شماره 98 | 29 آذر 1391 | |
(نماینده دوره بیست و چهارم بابل در مجلس شورای ملّی) در آذرماه 1386 روزی به منزل استاد قدرتاله واحدی در قیطریه رفتم. ایشان با آغوش باز و بهگرمی پذیرای بنده شدند. پس از كمی گفتگوی دوستانه، چشمم به قفسه كتابی افتاد كه در قسمت فوقانی آن، نوشتاری با عنوان«حاصل عمر» نصب شده بود؛ اینها مجموعه آثار استاد بودند بالغ بر هشت عنوان و بیش از ده جلد كه برخی از آنها به چاپ چندم رسیده و به زیبایی در قفسه چیده شده بودند. پس از كمی صحبت پیرامون آثار ارزشمند استاد، از ایشان خواهش كردم به پرسشهای بنده در خصوص زندگی شخصی و اجتماعیشان پاسخ دهند؛ ایشان نیز به گرمی پذیرفتند و چون این مصاحبه، حاوی نكات ارزشمند بسیاری بود، تصمیم گرفتم آن را در قالب تاریخ شفاهی عرضه نمایم. ـ استاد ابتدا خواهش میكنم بفرمایید در كجا و در چه خانوادهای بهدنیا آمدید؟ ـ در امرداد ماه سال 1318 خورشیدی در شهرستان بابل چشم به گیتیگشودم. پدرم، با اینكه مردی بازرگان بود اما ذوقی وافر داشت و گهگاه به مناسبت، اشعاری نغز و دلكش از شعرای متقدم ایران را زمزمه میكرد. من در خردسالی، با شنیدن این ابیات، احساس دگرگونی میكردم و از شنیدن آن لذّت میبردم. شاید این حساسیت و نازكطبعی من و اینكه در برابر شعر كه سیمای مجسّم احساس آدمی است، تا این اندازه برانگیخته میشدم، ریشه در ناكامی بزرگ دوره كودكیام داشت كه مادرم را در شش ماهگی از دست داده بودم! اگرچه در دامن نامادری بسیار مهربان و از خانوادهای باایمان بزرگ شده و از مهر و محبتی سرشار از وی بهره برده بودم اما اكنون كه در شصت و هشت سالگی ایستادهام، هنوز جای خالی دستهای نوازشگر «مادر» را بر روی گونههایم، با تمام وجود احساس میكنم. ـ تحصیلات مقدماتی، متوسطه و دانشگاهی را در كجا و چگونه به اتمام رسانیدهاید؟ ـ تحصیلات ابتدایی را در دبستان «بدر» بابل آغاز كردم. هرگز اوّلین روز مدرسه را فراموش نمیكنم؛ كیف تحصیلی كوچكی را كه شبیه یك چمدان بود، كاملاً به خاطر دارم كه در آن نخستین روز مدرسه با چه شادی توأم با دلهرهای، در دستم بود. درِ بزرگ مدرسه را كه با پلههایی چند از آن گذشتم، به خوبی به یاد دارم كه وقتی آن را طی میكردم، قلب كوچكم، مثل قلب یك گنجشك هراسناك، به تندی میطپید؛ از پلهها گذشتم؛ پردهای كلفت، حایل بین مدرسه و پلههای ورودی بود. با دستهای كوچكم، پرده سنگین را كنار زدم؛ حیات مدرسه، با تور والیبال، و سمت چپ آن، وسیله ورزشی بارفیكس، نظرم را در همان لحظه نخست، به عنوان عامل حركت و جنبش، بهخود معطوف داشت، چراكه این دو با طبیعت بچهگانهام یعنی با جنبوجوش و بازی و شادی سازگاری داشت و به این جهت، حس مطبوعی را در وجودم زنده میكرد و تا اندازهای از دلهره و اضطراب من میكاست. ـ آقای دكتر، كمی درباره فعالیتهای اداری و سوابق شغلیتان بگویید؟ ـ در اسفندماه سال 1342 به استخدام سازمان ثبت اسناد و املاك كشور كه در آن زمان ریاست آن سازمان با مردی فرهیخته و قاضی خوشنام و استادی فاضل در رشته حقوق، شادروان دكتر بشیر فرهمند، بود، درآمدم و در ممیّزی امور املاك، مشغول به كار شدم و در عین حال به تدریس در كلاسهای شبانه كه از اوان دانشجویی هم به آن مشغول بودم، ادامه دادم تا زندگی خانوادهام را نیز در حدّی قابل قبول تأمین كرده باشم. همینجا باید یادآوری كنم كه در دوران تحصیل دانشگاه هم چون متأهل بودم علاوه بر تدریس در دبیرستان خصوصی و كلاسهای شبانه، در سازمان شهرستانهای روزنامه كیهان نیز به تنظیم و تصحیح خبر میپرداختم و در واقع هم دانشجو بودم و هم در چند مؤسسه، كار میكردم. شور و عشقی كه به ادامه تحصیلات دانشگاهی داشتم، موجب شد تا خستگیِ اینهمه كار توانفرسایِ روزانه را به آسانی تحمّل كنم. ـ چطور شد كه به وزارت كشور رفتید؟ ـ پس از اینكه مرحوم دكتر بشیر فرهمند از سازمان ثبت اسناد و املاك رفت، در سال 1343 در آزمون استخدامی وزارت كشور شركتكردم و در این آزمون با احراز رتبه نخست، به این وزارتخانه منتقل و در همان آغاز، بهعنوان مسئول امور قراردادها در اداره حقوقی منصوب شدم. پس از مدّت كوتاهی، معاون اداره آموزش وزارت كشور شدم و سرپرستی نشریه داخلی وزارت كشور را نیز بهعهده گرفتم. یك سال بعد به عنوان معاون اداره بازرسی منصوب گردیدم و در همین سال در كنكور دوره دكترای حقوق دانشگاه تهران شركت كردم و با كمال خوشوقتی، موفق به ورود به این دوره عالی تحصیلی شدم. به دستور وزیر كشور وقت، یعنی دكتر جواد صدر كه خود مردی فاضل و دانشمند بود، به پاس این توفیق و اینكه برای وزارت كشور افتخاری محسوب میشد كه یك عضو جوان این وزارتخانه در كنكور دكترای حقوق كه بسیاری از قضات باسابقه و وكلای قدیمی در آن مردود شده بودند، پیروز و موفق شده است، معادل دو برابر شهریهای كه باید برای ثبتنام و ادامه تحصیل میپرداختم، به من پاداش دادند (2400 تومان كه 1200 تومان آن را برای ثبتنام دادم). باری دوره دكترای حقوق را در سال 1346 به پایان رساندم ولی رساله دكترا را به دلیل اینكه در رشته جزای بینالمللی و موضوع «رسیدگی به جرائم در سرزمینهای اشغال شده» انتخاب كرده بودم و موضوعی بالنسبه دشوار و بهخصوص تازه و با منابع محدود و آنهم خارجی بود، طی سالها مطالعه و تحقیق، تكمیل و از آن دفاع كرده و به اخذ درجه دكترای حقوق نائل آمدم. ـ جناب آقای دكتر در چه سالی و چگونه به مجلس راه یافتید؟ ـ در سال 1354 به نمایندگی مردم بابل در مجلس ملّی انتخاب شدم. 8 نفر رقبای انتخاباتی من علاوه بر اینكه به جز دو نفر همگی درجه دكترا در رشتههای مختلف علمی داشتهاند، سه نفر آنها، سه دوره نمایندگی مجلس شورای ملّی از حوزه انتخابیه بابل را هم در كارنامه خود دارا بودند و اینكه من در عنفوان جوانی (36 سالگی) وكیل اول بابل و حائز بیشترین آراء مأخوذه شدم، خود گویای نحوه انتخابات و حقانیّت دوره 24 قانونگذاری است. نكته گفتنی، اینكه دو نفر از كاندیداهای با سابقه سه دوره نمایندگی مجلس، در این انتخابات ناكام ماندند و اختلاف رأی آنها با من كه نفر اوّل شدم، بیش از 50 درصد بود. ـ طی مدت 40 ماه نمایندگی، توفیق انجام خدمات شایستهای را به مردم زادگاهم پیدا كردم. حدود 70 مركز بهداشتی، درمانی و آموزشی در روستاهای شهرستان بابل ایجادكردم كه هماكنون موجود است و نیز ارتباط هفتگی اینجانب با مردم بدین قرار بود كه تمام پنجشنبه و جمعههای این 40 ماه را با اتومبیل شخصی خودم در میان مردم دهات بابل بودم و به مسائل و مشكلات آنان رسیدگی میكردم. ادامه دارد... منوچهر نظری
منبع: فصلنامه اسناد بهارستان، سال اول، شماره دوم، تابستان 1390، بخش تاریخ شفاهی، ص 369 | |
http://www.ohwm.ir/show.php?id=1569 تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است. |