خاطرات حجرهدار «سرای سلیمانخان» از جنگ تحمیلی
|
به گزارش سایت تاریخ شفاهی ایران؛ کتاب «سرای سلیمانخان» براساس خاطرات شفاهی حاجحسین فتحی (پیشکسوت بسیج اصناف بازار) از دوران دفاع مقدس، توسط محمدعلی میرزایی گردآوری شده و با مشارکت سازمان بسیج اصناف کشور توسط نشر فاتحان منتشر شده است. کتاب حاضر در قالب 12 فصل روایتگر خاطرات شفاهی حاجحسین فتحی از دوران کودکی، مبارزات انقلاب، آغاز جنگ تحمیلی، کردستان، دهلاویه، اروند، روزهای پس از جنگ و ارتحال امام خمینی (ره) است. نویسنده اثر (محمدعلی میرزایی) در مقدمه کتاب درباره چگونگی آشنایی خود با نشر فاتحان و آشنایی با راوی را بیان کرده است. او درباره حاجحسین فتحی مینویسد: «حاجحسین ، مردی سختکوش و بسیار توانا بود که در سرای سلیمانخان بازار حجرهای داشت و با خطی خوش بخشی از روزگار پر التهاب خود و سرزمینش را ثبت کرده بود. یادداشتهایش را به من سپرد و...» اثر حاضر سختی و مشقتها و واقعیتهای زندگی حاجحسین (راوی) را به خوبی به تصویر کشیده است. البته از کنار بسیاری از مطالب به راحتی گذشته و بر روی آنها به خوبی دقیق نشده است. برای مثال سرنوشت برخی از افرادی که در سیر خاطرات از آنها نامبرده شده است. البته راوی به خاطر داشتن یادداشتها و خاطرات خودنوشت، به اسامی و موقعیتهای مکانی و زمانی به خوبی اشاره کرده است. نویسنده نیز در پانوشت به توضیح آن ها پرداخته است. نویسنده تلاش بسیاری کرده تا در مصاحبههای تلفنی وگاه حضوری در برخی از موارد به صورت جزییتر وارد شود، اما به دلیل گذر زمان ذهن راوی در یادآوری برخی از آن خاطرات یاری نکرده است. به هر حال یادداشتهای روزانه راوی در زمان خودش کمک بسیاری به نویسنده کرده است. فصل اول تا چهارم کتاب به دوران کودکی و سختیهایی که حاجحسین برای امرار معاش داشته، پرداخته است. حاجحسین چون پدرش در بازار حجره داشت و از همان ابتدا به چم و خم حجرهداری و گرداندن مغازه آشنا بود. بعد از فوت پدرش در حجرههای مردم در بازار کار و کاسبی میکرد تا خرج خود و خانوادهاش را دربیاورد. اغلب حجرهداران از کارش راضی بودند. بعد از چندین سال شاگردی در حجره حاجعلی با 20هزار تومان صاحب مغازهای در انتهای بازار آهنگرها در سرای سلیمانخان شد و با اعتباری که داشت تخمه و آجیل و خشکبار در مغازه ریخت و مشغول شد. در فصل پنجم با عنوان «طوفان انقلاب» حاجحسین به طور خلاصه مهمترین وقایع سالهای 1350 تا 1357 پیروزی انقلاب اسلامی را بیان کرده است. از اعتصابهای مردم در شدت گرفتن انقلاب و شدت مبارزات مردمی در بازار تهران روایت میکند. حاجحسین هم بعد از پیروزی انقلاب کسب و کارش را مانند دیگر حجرهداران آغاز کرد: «روز دوشنبه سیام بهمن 57 به فرمان امام پایان اعتصابات اعلام شد و مدارس بازگشایی شدند و همه بر سر کارها خود بازگشتند. به همراه چند تن از کسبه به بازار و حجره رفته و شروع به کسب و کار کردیم.» حاجحسین زمانی که با خبر شد زندان قصر نیازمند نیروی انسانی است، قرار شد روزها در بازار و شبها در امور زندان و امنیت خیابانها به برادران کمیته کمک کند. در آن زمان همکاری و جلساتی هم با شهید اسدالله لاجوردی رئیس وقت زندان اوین داشت. بعد از مدتی با تعدادی از دوستان در بازار صندوق قرضالحسنهای راه انداخت و چون با مزایای تشکیل صندوق قرضالحسنه به خاطر خرید خانه با وام چنین صندوقهایی آشنا بود به همین دلیل به عنوان یکی از اعضای هیات مدیره صندوق انتخاب شد. چندی بعد مسوولیت اتحادیه صنفی را از طرف کمیته امور صنفی امام خمینی(ره) به او و دو تن از دوستانش سپردند. در فصل ششم و هفتم حاجحسین خاطرات خود را از رسیدگی به مردم آواره و جنگ زده بیان میکند. در شهریور 1359 به سفر حج مشرف شد، درست زمانی که رژیم بعثی عراق به ایران حمله کرد. بعد از پایان سفر حج زمانی که به تهران آمده بود احساس میکرد همه چیز تغییر یافته و گویی با شهر غربیه شده است از همان روزها تصمیم گرفت به آوارگان و جنگزدهها در مناطق جنوب و غرب کشور رسیدگی کند. مهیا کردن پناهگاه، غذا، مایحتاج اولیه و ضروری از جمله کمکهایی بود که حاجحسین به همراه دوستانش به مردم آسیبدیده و آواره جنگ میدادند. در پایگاهی به نام کمپ لو در جنوب کشور (اهواز) به مردم آسیبدیده یاری میرساند. کامیونهایی حامل مواد غذایی، پوشاک، کفش، اورکت، جوراب، کلاه و لباس زیر به اهواز برای مردم جنگ زده میفرستادند. از طرفی برای رزمندگان دوش حمام میساختند و برای آنها غذای گرم به خطوط مقدم جبهه میبردند. حاجحسین میگفت: «در اینجا دو وضعیت دلخراش وجود دارد. یک عده از جان گذشته در مرزها و جبههها از خطوط مقدم محافظت میکنند و حتی برای غذای روزانه هم دچار مشکل هستند ولی با تمام کمبودها ایستادهاند تا دشمن از مرزها وارد کشورمان نشود. از سویی مردم آواره هستند که دشمن خانه و کاشانه شان را با بمب بر سرشان آوار کرده، زن و بچه و پیر و جوان از دیار خود آوارهاند و چشم امیدشان اول به خدا است و دوم به مردم و کسانی که در شهرهای دورتر با آرامش زندگی میکنند. ما در فهرستی که تهیه میکنیم مقداری موکت، والور، ظروف غذا و لباس و مایحتاج اولیه برای یک عده مردم آواره بیپناه در این مناطق میبریم و...» فصل هشتم با عنوان «داغ دهلاویه» حاجحسین فتحی بعد از جنوب و اهواز و خوزستان، سری به کرمانشاه، دهلاویه و ایلام و آذربایجان غربی زد. فرزندش مهدی در همان دهلاویه به شهادت رسید. محمد و مهدی همیشه حاجحسین را همراهی میکردند. آنها همیشه همراه پدر بودند و در امر رسیدگی به جنگ زدهها و آوارهها پدر را یاری میکردند اما در دهلاویه مهدی داوطلب شد که به شکل رزمی وارد جبهه شود، بعد از ورود به گروه شهید چمران، مدتی بعد به شهادت رسید. پیکر مهدی فرزند حاجحسین در کنار مزار فرماندهاش شهید چمران در بهشت زهرا آرام گرفته است. حاجحسین مسوولیت ستادهای کمکرسانی استانهای همدان، ایلام، کرمانشاه و کردستان را بر عهده داشت. 15 آبان 62 به فرمان آیتالله مهدوی کنی و در راستای فرمان امام راحل مامور راهاندازی ستاد پشتیبانی و امداد از آسیبدیدگان حملات هوایی موشکی کردستان و ایلام شد. در فصل نهم با عنوان «صندوقهای خالی کردستان» به فعالیتهای حاجحسین برای راهاندازی صندوقهای قرضالحسنه در این منطقه میپردازد. یکی از کارهای خوبی و حسنهای که حاجحسین بر آن عقیده داشت و همواره بر آن همت میگمارد، تاسیس و راهاندازی صندوقهای قرضالحسنه بود وی هر وقت به روستا و شهری میرفت درباره مزایای این صندوق برای مردم حرف میزد و صندوق قرضالحسنهای را در آنجا راهاندازی میکرد. فصل دهم با عنوان «آن سوی اروند» درباره بمباران منطقه فاو است که بسیاری از رزمندگان در این منطقه شیمیایی شدند. حاجحسین به همراه دوستانش داوطلب شده بودند از مجروحان با بدنهای تاول زده به بیمارستان انتقال مییافتند، مراقبت کنند. او در خاطرات خود از آن روزها میگوید: «صحنههای دلخراشی بود. جوانهای رزمنده با بدنهایی سراسر تاول و زخمهای چرکین از درد به خود میپیچیدند. برخی از آنها تمام دهان و گلویشان زخمی بود. به آنها که کمی بهتر بودند و گلویشان زخمی نبود آبمیوه میدادیم و...» فصل یازدهم با عنوان «بعد از جنگ، ارتحال آفتاب» به خاطرات 14 خرداد سال 68 برمیگردد. زمانی که امام از دنیا رفتند. حاجحسین آن زمان با این دل و دماغی نداشتند، ایستگاههای صلواتی در مسیر زائران حرم بنیانگذار جمهوری اسلامی دایر میکردند و در آنجا مشغول بودند. فصل پایانی کتاب با عنوان «آوارگان کردستان» خاطرات و فعالیتهای حاجحسین بعد از جنگ در زلزله رودبار، حمله رژیم بعثی به کردهای شمال عراق در سال 1370و زلزله اردبیل در سال 1375 و رسیدگی حاجحسین و همراهانش به مردم آسیبزده را روایت میکند. در صفحات پایانی کتاب تعدادی از عکسهای حاجحسین فتحی به همراه دوستانش در جبهههای جنگ به همراه پانوشت برای هرکدام از عکسها آمده است. سردار مجید مشایخی مسئول بسیج اصناف و همراهانش به پاس یک عمر تلاشهای دلسوزانه و پدرانه حاجحسین فتحی از او تقدیر کردند. حاجحسین در آخرین روزهای مهر ماه سال 1390 درگذشت و اینجاست که باید درک کنیم کار ثبت و ضبط خاطرات آدمهای جنگ تا چه حدی فوری و واجب است. کتاب «سرای سلیمانخان» در قطع رقعی و در 249 صفحه، با شمارگان 3 هزار نسخه و بهای 50 هزار ریال با مشارکت سازمان بسیج اصناف بازار توسط نشر فاتحان به چاپ رسیده است.
خبرنگار فاطمه نوروند
|