ساعت 30 :10 صبح روز چهارشنبه 16 اسفند 1329 سپهبد رزمآرا نخستوزیر ایران به ضرب گلوله از پای درآمد. وی به تشویق اسدالله علم در مجلس ختم آیتالله فیض در مسجد شاه حضور یافته بود. فشار جمعیت و ازدحام داخل مسجد پس از شلیک اولین گلوله آن چنان بود که حتی شاهدان عینی در مورد تعداد گلولههای شلیک شده به سمت نخستوزیر اتفاق نظر نداشتند. خلیل طهماسبی عضو فدائیان اسلام که در بدو دستگیری خود را «عبدالله رستگار» معرفی کرده بود مسئولیت این قتل را به عهده میگیرد. طهماسبی در بازجویی خود میگوید: «رزمآرا خائن بوده و بنده خائن تشخیص دادم و او را کشتم.»(1) طهماسبی تعداد گلولههایی را که به رزمآرا شلیک کرده بود به خاطر نمیآورد اما اداره پزشک قانونی اعلام داشت سه گلوله از پشت به نخستوزیر اصابت کرده بود و او در همان لحظه اول در اثر گلوله وارده به مغز فوراً کشته شده بود.
نواب صفوی رهبر فداییان اسلام نحوه ائتلاف با همفکران خود را چنین توضیح میدهد: «من آقایان را برای اتمام حجت دینی خواستم. آقایان گفتند فعلاً خطر بزرگ و منافع پیشرفتهای دینی و ملی رزمآرا است و او میبایستی از بین برود تا کارها درست شود. چون من هم از نظر دینی همین عقیده را داشتم تصمیم به قتل نخستوزیر وقت اتخاذ شد. در ضمن یکی از افراد آن جماعت عقیده داشت هفت نفر بایستی از بین بروند که از همه خطرناکتر و جلوتر سپهبد رزمآرا است. به هر جهت پس از مدتی تعقیب، تصمیم متخذه به موقع اجرا گذاشته ولی موفقیت حاصل نمیشد. شبی روزنامه اطلاعات را خواندم نوشته بود فردا مجلس ختم مرحوم آیتالله فیض در مسجد شاه است. به همین مناسبت فرستادم خلیل طهماسبی از منزلش آمد. قضیه را به ایشان گفتم خوشحال شد و در آن شب با سیدعبدالحسین واحدی و سیدمحمد واحدی و دو نفر دیگر در اطاق همگی زیر کرسی خوابیدیم. یعنی در آن منزل بودیم و صبح پس از نماز و دعای مفصل خلیل طهماسبی حرکت کرد و به (سمت) مسجد شاه و گفتم در آنجا بعد از گرفتاری چه میگویی؟ ایشان گفتند از امام زمان میخواهم هرچه امام زمان سلام الله علیه به زبانم آوردند میگویم و مصافحه کردیم و رفت.»
از نواب صفوی وقتی سئوال میشود: «منطق آقایان در تجویز قتل رزمآرا چه بود؟» میگوید: «منطق آن جماعت که با آنها مذاکره شد این بود که سپهبد رزمآرا «خائن به مملکت و اسلام» است و منطق من و سیدعبدالحسین واحدی و سیدمحمد واحدی و خلیل طهماسبی و چند نفر دیگر این بود که او مهاجم به اسلام است.»(2) از نظر فداییان اسلام پیمان جدید محور مصدق-کاشانی – نواب صفوی بر اساس یک استدلال ساده و خلل ناپذیر استوار بود. با ترور رزمآرا، کاشانی و مصدق امور کشور را به دست میگرفتند و مجری آرمان فداییان اسلام میشدند. در نوشتهها و خاطرات هواداران ایشان بر این امر تاکید میشود که فداییان اسلام خطر کردند، قبول مسئولیت نمودند و کمر به قتل رزمآرا بستند به شرط آنکه هر گاه هم پیمانان بر سر کار آمدند، «در اولین روز فرصت و قدرت، طبق قانون اساسی که هرگونه قانون مخالف اسلام را ملغی دانسته و حکم به اجرای احکام اسلامی میکند، به اجرای قانون و اسلام بپردازند.»(3) حداقل نواب صفوی چنین میپنداشت که کاشانی و جبهه ملی با اصرار او بر اجرای احکام اسلامی و استقرار فرهنگ اسلامی، پس از وصول قدرت، نه فقط موافق هستند بلکه در اجرای آن به اندازه او شتاب دارند و برای دستیابی به آن بی تابند.(4)
شش روز پس از ترور رزمآرا، کاشانی در مصاحبهای با خبرنگار دیلیاکسپرس Daily Express قتل نخستوزیر را به نفع ملت ایران دانسته و گلوله خلیل طهماسبی را عالیترین و مفیدترین ضربهای دانست که بر پیکر استعمار و دشمنان ایران وارد آمد.(5) نبرد ملت ارگان فداییان اسلام نیز احساس غرور و ظفرمند حاکم بر این تشکیلات را با تیتر درشت در صفحه اول خود منعکس کرد: «رزمآرا به جهنم رفت، جنایتکاران دیگر هم به زودی به دنبال او رهسپار خواهند شد.» آیتالله محمد یزدی در رابطه با این ترور مینویسد: «ترور امثال رزمآرا در سطح بسیار محدودی در حوزه علمیه با مقبولیت مواجه شد. عدهای هم این کار را مقبول شمردند ولی لازمالحمایه ندانستند. برخی هم پرسش میکردند که فداییان در روز قیامت جواب این خونها را چگونه خواهند داد؟»(6)
در نشریات جبهه ملی، اسمی از حضور، شرکت یا دخالت «فداییان اسلام» چه در تظاهرات عظیم هفتاد هزار نفری میدان بهارستان 18 اسفند 1329 (که رنگ و بوی جشن و پیروزی به خود گرفت) و چه در وقایع مهم این چند روزه برده نمیشود. سکوت در مورد فداییان اسلام به عنوان جمعیتی که نقش مهمی در وقایع داشت، میتوانست از نظر این جمعیت به مثابه بایکوت ایشان از سوی جبهه ملی به حساب آید. رفتار احزاب و سازمانهای وابسته به جبهه ملی و کاشانی از نظر فداییان اسلام نشانگر ناسپاسی ایشان نسبت به عمل مهم فداییان اسلام بود.
طبق گفته مهدی عراقی در ساعت مقرر میتینگ یاد شده حدود ده نفر از اعضای فداییان به بالکن روزنامه «کشور» که سخنرانیها از آنجا اجرا میشد، میروند و باعث تعجب و وحشت آقایان بقایی، مکی، قناتآبادی و علیزاده میشوند. فداییان اسلام که بدنبال گرفتن حق خود بودند به اطلاع مجریان میتینگ میرسانند که این میتینگ به افتخار خلیل طهماسبی تشکیل شده و اولین گویندهاش هم بایستی از جانب فداییان اسلام باشد و اگر خواست آنها را برآورده نکنند، از انجام میتینگ جلوگیری میکنند و سرانجام نظر خود را به جمع تحمیل میکنند.(7) نواب صفوی انتظار داشت در فردای ترور رزمآرا، روزنامههای منتسب به جبهه ملی و کاشانی به ابعاد اسلامی حرکت طهماسبی و اهداف و خواستههای وی اشاره کنند و بر آن تکیه و آن را منعکس کنند. از دیدگاه فداییان میدان ندادن به ایشان در این تظاهرات و اجتناب از چاپ شعارهای مذهبی طهماسبی نادیده انگاشتن و شاید حذف هویت و اهداف ایشان توسط محور مصدق– کاشانی محسوب میشد.
از اواسط فروردین 1330 فداییان اسلام بارها به دیدار کاشانی رفتند تا برای رهایی دوستان در بندشان اقدامی کند. کاشانی هم ظاهراً هربار به سرتیپ حجازی رئیس شهربانی تلفنی سفارش میکرد و بچههای فداییان امیدوارانه باز میگشتند. ولی هیچ فرجی حاصل نمیشد. نواب رفته رفته اعتماد خود را نسبت به صداقت کاشانی در مورد ادعای کمک او به ایشان کاملاً از دست داده بود و هنگامی که عراقی و دیگر بچههای فداییان برای او خبر میآوردند که کاشانی سفارش کرده و مسئله آنها به زودی حل میشود او به تلخی پاسخ میداد که، دروغ میگوید.(8)
از این پس اختلافات و تنشهای فداییان اسلام با محور کاشانی–مصدق به صحنه مطبوعات کشیده میشود و روزنامههای «آتش و طلوع» به حمایت وسیع از فداییان برخواسته و تندترین حملات را علیه کاشانی و مصدق آغاز میکنند. هتاکی فداییان نسبت به کاشانی موجب خشم و انزجار تجار، بازرگانان و بازاریها گردید. طرف مقابل نیز اقدامات مشابهی داشت. گروهی به نام «مجمع مسلمانان مجاهد» با لحن تندی فداییان را مورد انتقاد قرار داد. شمس قناتآبادی که به وضوع بدنبال بیآبرو کردن و نابودی اعتبار، شرف سیاسی و منزلت فداییان اسلام در میان اعضا و هواداران آنها بود، فداییان اسلام را هسته مرموزی میخواند که توسط انگلستان حیلهگر در ایران به وجود آمده است.(9)
در اواخر مرداد فداییان اسلام مجدداً کاشانی را تهدید میکنند که اگر برای آزادی خلیل طهماسبی اقدامی عاجل نکند دست به اقدامات دیگر خواهند زد. کاشانی هم از ترس اینکه اقدامات تند فداییان کار طهماسبی را خرابتر نکند قول میدهد که او پس از محاکمه تبرئه خواهد شد. در این ایام اختلافات سیاسی میان «فداییان اسلام» و «مجاهدین اسلام» به حوزه مذهبی نیز کشیده شد و مباحثات بر سر نقش و مقام رهبری مذهبی کاشانی بین این دو گروه بالا گرفته بود. در جلسهای که اعضای این دو جمعیت تشکیل داده بودند. مجاهدین بر اطاعت از اوامر کاشانی پافشاری میکردند، در حالی که که فداییان اسلام بر این باور بودند که دیگر حتی نماز خواندن هم پشت سر کاشانی جایز نبود.(10)
بدنبال ترور فاطمی از سوی عبدخدایی، مهدی عراقی که در آن هنگام در زندان بود در خاطراتش چنین نقل میکنند: «این برای خود ما یک مقدار سئوال بوده چطور شده که اینها فاطمی را زدهاند، چون ملاقات هم تا آن روز نداشتیم یعنی تا قبلش نداشتیم.» فداییان داخل زندان از انتخاب فاطمی به عنوان هدف ترور متعجب بودند و علت آن را نمیفهمیدند. این سردرگمی تا زمان ملاقات حضوری ادامه مییابد. به گفته عراقی، نواب صفوی در مورد ترور فاطمی مورد مشورت قرار نگرفت و حتی کسی از او تقاضای اجازه نکرد.(11) اما عبدخدایی ادعای عدم اطلاع و نارضایتی نواب صفوی را «کذب محض» میخواند.(12)
سوء قصد به جان فاطمی موج وسیعی از دستگیری فداییان را به دنبال داشت. این عمل نه فقط موجب توقف روند آزادی فداییان گردید که از دوازده روز قبل در سطحی وسیع شروع شده بود، بلکه دوباره زندان پر از اعضای فداییان شد و آزادی نواب صفوی و طهماسبی تحتالشعاع فعالیت جهت آزادی دیگر فداییان قرار گرفت.
نامه جنجالبرانگیز خلیل طهماسبی که در آن از فداییان اسلام تبری میجوید گویای یک اختلاف عمیق میان یکی از فداییان شاخص داخل زندان با مشی رهبری خارج از زندان به حساب میآید. وی ده روز بعد از این ترور در نامهای به روزنامه فاطمی اعلان میکند: «چون مدتی است بعضی از جمعیتها و دستهجات مذهبی در جراید خود اینجانب را منتسب به خویش دانسته و تقاضای آزادی مرا میکنند، لذا جدا متذکر میشود که خدمتگزار وابسته به هیچ یک از دستهها و جمعیتهای مذهبی و سیاسی نبوده.»(13) وی همچنین مینویسد: «به پیروی از منویات حضرت آیتالهنکاشانی پیشوای عالیقدر اسلام، پشتیبانی خود را از دولت ملی جناب دکتر مصدق ابراز داشته و توفیق عموم برادران را در این راه خواهانم.»(14) در این ایام طهماسبی نظرات جدیدی در خصوص رابطهاش با فداییان اسلام ارائه میکند که در روزنامه «خواندنیها» مورخ 25 مرداد 1331 انعکاس داشته است.
در 16 مرداد 1331 هنگامی که جبهه ملی در مجلس در اوج قدرت بود و در روزی که کاشانی به ریاست مجلس انتخاب شد، از سوی نمایندگان دوره هفدهم و در زمان زمامداری دکتر مصدق طرح عفو از سوی 30 نماینده سرشناس مجلس و در قالب ماده واحده تهیه و با قیام و قعود تصویب شد که خلیل طهماسبی را پس از 20 ماه از زندان آزاد میکرد. این ماده واحده تاکید داشت: «چون خیانت علی رزمآرا و حمایت او از اجانب بر ملت ایران ثابت است، بر فرض اینکه قاتل او خلیل طهماسبی باشد، از طرف مردم ایران بیگناه شناخته شده و تبرئه میشود.» آنگاه در تاریخ 19 آبان 1331 این قانون به توشیح شاه رسید و خلیل طهماسبی با استقبال گسترده مردمی از زندان آزاد شد. با تصویب این طرح و توشیح آن توسط شاه، خانواده رزمآرا با نوشتن نامهای به شاه به این اقدام اعتراض نمودند. محمد رزمآرا پدر سپهبد رزمآرا در نامه جداگانهای برای مجلس سنا در مورخ 25 مرداد 1331 از آنها میخواهد از لوث شدن خون فرزندش جلوگیری کنند.(15)
عموماً نظر بر این است که طرح تبرئه یا عفو طهماسبی به دستور کاشانی و توسط قناتآبادی تهیه شده بود. طهماسبی همواره مورد علاقه کاشانی بود و متقابلاً به کاشانی ارادت داشت. وی پس از آزادی از زندان مستقیماً به حضرت عبدالعظیم(ع) و سپس نزد آیتاللهکاشانی رفت. فردای آن روز روزنامهها عکس او را در کنار آیتاللهکاشانی و قناتآبادی چاپ کردند. فردای روز آزادی، طهماسبی به دیدار مصدق نخستوزیر وقت رفت و پس از 45 دقیقه از منزل وی خارج شد، اما به خبرنگاران اجازه داده نشد از نخستوزیر و طهماسبی عکس بگیرند.(16) وی پس از ملاقات با مصدق به زندان قصر رفت تا با نواب صفوی ملاقات کند. در این ملاقات طهماسبی اعلام میکند به فداییان اسلام به ویژه نواب صفوی وفادار است و برای رهایی نواب از زندان فعالیت خواهد کرد. در غروب همان روز وی در منزل مظفر بقایی با او ملاقات کرد. وی همچنین با حسین علاء وزیر دربار نیز ملاقات کرد. یک هفته بعد پس از آزادی به قم رفت تا علاوه بر زیارت با آیتالله بروجردی(ره) ملاقات نماید اما آیتالله به عذر کسالت، از ملاقات با خلیل طهماسبی خودداری کرد.(17)
طهماسبی برای آزادی نواب از زندان فعالیت گستردهای را آغاز کرد و حتی گفته میشد این فعالیت با رنجش بعضی از چهرههای سیاسی وقت روبرو گردید. سرانجام وی بعد از بیست ماه بی سروصدا و نیمه مخفی از زندان آزاد میشود. نواب برخلاف طهماسبی از هرگونه ملاقات بجز با اعضای فداییان اسلام پرهیز میکند. هرچند طهماسبي طبق قانون مصوب مجلس از مجازات معاف شده بود، اما پس از سوء قصد به جان حسين علاء(18) به همراه نواب صفوی، سیدمحمد واحدی و مظفرعلی ذوالقدر در 33 سالگی در تاریخ 27 دی 1334 اعدام شد.
پانوشتها:
1- اسرار قتل رزمآرا، ترکمان، رسا 1370 ص .171
2- محاکمات سیاسی در ایران، بهروز طیرانی، نشر علم، چاپ دوم 384 ، ص 167.
3- فداییان اسلام، خسرو شاهی، اطلاعات 1375، ص 114.
4- ناگفتهها، مهدی عراقی، رسا، 1370، 77-74 .
5- روزنامه شاهد ،27 اسفند 1329.
6- خاطرات، محمد یزدی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1380، ص 171.
7- ناگفتهها، همان 83-82.
8- ناگفتهها، همان 91-88.
9- روزنامه شاهد، 18 2/1330.
10- روحانی مبارز آیتالله کاشانی به روایت اسناد، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، جلد اول، 1379، ص 436.
11- ناگفتهها، همان، ص 120.
12- روزنامه رسالت، 2 بهمن 1379.
13- روزنامه باختر امروز 5 اسفند 1330.
14- روزنامه باختر امروز 5 اسفند 1330.
15- خاطرات و اسناد سپهبد حاجعلی رزمآرا، به کوشش کامبیز رزمآرا و کاوه بیات، تیراژه، 1382، 487-478.
16- اطلاعات 26 آبان 1331.
17- مرد آسیا، 3 آذر 1331.
18- در ۲۵ آبان ۱۳۳۴ حسین علاء از تلاش فدائیان اسلام برای کشتن وی جان سالم به در برد. این حادثه منجر به دستگیری و اعدام عدهای از اعضای فدائیان اسلام از جمله نواب صفوی شد. ضارب وي مظفر ذوالقدر از اعضاي جمعيت فدائيان اسلام بود.
منبع: نیروهای مذهبی بر بستر حرکت نهضت ملی، علی رهنما، گام نو،1384.
محمود فاضلی