شماره 93 | 17 آبان 1391 | |
ارواين Irvine، کاليفرنيا: سفر هوگو فان Hugo Van بيش از سي سال پيش در روزگار جواني او شروع شد. يک شب او از ويتنام تازه کمونيست فرار کرد و به سوي آزادي رفت. هيچ اطمینانی وجود نداشت، ولي فان از هيچ خطري براي رسيدن به آزادي مطلوب خود رويگردان نبود. او و خواهر کوچکترش تنها با چند صد دلار در جيب با يک ماشين به طرف روستايي در ويتنام حرکت کردند و سپس با قايق به کامبوج رسیدند تا با پاي پياده از زميني باير عبور کنند، ولي در بین راه گرفتار سربازان کامبوجي شدند. آنها دو هفته بعد را در بند سربازان کامبوجي سپري کردند و در این مدت تنها غذایشان برنج کرم خورده بود. حتی فان وقتي سربازان قصد دست درازي به خواهرش را داشتند با لوله اسلحه آنها مواجه شد.
فان که اکنون 57 سال دارد سرگذشت خود را از فرار به آمريکا براي دخترش که در اين کشور متولد شده اين طور بازگو ميکند: «همه ميدانستند که براي فرار يا بايد پاي پياده رفت و يا با قايق. وقتي فرار ميکني بر سر زندگي خودت قمار بازي ميکني.»
فان که امروز يک روزنامهنگار بازنشسته است هرگز خاطرات فرار خود را براي دخترش ويولا Viola بازگو نکرده بود، تا اينکه ويولا تصميم گرفت قبل از اينکه خيلي دير شود در يک طرح تاريخ شفاهي سرگذشت ويتناميهايي را که به آمريکا فرار کردهاند و اکثر آنها در دهه هشتم و نهم زندگي خود هستند جمعآوري کند.
به گفته ثاي وو دانگ Thuy Vo Dang، مدير اين طرح، سرگذشت فان يکي از 300 سرگذشتي است که به وسيله دانشگاه کاليفرنيا، ارواين براي ايجاد يک بانک اطلاعاتي از تجربيات آمريکاييهاي ويتنامي تبار مورد استفاده قرار گرفته است تا پلي باشد براي کاهش فاصله طبقاتي ميان فراريان ويتنامي و فرزندنشان که در آمريکا متولد شدهاند. بيشتر مصاحبههای اين طرح را همین فرزندان پیگیری میکنند.
به گفته دانگ، افرادي که با آنها در اين طرح مصاحبه ميشود کساني هستند که از موقعيتهاي غیرمتعارفی مانند جابجاييهاي اجباري ناشي از جنگ، از دست دادن نيمي از اعضاي خانواده، مهاجرت و اردوگاههای پناهندگي جان سالم به در بردهاند. اين تجربيات تا به حال تنها يک سکوت در اين افراد از خود باقي گذاشته بود. خيلي سخت است که بخواهيد اين تجربيات را با اعضای خانواده خودتان در ميان بگذاريد.
اين طرح تاريخ شفاهي در شرايطي انجام ميشود که گروههاي مختلفي از آمريکاييهاي ويتنامي تبار در سراسر کشور در تلاش براي حفظ و زنده نگهداشتن سرگذشت بزرگترهاي خود هستند. براي مثال گروهي در لوئزويل Louisville، کنتاکي و آستين Austin درتگزاس تاکنون 500 فيلم از مصاحبههاي تاريخي با پناهندگان ويتنامي آماده کردهاند که به دانشگاههاي مختلف اهدا کنند. طرح مشابهي نيز در مريلند در حال بررسي و انجام است.
نگوين فان لان Nguyen Van Lanh، 71 ساله، در مصاحبهاي که در کاليفرنيا انجام شد خاطرات خود را از اسارت هشت ساله در اردوگاه کمونيستها پس از حضور در ارتش ويتنام جنوبي بازگو ميکند. به او گفته شده بود که آنها را براي يک دوره آموزشي يک ماهه توسط دولت کمونيست به آن اردوگاه ميبرند. ولي بعد از ورود تا سال 1982 به او اجازه ديدار با همسر و شش فرزندش را ندادند. در طول اين هشت سال او چيزي جز برنج کهنه و هر چيز قابل خوردن ديگري مانند موش، مارمولک و موريانه، غذاي ديگري براي زنده ماندن نداشت و کار او به عنوان يک زنداني جنگل کاشتن سيب زميني شيرين و نشاسته کاساو بود.
بعد از اين دوره هشت ساله سخت، ده سال ديگر طول کشيد تا او موفق شد با کمک يک برنامه انساندوستانه از طرف ايالات متحده براي تجات زندانيان جنگي سابق ویتنام به آمريکا رود. اظهارات فان در يکي از صد و چند مصاحبه اي ضبط شد که استفاده از آنها براي عموم از طريق اينترنت فراهم شده است.
اين مصاحبههای تاریخ شفاهی ضبط ميشوند و متن آنها نيز آماده و به انگليسي ترجمه ميشوند و در بخش آرشيو شرق آسياي اين دانشکده و هم در اينترنت بايگاني ميشوند. اين مجموعه همچنين مصاحبههاي طرح آستين را در سال 2008 در بر ميگيرند.
نانسي بويNancy Bui، رئيس بنياد ميراث آمريکاييهاي ويتنامي تبار، ايده اوليه همکاري خود با اين طرح را مربوط به دو سال قبل ميداند زماني که دخترش تنها به اين خاطر که چيزهايي که مادرش به او گفته بود را روي برگه امتحان نوشته بود در امتحاني در مورد جنگ ويتنام نمره قبولي نگرفت. با صحبتي که نانسي با معلم دخترش داشت معلوم شد که دروس ارائه شده در مدرسه به بچهها تصوير متفاوتي از رهبران کمونيستي ويتنام نشان ميداد در حالي که پناهندگان ويتنامي به آمريکا چيز ديگري ميگفتند.
«من به دخترم گفتم که يک روز مادرت کاري در اين باره خواهد کرد. معلمت درست ميگويد. سرگذشتهاي بسياري وجود دارد و ما هم بايد سرگذشت خود را بگوييم تا دنيا بداند که واقعا در جنگ ويتنام چه خبر بوده و بر فراريان جنگ چه گذشته است.»
بر طبق سرشماريهاي انجام شده، نزديک به 1.9 ميليون ويتنامي در آمريکا زندگي ميکنند و چهارمين جامعه بزرگ آسيايي-آمريکاييها را در اين کشور تشکيل ميدهند. بيشتر اين افراد در قسمت سايگون در شهر اورنج Orange County's Little Saigon زندگي ميکنند که کمي با ارواين فاصله دارد.
بسياري از ويتناميها پس از اشغال کشورشان توسط کمونيستها در دهه هفتاد به کاليفرنياي جنوبي پناهنده شدند. بعضي با قايق از ويتنام فرار کردند و وارد درياي خشمگين شدند. بسياري نيز در اردوگاههاي پناهندگان کشورهاي آسيايي ديگر اقامت کردند.
تا همين اواخر تلاشهاي بسيار محدودي براي جمعآوري سرگذشت آنها انجام شده بود. اين در حالي است که ديگر جوامع پناهنده به آمريکا مانند ژاپنيها کارهاي زيادي در اين رابطه انجام دادهاند. ژاپنيهايي که در جنگ جهاني دوم زنداني بودند و مجموعههاي عظيمي از سرگذشتها و تصاوير خود ايجاد کردهاند تا آيندگان را از سختيها و قدرت وقف پذيري خود در شرايط سخت آگاه سازند.
فرانکلين اودو Franklin Odo ، مدير سابق برنامه ي Asian Pacific American در موسسه اسميتسونين Smithsonian ميگويد: «تا به حال افراد زيادي با تواناييهاي بالا در نوشتن سرگذشتهاي خود را نقل کردهاند ولي مشکل اينجاست که دادههاي ما هنوز بسيار اندک است. در اختيار داشتن سرگذشت دو سه نفر قايق سوار اصلا کافي نيست.»
کنار هم قرار دادن طرحي به اين بزرگي زمانبر است و نياز به هزينه مالي زيادي دارد. در سالهاي نخست مهاجرت ويتناميها به آمريکا تعداد کمي از اين امکانات برخوردار بودند. بعد از ورود به اين کشور آنها بيشتر وقت خود را صرف يادگيري زبان انگليسي، پيدا کردن شغل و پيدا کردن سرپناهي براي خانواده خود ميکردند.
حالا پيشرفت فناوری و نگراني از هدر رفتن فرصتها، عده ي زيادي از ويتناميهاي مقيم آمريکا را برآن داشته تا اين شکاف نسلها ميان پناهندگان و نوههايشان را که هرگز ويتنام را نديدهاند و نميتواند به زبان آنجا صحبت کنند از بين ببرند.
وو دانگ Vo Dang، استاد کالج ارواين يعني جايي که دانشجويان بر روي اين طرح تاريخ شفاهي کار ميکنند، معتقد است که اين کار دنيايي را رو به فرزندان پناهندگان گشوده است که آنها تاکنون از آن هيچ چيزي نميدانستند.
اين دقيقاً همان دليل است که فان ميخواست به خاطرش مصاحبه اش ضبط شود تا سه فرزندش و ديگران بتوانند قدر فرصتي که براي آنها در زندگي در ايالات متحده به وجود آمده را بيشتر بدانند.
ويولا، دختر فان، که حالا در رشته انسانشناسي از کالج ارواين فارغالتحصيل شده و در آينده دکتراي خود را نيز خواهد گرفت، به خوبي به ياد دارد که پدرش هميشه به خانواده ميگفت غذا را هدر ندهند چون او هيچ وقت در اردوگاه پناهندگان غذاي کافي براي خوردن نداشت. خود او اعتراف ميکند که تا قبل از مصاحبه با پدر به عمق فداکاريهاي او پي نبرده بود.
«ما واقعا نميفهميديم که او منظورش از اين اردوگاهها چه بود. اين مصاحبه چشم من را نسبت به سختي هايي که آنها پست سرگذاشتند باز کرد.»
نوشته امي تاکسين AMY TAXIN ترجمه: عباس حاجی هاشمی | |
http://www.ohwm.ir/show.php?id=1508 تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است. |