دو نیمه سیب روی پرده تاریخ ایران
|
شرح احوال بزرگان و بازخوانی منش و سلوک اکابر این آب و خاک به منظور ارائه الگوهایی برای بهتر زیستن و سعادتمندی دنیا و عقبی، فی نفسه حرکتی خجسته و میمون به نظر می رسد. به ویژه آن که الگوهای برگزیده ازمیان شخصیتهای عرصه انقلاب و دفاع مقدس انتخاب شده باشند. سید علی اکبر ابوترابی یکی از همین مردان نیک نام ایران زمین است که گفتار و کردار او در طول زندگی پربارش، چه در دوران مبارزه با رژیم شاهنشاهی و چه در روزگاری که در اسارت بعثیون به سر میبرد، مشحون از درسهایی برای انسانیت و آزادگی است. کتاب پاسیاد پسرخاک، حاصل قلم محمد قبادی که به شرح زندگی و زمانه سید علی اکبر ابوترابی پرداخته، یکی از آثار درخور تاملی است که در سال 1388 به همت دفتر ادبیات انقلاب اسلامی حوزه هنری، به طبع رسیده است. کتابی مشتمل بر پیشینه خانوادگی، تولد، تحصیل، فعالیت سیاسی، جنگ، اسارت، نمایندگی مجلس و درگذشت ابوترابی که بخش گسترده ای از آن برگرفته از منابع تاریخ شفاهی و مصاحبه های ایشان است که از نهادها و سازمانها و اشخاص گوناگون گردآوری شده و در نهایت امانتداری ودقت فراوان در چینش مطالب و موضوعات، تدوین شده است؛ به گونهای که اثری از پراکندهگویی و از هم گسستگی مفاهیم در آن به چشم نمی خورد و خواننده احساس نمیکند که مطلبی ناگفته یا معماگونه از زندگی ابوترابی برجای مانده است. البته در این مجال، قصد پرداختن به این اثر نداریم و اساساً مقصود نگارنده از این مقال، نقد محتوایی پاسیاد پسر خاک نیست، بلکه غرض، پرداختن به "چرایی" نشر اثری مشابه، توسط نهاد فرهنگی دیگر است. داستان از آنجا آغاز می شود که دو سال بعد از نشر پاسیاد پسر خاک، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، کتابی با همان سبک و سیاق به نام زندگی و مبارزات سید علی اکبر ابوترابی به بازار نشر عرضه میکند که در مقام سنجش و قیاس، چند پله از اثر نخست، ضعیفتر و کوتاهتر است. این کتاب که به دست جواد عاملی تدوین شده تقریباً همان شاکله پاسیاد پسر خاک را دنبال کرده و سر فصلها و عناوین موضوعات کتاب، شکل گسترش نیافته کتاب نخستین است. در ضمن اینکه، جواد عاملی زحمت چندانی برای گویاسازی خاطرات ابوترابی نکشیده و صرفاً به کنار هم چیدن خاطرات اکتفا کرده و از پاورقی و پی نوشت برای توضیح و شفافسازی وقایع و اشخاص و اماکن بهره نبرده است. گویی تدوینگر برای رفع تکلیف و سر هم کردن کتابی سفارشی، در مدت زمانی کوتاه، با حقالتالیف اندک، اقدام به گردآوری چنین اثری کرده! و نسخهای رنگ و رو رفته و ضعیفتر از پاسیاد پسر خاک را تحویل بازار نشر داده است. البته باز هم غرض نقد کتاب ایشان نیست؛ چراکه هر خوانندهای با اندکی تورق، به راحتی می تواند ارزش و بهای آن را بسنجد. اما در این داستان یک نکته قابل تأمل به چشم میخورد؛ یکی از این نکات، عملکرد مرکز اسناد انقلاب اسلامی به عنوان ناشر و سفارش دهنده این کتاب است. عملکردی که این سالها در کشور ما در تمامی ساحات مختلف فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی، به چشم میخورد؛ موازیکاری! ناگفته نماند که آفریننده اثر دوم مدعی بود که بدون اطلاع از اثر نخست و حتی دو سال پیش از عرضه پاسیاد پسر خاک، شروع به نگارش آن کرده و طولانی شدن فرآیند چاپ کتاب سبب شده که بعد از اثر نخست به بازار نشر عرضه شود. درحالی که شواهد و قرائن گویای واقعیت دیگری است و ظاهراً مدیر بخش تدوین مرکز اسناد، پیش از چاپ کتاب نخست از تألیف چنین اثری آگاه بوده و با علم به این مطلب اجازه تدوین کتاب دوم را صادر کرده اند. گذشته از این، تدوینگر کتاب زندگی و مبارزات ابوترابی معتقد است که کتاب نخست به رویت ایشان نرسیده و هیچگونه استفادهای از آن نکرده ولی با مراجعه به بخش اسناد و تصاویر کتاب در مییابیم که برخی اسناد مندرج در کتاب عیناً برگرفته از پاسیاد پسر خاک است؛ در صفحه 264 کتاب جواد عاملی سندی آورده شده که گویی نسخه اسکن شده همان سند در کتاب پاسیاد پسر خاک است؛ چراکه پانویس درج شده در پایین سند عیناً برگرفته از پانویسی است که به قلم محمد قبادی در کتاب پاسیاد پسرخاک آمده است. با این تفاوت که مهر آرشیو مرکز اسناد انقلاب به آن افزوده شده. همین امر در مورد سند شماره11 در صفحه 265، سند شماره 12 در صفحه 266 نیز عیناً رخ داده. این اقتباس در چند سند و بریده جریده دیگر نیز تکرار شده که نمی توان آن را تصادفی دانست. البته این اسناد در اصل متعلق به پرونده ابوترابی در هلال احمر است که نه تنها به این مساله هیچ اشاره ای نشده بلکه مرکز اسناد از طریق رایانه لوگوی آرشیو خود را روی آن حک کرده است! اینکه چند نهاد فرهنگی درباره یک موضوع مشترک، آثاری به چاپ برسانند، فی حد ذاته بلااشکال است، اما مشروط بر اینکه آثار بعدی به نوعی تکمیل کننده آثار قبلی خود باشند یا حرف تازه ای برای گفتن داشته باشند. براستی چرا پس از دو سال از انتشار یک کتاب، نهاد فرهنگی دیگری مشابه همان کتاب را با ساختاری ضعیفتر منتشر می کند؟ آیا واقعا نهادهای فرهنگی ما از عملکرد یکدیگر بی اطلاعند؟ چرا وزارت ارشاد اجازه چاپ آثار مشابه را صادر می کند که هیچگونه برتری محتوایی نسبت به اثر ماقبل خود ندارد؟ البته این گونه موازی کاری ها برای نخستین بار نیست که در این حوزه از کتابهای تاریخی رخ می دهد. تا به حال این اتفاق برای چندکتاب در همین چند سال اخیر افتاده و دو کتاب عیناً یا تقریباً مشابه هم، از دو نهاد مختلف به طبع رسیده است. جای آن دارد که ناظران بر چاپ آثار مطبوع، دراین زمینه دقت عمل بیشتری به خرج دهند و از چاپ آثار تکراری یا ضعیف جلوگیری به عمل آورند و پژوهشگران را به سمت آثار ارزشمندتر رهنمون شوند.
ناصر زاغری تفرشی
|