقب آمده بودند، میگفتند باران شدیدی در آن طرف گردنه کنار رود سفیدآب ما را گرفت و چنان سیلی از رودخانه سفید آب جاری شد که سنگهای بسیار عظیم میغلطاند و به قدر ده رودخانه لار، آب میآمد. جای چادرها و اردوی یورت چهلچشمه را هم گفتند سیلاب و آب گرفته بود. خوب شد که دیروز کوچ کردیم.
روز پنجشنبه بیست و ششم امروز باید برویم به نمارستاق. دو ساعت به دسته مانده سوار اسب شده راندیم. عضدالملک و ایلخانی و امینالسلطان و غیره همه در رکاب بودند. قدری که رفتیم به تنگه رسیدیم که راه تنگ باریکی داشت. از آنجا بالا رانده، بالا باز صحرا و جلگه بود. همه اینجاها در حقیقت دامنه دماوند است. قله دماوند ابر و مه نداشت. خوب پیدا بود. یک فرسنگ و نیم صحرای هموار و قدری دره و ماهور دارد. اینجاها از ارتفاع و سردی مشابه قطب شمال است. ارتفاع زمین ورارود که منزل قبل بود با سطح پیازچال البرز مساوی است. البته به قدر هزار ذرع هم بل متجاوز بالا میآید. تا به این صحرای دامنه دماوند میرسد. پس ارتفاع قله دماوند مثلاً نسبت به سطح زمین طهران به این قیاس معلوم میشود چه قدر است. خلاصه طرف دست چپ یعنی طرف غربی کوههای پربرف، زیاد یک دره ممتدی تشکیل میدهد پوشیده از برف و خیلی خوش منظر که آخر آن منتهی به کوههای طالقان و غیره میشود که از مسافت زیادی کوههای مزبور با ارتفاع و برف زیاد نمایان است. یک پرده نقاشی دور نمای خیلی خوبی متصور شده بود که هیچ طور نمیشد چشم از آن برداشت. از خوف باران نمیشد در اینجاها توقف و تفرج کرد. راندیم تا رسیدیم به نهارگاه. زیر گردنه چمنزار خیلی خوبی بود. گلهای خوشرنگ داشت. اینجاها تازه سبزه مثل سیزده عید نوروز از زمین روئیده است. خلاصه آفتابگردان را پایین گردنه کنار آب خوبی زده بودند. در سر نهار صنیعالدوله روزنامه خواند. بعد از نهار سوار شده رفتیم رو به منزل، شش ساعت به غروب مانده وارد شدیم. چادرها را لب رودخانه زدهاند. آب خوبی دارد باز هوا به وقت دیروز ابر و رعد و برق شد و تا مدتی نمنم بارید اما هوای اینجا خیلی بهتر از ورارود است، رطوبتش کمتر و سلامتش بیشتر است.
روز جمعه بیست و هفتم هوا صاف و آفتاب بسیار خوبی بود. سوار شده رفتیم به طرف دره بالا و سرچشمه. از آب معدنی گذشتیم، آبش مثل سنوات قدیمی که دیده بودیم میآمد. گل و گیاه صحرا و آب چشمه و غیره خیلی باصفا بود. رفتیم از چشمه زیر کمر بزرگ هم گذشته، بالاتر چمنی بود خیلی باصفا. گلهای ریز و بنفش زیادی داشت، آنجا به نهار افتادیم. بعد از نهار رفتیم پایین، قدری پای سنگی نشستیم [با] میرشکار و غیره، شکاری پیدا نشد. در دره لب آب آفتابگردان زدند. عصرانه خورده سوار شده دو ساعت به غروب مانده آمدیم منزل. امروز دیگر وقت روزهای گذشته انقلابی در هوا پیدا نشد و تا غروب هوا صاف و آرام بود. محقق که یک شب بعد از ما در ورارود مانده بود آمده، تعریف میکرد که بعد از باران آب زیاد شد پل را خراب کرد و جای چادرهای ما را تماماً آب گرفت. الحمدالله که ما از آنجا حرکت کرده بودیم.
روز شنبه بیست و هشتم باز هوا صاف و خوب و آرام بود. میل کردیم به شکار کوه برویم. سوار شده راندیم برای چمن لیرا که دیروز هم اینجا بودیم. بالای چمن نزدیک سرچشمه به نهار افتادیم. بعد از نهار سوار شده و از راه باریک سختی سر بالا راندیم یک دسته بز تکه طرف دست چپ دیده شد اما در جلو کوه بلندی بود که راه نداشت آدم بالای آن برود. ارقالي* و قوچ و میش و بره زیادی هم دیده شد، ما را دیده رم کردند. راهی برای عقب کردن آنها نبود. به زحمت قدری رانده تا رسیدیم به سر گردنه کوه تمام مازندران الی کوه اشرف پیدا بود. دریا هم خوب نمایان بود. آن طرف کوههای پر برف، چپهکه رود و سه سنگ است. خیلی جای با وسعتی است. آنقدر برف دارد که مثل قطب شمال است. رودخانه ورارود از میان این کوه و درهها میگذرد. اطرافش چمن است. رودخانه قدری پیچپیچ میرود و بعد به تنگه بسیار سختی میریزد و الی یورت ورارود از آن تنگه سخت مهیب میرود. ایلات با اغنام خیلی مرتعهای اینجا میآیند، از اینجا هم راهی وارد که به لار میرود اگر انشاءالله از اینجاها راهی از لار به نمارستاق ساخته شود، بهتر از راه ورارود خواهد بود. خلاصه مراجعت به آفتابگردان کرده، چای و عصرانه خورده آمدیم منزل.
روز یکشنبه بیست و نهم امروز باید اردو برود به طرف جنوب حوالی آب معدنی که پریروز ذکرش شد. اما اکثری از اهل اردو در همین چمن و یورت منزل اول میمانند. ما صبح سوار شده در زیر آبشار که زیر دست راهی است که از ورارود به اینجا میآیند، به نهار افتادیم. دو میدان اسب راه است. آبشار بسیار خوبی است و به طرز خوشی میریزد. الی عصر آنجا توقف شد. عصری سوار شده قدری به طرف پایین سمت ده رفته، چون دیر وقت بود برگشته رفتیم به یورت تازه، اردو در تختی افتاده است. چشمه خوب و گلپر و علفهای معطر خوب دارد، سراپرده را در محل بسیار خوبی زدهاند. زمین اینجاها خشک و خاک است و هوایش خوش و سالم.
دوشنبه غرة رمضان المبارک امروز در منزل مشغول بعضی امور و کارهای دولتی بودیم. چهار ساعت و نیم به غروب مانده سوار شده از راه سمت مغرب سراپرده که ابراهیمخان نایب مأمور و مشغول به ساختن شده است رفتیم پایین. راه خوبی است. از رودخانه گذشته رفتیم به جهت تماشای دیه نمارستاق. زیاده از یک میدان اسب از بغله کوه میرود. اگر جاده ساخته نبود با اسب نمیشد رفت. بعد به وسعتگاه رسید. آنجا پلی، پسر حاجی غلامرضای تاجر آملی ساخته است. این حاجی غلامرضا شخصی بسیار متمول و تاجر معتبریست. از رودخانه که گذشتیم وسعت و فضای راه زیادتر شد و رودخانه به دست راست افتاد طرفین راه کوههای بلند سنگی و خاکی دارد. رفتیم تا رسیدیم به ده نمارکه اهالی مشا و آمل، آنجا به ییلاق میآیند. مردمان معروف معتبر دارد مثل همین حاجی غلامرضا و حاجی عباس تاجر و غیره. بعضی درختهای جنگلی از توی خانههای ده پیدا بود. حمام هم دارد. حاجی خانجان نامی از اهل مشا دیده شد. مرد ریش سفید گوش بزرگ معمریست. صد سال تمام دارد اما باز خیلی زرنگ و باهوش است. خلاصه بعد رفتیم سمت اردو خیلی پایینتر از ده آفتابگردان زدند. اینجا سر ده است اول نمار و دره وسیعی هم بالای نمار است که آبادی دیگر از آنجا پیدا بود، اسمش دیوران. پایینتر هم آبادی دیگر بود که کرامحلهاش میگفتند. زراعت خوبی دارند. زراعت اینجا هنوز سبز است عصری مراجعت به منزل کردیم از راهی که دیروز بالا رفته بودیم.
روز سه شنبه دوم در منزل ماندیم جائی نرفتیم. مشغول خواندن و مطالعه نوشتجات دولتی و غیره بودیم.
چهارشنبه سیّم صبح سوار شده رفتیم چمن لیرا. آفتابگردان زدند. بعضی سنگهای معدنی از سه سنگ آورده بودند ملاحظه شد. در بعضی از سنگها قدری ذرات طلا بود. عصری مراجعت به منزل کردیم. حاجی جعفرقلیخان پازکی برای امر سواره شاهسون خمسه از شهر آمده است، دوباره مراجعت میکند.
پنجشنبه چهارم صبح زود از خواب برخاسته سوار شدیم. سر گردنه سهسنگ، آفتابگردان زدند. قدری راحت کرده سوار شده رفتیم آن طرف گردنه تا لب رودخانه ورارود. اینجا گوسفند زیادی از مردم لتهکوهی مازندرانست که از نمارستاقی اجاره کرده، همه ساله در فصل تابستان اینجا به چرا میآیند. قدری آنجاها تفرج و تماشا کرده از راه بیراهه و کوه مراجعت به منزل کردیم. هوا مه شدیدی گرفت. تاریک شد راه هم بد بود. قدری به زحمت آمدیم تا یکساعت به غروب مانده وارد منزل شدیم.
روز جمعه پنجم رمضان باید از نمارستاق برویم به طرف بلده و غیره. صبح برخاسته سوار شده از راه ابراهیمخانی رفتیم پایین. هوا صاف است اما سر کوهها را مه دارد. باد خنکی میآید. راندیم به چمن یورت اولی که به دریاوگ معروف است. ابراهیمخان و لاریجانیها مرخص شده رفتند. جاده را گرفته رو به طرف مغرب راندیم این راهها را میرشکار به دستیاری حاجی غلامرضای آملی ساخته است. خوب ساختهاند والّا امکان عبور مال از اینجاها نداشت. کمکم سر بالا شدیم. یک رودخانه کوچکی که قریب هشت سنگ آب دارد. از طرف دست راست میآید. جاده در دست چپ واقع است. قدری بغله و پرتگاه بود به طرف رودخانه، اما ساخته بودند. بعد راه وسعت پیدا کرد و کمکم زراعت دیده میشود. چشمههای اطراف کوهها و دامنهها این رودخانه را تشکیل میدهند. رودخانه گاهی به طرف دست چپ و گاهی بدست راست جاده میافتد. همه جا سر بالا راندیم تا به جائی که قدری مسطح و زراعت بود رسیده، قدری اینجا استراحت کرده سوار شده قدری که راندیم به پای گردنه و کتل راست عمودی رسیدیم که راه خیلی املس [؟] تیز و تندی بود. این کوهها که مرتع خوبیست از نمارستاق طایفه نائیجی باج کرده گوسفند آوردهاند. از این کتل طرف دست چپ رشته کوههای سهسنگ و کوه کبود است. آبشار بسیار قشنگی از آبهای کوه تشکیل یافته از بالا به پایین میریزد به همین رودخانه که ذکر شد. در حقیقت منبعش این آبشار است. بعد قدری که میرود یکدفعه از دست چپ، کوه سفیدی که معدن است اما نمیدانم معدن گچ است یا سنگی دیگر هر چه هست بسیار نرم و سفید است پیدا میشود و رشته این کوه همه جا الی یالرود نور امتداد دارد. خیلی کوه تماشائی است. باز راه زیادی که طی شد به یک چمن و وسعت گاهی رسیدیم که در حقیقت آنجا سر حد نمارستاق و یالرود و بلده است که آب آن طرف به نمارستاق میریزد و آب این طرف رودخانه بلده و غیره داخل میشود. راندیم سر پایین راه زیادی رفته تا به مزرعه و چمن نازر رسیدیم. این مزرعه مال مرحوم حاجی ملاتقی یالرودی برادر میرزا احمد مستوفی است. آب نازر همینطور از دره سرازیر میرود تا به رودخانه بلده میریزد. راه اردو از یک گردنه دیگر است که باز کوه گچ است. بغله و سربالائی سختی دارد. زیر گردنه دو دریاچه کوچک از آب دامنههای کوه تشکیل یافته یکی این طرف جاده و دیگری آن طرف جاده واقع است. خلاصه از بالای گردنه و سر کوهها همه جا راه را سر بالا و سرازیر ساختهاند. باز راه زیادی رفته در پای گردنه به ده هتر رسیدیم که تیول میرزای ولی مستوفی پسر میرزا احمد است. ده خوبی است، خانههای خوب و درخت و زراعت بسیاری دارد. ییلاق بسیار خوبی است. از این دره گذشته به دره دیگر رسیدیم که منزل است. اردو را در مزرعه از مزارع یالرود زدهاند. اشجار و زراعت خوبی دارد. دو ساعت به غروب مانده وارد منزل شدیم.
روز شنبه ششم در این منزل اتراق شد، همه کسالت راه دیروز را داشتند. قهوهچی باشی بعضی نمونه سنگهای معدنی آورده ملاحظه شد. این منزل چنانکه اشاره کردیم جزء یالرود است. آب بسیار خوبی از میان دره آن میرود، این دره گویا منتهی به سه سنگ میشود.
یکشنبه هفتم باید برویم به بلده یعنی منزل و سراپرده ما را بالاتر از بلده در سر آبی که از دره یوش میآید زدهاند. سوار شده راندیم. به قدر یک میدان اسب راه بود الی ده یالرود. ده خوبی است، تیول میرزا ولی مستوفی است. از دم خانه میرزا علی مجتهد یالرود که برادر حاجی ملاهادی یالرودی مرحوم است گذشتیم. خودش بیرون آمد. خانهاش قدری خراب بود، حکم شد میرزا ولی مستوفی خانهاش را بسازد. از آنجا گذشته همه از کنار نهری که بید کاشته بودند رفتیم تا ده مرچ که آن هم تیول میرزا ولی است. به قدر یک فرسنگ همه جا از نهر و زیر سایه بید میرود. از این ده که به قدر یک فرسنگی راندیم راه به بغله کوه و دره تنگی افتاد، قدری هم سرازیری داشت. قوشچیها در اینجاها قدری فره کبک شکار کرده بودند. این راه دره تنگ زود تمام شده، داخل زراعت و درختزار قریه کلیک گردید، ده کلیک در کنار رودخانهایست که از دره کمرود نور میآید. گویا ایامی که در لار و ورارود هوا منقلب و بارندگی شده بود، اینجاها هم خیلی باریده و سیل زیادی آمده. آب دره کمرود صاف است اما آبی که از رودخانه یوش میآید و سراپرده را بر سر آن زدهاند گلآلود است. خلاصه وارد منزل شدیم. اینجا روزها بادهای خیلی تند میآید چنانکه امروز هم خیلی باد آمد اما شب باد نیست و هوا آرام است. سرکرده و رؤسا و خوانین خواجوند و غیره آمده بودند به حضور رسیدند. حاصل اینجاها همه سبز است. اسفند تازه از زمین روئیده است.
روز دوشنبه هشتم دستخط زیاد و جواب عرایض ظلالسلطان را نوشتم. میرشکار را هم فرستادیم برود پرتاسبان کجور، قرق شکار آنجا را سرکشی کرده بیاید. چهار ساعت به غروب مانده سوار شده رفتیم تا ده بلده و پایینتر. آنجاها به گردش مکرر به رودخانه زدیم اما آب رودخانه صاف زمینش هموار و بی سنگ بود، به راحت عبور و مرور میشد. رفتیم برای تنگه که آب این رودخانه آنجا میرود. تنگه دو راه دارد یکی از خارج ده یکی از توی ده. ما از راه بیرون رفتیم. جای مهیب غریبی بود، سنگهای بزرگ از دو طرف سر به آسمان کشیده است و این راهیست که مردم در وقت زمستان از آن عبور و مرور قشلاق میکنند. آن طرف دست چپ از بغله کوه محمدیوسفخان نوری مرحوم یک راهی ساخته است که به قدر دویست قدم بیشتر نیست و این راه برای وقتی است که آب رودخانه طغیان میکند و راه عبور مردم از پایین بسته میشود. تخته سنگ بزرگی بغله کوه است که به قدرت خداوند وضع طبیعی آن مثل این است که کسی شمشیر گذاشته این سنگر را بریده باشد و راهی به قدر اینکه یک آدم با یک مال بگذرد و از سنگ شکافته شده است، هیچ به وضع و هیبت طبیعی شبیه نیست و حال آنکه یقین طبیعی است و این شکاف راه آمد و شد مردم شده است و از این طرف سنگ بقدر دویست قدم راه ساخته محمدیوسفخانی است که با سنگ و آهک ساخته است و از سنگ بریده که رد میشود آن طرف راه وسعتی به هم میرساند که محل عبور و مرور مردم است. باز بقدر دویست قدمی راه سخت میشود تا میرسد به راه صاف محله بالا که جزء حکومت نظامالملک و طایفه خواجه است. محله پایین که نزدیک تنگه است، جزء حکومت طایفه ملا است. پشت ده دو تنگه است: یکی میرود به کجور یکی به خورت رودبار. وسط دو تنگه در بالای بلندی یک قلعه از قدیم ساختهاند که حالا هم آثارش باقی و پیداست و این قلعه دو تنگه راه را حراست میکرده است. تنگه که میرود به خورت رودبار از آنجا میرود به چماسان و از آنجا به سولده. کوههای اینجا چند مغاره بزرگ غریب دارد. اما این تنگه بیش از هزار قدم نیست. رود منتهی به راه وسیع میشود. خلاصه در محل خوبی آفتاب گردان زدند. قدری استراحت کرده مراجعت به منزل کردیم.
روز سه شنبه نهم رمضان صبح سوار شده در محله پایین بلده از وسط کوچه و بازار گذشته از دره که به راه خورترودبار میرود بالا رفتیم. تنگه سخت صعبی است ولی راه که از نصفه گذشت دیگر تا سر قله بد نیست، باز از قله به آن طرف راه سنگلاخ و بد است. وسط گردنه چشمه آب کمی دارد و در حوالی چشمه کمی هم زراعت کردهاند. آنجا پیاده شده قدری استراحت کرده بعد سوار شده الی قله کوه راندیم. اما از راهی که معبر چهاروادار و مکاری بود نرفته از سمت مشرق راه بالا رفتیم. سر قله راهش بد نبود، یک پرتگاهی داشت، اما بعد از آن پرتگاه دیگر همه جا راه هموار و بسیار خوب است. سراشیب میرود تا تنگه میرسد که دیروز عصر در آنجا پیاده شده قدری استراحت کردیم. اگر قدری این راه سخت را بسازند دیگر تا قله کوه هیچ زحمتی ندارد و مکاریان و عابرین به راحت عبور خواهند کرد. خلاصه راه سخت را طی کرده تا به همواری رسیدیم و کمکم راه خوب شد. فرهکبک زیادی در اینجا بود، یک کبک بزرگ روی هوا زدم. عصر وارد منزل شدیم.
روز چهارشنبه دهم صبح سوار شده رفتیم از رودخانه بالا به طرف یوش. راه کمی طی کرده آن طرف رودخانه که جای باصفائی بود، به جهت استراحت پیاده شدیم. کاغذ و عریضهجات زیادی جمع شده بود. بقدر چهار ساعت اوقات صرف کرده و همه را خواندیم و جواب نوشتیم. این قطعه که به جهت استراحت پیاده شده بودیم از اراضی زراعت قریه یاسر است که مال صدیقالدوله است. امروز باد زیاد آمد مخصوصاً این دره نور و یوش وضعاً طوریست که همیشه محل وزیدن باد است. عصر وارد منزل شدیم.
روز پنجشنبه یازدهم صبح سوار شده کنار رودخانه کُمَّرود را گرفته سر بالا رفتیم. حاصل اینجاها امسال خیلی خوب شده، هیچ جا کمتر از تخمی ده تخم نداده است، بعضی حاصل گندم که در دامنه کوه و زمین شنزار کاشته بودند حالا رسیده و درو شده بود ولی زراعت سایر اراضی از کنار رودخانه و زمین خاکی و چمن و غیره هنوز نرسیده و بقدر بیست روز دیگر کار داشت که به موقع درو برسد و اغلبی هنوز سبز بود. اول رسیدیم به ده کُمَر که این رودخانه به اسم آن معروف است. اصل ده در بغله کوه افتاده و خانوار زیادی دارد. اشجار و باغات ده در دست چپ جاده واقع است. دست راست روی تپه جلو ده بعضی از قبور اعراب است که در زمان فتح مازندران به اینجاها آمده و مردهاند. بالای قبر آنها مختصر آثاری هم داشت. از اینجا گذشته نیم فرسنگی بالاتر رفتیم. تمام عرض راه حاصل زراعت و آب و اشجار بید بودند. اما راه صعبی دارد. رسیدیم به ده بِردون که در وسط دره تنگی واقع است. دهی است آباد خانوار زیاد و عمارات خوب و اشجار بسیار دارد. از این ده گذشته میرود به واترکلا که آخر آبادی این دره است. از ده اول تا اینجا یک فرسنگ راه است. قدری از این ده گذشته و از پل چوبی عبور نموده توی زراعت اسپرس آفتابگردان زدند. پیاده شده قدری استراحت کردیم از ده کمر دره دارد قدری بالا میرود، دهی دیگر نیز پیداست که اسمش را سراسب میگویند. خلاصه تا دو ساعت به غروب مانده در آنجا توقف نموده، صنیعالدوله قدری روزنامه خواند بعضی نوشتجات و عرایض هم از شهر رسیده بود همه را ملاحظه نموده، جواب نوشته فرستادیم. دو ساعت به غروب مانده سوار شده به طرف منزل راندیم. منزل دره تنگی بود و همه چادرها را نزدیک هم زده بودند. | |
http://www.ohwm.ir/show.php?id=170 تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است. |