مردی که شاه نفس خود را مهار کرده بود
|
اخیراً کتابی با عنوان «بازرگان، اسوه صداقت و تقوا» (1) به قلم ابراهیم یزدی در فضای مجازی در چهارده فصل به بررسی شخصیت مهدی بازرگان پرداخته است. نویسنده در مقدمه کتاب به حضور در جلسات سخنرانی ماهیانه و یا جلسات هفتگی پرسش و پاسخ انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران که بازرگان در آن سخنرانی میکرد و نحوه آشنایی با وی اشاره کرده است. آشنایی با وی افقهای جدیدی در ذهن وی و سایر جوانان ایجاد نمود. کتاب، مجموعه مقالات و سخنرانیهای نویسنده است که به مناسبتهای مختلف پیرامون شخصیت بازرگان و یا آثار بجای مانده وی رقم زده است. نویسنده در بخش اول «دیباچه ای برای سیر تحول قرآن» که در مرداد 1365 بنا به درخواست مرحوم دکتر فلاطوری به عنوان دیباچه ای ترجمه انگلیسی سیر تحول قرآن مهندس بازرگان نوشته شده، زندگینامه وی را به تفصیل شرح داده است. از دیدگاه نویسنده بازرگان (1373- 1286) یکی از کسانی است که سهم عمده ای در شکل گیری حرکت نوین اسلامی ایران داشته است. به طوری که مطالعه و بررسی حرکت اسلامی ایران، بدون بررسی شخصیت افکار، آثار و فعالیتهای سیاسی و فکری وی امکان پذیر نبوده و ناقص خواهد بود. در بخش تحصیلات وی در پاریس آمده است: «اعزام محصل ایرانی، برای کسب علوم جدید اروپایی از حدود یک قرن قبل از آن آغاز شده بود. اعزام محصل ایرانی به اروپا وجه دیگری داشت که موجب نگرانی بسیاری شده بود و آن تاثیر سوء فرهنگ اروپایی بر دانشجویان اعزامی بود. این نگرانیها را بازرگان اینگونه بیان کرده است: بسیاری از پدر و مادرهای ما و خود ما نگران و اصرار داشتیم که اگر در این سفر تحصیلی موفق نشویم چیزی به دست بیاوریم، لاقل سرمایه قبلی و اخلاق و دین خود را از دست ندهیم.» بازرگان جوان با این تفکرات و اندیشهها روانه اروپا میشود و در آنجا با وجه مختلف و متضاد زندگی فرانسوی، که تماما برایش تازگی داشت روبهرو میگردد. وی برخلاف بسیاری از جوانان هم سن و سال خود به جای سرگرم شدن و پرداختن به مظاهر سطحی زندگی پاریس و بهرهگیری از آنچه جوانان هم سن او را جذب میکند، علاوه بر دروس دانشگاهی و رشته مهندسی به مطالعه جدیتر و عمیقتر جامعه پرداخت و چهرههای دیگر زندگی اروپایی، کلیسا، مذهب، فعالیتهای علمی و خیریه و خدمات عمومی و...، را مورد مطالعه قرار داد. نویسنده در تشریح فضای سیاسی کشور در سالهای 1320 (2) نوشته است:« حرکت ملی اگر چه با کمی تاخیر نسبت به حزب توده بروز و ظهور پیدا کرد و اگر چه کندتر از حزب توده رشد نمود، اما به تدریج ریشه دارتر و گسترده تر از آن گردید. حرکت ملی ویژگی دیگری در رابطه با مذهب داشت. حرکت ملی اساساً یک حرکت مذهبی نبود، اما ضد دینی هم نبود. اگر چه بخش مهمی از روحانیت به صحنه آمده و از آرمانها و هدفهای جنبش ملی حمایت کرد و مدافع آن شد و بخشی از رهبری را هم به دست گرفت، اما حرکت ملی حرکت دینی نبود و نشد. بازرگان به لحاظ سیاسی به این حرکت ملی تعلق داشت. اگر چه وی به هیچ یک از احزاب سیاسی ملی آن زمان نه پیوست اما با موسسان و فعالان برخی از این احزاب نظیر حزب ایران، دوستی و سوابق همکاری داشت. حرکت ملی، یک جنبش ضد استعماری، علیه استیلای خارجی بود و بازرگان به این حرکت تعلق خاطر پیدا کرد. اما از همان ابتدای کار، نگرش بازرگان با سایر متفکرین و رهبران حرکت ملی یک تفاوت اصولی داشت. بازرگان ریشه نفوذ و سلطه اجانب را داخل مملکت میدید و مبارزه با استیلای خارجی را هم در محور فعالیتها و تاثیرهای سیاست خارجی و در مبارزه با عوامل داخلی آنها میدانست. وی راه مبارزه با استیلای خارجی را تحقق حاکمیت ملی و آگاهی و هوشیاری نیروهای داخلی و جلوگیری از استبداد در هر شکل و به هر نام میدانست. در چنین شرایطی بود که بازرگان کار اصلی خود را در محیط دانشگاه آغاز کرد. محور اصلی فعالیتهای بازرگان به همراه دکتر سحابی و آیت الله طالقانی – روحانی جوانی که با تمام وجودش درد و خطری که جوانان و جامعه را تهدید میکرد لمس کرده بود – آشنا کردن نسل جوان با اندیشههای قرآنی، پاسخ به شبهات و تقویت مبانی فکری و اعتقادی و مجهز کردن جوانان برای مقابله با عقاید انحرافی، خرافی و ضد دینی بود. طالقانی که از حوزه علمیه قم فارغالتحصیل شده بود خود را از شیوه کار سنتی روحانیون یعنی پرداختن به محراب و منبر جدا ساخت و راه تربیت و تزکیه و تذکر و بیدارسازی ملت را برگزید. او بازگشت به قرآن را محور و شیوه عمل خود قرار داد. مسجدی که در مرکز شهر، که مرکز تفریحات جوانان بود سنگر او شد و در آنجا شبهای جمعه بعد از نماز مغرب به آشنا ساختن آموزش قرآن و تفسیر برای مردم خصوص جوانان تحصیل کرده پرداخت. سلطه سالهای متمادی استبداد در ایران و شرایط خاص جغرافیایی و اقلیمی روحیه فردگرایی و تکروی و فقدان همکاریهای جمعی را در بین ایرانیان تقویت نموده بود. بازرگان به عنوان جمعبندی دوران تحصیل خود در اروپا یکی از علل موفقیت اروپاییان را کار جمعی و گروهی میدانست. در بازگشت به ایران و پس از سقوط رضاشاه و فراهم آمدن امکانات برای فعالیتهای گروهی و جمعی و به منظور آموزش و تقویت کار جمعی، وی یکی از بنیان گزاران کانون مهندسین ایران، یکی از اولین نهادهای گروهی – صنفی گردید. نویسنده آغاز فعالیتهای مسلحانه را در پی سرکوب قیام 15 خرداد 1342 و تبعید امام خمینی را چنین شرح میدهد: « بسیاری از مبارزان جوان شیوه سنتی مبارزه سیاسی را ترک کردند و به کار تدارک انقلاب مسلحانه پرداختند. جوانان مسلمان عضو نهضت آزادی نیز به منظور ایجاد یک سازمان سیاسی- نظامی - اسلامی دست به تشکیل هستههای مخفی زدند. هسته اولیه این سازمان که بعدها به سازمان مجاهدین خلق معروف و شناخته شد، در سال 1344 تشکیل شد اما تا سال 1350 هیچ گونه بروز خارجی و علنی نداشت بلکه در طی این مدت صرفاً به مطالعه و آموزش و تهیه تدارکات مشغول بود. این گروه مسلمان برای تدوین ایدئولوژی سازمان خود از یک طرف تحت تاثیر متفکرین اسلامی به خصوص بازرگان و سحابی و از طرف دیگر تحت تاثیر اندیشههای غیر اسلامی قرار داشتند. از پنج نشریه آموزش ایدئولوژیک سازمان دو نشریه متاثر از عقاید غیر اسلامی بود و دو نشریه دیگر به ترتیب متاثر از کتابهای راه طی شده، ذره بیانتهای بازرگان و نشریه پنجم آنان متاثر از کتاب خلقت انسان دکتر سحابی بود. اما این جریان خالی از آفات نبود. در میان برخی از این مبارزان، تمایل به التقاط و آشتی میان فلسفه ماتریالیسم دیالکتیک و مارکسیسم به عنوان علم مبارزه با اسلام بروز نمود. با شهادت مجاهدین اولیه سازمان و احتمالا رسوخ مارکسیستها در سازمان گرایشات فوق به تدریج جدی تر شد، به طوری که نهایتاً در 1354 مرکزیت سازمان، تغییر و تحول ایدئولوژیک سازمان را از اسلام به مارکسیسم رسما اعلام کرد. این امر از جانب گروههای اسلامی یک توطئه و انحراف و خیانت تلقی شد و درگیری سختی میان مسلمانان و مارکسیستها به وجود آورد تا آن جا که مارکسیستهایی که رهبری سازمان را بدست گرفته بودند به قتل اعضای مسلمان سازمان پرداختند. در خارج از سازمان نیز بحران و تلاطم گستردهای در میان مسلمانان به وجود آمد. در چنین شرایطی بود که بازرگان به نقد آثار مارکسیسم پرداخت». یکی از بخشهای مهم کتاب بخش چهارم کتاب با عنوان « مهندس بازرگان چرا نخستوزیر شد؟» است.(3) به ادعای نویسنده بسیاری بر او خرده گرفته اند که چرا مسئولیت پست نخستوزیری را در انقلاب اسلامی پذیرفت و او را مسئول مشکلات کنونی میدانند. این نکته مهمی است که باید از جهات تاریخی و سیاسی آن را بررسی کرد. نویسنده خاطرات دوران پاریس خود را چنین شرح میدهد« بعد از آنکه رهبر فقید انقلاب در نوفل لوشاتو مستقر شدند، اغلب روزها صبح زود با ایشان به بحث و گفتگو پیرامون وضعیت ایران میپرداختیم. در این مذاکرات یکی از موضوعات اصلی بحث من با ایشان این بود که دنیا میدانند مردم ایران و شما چه میخواهید، اما نمیدانند چه میخواهید، دیگر کافی نیست که فقط بگوییم « شاه باید برود» بلکه باید برای انتقال قدرت به ملت برنامه ریزی کرد و پیش بینیهای لازم را نمود. اگر برنامه ای واقع بینانه ای و عملی نداشته باشیم رفتن شاه به حاکمیت ملت منجر نمیگردد، بلکه مملکت به آشوب گسترده و هرج و مرج و خونریزی فراوان و به احتمال بسیار زیاد به از هم پاشیدگی و تجزیه کشیده خواهد شد. تشکیل شورای انقلاب از دیگر موضوعات این بخش از کتاب است: « ... رهبر فقید انقلاب، سه نفر از روحانیونی را که میشناختند (ازجمله مرحوم مطهری) نام بردند و خواستند که به آنها اطلاع داده شود تا به پاریس بیایند. از میان شخصیتهای سیاسی مبارز، نیز از چند نفر از جمله مرحوم بازرگان نام بردند و گفتند که من اینها را میشناسم و اعتماد دارم. از من خواستند که با ایشان صحبت کنم و از ایشان دعوت کنم که به پاریس بیایند. وقتی من با مهندس تماس گرفتم و پیغام را دادم، جواب دادند که (نقل به مضمون):« آیا آقای (امام) خمینی مطئمن هستند که میخواهند من بیایم، من در یکی از جلسات سخنرانیهایم، وقتی نام ایشان را بردم و حاضرین سه صلوات فرستادند، به آنها گفتم، با ذکر نام پیامبر خدا، فقط یک صلوات میفرستید، اگر پیامبر از شما سئوال کند که چرا برای من یک صلوات و برای ذریه من سه صلوات میفرستید چه جواب میدهید؟ این سخن و سئوال من موجب ناراحتی و اعتراض برخی از آقایان روحانیون شده است. آیا بازهم آقای خمینی اصرار دارند من بیایم!» من این مذاکرات را به رهبر فقید انقلاب گزارش دادم پاسخ ایشان این بود که برخورد شخصی مطرح نیست. آمدن ایشان ضروری است. حتما بیایند. هنگامی که شورای انقلاب نیز تصمیم نهایی خود را برای معرف آقای بازرگان به ریاست دولت اتخاذ کرد و پیش نویس حکم انتصاب ایشان آماده شد، مرحوم طالقانی در گفتگویی با اینجانب عدم موافقت خود را با نخستوزیری ایشان ابراز داشتند. هنگامی که من بحرانهای تهدید کننده را توضیح دادم و این که چرا فرد دیگری جز بازرگان مورد اعتماد و قبول و پذیرش عمومی نیست و اگر ایشان نپذیرد چه پیامدهایی احتمالا در انتظار مملکت خواهد بود، مرحوم طالقانی قانع شدند و پذیرفتند. مرحوم طالقانی به مهندس توصیه کرد که برای پذیرش این مسئولیت، شرایط خود را در شورای انقلاب مطرح کند. در جلسه شورای انقلاب که با حضور رهبر انقلاب در مدرسه علوی و به منظور نهایی کردن حکم انتصاب نخستوزیر تشکیل شده بود، بازرگان درخواست 24 ساعت مهلت برای مطالعه و مشورت کرد. رهبر انقلاب و برخی از اعضای شورای انقلاب، به دلیل خطیر بودن اوضاع مملکت، ضرورت سرعت در اعلام انتصاب نخستوزیری را متذکر شدند. بازرگان با توجه به پیشنهاد طالقانی یعنی مشروط کردن پذیرش خود، آمادگی خود را برای قبول مسئولیت نخستوزیری اظهار داشت. هنگامی که روز بعد، قبل از تشکیل جلسه شورای انقلاب تصمیم آقای بازرگان را برای رهبر انقلاب بازگو کردم، ایشان بعد از لحظه ای سکوت، گفتند که خوب حالا خیالم از همه طرف راحت شد. در جلسه شورای انقلاب ایشان شرایط خود را که، بیان چگونگی مدیریت و نحوه کار بود، مطرح ساختند، شورای انقلاب این شرایط را پذیرفت و سپس همه اعضای حاضر در جلسه، منهای یک نفر رای مثبت خود را برای نخستوزیری آقای بازرگان اعلام نمودند.(4) نخستوزیر دولت موقت میباید از آنچه اعتبار و سابقه سیاسی و اسلامی برخوردار بود که مورد قبول اکثریت مردم و گروهها و سازمانهای مبارز در داخل و خارج کشور قرار گیرد. همچنین واجد اعتبار بین المللی لازم باشد و بازرگان بی هیچ تردیدی تنها فرد واجد این شرایط بود. او یک مبارز ضد استبدادی و ضد استیلای خارجی، با سابقه بسیار روشن و بدون خدشه و ایراد، یکی احیاگر دینی با ذهنی پویا و نوپرداز بود. نویسنده همچنین در بخش سوم با عنوان « مردی که شاه نفس خود را مهار کرده بود» مینویسد« در هنگام درگذشت بازرگان (۳۰ دی ۱۳۷۳) همه گروههای سیاسی و شخصیتهای مملکتی از مخالف و موافق در داخل و خارج از کشور ابراز همدردی کردند. همه قشرهای جامعه از دانشگاهیان، استادان و دانشجویان، علما، روحانیون، رهبران گروههای چپ تا مقامات مملکتی ، حتی آنها که با مشرب سیاسی و اندیشههای دینی بازرگان مخالف بودند در تجلیل از شخصیت او حضور یافتند. این وحدت نظر در بزرگداشت بازرگان، نه تنها تجلیل و قدردانی از مبارزات ضد استبدادی و ضد استیلای خارجی او، بلکه تجلیل از صداقت و تقوای فردی سیاسی و اجتماعی او نیز بود. حتی سرسخت ترین مخالفین سیاسی یا فکری او اعتراف کردند که بازرگان صراحت و شجاعت و از همه مهم تر صداقت و تقوی داشت. بازرگان به عنوان یک مسلمان و موحد متعبد، شاه نفس خود را مهار کرده و خدامحور شده بود. او به عنوان یک مصلح اجتماعی، متاثر از اندیشههای قرآنی، تعارض اصلی میان فکر و عمل را در خود حل کرده بود. پانوشتها : 1- ابراهیم یزدی عضو نهضت آزادی است، همزمان با پنجاه و یکمین سالگرد تاسیس نهضت آزادی ایران در فضای مجازی انتشار یافته است. 2- نویسنده رویدادهای مورد اشاره را به تاریخ میلادی ذکر نموده که بی شک تبدیل آن به تاریخ شمسی مشکلاتی را برای خواننده درپی دارد. 3- این بخش کتاب قبلا در شماره 16 اسفند 1373 نشریه ایران فردا انتشار یافته است. 4- بازرگان به مدت 9 ماه (275روز) سمت نخستوزیری موقت را برعهده داشت.
محمود فاضلی
|