شماره 75    |    31 خرداد 1391



بار دیگر صنعت خاطره (۲)

بخش نخست را درشماره پیش خواندیم. بخش دوم و پایانی در ادامه می آید:

جامعه ما جامعه تك‌صدايي نيست جامعه تك قومي نيست من در يك جا بيان كردم كه جنگ ما فقط به لهجه تهراني روايت شده و مي‌شود در حالي كه ما در جنگ و دفاع مقدس كرد، لر، ترك و عرب داشته‌ايم كه همه براي حفظ ايران آمده بودند. اما اين صداهاي متفاوت را كجا در خاطرات مي‌بينيم؟ اين لهجه‌ها و گويش‌هاي مختلف را ما كجا در خاطرات ديده‌ايم؟

متأسفانه پايه‌هاي مردمي كار همچنان ضعيف است. ‌يك ناشر خصوصي براي اينكه يك كتاب خاطرات توليد بكند حداقل بايد بين ۵ تا ۶ ميليون تومان هزينه كند و هيچ ناشري حاضر به اين سرمايه‌گذاري نيست چون تنها توليد كتاب نيست بلكه فروش كتاب نيز هست. اما بخش دولتي اين قدرت هزينه‌اي را دارد كه مثلاً ۴۰ ميليون هزينه كند بعد كتاب را به قيمت ۴ ميليون تومان بفروشد كاري كه در بين اكثر ناشرين دولتي اتفاق مي‌افتد.

آقاي ياحسيني شما با نشر دولتي موافق هستيد يا مخالف؟ راهكار اساسي چيست؟

بنده راهكار اساسي نمي‌توانم پيشنهاد بدهم و همچنان رنگ و حضور بخش دولتي را بارز مي‌بينم به طوري كه امروزه خاطرات جنگ براي بعضي‌ها مطامع ديگر را به همراه دارد و به قدري خاطرات غيراستاندارد توليد شده و مي‌شود كه ما با يك ترافيك خاطره روبه رو هستيم كه اكنون خاطره و خاطره‌نويسي به يك «صنعت خاطره» تبديل شده است.

يعني مثل صنايع خودروسازي كه خود را موظف مي‌دانند سالي چند هزار دستگاه خودرو توليد كنند. حوزه خاطرات به ويژه خاطرات دفاع مقدس با حضور بخش دولتي دچار اين نگاه و الزام گرديده است و ناشران دولتي ما هم براي خودشان تعهد ايجاد كرده‌اند كه مثلاً سالي ۵۰ يا ۱۰۰ كتاب خاطره توليد كنند كه اين بزرگ‌ترين آسيبي است كه در دراز مدت ايجاد مشكل مي‌كند و از همه خطرناك‌تر عدم اعتماد ايجاد مي‌كند. سرمايه اصلي يك كتاب خوب خاطره، اعتماد خواننده و مخاطب است وقتي ما با كارهاي سطحي و دم‌دستي با مخاطب روبه رو مي‌شويم عدم اعتماد به وجود مي‌آيد.

به نظر شما اگر چنانچه اين سفارش‌نويسي از بخش دولتي به بخش خصوصي واگذار شود چه نتيجه‌اي خواهد داشت؟

در حال حاضر ناشر خصوصي توانايي توليد كتاب را ندارد و باز هم بايد دولت پشتيباني كند. در بحث خاطره چون بخش دولت متولي آن است گروه‌هاي ديگر خودشان را كنار كشيده‌اند البته كتاب خاطرات آزاد خيلي فروش خوبي دارد اما اين اتفاق در مورد خاطرات دفاع مقدس روي مي‌دهد اگر چنانچه ناشران خصوصي وارد عرصه چاپ و انتشار خاطرات دفاع مقدس شوند ممكن است از نظر كميت و تعداد شاهد آمار قابل توجهي نباشيم اما از جهت كيفيت بسيار قابل قبول و تأثيرگذار خواهد بود و ماندگار.

متأسفانه مديريت‌هاي فرهنگي ما توانايي شنيدن آسيب‌شناسي را ندارند در صورتي كه نگاه آسيب‌شناسانه و منتقدانه راهگشا و پيش‌برنده است و گاهي از اين نگاه برداشت منفي و معاندانه هم مي‌شود. اگر ما به نيروهاي خودي اجازه نقد ندهيم نيروهاي معاند خواهند آمد و ما را حذف مي‌كنند.

در خاطره‌نويسي هميشه راوي نقش اساسي دارد اما گاهي اوقات خاطره يك اتفاق يا يك واقعه تاريخي است (هفتم تير يا هفده شهريور) و در اين حالت موضوعيت از آن واقعه تاريخي است و ديگر راوي نقشي ندارد. نظرتان را در اين خصوص بفرماييد.

با اين موضوع دو برخورد داريم؛ گاهي اوقات خاطره‌نويس سراغ راوي مي‌رود مثلاً يك رزمنده خاطرات خود را از زماني كه وارد جنگ شده تا پايان جنگ روايت مي‌كند به اين بخش از خاطرات، خاطرات شفاهي مي‌گويند اما گاهي اوقات خاطره‌نويس مي‌خواهد در مورد يك واقعه مثلاً عمليات مرصاد و حمله منافقين به غرب كشور بنويسد كه براي اين كار خاطره‌نويس مي‌رود سراغ مثلاً ۱۰۰ يا ۲۰۰ نفر كه خود آنها در عمليات بوده‌اند يا شاهد اين جنگ بوده‌اند، مصاحبه مي‌كند، منابع و روزنامه‌هاي آن روز را مي‌بيند، اعلاميه‌ها و نشريات منافقين را مي‌بيند و نشريات جمهوري اسلامي ايران را مي‌بيند، كالپ‌هاي عملياتي را مي‌بيند؛ اين كار را تاريخ شفاهي مي‌گويند. متأسفانه بسياري از مراكز دولتي و حتي خصوصي و همچنين افراد و دست‌اندركار بين خاطرات شفاهي و تاريخ شفاهي هيچ تفاوتي قائل نيستند و مطمئناً نمي‌دانند كه خاطرات شفاهي با تاريخ شفاهي كاملاً‌ متفاوت است.

در صورتي كه تاريخ شفاهي تلاش مورخ شفاهي است براي صورت دادن به يك واقعه ولي در مقابل خاطرات شفاهي روايت يك نفر است از زندگي خودش و اتفاقاتي كه براي خودش افتاده. ممكن است اين فرد اشتباه بكند، دروغ بگويد يا كل خاطرات يادش نباشد و فراموش كرده باشد و يك چيزهايي را كم و زياد كند ولي مورخ شفاهي با شيوه‌هاي تاريخ شفاهي در بازسازي يك واقعه نمي‌تواند دروغ بگويد، نمي‌تواند حذف كند.

اينها مواردي است كه به علت ضعف مباني تئوريك در ايران تئوري‌پردازي نشده. من بر اين باورم اولاً خاطرات شفاهي زيرمجموعه تاريخ شفاهي است و تا خاطرات شفاهي نباشد تاريخ شفاهي اتفاق نمي‌افتد. افزون بر اين وقتي در يك حوزه‌اي خاطرات شفاهي به صورت انبوه توليد بشود ما تازه فرصت خواهيم داشت كه تاريخ شفاهي كار كنيم؛ مثلاً‌ به عنوان نمونه وقتي ما مي‌خواهيم يك واقعه‌اي را مثل واقعه ۱۷ شهريور ميدان ژاله را آناليز كنيم مي‌رويم با تعدادي از افراد اعم از مردم، طيف نظامي و صنف كاسبان محل و سربازاني كه تيراندازي به مردم كرده‌اند و ... مصاحبه مي‌كنيم. تك تك اين مصاحبه‌ها مي‌شود خاطرات شفاهي و جمع‌بندي و بازسازي آنها را تاريخ شفاهي مي‌گويند.

خاطرات به طور كلي به دو دسته تقسيم مي‌شوند؛ يكي خاطرات كتبي و ديگري خاطرات شفاهي. لطفاً در خصوص هر يك از اين نوع خاطرات و زيرمجموعه‌هاي آنها توضيح بفرماييد.

به طور كلي ما ايراني‌ها خوب حرف مي‌زنيم اما بلد نيستيم خوب بنويسيم و از طرفي البته تجربه اين را نشان داده كه براي عموم مردم و حتي نخبگان خاطرات شفاهي آسان‌تر توليد مي‌شود تا قلمي و كتبي؛ مثلاً شما از يك رزمنده بخواهيد كه خاطرات خودش را از زمان جنگ بنويسد، زمان زيادي خواهد برد تا ۵۰ صفحه بنويسد ولي از همان رزمنده مي‌توان ظرف يك هفته ۳۰ تا ۴۰ ساعت خاطرات ضبط شده تهيه كرد كه هر نوار به طور متوسط ۱۰ صفحه كتاب يعني ميانگين ۳۰۰ تا ۴۰۰ صفحه كتاب است. نتيجه آن است كه ما يك ملت شفاهي هستيم و كتاب و كتابت و كتابخواني در ما رشد چنداني نكرده و اين موضوع را حتي الان هم مي‌توان از تيراژ كتاب‌هاي توليد شده فهميد يعني ميانگين تيراژ ۸۰۰ تا ۱۰۰۰ نسخه مي‌باشد پس بنابراين در چنين شرايطي خاطرات مكتوب رشد نخواهد كرد بلكه خاطرات شفاهي همچنان حرف اول را مي‌زند.ما بايد نقطه ضعف خودمان را شناسايي كنيم و به نقطه قوت تبديل كنيم و چالش و آسيب را به فرصت مبدل سازيم و اين كار دست نمي‌دهد مگر با همكاري‌ و يك بسيج عمومي و تحول در زير ساخت‌ها كه در اين مسير دانشگاه‌ها بايد فرهنگ‌سازي كنند، روش‌هاي تاريخ شفاهي و خاطرات شفاهي را كار كنند. ما بايد خلأهاي آموزشي و نبود كتب آموزشي و نظري در اين زمينه را پر كنيم.

از آنجايي كه شما به بعد تاريخي خاطرات معتقديد و اينكه خاطره به خودي خود نمي‌تواند ادبيات يا متن ادبي باشد بلكه براي جذابيت خاطره از ادبيات كمك گرفته مي‌شود، آيا مي‌توان از خاطره مكتوب در خلق يا آفرينش يك متن ادبي استفاده كرد يا نه (به نظر شما خود خاطره را نيز مي‌توان در قالب رمان يا داستان آفريد)؟

اجازه بدهيد يك تفكيكي در اين بخش من قائل شوم. متأسفانه خيلي‌ها خاطره را زير مجموعه ادبيات تلقي مي‌كنند و اين خطاي محرزي است. خاطره از آن جهت كه روايت يك واقعه است زيرمجموعه تاريخ است اما متني كه توليد مي‌شود مي‌تواند ادبي باشد. براي نمونه كتاب تاريخ بيهقي يك كتاب تاريخ است اما امروزه در دانشكده‌هاي ادبيات نيز به عنوان يك متن ادبي تدريس مي‌شود، سفرنامه ناصرخسرو در واقع روايت يك تاريخ است يعني مشاهدات ايشان در طول سفر اما امروزه به عنوان يك متن ادبي متعلق به قرن خودش مورد اعتنا است. بنابر اين محتواي اثر وقتي روايت مي‌شود متعلق به تاريخ است اما متني كه نوشتار مي‌شود ادبيات است.
اگر خود راوي نوشته يعني خودنگاشت مي‌تواند به يك متن ادبي هم تبديل شود، اما در تاريخ شفاهي اين مجال پيدا نمي‌شود و به آرايه‌هاي ادبي ورود پيدا نمي‌كنيم چرا كه همان طوري كه راوي صحبت مي‌كند خاطره‌نويس بايد آن را ثبت و ضبط كند. چون فقط بعد استنادي مهم است. هر چقدر كه خاطره صبغه ادبي پيدا كند از كيفيت تاريخي آن كاهش پيدا مي‌كند، اما من بر اين باورم كه تدوينگر مي‌تواند از يك خاطره شفاهي معمولي متني جذاب، پركشش و پرخواننده بيافريند.

بنده در يكي از آثارم به نام «سال‌هاي ابري» از روش پرسش و پاسخ استفاده كردم كه تاكنون به چاپ دوازدهم رسيده است يعني كتابي كه به روش پرسش و پاسخ محض و تاريخ شفاهي به مفهوم كامل و اين بستگي به توانايي خاطره‌نويس يا تدوينگر دارد كه براي جذابيت خاطره از بهترين روش استفاده كند و در واقع مهندسي كار را بايد انجام دهد كه متأسفانه گاهي اوقات اين توانايي از طرف خاطره‌نويس يا همان تدوينگر ناديده گرفته مي‌شود و مخاطب اين ضعف را به پاي راوي مي‌گذارد.

آقاي يا‌حسيني راهكار پيشنهادي شما در اين زمينه چيست؟

بنده يك پيشنهاد عملي دارم كه هم مي‌تواند در جهت تحقق بخشيدن به منويات مقام معظم رهبري باشد و هم تأمين دغدغه‌هاي معظم‌له و هم رسيدن به اهداف اصلي توليد آثار فاخر و آن اين است كه تمامي توليدكنندگان (نويسندگان) خاطره در حوزه دفاع مقدس كه تعداد آنها به ۱۰۰ نفر مي‌رسد، البته كمتر از اين عدد مي‌باشند، دولت براي همين تعداد يك اتحاديه نويسندگان جنگ تشكيل بدهد و براي هر كدام از اين نويسندگان عضو اتحاديه مبلغ قابل توجهي كه بيشتر دغدغه‌هاي او را پوشش دهد تعيين كند و اختصاص بدهد و در مقابل تعهد بگيرد كه آقاي نويسنده من از تو هر دو سال يك اثر فاخر مي‌خواهم.

بياييد اين روش را آزمايش كنيم، اين همه وقت و هزينه را هدر داديم، اين راه را هم بيازماييم. ما بايد كاري كنيم كه نويسنده دغدغه روزمرگي را نداشته باشد و منابع را در اختيار او قرار دهيم. براي او امكاناتي فراهم كنيم كه در شرايط و مكان واقعه قرار بگيرد.

به عنوان آخرين سؤال به نظر شما آيا نسل اول و دوم خاطره‌نويسان حوزه دفاع مقدس، دين خود را به اين حوزه ادا كرده‌اند؟ (از نظر كمي و كيفي آثار)

اولاً نسل اول و دوم گذشته از دين تا حدودي تنبلي هم كردند. ما از سال‌هاي اول جنگ تا دهه هفتاد تعدادكمي كتاب خاطرات توليد كرديم و اصلاً تعداد كمي در حوزه جنگ كتاب توليد شده است. در طول هشت سال جنگ تحميلي حدود دو ميليون نفر رزمنده به جبهه‌ها اعزام شده‌اند. در سراسر ايران اگر ما فقط ۱۰ درصد اين افراد را پوشش بدهيم مي‌شود دويست هزار نفر و اگر سالي هزار كتاب توليد كنيم دويست سال طول مي‌كشد كه اين ۱۰ درصدي كه گفتيم بتوانيم خاطراتشان را كار كنيم در صورتي كه نه رزمنده‌ها دويست سال عمر مي‌كنند، نه ما سالي هزار جلد كتاب توليد مي‌كنيم. الان كه حالت رقابتي دارد سالي ۵۰۰ تا ۶۰۰ جلد كتاب توليد مي‌شود.

پس عملاً مي‌بينيم دين‌هاي ادا نشده در چه وسعت و بعدي است و ما شاهديم كه هر لحظه يك سردار جنگمان و يك جانباز شيميايي يا غير شيميايي ما از دست ما مي‌رود بدون اينكه توانسته باشيم خاطرات او را ضبط كرده باشيم در صورتي كه هر كدام از اين رزمندگان برگ‌هايي از تاريخ هستند كه پس از شهادت خود بخشي از تاريخ نيز با آنها خاموش و در تاريخ گم مي‌شود.

منبع: روزنامه جوان / سرویس گفت و گو/ 17 خرداد 1390/ص 14 (پایداری)


http://www.ohwm.ir/show.php?id=1282
تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.