شماره 91 | 3 آبان 1391 | |
چکیده کلید واژه
رادیو، تاریخ شفاهی، برنامههای رادیویی، خاطرات رادیویی، نمایشنامه رادیویی، موسیقی
مقدمه
سال 1301 شمسی مجله «تحفهالادبا» به مدیریت بنانزاده و ادیبالممالک مقالهای با عنوان «عصر تلفن بیسیم» به چاپ رساند، که این مقاله برای خوانندگان آن روز، بسیار عجیب بوده است. سپس دو سال بعد، در شماره هفتم مجله «ایرانشهر»، چاپ برلین یک محصل دارالفنون به نام فرهاد، در مقالهای تحت عنوان «تلفن بیسیم» رادیو را به خوبی معرفی کرد؛ این در حالی بود که مردم ایران در آن زمان هنوز از رسانه رادیو هیچ اطلاعی نداشتند؛ اما خوانندگان آن مجله با خواندن آن مقاله مدتها رؤیای شنیدن امواج رادیویی را در ذهن خود میپروراندند.
این رویا در سال 1305 برای مردمی که در تهران و در خانههای یک طبقه کاهگلی زندگی میکردند و هنوز آثار برج و باروهای گذشته را در گوشه و کنار شهر داشتند؛ با نصب یک فرستنده موج کوتاه با قدرت 20 کیلووات و ارتفاع 120 متر (که هنوز پایههای آن موجود است) در زمینهای قصر قاجار، صورت واقعیتری پیدا کرد تا آن که در آذر ماه سال 1318، شرکت آلمانی هوختیف اولین دستگاههای ارسال امواج رادیویی را تحویل داد تا روی فرستنده موج کوتاه و متوسط وزارت پست و تلگراف و تلفن نصب شود، بدین ترتیب در سال 1319 اولین فرستنده رادیویی مورد بهرهبرداری و امواج رادیویی در شهر تهران پخش گردید.
از آن پس ابتدا طبقة اعیان و دولتمردان و با گذشت زمان عامة مردم به این وسیله ارتباطی دسترسی پیدا کردند و استفاده از آن طی چند سال عمومیت یافت، بدین ترتیب دستگاه رادیو به عنوان جزئی از زندگی افراد و خانوادهها به اتاق نشیمن راه پیدا کرد و هویت یافت (هاشمی،84).
موسیقی، خبر و نمایشنامه سه رکن برنامههای رادیو بود که مردم در آن زمان دوست داشتند و ساعتهای زیادی از اوقاتشان را به شنیدنش مصروف میداشتند(کاوه، 12)، بنابراین شنوندگان آن زمان برنامههای رادیویی ابتدا با تعجب و کنجکاوی برنامههای رادیویی را از این جعبه جادویی میشنیدند اما رفته رفته با افزایش دستگاههای گیرنده رادیویی و افزایش برنامهها و گذشت زمان، کنجکاوی مردم نسبت به این جعبه سخنگو عادی شد؛ اما محتوای پیام و برنامههایی که از این رسانه پخش میگردید در ذهنشان ماندگاری یافت، بطوری که نسل گذشته که پس از تأسیس رادیو در مناطق مختلف شهری و یا روستایی زندگی میکردند، از برنامههای آن روز این جعبه سخنگو خاطرات زیادی دارند.
این مقاله با استفاده از برخی منابع مکـتوب و مصاحبههایی که با سالخوردگان صورت گرفته است؛ برنامههایی را که در ذهن و یاد و خاطر شـنوندگان قدیمـی رادیو ماندگار شده است، یادآوری مینماید. بیتردید نام این برنامهها نشانه آن است که دستاندرکاران آنها در آن زمان بخوبی از این رسانه در جهت جلب مخاطبین استفاده مینمودند و برنامههای شاخصی را اعم از نمایشنامه، موسیقی ، قصه و برنامههای فرهنگی از این رسانه عمومی عرضه میکردند. آنطور که پس از سالها و با وجود ظهور و توسعه رسانه رقیب یعنی تلویزیون، هنوز خاطره آن برنامههای رادیو در ذهن آنها به یادگار مانده است.
محتوای برنامههای رادیو
مثل همه جای دنیا، تشکیلات رادیو در ایران نیز از صفر شروع شد؛ بطوری که وقتی تأسیسات آن روز را با تجهیزات امروزی مقایسه کنیم، میبینیم که در آن روزگار فقط 5 ساعت برنامه آن هم از دو فرستنده ضعیف پخش میشد که اولی موج کوتاه به قدرت 20 کیلو وات و دیگری موج متوسط به نیروی فقط 2کیلو وات بود. طبیعی است که صدای چنین فرستندههایی را فقط مردم تهران و چند شهر نزدیک پایتخت میتوانستند بشنوند. بعدها یک دستگاه فرستنده موج کوتاه 20 کیلوواتی هم خریداری شد تا صدای ایران را تقویت کنند؛ اما جنگ پیش آمد و تحول رادیو نیز مانند سایر تحولات مملکت متوقف ماند و نوزادی که در 4 اردیبهشت 1319 بدنیا آمده بود تا 12 ساله شود همچنان رو به انحطاط و ضعف رفت.
در سال 1327 استودیوی کوچکی در محل میدان ارک ساخته شد که بعضی اوقات اخبار را از آن استودیو پخش میکردند. سه سال بعد سه استودیوی دیگر نیز در همین محل ساخته شد؛ و سپس به تدریج تحولات اساسی در وضع رادیو بوجود آمد(هاشمی، 74).
بررسی محتوی برنامههای رادیو تهران در آغاز بسیار جالب است. زیرا «برنامههای رادیو عموماً به پخش اخبار، موسیقی و گفتارهایی پیرامون مسائل بهداشتی، ورزشی، فرهنگ و خانهداری اختصاص یافته بود. رادیو تهران در شبانهروز جمعاً 5/8 ساعت به پخش برنامه میپرداخت که طی دو برنامه روزانه و شبانه پخش میگردید. برنامه روزانه رادیو از ساعت 30/11 صبح تا 2 بعدازظهر و برنامه شبانه از ساعت 5 بعدازظهر آغاز و تا 11 شب ادامه داشت. پخش اخبار در آغاز به 5 زبان خارجی انجام میگرفت. که پس از مدتی، زبان ترکی نیز به آن افزوده شد. اخبار به زبانهای عربی، روسی و ترکی در برنامههای روزانه و به زبانهای انگلیسی، فرانسه و آلمانی در برنامههای شبانه پخش میگردید. از 6 ساعت برنامه شبانه 4 ساعت به موسیقی (سه ساعت موسیقی فرهنگی و یک ساعت موسیقی ایرانی)، یک ساعت و ربع به اخبار (نیم ساعت اخبار به زبان فارسی در دو نوبت و 45 دقیقه به زبانهای خارجی فرانسه، انگلیسی و آلمانی) و 45 دقیقه به برنامههای گفتارهای کشاورزی، جغرافیا، بهداشت و ورزش اختصاص یافته بود»(احمدی،11-10؛ هاشمی،85).
شنوندگان آن روزگار که کهنسالان امروز هستند، هنوز برنامههای آن زمان را به یاد میآورند؛ شنونده کهنسالی میگوید: «اول که رادیو شروع به کار کرد، چند ساعتی بیشتر برنامه نداشت و کمکم ساعت کار آن بیشتر شد. یکی از برنامههای رادیویی قصههای راه شب بود و یک داستان پلیسی به نام جانی دالی که قصههای پلیسی را به صورت نمایشی و گاهی تعریف به اجرا میگذاشت».[1]
شنوندة مسن دیگری به یاد دارد که: «رادیو در آغاز کار خود بیشتر موسیقی پخش میکرد. اخبار و گفتار در اولویتهای بعدی بود. گفتارها شامل تاریخ، جغرافیای ایران، کشاورزی، خانهداری و بهداشت بود. یکی از معروفترین برنامههای آن سالها، افسانه هزار و یکشب و برنامه فرهنگ مردم بود که با استقبال مردم روبهرو شد. بعدها با ورود هنرمندان نخبه به رادیو کمکم رادیو به خانههای بیشتری راه پیدا کرد، به طوری که گاهی هنگام برنامههای پرطرفدار خیابانهای تهران خلوت میشد. رادیو در هنگام سال تحویل برنامههای بهتری داشت، بهطوری که افرادی که رادیو نداشتند به خانه آنهایی که رادیو داشتند میرفتند و مینشستند و هیچ کدام حرف نمیزدند و فقط گوش میکردند. صبحها رادیو برنامه کودک برای بچهها داشت و خانم عاطفی مجری این برنامه بود که قصهگویی میکرد. در رادیو اذان میگفتند و صبحها برنامه شیرخدا پخش میشد و برنامه دیگری بود که داستان رستم و اسفندیار در آن گفته میشد».[2]
اینها روایتهایی از سالهای آغاز به کار رادیو در ایران است و هر چه جلوتر میرویم ساعت برنامهها افزایش یافته و تنوع برنامهها نیز بیشتر میشود. بطوری که با تنوع برنامهها، برنامههای شاخص نیز شنوندگان بیشتری مییابند و از این روست که این برنامههای شاخص پس از سالها هنوز در خاطر و یاد سالخوردگان باقی مانده است. مهمترین برنامههایی که به روایت سالخوردگان هنوز یاد و خاطرشان باقی است به قرار زیر است:
نمایشنامة محبوب جانیدالر
جانیدالر یکی از نمایشنامههای محبوب آن دوران است؛ شنوندهای میگوید: «یک داستان بود که تقریباً هر کس که رادیو داشت به این داستان گوش میداد. ما از این داستان خیلی خوشمان میآمد؛ بطوری که گاهی من و خواهرم نقشهای آن را بازی میکردیم. یعنی من پلیس میشدم و خواهـرم همکار پلیـس. گـاهی مـواقع که خسته بودم و خوابم میبرد، فردا صبح بقیه داستـان را از خـواهرم مـیپرسیدم»![3]
شنونده دیگری میگوید: «بهترین برنامهای که سالهای دور از رادیو پخش میشد، مجموعة پلیسی جانیدالر بود. من از شخصیت جانیدالر بسیار خوشم میآمد و آن برنامه را هر هفته دنبال میکردم. آقای صارمی هم بسیار تلاش میکردند تا این سریال را در دل شنوندگان جا کند».[4]
فرد دیگری روایت میکند که: «تا سن پانزده، شانزده سالگی، هنوز تلویزیون به شهر ما نیامده بود، سرگرمی خانواده ما گوشدادن به برنامهها و نمایشنامههای رادیویی بود. یکی از این نمایشنامهها، نمایشنامهای بود به نام جانیدالر، که هر هفته پخش میشد و در بارة نبرد یک کارآگاه پلیس به همین نام با تبهکاران بود، و شنوندگان باید حدس میزدند که جانیدالر از کجا میفهمید، قاتل یا دزد کیست و چگونه مچ او را میگرفت. نقش کارآگاه جانیدالر را حیدر صارمی بازی میکرد. این داستان همواره در نیویورک رخ میداد و بارها نام پل بروکلین در آن به گوش میرسید»![5]
و یا این شخص که میگوید: «آنچه در طول این برنامه مرا پای رادیو میخکوب میکرد، موسیقی آغاز برنامه و موسیقی متن آن بود. هنگام آغاز برنامه ابتدا صدای دویدن کسی روی آسفالت به گوش میرسید، سپس چند تیر پیاپی شلیک میشد، و بعد صدای نالة مردی درمیآمد که به نظر تیر خورده است و سرانجام موسیقی هیجانانگیزی پخش میشد که همة ذرات وجود مرا به لرزه درمیآورد. آنگاه داستان آغاز میشد و در طول نیم ساعت بعدی تکههایی از همان موسیقی، نمایشنامه را همراهی میکرد».[6]
اکبر کریمی از شنوندگان قدیمی نیز به نقل از پدرشان میگوید: «پدر من برنامه نمایشنامة داستانی پلیسی را که چهارشنبه شبها ساعت 9 شب از رادیو پخش میشد، بسیار دوسـت داشـت. این برنامه که جانیدالر نام داشت هر قسمت داستان مستقلی داشت و در انتها سئوالی مطرح میشد که جانیدالر از کجا فهمید و ماجرای قتل یا دزدی را چگونه کشف کرد. سپس هفته بعد از بین کسانی را که به سئوال درست پاسخ داده بودند، به قید قرعه یک نفر را برنده اعلان میکردند و جایزهای که یک ساعت مچی بود، از اداره رادیو دریافت میکرد».[7]
و بالاخره این شنونده که در مورد این نمایشنامه میگوید: «از بهترین برنامههای رادیویی جانیدالر بود که همیشه با شروع شدنش همه را به خود جذب میکرد و داستان آن در مورد مأموریت کارآگاهی در نیویورک بود مثل همین برنامة شرکوک هولمز که از تلویزیون امروزه پخش میشود».[8]
پخش موسیقی و برنامه گلها
ارکستر بزرگ «گلها» که در طول 22 سال با تهیه و تنظیم برنامههایی با عناوین «گلهای جاویدان، گلهای رنگارنگ، شاخه گل، گلهای صحرایی، برگ سبز» گنجینهای نزدیک به 1800 برنامه ضبط و پخش کرد پرطرفدارترین برنامه رادیویی ایران بود(نصیریفر،70). این برنامه سالها از رادیو پخش میشده است و شنوندگان آن زمان خاطرات فراوانی از این برنامه و پخش موسیقی اصیل ایرانی دارند.
شنوندهای میگوید: «من برنامه گلها را زیاد گوش میکردم، زیرا در این برنامه موسیقیهای بسیار زیبایی پخش میکردند. من به شخصه ترانههای استاد شجریان و تعدادی دیگر را بسیار دوست داشتم، و وقتی این ترانهها پخش میشد کلیه کارها را رها میکردم و این آهنگها را گوش میدادم، ولی روحانیون آن زمان گوش دادن بعضی از ترانهها را حرام اعلان کردند و همین باعث شد تا کمتر به ترانه گوش بدهم».[9]
شنونده دیگری عنوان میکند که: «برنامه دیگری را که زیاد میشنیدیم برنامه گلها بود که در طی زمان با نامهای گوناگونی مثل: گلهای جاویدان، یک شاخه گل، برگ سبز، گلهای تازه، گلهای رنگارنگ و گلهای صحرایی خوانده میشد».[10]
و این شنوندة کهنسال نیز از خاطراتش میگوید که: «ترانههای گلها در آن زمان به صورت عددی پخش میشد، مثلاً گلهای تازه شماره 67 یا شماره 68 و ...، آهنگهای دیگری نیز از استاد شجریان و دیگر خوانندگان پخش میشد که همگی خاطرهانگیز بودند».[11]
برنامة مذهبی آقای راشد
از آنجا که برنامههای مذهبی با توجه به صبقه مذهبی مردم در آن سالها جزیی از برنامههای رادیو بوده است مخاطبین خاص خود را نیز داشته است. اما برخی از این برنامهها به نحوی بوده است که سابقة اجرای آن هنوز در خاطر مخاطبین آن دوران باقی مانده است.
یکی از شنوندگان آن زمان میگوید: «در روستای ما (باقرآباد) روزهای پنجشنبه همه در خانهی کسی که رادیو داشت جمع میشدند و خانة آن فرد مثل مسجـد میشد و همه مینشستند و برنامة راشد را گوش میدادند»![12]
شنونده دیگری میگوید: «در آن زمان رادیو فقط یک موج داشت، آن هم رادیو سراسری بود که شبهای جمعه برنامة سخنرانی مذهبی بود که از ساعت 9 تا 10 شب توسط آقای راشد اجرا میشد و از مطالب آموزنده و روایات خوبی صحبت میکرد».[13]
و این شنونده که روایت میکند: «شوهر من بیشتر شبها پای رادیو مینشست و صحبتهای آقای راشد را گوش میداد که از مسائل دین و ایمان میگفت.گاهی هم که میهمان داشتیم همین برنامه را گوش میکردند و بعد درباره آن بحث میکردند».[14]
برنامة کارگر و دهقان
دو برنامة کارگر و دهقان نیز از برنامههای رادیویی بودند که کارگران و دهقانان را مخاطب قرار داده و محتوای برنامه به این دو قشر سختکوش جامعه تعلق داشت. در مصاحبههای صورت گرفته سالمندان از این دو برنامه نیز یاد میکردند و اشعاری از آرم این برنامهها هنوز در خاطرشان نقش بسته بود.
شنونده کهنسالی یادآوری میکند: «برنامهای بود مخصوص کارگران به نام کارگر. یادم میآید که یک کارگر فداکاری را به عنوان کارگر نمونه معرفی کرده بودند، زیرا یک روز در حال کار ، پول زیادی را پیدا کرده بود و آن را به صاحبش باز گردانده بود. از این رو به عنوان کارگر نمونه و فداکار معرفی شده بود.[15]
شنونده دیگری میگوید: «ساعت 18 هم برنامهای پخش میشد به نام دهقان که آرم آن با این شعر آغاز میشد:
به دهقان آزاده از ما درود به گیتی در خرمی او گشود»[16]
و بالاخره این شنونده تبریزی که میگوید: «من از برنامههای رادیو تبریز چیزی یادم نمیآید، ولی شعری بود که همیشه آن را به یاد دارم؛ شعر اینگونه بود:
داغ داش اولوب سراسر سنبل گل
سلام اول سون سن آزاداکین چی
وطن مولکینالر آباداکین چی»[17]
برنامه صبح جمعه با شما
برنامههای شاد مخاطبینی فراگیر دارند. برنامه صبح جمعه با شما با قدمت طولانی و با هنرمندی اهالی خندهروی هنر رادیو سالهاست که میهمان شادی مردم و گشودن خنده بر لب شنوندگان است. از این روست که خاطره این برنامه فراموش نشدنی است.
شنوندهای میگوید: «بـرنامه صبح جمـعه، روزهای جمعه از ساعت 8 الی 10 پخـش میشد. آن برنامه شور و شـوق زیادی به ما میداد. ما وقتی که صبح جمعه به رادیو گوش میکردیم، یک انرژی خاصی به ما دست میداد و ما بسیار شاد میشدیم».[18]
و شنونده دیگری روایت میکند: «یکی از پرطرفدارترین برنامههای رادیو صبح جمعه با شما بود که به نظرم از سال 1338 تولیـد و با شعـار معروف: «هفته هفت روزه، آخرش امروزه، اگر خوش نباشی دلت میسوزه» پخش میشد و هنرمندانی چون زندهیاد منوچهر نوذری و مرحوم عزتالله مقبلی و فروزنده اربابی این برنامه را اجرا میکردند».[19]
برنامه داستان شب
شبهای طولانی زمستان و یا شبهایی که در شهرها و روستاها مردم رادیو را مونس شبهای خود قرار میدادند، داستان شب از جمله برنامههای مورد علاقه مردم بود که افراد را در پای رادیو جمع میکرد؛ آنطور که هنوز خاطرات آن نزد سالمندان باقی مانده است.
یکی از سالمندان میگوید: «در سالهای اواخر دهه سی و اوایل دهه چهل که شبها رادیو قصه شب را پخش میکرد بیشتر همسایهها منزل ما جمع میشدند تا داستان شب رادیو را گوش کنند و اگر کسی یک شب نمیآمد سئوال میکرد که دیشب داستان شب به کجا رسید و چطور شد.به نظرم این داستانها را ویکتوریا بهرامی مینوشت».[20]
سالمند دیگری میگوید: «یادم هست شبهای گرم تابستان که گرم بود و مردم کولر نداشتند به پشت بام میرفتند و رادیو را هم با خـود مـیبردند. سـیم آن را به نـاودان میبستند تا عـمل آنتن را انجام دهد. مردم در پشت بام میرفتند، دراز میکشیدند، ماه را تماشا میکردند و به داستـان شب رادیو ایران گوش میکردند که شبها ساعت 10 پخش میشد. مدت آن نیم ساعت بود و مجریان این برنامه نقش خود را خوب ایفا میکردند».[21] و یا: «شبها از رادیو برنامه قصههای هزارویکشب پخش میشد که خانوادة ما به این برنامه علاقهمند بود و اکثر شبها به این برنامه گوش میدادیم».[22]
برنامه ظهر جمعه
سالها قصه ظهر جمعه چاشنی صدای سفره ناهار مردم بود و صدای گرم گوینده آن قصه حکمت آمیزی را به شنوندگانش تقدیم میکرد بطوری که هنوز پس از سالها صدای مجریان آن در گوش قدیمیها طنین انداز است. خانم سالمندی از خاطرة این برنامه چنین میگوید: «از برنامـههای رادیویی آن زمان برنامهای بود بسیار جذاب و پر طرفدار که ظهرهای جمعه پخش میشد. من به این برنامه علاقه خاصی داشتم و زمانی که این برنامه شروع میشد اگر آب دستم بود آن را زمین میگذاشتم و پای رادیو مینشستم. راوی این برنامه باباعاملی بود که داستانهای قدیمی و حکایات گلستان سعدی و شاهنامه فردوسی را بسیار زیبا و شیرین تعریف میکرد بطوری که به دل مینشست».[23]
برنامه راه شب
راه شب نیز از برنامههای ماندگار رادیویی است که مونس مردم خواب زده و یا افرادی که به خاطر نوع کارشان شبها را بیدار میماندند بود.
خانم سالمندی روایت میکند: «آن سالها که جوان بودم فرزند اولم سه ساله بود و شبها به صدای گریة او تا دیر وقت بیدار میماندم. یکی از آن شبها که حوصلهام خیلی سر رفته بود، رادیو را روشن کردم و به برنامهای که پخش میشد، گوش دادم. آن برنامه "راه شب" نام داشت و هر کس هر درد دلی داشت، زنگ میزد، و به صورت زنده از رادیو پخش میشد و مردم هم آن را میشنیدند. از آن شب این برنامه را همراه با قصه شب که ساعت 10 پخش میشد، دنبال میکردم و به آن علاقمند شدم».[24]
خانم سالمند دیگری نیز میگوید: «چون من پرستار شیفت شب بودم به برنامه راه شب خیلی گوش میدادم و همیشه سعی میکردم با مسابقه تلفنی که از آن برنامه پخش میشد ارتباط برقرار کنم».[25]
برنامة فرهنگ مردم
آشنایی با آداب و رسوم و فولکلور دیگر اقوام و یا فرهنگ عامیانة سرزمین آباء و اجدادی و یافتن یک حس نوستالژیک نسبت به زندگی در مناطق روستایی، از برنامههایی بود که برای اولین بار توسط مرحوم انجوی شیرازی در رادیو پا گرفت. این برنامه یکی از برنامههایی است که هنوز سالخوردگان این برنامه را به خاطر دارند و از آن یاد میکنند.
شنوندهای میگوید: «از جمله برنامههای متنوع رادیو، فرهنگ عامیانةمردم و ضربالمثلهای جالب و شنیدنی آن بود که امروزه هیچ اثری از آنها نیست و جوانان اصلاً با آن آشنایی ندارند. به نظر من رادیو خیلی بهتر از تلویزیون و ماهوارههای کنونی است؛ و برنامههای آموزشی، فرهنگی، علمی و تفریحی که از رادیو پخش میشود، آدم از گوش دادن به آن لذت میبرد».[26]
شنونده دیگری میگوید: «در برخی از خانهها همراه با شبنشینیهای خود به برنامة فرهنگ مردم رادیو گوش میدادند که از رسم و رسوم شهرها و مـناطق مختلف ایران قصهها و پـندها و ضربالمثلها بیان میشد و آهنگها و موسیقیهای بومی مناطق مختلف را پخش میکردند. این برنامه مردم ساده دل شهر و روستا را به وجد میآورد. ما از شنوندگان پروپاقرص این برنامه بودیم».[27]
و روایت این شنونده که به یاد دارد: «در زمان ما رایو در روزهای چهارشنبه برنامهای داشت به نام فرهنگ مردم که در باره آداب و رسوم مردم بود و هر بار در باره رسم و سنتهای یک شهر یا روستا صحبت میکرد و آداب و رسوم مردم را شرح میداد».[28]
برنامههای دیگر
درباره برنامههایی که از آنها نام برده شد و تعداد شنوندگان بیشتری به آنها اشاره کردند، برنامههای دیگری هم در خاطرات سالمندان باقی ماندهاند که برخی از آنها به قرار زیر است:
بانویی روایت میکند: «به گمانم در سالهای چهل و چهل و یک بود که رادیو ایران برنامهای داشت به نام همه روز، همین ساعت، همین جا که در بعدازظهرها توسـط خانم فروزنده اربابی و آقای مانی اجرا میشد و در طول پخش برنامه چند خبرنگار و گزارشگر به کلانتری مناطق مختلف میرفتند و از شاکی و متهم سئوالاتی میکردند. این برنامه برنامه جالبی بود که مردم با برخی مسائل و مشکلات آشنا میشدند و میفهمیدند که اختلافهای مردم در چه زمینههایی است».[29]
بانوی دیگری میگوید: «از برنامههای جالب رادیو در زمان قدیم برنامه از گوشه و کنار شهر بود که موضوع عمده آن پخش اختلافات و مشکلات افراد و خانوادههایی بود که توسط خبرنگاری گرفته میشد. یکی از برنامههای از گوشه و کنار شهر اختلاف پدر بزرگ و مادر بزرگ من بود که آنها در خانه دچار مشکل شده و به دادگاه مراجعه کرده بودند. در همان زمان خبرنگاری جهت مصاحبه و موضوع اختلاف این دو با آنها وارد صحبت شد و آن دو هم با او صحبت کردند و ماجرا را برای خبرمگار تعریف کردند. پس از یکی دو روز آنها صدای خود را از رادیو شنیدند و با خود مدام تکرار میکردند که وای آبرویمان رفت»![30]
خانم خانهداری نیز به یاد دارد: «من وقتی برای نماز صبح بیدار میشدم دیگه خوابم نمیبرد و برای آماده کردن صبحانه بیدار میماندم و چای را دم میکردم و برای آنکه حوصلهام سر نرود رادیو را روشن میکردم. رادیو هر روز ساعت شش صبح برنامة تقویم تاریخ را پخش میکرد که موضوع آن درباره وقایع تاریخی دهها سال پیش، در همان روز بود. آهنگ این برنامه هنوز در ذهنم هست».[31]
خانم دیگری روایت میکند: «برنامههای رادیو در زمان خود پرطرفدار بوده است؛ مثلا برنامه مشاعره که چند گوینـده پشت تریبون مسابقهای انجام میدادند. ابتدا یکی از آنها بیت شهری میخواند که آخر آن با حرف «ت» تمام میشد و گوینده بعدی شعر خود را باید با حرف «ت» شروع میکرد. این برنامه طرفدار زیادی داشت».[32]
و بالاخره روایت خانم عابدینی که میگوید: «من در دوره دبستان برنامههای رادیو برایم جذابیت تمام داشت؛ صبحها پیش از رفتن به دبستان برنامه کودک را میشنیدم و بویژه بخش بابا ابر را بسیار دوست داشتم. بابا ابر، ابر آسمانی بود که بچهها بر پشتش سوار شده و به جاهای مختلف سفر میکردند».[33]
برخی نامها و کسان
سالخوردگانی که از رادیو خاطرات و یادگارهایی در ذهن دارند، گاهی به دلیل کهولت یا فراموشی برنامهها را به خاطر ندارند ولی نام گویندگان برنامهها و طنین صدای خوش آنان را در ذهن دارند. در حقیقت برنامهها با صدای این گویندگان جان میگرفت و در یاد و خاطرات نقش میبست.
شنوندهای میگوید: «خدا رحمت کند حمید عاملی را که قصههای بسیار زیبا و لذتبخشی را تعریف میکرد. او آنقدر بیانش شیرین بود که متوجة گذشت زمان نمیشدیم و قصههای او را در ذهنمان مانند یک فیلم سینمایی تجسم میکردیم».[34]
سالمندی روایت میکند: «مصدای افراد بسیاری در ذهنم باقی مانده است، مانند آقای راشد که سخنرانی مذهبی داشتند یا نوحه سرایی ذبیحی که بسیار تأثیرگذار بود. صدای آقای علی محمدی که برنامهی داستان شب را اجرا میکرد نیز به خاطرم هست. از قدیمیها خانم پرنیان و خانم کوکب رجاء صداهای بسیار زیبایی داشتند ولی بعدها خانم عاطفی و خانم آذر پژوهش از نظر من موفق بودند؛ و کسانی که با موسیقی ارتباط داشتند به صدای خانم روشنک هم علاقه داشتند».[35]
سالمند دیگری میگوید: «پدر بزرگ من میگفت که اذان همیشه بصورت زنده از رادیو پخش میشد و آنها آقای رحیم مؤذنزاده را با موتور به ایستگاه رادیویی میبردند تا اجرای زنده داشته باشد».[36]
مرد کهنسالی نیز در خاطرات از صدای برخی گویندگان یاد میکند: «حیدر صارمی، مانی، فروزنده اربابی، آذر پژوهش، ثابت ایمانی. جای آن صداها واقعاً خالی است؛ نه اینکه صداهای موجود این دوره صداهای بدی باشد بلکه آن زمان صداها دارای یک شخصیتی بودند که خیلی خاص بود؛ یعنی پشت صدا سواد خوبی هم وجود داشت و فقط صدا رسا و قوی نبود».[37]
خانم سالمندی نیز میگوید: «مشاعره و برنامة کودک از برنامههای جالب بودند، اما شاباجی خانم یکی از برنامههای پر سرو صدا بود که با هنرمندی مرحومه مهری مهرنیا اجرا میشد».[38]
و این خانم سالمند از مجریان صبح جمعه با شما میگوید: «برنامه صبح جمعه برنامهای با لطیفهها و طنزهای بسیار جالب بود که همگی ما را جذب خود میکرد. نام یکی از گویندگان این برنامه مرحوم منوچهر نوذری و دیگری مرحوم فرهنگ ]مهر پرور [بود».[39]
و بالاخره این مرد کهنسال که صداهای ماندگار آوازها را به یاد دارد: «من بیشتر که پای رادیو بودم به ترانههای این خوانندهها گوش میکردم، یکی آقای بنان بود که آهنگهای قدیمی میخواند و دیگری ملوک ضرابی بود که صدای دلنشینی داشت».[40]
نتیجه
رادیو اولین رسانة شنیداری با قدمتی بیش از هفتاد سال در کشورمان است که امواج خود را طی چند سال در شهرها و روستاهای سرزمینمان گسترش داد و مردم مناطق مختلف این وسیله ارتباطی را به مرور در زندگی خود وارد کردند و با مؤانست با آن شنونده و مخاطب این وسیله ارتباطی شدند.
سالمندان و کهنسالان امروز نوجوانان و جوانان دیروز بودند که در زمان شادابی و نشاط خود، ورود این وسیله ارتباطی را در جامعه خود شاهد بودند و از این رو بخشی از زندگی روزمره خود را با مؤانست با این جعبه سخنگو میگذراندند و از این رو از این وسیله خاطرات زیادی دارند.
برنامههایی چون نمایشنامة جانی دالر، برنامه موسیقی گلها، برنامه سخنرانی مذهبی راشد، برنامههای کارگر و دهقان، صبح جمعه با شما، داستان شب، راه شب، قصه ظهر جمعه و برنامة فرهنگ مردم به همراه اجرای گویندگان و صدای ماندگار برخی خوانندگان، همه حافظة تاریخی سالمندان امروز در مورد رادیو است که هنوز نیز با خاطری خوش از آن یاد میکنند.
بیتردید نام این برنامهها نشانه آن است که دستاندرکاران این برنامهها در آن زمان بخوبی از این رسانه در جهت جلب مخاطبین استفاده مینمودند و برنامههای شاخصی را اعم از اجرای نمایشنامه، قصه، موسیقی و برنامههای ادبی - فرهنگی از این رسانه عمومی عرضه میکردند. آنطور که پس از سالها و با وجود ظهور و توسعه رسانه رقیب یعنی تلویزیون، هنوز خاطره آن برنامههای رادیویی و صداهای ماندگار آن زمان در یاد و ذهن آنها به یادگار مانده است.
*این مقاله در مجله رادیو، نشریه علمی- تخصصی صدای جمهوری اسلامی ایران، سال دهم، شماره 59، خردادماه 1391، صص 184 تا 191 به چاپ رسیده و برای بازنشر به سایت «انسان شناسی و فرهنگ» ارسال شده است.
منابع:
۱.گزارش فیلم،«تاریخچه رادیو در ایران»(1380)، احمدرضا احمدی، سال دوازدهم، شماره 180 راویان:
[1] - راوی: عباس احمدیان، 78 ساله، فین، کاشان
[2] - راوی: حشمت میرزابیگی، 70 ساله، تهران
[3] - راوی: شهرام سروی،50 ساله، اردبیل
[4] - راوی: عربعلی احمدی، 58 ساله، بوئینزهرا، قزوین
[5] - راوی: عشرت قائدی، 68 ساله، گلپایگان
[6] - راوی: مرتضی احمدی، 57 ساله، روستای احمد آباد، ساکن تهران
[7] - راوی: اکبر کریمی، 80 ساله، اردبیل، ساکن تهران
[8] - راوی: معصومه دالوند، 73 ساله، خرم آباد، ساکن تهران
[9] - راوی: عربعلی احمدی، 58 ساله، بوئینزهرا، قزوین
[10] - راوی: حسین اصغری، 69 ساله، ساوه، ساکن تهران
[11] - راوی: ابوالقاسم مومنی، 93 ساله، رکنآباد، یزد
[12] - راوی: عباسقلی یوسفی، 80 ساله، باقرآباد اردبیل
[13] - راوی: علی اَتابه، 70 ساله، صومعه سرا
[14] - راوی: منصوره رضازاده، 78 ساله، اصفهان
[15] - راوی: صیفور کیوان، 100 ساله، ایذه، خوزستان
[16] - راوی: حاجیه معصومه غلامعلی، 83 ساله، شهریار
[17] - راوی: حبیبالله صفر پور، 69 ساله، روستای براغوش، آذربایجان شرقی
[18] - راوی: منیره قنبری، 60 ساله، تهران
[19] - راوی: سودابه حسینی، 66 ساله، روستای اسبفروشان، سراب
[20] - راوی:غلام علی عزیزیان نوید، 69 ساله، تهران
[21] - راوی: عشرت الملوک فرزانه، 69 ساله، تهران
[22] - راوی: محبوبه قربانی،50 ساله، تهران
[23] - راوی: سیده فاطمه نساء موسوی، 75 ساله، شهمیرزاد، سمنان
[24] - راوی: آذر تیموریان، 58 ساله، زنجان
[25] - راوی: ملکه زاویهنشین، 78 ساله، کاشان
[26] - راوی: نساء بشیری، 58 ساله، همدان
[27] - راوی: سید محسن موسوی، 49 ساله، الیگودرز
[28] - راوی:زینالعابدین صادقی، 52 ساله، شاهرود
[29] - راوی: فاطمه ایرانی، 63 ساله، تهران
[30] - راوی: مریم پیرمرادزاده، 65 ساله، شهراب، کاشان
[31] - راوی: احترام یوسفی، 64 ساله، صومعه سرا
[32] - راوی: فاطمه نوری خامنه، 64 ساله، تهران
[33] - راوی: نرجس عابدینی، 63 ساله، ساوه، ساکن تهران
[34] - راوی: عباس مردانی، 47 ساله، تهران
[35] - راوی: بیوک آقا کلیایی، 75 ساله، باکو، آذربایجان
[36] - راوی: حسن تقیاصل، 60 ساله، روستای مغامیر، تبریز، ساکن تهران
[37] - راوی: جعفر بهرامی، 85 ساله، زیاران
[38] - راوی: شهناز برزگران، 67 ساله، اردبیل
[39] - راوی: معصومه نامدار حصارکی، 63 ساله، تهران
[40] - راوی: رضا کاظمی مقدس، 81 ساله، تهران مطلب مرتبط: سرگذشت رادیو، شماره 84 دکتر سید علیرضا هاشمی | |
http://www.ohwm.ir/show.php?id=1492 تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است. |