ششصدونهمین اثر از مجموعه كتابهاي دفتر ادبيات و هنر مقاومت حوزه هنري، «آسمان مال من بود»، خاطرات سرهنگ خلبان صمد علیبالازاده است. این کتاب در 279 صفحه و با 30 ساعت مصاحبه توسط ساسان ناطق تدوين شده است.
صمد عليبالازاده در دوران خدمتش 850 پرواز انجام داد كه 121 پرواز در عملياتهاي برونمرزي و پشتيباني هوايي بوده است. وي در دي ماه سال 137 بازنشسته شد. عليبالازاده از دوستان نزديك خلبانان شهيد، عباس بابايي و مصطفي اردستاني بوده و به همين دليل خاطرات وي بهگونهاي با خاطراتي از اين دو شهيد عجين شده است. در این دو کتاب تازۀ «پرواز روی خاک» و «آسمان مال من بود» که درباره خاطرات خلبانها توسط دفتر ادبیات و هنر مقاومت منتشر شدهاند، طراحی جلد چندان مطلوب و دلچسب نبوده است؛ به نظرم مجموعه خاطرات خلبانها هنوز هویت بصری متمایزی نیافتهاند و میباید به عنوان یک ضرورت حرفهای به آن پرداخته شود.
این کتاب در 13 فصل تنظیم شده و یک بخش هم به اسناد، عکسها و ضمایم اختصاص داده شده است. فصلهای اول تا سوم این کتاب به دوران نوجوانی و روزهای پیروزی انقلاب اسلامی پیوند میخورد.
در فصل چهارم، روزهای آغازین دفاع مقدس روایت شده است. در صفحهی 106 میخوانیم: «...صبح اول وقت چهارشنبه دوم مهر، پایگاه کرکوک را بمباران کردیم. دستههای قبل از ما پایگاه را زده بودند و از آن دود بلند میشد. هواپیمای شماره سه سروان شریفیراد بود و موقع برگشت با فاصله از من پشت سرم میآمد. حدود بیست کیلومتر از پایگاه کرکوک فاصله گرفته بودیم که شریفیراد گفت: «شماره چهار مواظب خودت باش. دو میگ دشمن پشت سرت هستند!» از آینههای داخل هواپیما پهلوهایم را نگاه کردم ولی هواپیماهای عراقی را ندیدم. شریفیراد یک دفعه داد زد: «بچرخ به چپ!» بلافاصله چرخیدم. موشکی از کنارم رد شد. به مسیر برگشته و پرواز را ادامه دادم. چند لحظه بعد شریفی دوباره گفت: «به چپ بچرخم.» چرخیدم و موشک فضا را شکافت و رد. ناگهان شریفیراد فریاد زد: «زدمش ... زدمش.»
در فصل پنجم بالازاده خاطراتش را از سال 1360 گفته است. در ادامه خاطراتی از حضورش در عملیات والفجر 8، پشتیبانی از عملیات کربلای 4، خاطراتي از گرفتن نشان شجاعت و ديدار با امام خميني(ره) و مقام معظم رهبري و ... نيز روايت شده است.
توالی خاطرات ذکر شده در کتاب دقیق و درست آمده است و از این حیث بنیان روایت کتاب استحکام لازم را داراست؛ اما برخی از خاطرهها همچون بحث رفتن بالازاده به قرارگاه رعد آن قدر ناگهانی تمام میشود که آدم آخر قصه را تنها باید حدس بزند.
فصلبندی کتاب به ویژه در بخشهایی که مربوط به دفاع مقدس است معیار خاصی ندارد و گاه هیچ تمایزی ایجاد نکرده و یا موضوع جدیدی را طرح نمیکند.
راوی و تدوینگر در قبال رخدادهای بزرگ جنگ سکوت نمودهاند و یا اکثر آنها را در ساختار روایی خود قرار ندادهاند. باز هم در اینجا ضرورت داشت که تدوینگر با یادآوری نقاط عطف دفاع مقدس به ویژه حوادثی که نیروی هوایی با آن درگیر بوده است، خاطرات را عمق کافی ببخشد.
خانواده خلبانها از آن دسته اقشاری هستند که لحظه به لحظه نبودن خلبانان را از لحظات اوج تا فرود نگران و دعاگو دنبال مینمودند، اما خانواده بالازاده آنگونه که شایسته است در روایت خاطرات حضور ندارند.
همانند کتاب «پرواز روی خاک» صراحت راوی در نقل حوادث اطراف خود با وجود آنکه در روایت عمیق نشده است، جای تقدیر دارد. نوع تعامل بابایی با این خلبان جوان به عنوان یک سرمایه برای نیروی هوایی جالب توجه است. اگرچه شاید یکدندگی و صریحالهجه بودن صمدعلی بالازاده باعث شده تا آن گونه که شایسته او بوده رشد و ترقی نکند و زودتر از آنچه انتظار میرفت بازنشسته شود.
كتاب «آسمان مال من بود» در قطع رقعي و 297 صفحه با شمارگان 1500 نسخه و بهاي 69000ريال به تازگي از سوي انتشارات سوره مهر منتشر شده است.
عسکر عباسنژاد