شماره 79    |    28 تير 1391



تاریخ نخستین خاطرات شفاهی زنان در ایران

هنوز یک پژوهش اطمینان بخش و مستند در باره سرآغاز تاریخ و خاطرات شفاهی در ایران و نخستین زنان و مردانی که خاطراتشان به صورت شفاهی روی نوار کاست یا فیلم ضبط شد، انجام نشده است. اما اخیراً با انتشار کتابی بسیار ارزشمند، می توان حدس هایی در این باره زد و به یک تاریخ نسبی برای این شروع دست یافت.
سرآغاز خاطرات شفاهی و همچنین تاریخ شفاهی زنان و بانوان در ایران قطعاً به سال های پیش از انقلاب اسلامی و احتمالاً به نیمه نخست دهه پنجاه شمسی/دهه هفتاد قرن بیستم میلادی باز می گردد. قید «احتمالاً» را به این دلیل آوردم که بر این باورم که هنوز بسیاری از نقاط تاریک در شروع تاریخ و خاطرات شفاهی مربوط به سال های قبل از انقلاب اسلامی در ایران وجود دارد که به دلیل عدم انتشار آن ها، هرگونه تاریخ-نگاری را مشکل بلکه محال می کند.
همه ما با نام «بی بی استرآبادی» زن روشنفکر عصر ناصری و مظفری و نویسنده کتاب مشهور «معایب الرجان» آشنا هستیم. به باور بسیاری از مورخان جنبش زنان در ایران، بی بی خانم نخستین زن ایرانی است که در دفاع از حقوق زنان، رساله ای مستقل به زبان فارسی نوشت. این کتاب برای با اول توسط شادروان فریدون آدمیت و خانم دکتر هما ناطق در دهه پنجاه معرفی شد و در سال های اخیر نیز توسط خانم دکترافسانه نجم آبادی در خارج از کشور به چاپ رسیده است.
این بی بی خانم استرآبادی همسری به نام موسی خان وزیری داشت که نتیجه آن فرزندانی بود که هر کدام بعدها از بزرگان موسیقی، نقاشی و جنبش زنان در ایران شدند. کسانی مثل علی نقی وزیری موسیقی دان مشهور، حسن علی وزیری شاگرد کمال الملک و از نقاشان مشهور ایران و خدیجه (افضل) وزیری فعال در امر آموزش دختران.
افضل وزیری دختر بی بی خانم استرآبادی و خواهر علی نقی و حسن علی وزیری است. وی در سال1351خاطرات شفاهیش را از مادر بزرگش ملاباجی خدیجه، ملاباجی شکوه السلطنه همسر ناصرالدین شاه و مادر مظفرالدین شاه قاجار، مادرش بی بی خانم استرآبادی و شرح زندگی پر فراز و نشیب خودش را برای پسرش حسین علی ملاح روی یک نوار کاست روایت کرد. خانم افضل وزیری در سال 1359 و در سن 89سالگی دیده از جهان فرو بست.
سال ها پس از مرگ خدیجه افضل وزیری، دخترش خانم مهرانگیز وزیری(ملاح)خاطرات شفاهی مادرش را تدوین و بازنویسی کرد و برای چاپ به آمریکا فرستاد. این خاطرات همراه با مقالات بی بی خانم استرآبادی و مقالات خانم خدیجه افضل وزیری به کوشش خانم دکتر افسانه نجم آبادی و آقای محمد توکلی طرقی در سال1375در شیکاگوی آمریکا به طبع رسید.
حدود ده سال بعد و به سال1385 شمسی نیز این کتاب با عنوان «از زنان پیشگام ایران: افضل وزیری دختر بی بی خانم استرآبادی» توسط نشر شیرازه با مقدمه ای از خانم زیبا جلالی نایینی در تهران در 176صفحه قطع رقعی به طبع رسیده است.
تا امروز ما از سال های پیش از انقلاب در ایران، خاطرات شفاهی مستقل دیگری از زنان سراغ نداریم. از این روی کتاب خاطرات شفاهی خدیجه افضل وزیری را تا یافت شدن خاطرات شفاهی دیگری، موقتاً باید نخستین یا یکی از نخستین خاطرات شفاهی زنان ایران به شمار آورد و از این منظر از جایگاه تاریخی خاصی در تاریخچه و پیشینه تاریخ شفاهی و خاطرات شفاهی در ایران برخوردار است.
بی بی خانم استرآبادی پایه گذار نخستین مدرسه دخترانه ایران به نام «دوشیزگان» بود. خانم افضل وزیری نیز در کنار مادرش معلم این مدرسه بوده است. مدرسه دوشیزگان در سال1324هجری قمری/1285شمسی و همزمان با انقلاب مشروطه در یکی از محلات تهران و در خانه شخصی بی بی خانم برپا شد. با کودتای محمدعلی شاه قاجار علیه مشروطه خواهان و به توپ بستن مجلس شورای ملی اول و به دنبال انسداد سیاسی و فرهنگی در تهران و ایران، برخی از عناصر قشری و روحانیون وابسته به ارتجاع محمدعلی شاه به این مدرسه حمله کرده و حتی آن را مرکز فساد خواندند! خانم افضل وزیری در خاطرات شفاهی خود به نقل از مادرش، خاطرات جالبی از این فشارها آورده است:
«هنگامی که مجلس را توپ بسته بودند، یکی از روحانیون در شاهزاده عبدالعظیم سر منبر رفت و فریاد زد:
ـ وا شریعتا که مملکت مشروطه شد.
روزی هم فریاد زد:
ـ برآن مملکت باید گریست که در آن دبستان دوشیزگان باز شده است.
و مردم هم زار زار گریستند و در محلۀ خود ما آقای سیدعلی شوشتری ورقه ای چاپ کرد که عنوانش از این قرار بود: که این دبستان دوشیزگان که بی بی خانم افتتاح کرده است، این زن مفاسد دینیه دارد، در منزلش تار می زنند و اجتماع هنرمندان است. این تکفیرنامۀ مادرم را دم واگن های اسبی، ورقه ای یکشاهی می-فروختند.
در همان اوقات اوباش محل را هم تحریک می کردند تا بریزند و مدرسه را غارت کنند و به هم بزنند. این صحبت ها به گوش مادرم رسید. بلند شد و رفت به وزارت معارف؛ وزیر معارف وقت مخبرالسلطنه هدایت بود.
بی بی عرض حال خود را داد و روبروی وزیر نشست و گفت:
ـ آمده ام دادخواهی، مگر کاری خلاف شرع کرده ام؟ مدرسه باز کرده ام تا دختران باسواد شوند. چرا باید سیدعلی شوشتری بخواهد مدرسه را به هم بریزد؟
وزیر معارف گفت:
ـ از من کاری ساخته نیست.
مادرم گفت: زنی لچک بسرم و از مدرسه ام دفاع می کنم، چگونه است که وزیر این مملکت هستید و نمی-توانید آن را اداره کنید؟
وزیر گفت: نه، با روحانی نمی توانم در بیفتم. ولی شما یک کار می توانید بکنید.
مادرم پرسید: چه کار؟
او گفت: شما روی تابلو مدرسه بنویسید: در این دبستان دختر از چهار تا شش سال پذیرفته می شود و بزرگترها را هم از مدرسه اخراج کنید، زیرا آقای سیدعلی شوشتری گفته اند: دوشیزه به معنی باکره است و باکره شهوت انگیز!
مادرم به خانه آمد و خود را ناگزیر از این کار دید. پس در نهایت عصبانیت تابلو را داد پایین آوردند، کاغذی رویش چسباند رنگ زد و با مرکب روی آن نوشت:«در این دبستان دختر از چهار تا شش سال پذیرفته می شود»  و در جواب گریه و زاری دخترهای بزرگ تر که نمی خواستند ترک تحصیل کنند گفت:
ـ حالا بروید تا سر و صدا بخوابد، باز دوباره می آیید و درس می خوانید.» (از زنان پیشگام ایرانی؛ افضل وزیری دختر بی بی خانم استرآبادی،ص ص 27ـ26.)

سیدقاسم یاحسینی
16تیرماه1391



http://www.ohwm.ir/show.php?id=1345
تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.