چگونه هواداران ایرلندی قلب اروپاییان را تسخیر کردند
دوبلین، نوامبر 2011: همزمان با طنینانداز شدن آهنگ معروف ‘Rocking all over the World’ گروه استیتوسکو Status Quo، از بلندگوها، هوادارن ایرلند در استادیومِ آکنده از شادمانی آویوا (Aviva Stadium) غرق در افتخار شدند.
با پایان یافتن مسابقات نفسگیر انتخابی جام یورو 2012 و پیروزی پنج بر یک در برابر استونی، برای اولین بار پس از بازی سایپان (Saipan) و سوان (Suwon) در جام جهانی 2002، «پسران سبز پوش» به سوی تورنومنت اصلی حرکت کردند. این هواداران بدون درنگ سفری به یاد ماندنی را به لهستان آغاز کردند.
ماجرای آنان را از زبان خودشان بشنوید:
جیپی لونرگن (JP Lonergan): «مدتها قبل از مسابقات انتخابی تصمیم گرفتیم به لهستان برویم. معلوم است که آن موقع فقط کارهای ابتدایی را انجام داده بودیم.»
کیلیان فایر (Killian Phair): «گروه ما 8 نفربود. قبلاً درباره آن صحبت کرده بودیم اما وقتی ایرلند بر استونی غلبه کرد، این امر قطعی شد. پیش از کریسمس در لندن زندگی میکردم و به اینجا برگشتم تا کار پیدا کنم. یکی دیگر از بچهها در کانادا زندگی میکرد. ما هر دو برای کریسمس به خانه آمده بودیم و با هم شروع به برنامه ریزی کردیم. این برنامه تکه تکه کنار هم چیده شد.»
از نظر فیزیوتراپیست تیم باشگاه فوتبال فولهام (Fulham FC)، دیوید گاسگریو (David Cosgrave) و لیام هولمس (Liam Holmes)، برنامه ریزی در مورد اینکه چه طور میتوان بربازگشت ایرلند به این عرصه بزرگ تاثیر گذاشت بسیار پیچیده بود.
دیوید کاسگریو: «پس از موفقیت در مسابقات انتخابی به شوخی گفتیم که یک وانت مسقف بستنی فروشی میخریم و مثل یک پرچم سه رنگ بزرگ با آن در جادهها به راه میافتیم. من در استوک(Stoke) کار میکردم به همین دلیل بچههای ایرلندی در استوک، ولوز(Wolves)، و فولهام را جمع کردم تا هزینههای آن را تامین کنیم. چند نفر دیگر هم در فولهام مثل کلینت دمپسی (Clint Dempsey)، برد هنگ لند (Brede Hangeland)، آرون هاگز (Aaron Hughes)، در کوئین پارک رنجرز (QPR) به ما پیوستند.
وانت مسقف را به قیمت 430 پوند خریدیم. 130 مایل کار کرده بود. در واقع باید موتورش را عوض میکردیم. پنجره نداشت و شبحی از یک ماشین بود. لاستیکهایش صاف بود و هیچ تجهیزاتی نداشت. فقط اتاقی از آن باقی مانده بود.
آن را به فردی به نام یانی مایز (Yianni Mize) در لندن دادیم که کارش تر و تمیز کردن ماشینهایی مثل بنتلی، فراری و لامبورگینی بود. او یک تلوزیون پلاسما، یک DVD، بلند گو، دو تا یخچال، چمن مصنوعی با مارک آستورترف (Astroturf)، یک مبل راحتی و صندلیهای چرمی روی آن سوار کرد – چیزی شبیه کانال MTV شده بود. بابی زامورا (Bobby Zamora) واندی جانسون (Andy Johnson) (که قبلا طرفدار تیم فولهام بود و حالا طرفدار تیم QPR شده بود) همه هزینهها را تقبل کردند.
همانطور که وانت تکمیل میشد با نگاه به آن با خودم فکر میکردم اگر بتوانیم آن را بیرون ببریم خیلی محبوبیت پیدا میکند.»
سه نفر از اهالی دوبلین –درک نونان (Derek Noonan)، دیوید کاربری (David Carberry) و برایان لیهی (Brian Leahy)– بیشتر به فکر آن بودند که لباسهایشان گویای همه چیز باشد.
درک نونان: «یک روز در کافهای نشسته بودیم و درباره کارهایی که میتوانستیم انجام دهیم حرف میزدیم. من ماه فوریه به ویتنام و کامبوج رفته بودم و میدانستم چه طور میتوانستیم لباسهای ارزان تهیه کنیم.
می خواستیم لباسهای سه رنگ تهیه کنیم اما این کار کمی مشکل بود. چون وقتی به دنبالش رفتیم پارچهاش را نداشتند. پارچه سبز رنگی در انبار پشتی مغازهای پیدا کردیم. فکر نمیکنم قبلا چیزی از آن مصرف شده بود. در مورد رنگ نارنجی هم همینطور بود. فکر کنم همان نارنجی بود که در لباس لالها (Dumb) و گنگها (Dumber) استفاده میشد.
از نظر بقیه مهمترین بخش آمادگیهای قبل از رفتن به لهستان طراحی یک پرچم بود که با خود بیاورند. ایون کنتول (Eoin Cantwell) و دوستانش حتی نمیتوانستند تصور کنند که چه واکنشی نسبت به این کار آنها بروز میکرد.»
ایون کنتول Eoin Cantwell: «یک هفته قبل از حرکت تصمیم گرفتیم پرچمی درست کنیم. چند تا پرچم دیده بودیم و فکر میکردیم اگر بتوانیم پرچم با مزهای درست کنیم خیلی خوب خواهد بود. فقط به این میاندیشیدیم که شاید یکی از دوستانمان بتواند ما را در میان جمعیت تشخیص دهد. اما ماجرای پرچم بسیار فراتر از اینها رفت.
همه ما از نقاط مختلف کشور آمده بودیم بنابراین نمیتوانستیم نام گروه خود را «بچههای اهل ترلس (Thurles)» بگذاریم. میخواستیم نام خود را «اندا کنی(Enda Kenny) فکر میکند ما سر کاریم» بگذاریم، اما بعد پیشنهاد شد که عکس زنی را که صورتحسابها پرداخت میکند روی پرچم بزنیم.
پس از پایان یافتن این برنامهریزی بیانتها، بالاخره ماه ژوئن فرارسید. مسیر حرکت به سوی لهستان برای یکی از هواداران با دشواری بسیار همراه بود. چراکه دامین کافلن (Damien Coughlan) اهل ناکلیون (Knocklyon) بلیطهای مسابقه قهرمانی را در فرودگاه دوبلین جا گذاشت.»
دامین کافلن Damain Coughlan: «من در کافه ایستگاه قطار لهستان بودم برادرم به من زنگ زد تا بپرسد بلیطها کجا هستند. من کیفم را گشتم و همه آن را به هم ریختم و آه از نهادم برخواست.
ساعت یک در خبرهای شبکه RTE خبری با نام پدری من پخش شد. آنجا بود که فهمیدم بلیطهایم پیدا شده است.
بالاخره کافلن به بلیطهایش مسابقه رسید و بقیه ماشینها و وانت را برداشتند و از لندن حرکت کردند. از آمستردام، برلین، برمن، و پراگ گذشتند تا برای بازی افتتاحیه ایرلند در برابر کرواسی در 10 ژوئن به پوزنان (Poznan) برسند.»
دیوید کاسگریو: «حرکت مستقیم ما از لندن به برلین 22-20 ساعت طول کشید. صبح روز بعد من از خواب بیدار شدم و سه ساعت در مسیر مدور به جای رفتن به شرق به طرف شمال راندم. هدایتگر ماهوارهای در آلمان کار نمیکرد و آلمان در آن تعریف نشده بود. به خاطر انحراف من از مسیر 8 ساعت طول کشید تا به پوزنان برسیم.»
درک نونان Derek Noonan: «افراد باهوشی مثل ما فکر همه چیز را کرده بودند حتی دوختن نوارهایی بر روی لباسهایشان را. اما وقتی به مرز لهستان رسیدیم متوجه شدیم که هیچ پول لهستانی به همراه نداریم.
به همین دلیل ماشین را کنار اتوبان پارک کردیم و از دیوید خواستیم یکی از ماشینهای عبوری را نگه دارد و از او بخواهد یوروهای ما را با زلوته (واحد پول لهستان) عوض کند. بالاخره یک نفر پیدا شد و ما راه افتادیم.»
بعضی از هوادارهای قبلی مثل دامین موران (Damien Moran) که الان در ورشو زندگی میکنند لازم نبود راه زیادی را طی کنند تا به مراسم برسند.
دامین موران: «برادرم روز هشتم از فیلادلفیا آمد. ما در ساعات اولیه بامداد پیش از اینکه به قطار ورشو- پوزنان برسیم برای خوردن چیزی بیرون رفتیم. وقتی به آنجا رسیدیم دستهای از هواداران جمع شده بودند.»
کیلیان فایر: «فضای مرکز شهر پوزنان باور نکردنی بود. هر چیزی که میدیدی سبز بود. ما آنجا پیراهنها یا پرچمهای شطرنجی قرمز و سفید زیادی ندیدیم.»
جیپی لونرگن: «به کافه دوبلینیها رفتیم، جایی که وعده داده شده بود که درآن شاهد رقابت کورک (Cork) در برابر کری (Kerry) در مسابقات قهرمانی مانستر (Munster) باشیم و همینطور هم بود، البته از طریق رادیو. با خودم گفتم باید دیوانه باشم که این همه راه به لهستان بیایم و از رادیو به مسابقات انجمن ورزشی گائیلیک (GAA) گوش کنم. بنابراین بیرون رفتم و بعداً نتیجه را از یکی از هواداران پرسیدم. ما پیروز شده بودیم اما احساس سابق را نداشتم.
ساعت برد ما به وقت محلی 8:45 دقیقه بود. هر دو دسته هواداران به خصوص با تراموا آرام آرام راهی میدان اصلی پوزنان بودند. مجری برنامه موسیقی کانال 4 FM، دیکلان پیرس (Declan Pierce) هم در میان آنها بود.»
دیکلان پیرس: «میدان به شکل باور نکردنی شلوغ بود. طوری بود که فکر میکنم پوزنان اصلاً آمادگی آن را نداشت. آن همه طرفدار به طرف ترامواها آمده بودند.
جو کاملاً شکننده بود. هواداران کرواسی شعارهای تحریک آمیز مخصوص خودشان را میدادند. ما سعی کردیم همان چیزهای معمول را در جواب بخوانیم اما صدایمان به جایی نرسید.
یکی از بچههایی که کنار من بود شروع کرد به خواندن شعر «وطن و دوری» و حدود 20 نفر دیگر هم به او پیوستند. من هم تلفنم را برداشتم و از آنها فیلم گرفتم.
فکر میکنم خیلی سرگرم کننده بود. روز بعد آن را برای دوست دخترم تعریف کردم. او در اسپانیا بود. بنابراین فیلم را روی یوتیوب گذاشتم چراکه خیلی آسان تر از ایمیل کردن تمام آن بود. ابتدا فکر میکردم شاید پنج نفری آن را ببینند اما تا الان حدود 90 هزار نفر آن را دیدهاند.
در بازی مقابل کرواسی کونر کانینگهام (Conor Cunningham) اهل کورک هم بود که به خاطر پوشیدن گرمکن تیم استونی برای باز کردن راهش به بازی رفت جام حذفی و مهم ایرلند، خبرساز شده بود.»
کونر کانینگهام: «من در هزاران بازی فوتبال شرکت کرده ام، در بازی فینال لیگ قهرمانی بوده ام، اما این بار خیلی بهتر از هر چیزی بود که قبلا دیده بودم. ما در میان انبوه جمعیت شعار دهنده بودیم و در یک مرحله حدود 100 جوان را به خاطر میآورم که تقریبا تمام لباسهایشان را در آوردند تا با «بچههای سبز پوش» همراه شوند.»
کیلیان پایر: «دو دقیقه بیشتر نگذشته بود که متوجه شدیم این همان بازی نیست که انتظارش را داشتیم.»
ایون کنتول: «چند ساعتی بخاطر باخت افسرده شدیم اما بعد دوباره به حالت اول برگشتیم. ما باید به میدان میرفتیم و پرچم را بلند میکردیم. دیدن آن همه جمعیت که به آنجا میآمدند و شعار میدادند و عکسهایی با خود داشتند بسیار جالب بود. ما از نتایج ناامید شده بودیم اما دلیلی برای افراط در این ناراحتی وجود نداشت.
رویای یک چهارم نهایی با شکست 3 بر یک کمرنگ شده بود اما هنوز به دومین رویارویی ایرلند با اسپانیا در گدانسک (Gdansk) امید داشتیم. برای دیوید و لیام که حالا در وانت بستنی به جمی داف (Jamie Duff)، برادر دامین، پیوسته بود سفر به شمال هر چیزی میتوانست باشد الا یک سفر راحت.»
دیوید کاسگریو: «در راه گدانسک چرخ عقب ما ترکید و باعث شد دو بار تصادف کنیم. به آن طرف جاده کشیده شدیم و با یک ماشین و یک کامیون برخورد کردیم و بعد به درون یک چاله افتادیم. گروهی از وانتهای ایرلندی ایستادند، حدود ده نفر بودند. همه آنها پیاده شدند تا ما را به جاده برگردانند و حدود 5 مایل ما را در میان گرفتند تا مطمئن شوند مشکلی جدی برای ما پیش نیامده باشد. بعد هم این آدمهای بد قلق ما را عقب وانت خودشان سوار کردند و 140 کیلومتر تا گدانسک راندند در حالی که وانت بستنی را عقب خود میکشیدند.
اگزوز ماشین افتاد و طی یک روز سه بار سراغ مکانیک رفتیم. به نظر میرسید از مقصد نهایی دور شده ایم. روزنامه ایوینینگ هرالد (The Evening Herald) با ما مصاحبه کرد و خبر آن را در صفحه اول با این عنوان چاپ کرد: «برادر داف مرگ را فریب داد». او آن عقب خواب بود و حتی متوجه نشد که دو بار تصادف کردهایم.»
با باخت 4 بر صفر ایرلند در برابر اسپانیا ناامیدی در میدان مسابقه ادامه یافت و ایرلند اولین تیمی بود که از دور مسابقات یورو 2012 حذف شد. روز بعد تمام صحبتها درباره هوادارانی بود که با خواندن شعر مبارزه طلبانه «دشتهای آتنری The Fields of Athenry» اروپائیان را به حیرتانداختند و از روی کین (Roy Keane) ابراز خشم کردند.»
دیوید کاسگریو: «درک احساساتی که در سایه واقعگرایی قرار گرفته واقعاً دشوار است. همه در مورد آن احساسی برخورد میکردند، اما باید واقعگرا بود. هیچ شانسی وجود نداشت که ایرلند به آن امتیاز دست پیدا کند مگر آنکه چیز خارقالعادهای رخ میداد.»
ایون کنتول: «اقدامی خودجوش بود و فکر میکنم که فقط نشان میداد.... کمی بعد از خواندن دست کشیدیم. میدانستیم که بعد از بیرون رفتن در اقلیت قرار میگیریم و کاری هم از دستمان بر نمیآید. من فهمیدم که (روی کین) چه میگفت، اما از نظر ما هو کردن تیم بیرون از زمین بیمعنی بود.»
گر کویل (Ger Keville): «همیشه تعدادی از افرادی که برای نخستین بار به بازیهای دور از خانه آمدهاند شلوغ کاری میکنند. اما بسیاری از هواداران فصلی که سالهاست تیم را برای بازیهای دور از خانه همراهی میکنند. میگفتند که این یکی از بازیهای برجسته آنان بود. روی کین گفت ما باید واقع بین باشیم نه اینکه فقط شعرهای پیش پا افتاده بخوانیم. همه ما میدانستیم که بازی را باخته ایم. شما طرفدار تیمتان باشید بدون توجه به این که چه نتیجهای به دست آمده است.»
دامین مورن (Damien Moran): «من واقعاً شعر دشتهای آتنری را برای بچههای داخل زمین نخواندم، بلکه برای تمام ایرلندیهایی خواندم که که به اطراف جهان مهاجرت کردهاند و آن شب آنجا بودند تا از کشورشان طرفداری کنند و بعد هم به استرالیا، آمریکا یا هر جای دیگری که از آن آمده بودند بر میگشتند.»
از نظر کیلیان پایر که بلیط مسابقهاش را همان روز بعد از ظهر از یک هوادار اسپانیایی خریده بود و پشت دروازه ایکر کاسیاس (Iker Casillas) نشسته بود بازی با یک شانس یک در میلیون تمام شد.
کیلیان پایر: «ما سه ردیف از زمین فاصله داشتیم و کنار یکی از پرچمهای کورنر بودیم. وقتی بازی تمام شد او برگشت و دستکشهایش را به پشت دروازه پرتاب کرد جایی که تعداد دیگری از هواداران اسپانیایی نشسته بودند.
یکی از کسانی که کنار من نشسته بود به طرف نردهها هجوم برد. من وقتی این حادثه را دیدم، فقط به خودم گفتم شانسی برای گرفتن آن وجود ندارد. نمیخواهم زیر دست و پایشان لگد مال شوم.
بنابر این کمی کنار کشیدم و او دستکشهای کشباف را درست در دستان من پرتاب کرد. وقتی آن را گرفتم صاف سر جایم نشستم و آن را از کسی که پریده بود پنهان کردم انتظار داشتم که هواداران اسپانیایی به من حمله کنند و آن را پاره پاره کنند. دو تن از بچهها به عنوان محافظ کنار من ایستادند. اما آنها فقط میخواستند با من دست بدهند.»
جیپی لونرگن: «آن شب ما کافهای را پیدا کردیم که جوانان در آن نوشیدنی میخریدند و آن را نیم خورده رها میکردند. ما هم حساب باقیمانده آنها را میرسیدیم. من آن کلاه ایرلندی را که دزدیده بودم روی سر یک لهستانی که در محل کمپ کار میکرد گذاشتم و گونه او را مثل یک مرد اهل کورک با صورت سه رنگ بوسیدم.
به این ترتیب آن شب در گدانسک ماجرای ایرلند به پایان زود هنگام خود رسید، اما هنوز میتوانستیم آخرین تشویقهایمان را در بازی برابر ایتالیا در پوزنان فریاد بکشیم.»
ایون کنتول: «پرچم را به بچههای تیم دادیم تا امضا کنند و این کار به ارزش پرچم افزود. بعد ما آن را در شهر آویزان کردیم ولی ناگهان متوجه شدیم زنی ماژیک به دست گرفته و میخواهد نام خودش را به آن اضافه کند. او فکر میکرد امضاهای روی پرچم مربوط به هواداران است به همین خاطر وقتی میخواستیم ماژیک را از دستش بگیریم مقاومت میکرد و سر و صدا به راهانداخته بود.»
کونر کانینگهام: «پس از مسائل مربوط به استونی سعی کردم شانس خودم را در هتل تیم ایرلند امتحان کنم. برادرم هم آنجا بود و من گفتم به پذیرش برو و ببین میتوانی یکی از بازیکنان را ببینی.
ما در محوطه پذیرش میچرخیدیم و ناگهان خود را به درون آسانسور پرت کردیم. بعد از ما فقط جان اوشی(John O’Shea) و کوین(Kevin Doyle) توانستند وارد آسانسور شوند.
چند تا از بچههای دیگر را هم دیدیم. حتی استفان هانت (Stephen Hunt) سعی کرد اجازه بردن من به داخل زمین در تالین(Tallinn) را بگیرد.»
کیلیان پایر: «وقتی من اطراف پوزنان قدم میزدم یک بلیط مسابقه روی زمین پیدا کردم. یک اسم ایرلندی روی آن نوشته شده بود. بنابراین روز بعد آن را به رادیو رودکستر(Roadcaster) بردیم تا ببینیم میتوانیم صاحبش را پیدا کنیم یا خیر. اسم صاحب بلیط را خواندند اما کسی برای گرفتن آن مراجعه نکرد.
داخل تراموایی که به سوی محل مسابقه میرفت وسط آن همه هوادار ایرلندی که آن را پر کرده بود یک دختر لهستانی هم بود که از سر کار به خانه بر میگشت. من به او گفتم اگر میخواهد به دیدن مسابقه برود میتواند بلیط را بگیرد.
مبارزه ایرلندیها همان طور که آغاز شده بود با یک شکست ناامید کننده پایان یافت. ایتالیا 2 بر صفر پیروز شد و ماجرا به پایان رسید و حالا وقت برگشت سبزپوشان به خانه بود.»
دیوید کاسگریو: «آن شب ما به هتل تیم برگشتیم و گیتار یورو خود را هم بردیم. همه پشت وانت جمع شده بودند. تمام بازیکنان داخل وانت را با نوشتن یک جمله کوتاه امضا کردند.
این پایان ماجرا بود. دیدن تمام بچهها و نوشیدن لذت بخش بود چرا که آنها دوستان ما بودند و کارشان تمام شده بود.
ما از تمام بازیکنان خواستیم گیتار را امضا کنند و برچسبهایی بر آن زدیم همه جمع شده بودند. تصمیم گرفتیم آن را به نفع بیمارستان کودکان خیابان تمپل (Temple) به بالاترین قیمت بفروشیم. هکتور (Hector) مزایده را برگزار کرد و گیتار به قیمت 1600 یورو فروخته شد.»
درک نونان: «وقتی بیرون رفتیم با دیواری از نژاد پرستان پرستان لهستانی روبرو شدیم. یکی از آنها به طرف جیمز (James) جوانی که با ما همراه بود آمد و شال گردن لهستانی را از دور گردنش باز کرد و بعد در حالی که شال را میچرخاند و آواز میخواند به دسته خود برگشت. بعد سر کرده آنها به طرف او آمد و بر سرش فریاد کشید.
خیلی زود، آن فرد برگشت شال گردن را بدون آنکه چیزی بگوید به جیمز داد و دور شد.»
کیلیان پایر: «هشت نفر از ما آنجا بودند. هشت نفری که با هم بزرگ شده و با هم فوتبال بازی کرده بودیم و این خاطرات برای ما تا آخر عمر بسیار عزیز خواهد بود.»
دیوید کاسگریو: «فکر نمیکنم هیچ وقت کاری بزرگ تر از این انجام بدهم. کسی نمیتواند از این کار جلو بزند.»
جی پی لونرگن: «وقتی همه به خانه برگشتیم فهمیدیم فینالیستها پیش از آنکه حتی ما برای اولین بار توپ را در برابر کرواسی از دست بدهیم، یکبار دیگر با هم بازی کرده بودند. هیچ یک از این مسائل مهم نبود، چراکه من باز هم فردا این کار را انجام خواهم داد.»
مصاحبه کنندگان: آدریان راسل(Adrian Russell)،
بن بلیک(Ben Blake)، هاگ او کانل(Hugh O’Connell)،
نیل کلی(Niall Kelly)، سین فارل(Sean Farrell) و
تونی کودهی(Tony Cuddihy).
ترجمه: اصغر ابوترابی
منبع: thejournal.ie