شماره 6 | 1 دی 1389 | |
گفت وگوی مظفر شاهدی با دکتر حسین آبادیان پیرامون جنگهای ایران و روس سلسله نبردهايي که در سالهاي 1218 تا 1228 و 1241 تا1243 هجري قمري در منطقة قفقاز صورت گرفت و در تاريخهاي عمومي ايران از آن به جنگهاي ايران و روس ياد شده است، يکــي از درخشانترين حماسه هاي مردمي در برابر اشغال ايران توسط بيگانه به شمار ميآيد. آنچه در تاريخهاي عمومي نقل ميشود بيشتر معطوف به شکستهاي ايران است و در نوشتههاي متأخر کمتر از حماسهسازيهاي مردم در برابر بيگانه سخن رفته است. نتيجة جنگها هرچه بود، ناشي از بازي قدرتهاي بينالمللي و زدوبندهاي پشت پردة آنهاست وگرنه توده هاي مردم براي صيانت از آب و خاک و فرهنگ خود با تمام قوا و با اسلحههاي ابتدايي در برابر ماشين جنگي پيشرفتة روسيه براي سالهاي دراز ايستادگي کردند و پيروزيهاي درخشاني به دست آوردند که اگر چه مستعجل بود ليکن بيانگر احساسات پاک مردمي بود که رفتن زير بار رقيت بيگانه را تحمل نميکردند. ايلات و عشاير منطقه در اين جنگها عمدتاً با نيروهاي حکومت مرکزي ايران همکاري کردند و نشان دادند که به دولت ايران وفادار هستند. اطلاق جنگهاي ايران و روسيه بر اين حماسهها نارساست، زيرا ايرانيان جنگي را عليه روسيه راهاندازي نکرده بودند تا نام کشور آنها مقدم بر روسيه ذکر شود. ايرانيان در برابر اشغال بخشي از سرزمين خود در برابر نيروهاي مهاجم دست به پايداري زدند و تا پاي جان کوشيدند؛ هر چند به دليل شرايط جهاني و رقابتهاي استعماري نتوانستند موضع برتر خود را حفظ کنند. سپاه ايران، نيروهاي شکستخورده نبودند. بلکه در اکثر موارد غلبه و پيروزي با آنها بود، بنابراين از اين نبردها نبايد صرفاً وجه سلبي آن را در نظر آورد بلکه بر وجه ايجابي آن که خلق حماسههايي درخشان بود بايد بيشتر تأکيد و تأمل کرد.
□ مي دانيم که روسها از سالها قبل از آغاز دوره اول جنگ با ايران به منطقه قفقاز چشم طمع دوخته بودند و بارها حملات آنان براي تسلط بر اين منطقه ناکام مانده بود: لطفاً بفرماييد روسيه تزاري براي گسترش نفوذ خود در قفقاز (علاوه بر گزينه نظامي) چه سياستهايي اعمال ميکرد؟
روسها حتي قبل از اشغال قفقاز سياستهاي ويژهاي براي استمرار نفوذ خود در منطقه تدارک ديده بودند. آنها قزاقها را به تدريج وارد قفقاز کردند و در کنار آنها ساير اتباع خود را هم اسکان ميدادند . اين گروه ها در اخراج مردم بومي تلاشهاي زيادي کردند که اين روند در دورة بعد از جنگها در قفقاز شدت گرفت. اينها در فتوحات نظامي روسيه به کمک مهاجمين شتافتند و تلاشهاي خود را به عنوان کمــک خاننشينها به روسيه قلمداد کردند.
از طرف ديگر ترويج مسيحيت ارتدوکس اعمال گرديد، تلاش بر اين بود تا اهالي بومي جذب فرهنگ روسي و آداب و رسوم آنها شوند. اين روش هرگز در مناطق مسلمان نشين موفق نبود، کساني که به فرهنگ روسي تعلق خاطر نشان ميدادند اعتماد مردمي خود را از دست ميدادند . در کنار اين روشها سعـــي ميشد قشر فرهيخته منطقه جذب فرهنگ غير بومي شوند با همة اين اوصاف کوششهاي فراواني براي محو اسلام در منطقه به عنوان دين به عمل آمد، اما آنها هرگز نتوانستند در اين اقدامات موفق شوند و اسلام يکي از مهمترين پايگاههاي مبارزه در منطقه بود. نسل کشي از طريق نابودي اقوامي که مورد هجوم قرار گرفته بودند و روابط آنها با ايران قطع شده بود، از ديگر روشهاي روسها براي تضمين اعمال حاکميت خود بر منطقة قفقاز بود.
طرح جابه جايي ايلات و عشاير بومي بي فايده بود، اخراج چرکسها که بزرگترين گروه مسلمان قفقاز بودند پيامدهاي دردناکي به بار آورد، آنها از سرزمينهاي خود آواره شدند و از قفقاز بيرون رفتند و تنها عده اي اندک از آنها در موطن اصلي باقي ماندند. گروهي ديگر از قوميتها وقتي از قفقاز رفتند کليه مايملک و روستاهاي خود را به آتش کشيدند، اما حاضر به تسليم در برابر روسها نشدند.
□ ميدانيم که به رغم سياستهاي استعماري و تجاوزکارانه روسيه تزاري براي تسلط بر قفقاز، اين ناحيه سالياني طولاني در برابر متجاوزان روسي مقاومت کرد. به نظر حضرتعالي نقش اسلام و مسلمانان قفقاز در جلوگيري از نفوذ و سلطه زود هنگام روسها بر اين منطقه چه اندازه بود؟
بدون ترديد قلب هميشه تپندة قفقاز داغستان بود که عموم مردم آن مسلمان بودند. در داغستان ايلات و عشاير و قبايل متعددي زندگي ميکردند، عدهاي ترک زبان بودند و گروهي ديگر از تاتهاي مسلمان به شمار ميآمدند. در کنار آنها يهودياني ميزيستند که در فاصلة بين دربند و باکو به زندگي خود ادامه ميدادند. برخي از عشاير در استپها و عده اي ديگر در کوههاي مرتفع زندگي ميکردند. مهمترين گروه قومي لزگيها بودند که در جنوب داغستان اقامت داشتند. گروهي از بازماندگان آلانها که توسط تيمور لنگ برافکنده شدند، به نام استيها در غرب چچن زندگي مي کردند و در کنار آنها قزاقها ميزيستند. اسلام مذهب رايج در منطقه بود، هر چند که مسيحيت و يهوديت و پيروان مذاهب ابتدايي هم وجود داشتند. در حقيقت به دليل وجود اسلام بود که تسلط روسها بر منطقه با کندي تمام پيش ميرفت و سرانجام با زد و خوردهاي خونبار بر مردم تحميل گرديد. قفقاز هيچ گاه حاضر نبود زير تسلط روسيه برود.
□ پس از پايان دوره اول جنگهاي ايران و روس، ژنرال الکسي پتروويچ يرمولوف حاکم روسي نواحي اشغالي، براي به تسليم واداشتن مردم منطقه به چه اقداماتي متوسل شد؟
يرمولف با جا به جايي قبايل و نيز شدت عمل، شورشهاي محلي را سرکوب کرد، اما نتوانست بر گروههاي بومي فائق آيد. ديري نپاييد که بار ديگر شعله هاي شورشها روشن شد و منجر به جنگهاي خونبار ديگري در قفقاز گرديد. يرمولف مردي مغرور بود که اعتقاد داشت سرکوب بايد به حدي باشد که بوميان از آن بوي مرگ را استشمام نمايند. براي نيل به اين مقصود او وحشيگري را از حد گذرانيد و در برابر کوهنشينان بيرحمي بسيار نشان داد. او روش خود را مي ستود و مي گفت مرگ يک مخالف باعـث ميشود جان روسها حفظ شود و از شورش گستردة مسلمانان جلوگيري کند. در موردي او اهالي يک روستا را قتل عام کرد و زناني را که اسير مي شدند به عنوان برده ميفروخت يا ميان سربازان خود تقسيم مي کرد. او آسياييها را تحقير مي کرد و ميگفت نرمش در برابر آنها نشانة عجز است و با آسياييها فقط بايد با زبان زور سخن گفت.
به دار آويختن مردان و کشتار زنان و کودکان مذهب مختار او بود، دهکده ها را نابود ميساخت و جنگلها را به آتش ميکشيد. مقر حکمراني او تفليس بود و هر بار پس از کشتار مردم به آنجا باز ميگشت. دوره دوم جنگهاي ايران عليه اشغالگريهاي روسيه در زمان او انجام شد و علت اين جنگها وحشيگريهاي يرمولف و تقاضاي کمک مردم بومي از حکومت ايران و علماي مذهبي بود. با وجود اينکه طي اين جنگها يرمولف از فرماندهي قواي قفقاز به دستور تزار نيکلاي اول کنار گذاشته شد و جاي خود را به پاسکيويچ داد، اما وحشيگري او همچنان زبانزد خاص و عام بود. يرمولف نتوانست با توحش خود قلب مردم را بلرزاند، برعکس شدت عمل او باعث گرديد مردم قفقاز از مرگ نهراسند و آن را به هيچ انگارند. ديگر چيزي بالاتر از مرگ وجود نداشت و مردم در برابر درندهخويي مهاجمين بارها مرگ را به سخره گرفتند و با آغوش باز به استقبال آن رفتند، ليکن هرگز قلباً تسليم بيگانه نشدند. اين کشتارها باعث شد مردم حول محور اسلام جمع آيند و تا سالهاي بعد حماسه هايي بي نظير خلق کنند و نام خود را جاودانه سازند.
□ به رغم تمايلات روسي اريکلي حاکم قفقاز، فرزند و جانشين او گرگين خان علاقهمند بود با حکومت قاجار مراوده دوستي برقرار کند. به نظر جنابعالي در آن اوضاع حساس، چرا فتحعلي شاه نتوانست از اين فرصت استفاده مطلوب را ببرد؟
در سال 1213ق/1798 اريکلي از دنيا رفت و طبق عهدنامه با روسها فرزند بزرگ او گرگين خان به جانشيني او انتخاب شد. او ژرژ دوازدهم لقب داشت و نام اصلي اش گيورکي بود که در ايران به نام گرگين خان شهرت داشت. گرگين طرفدار آشتي با ايران بود حتي نامهاي به شاه ايران نوشت و اعلام کرد که پدرش به دليل کهولت سن داراي نقاط ضعف فراوان بود، او حتي قتل مردم تفليس در دوره پدر را به اقدامات نسنجيده او نسبت داد. گرگين نوشت که خود را از چاکران و متعلقان دولت قويشوکت ايـــران ميداند و خويشتن را حاکمي براي مرزباني از کشور ايران در منطقة قفقاز به شمار ميآورد و مترصد و منتظر اجراي دستورات شاه ايران است. در اين اوضاع حساس فتحعلي شاه بي تدبيري کرد، از گرگين خان خواسته شد فرزند ارشد خود را به رسم گروگان به تهران فرستد. بديهي بود که گرگين خان اين شرايط رقتبار را نميتوانست بپذيرد، پس بار ديگر به دولت روسيه روي آورد. روسها به او قول حمايت دادند، ژنرال لازاروف در رأس سپاهي به گرجستان فرستاده شد و در سرکوب مخالفين داخلي او کوشيد، اما باز هم تهديدي عليه دولت ايران انجام نگرفت. گرگين که از حمايت دولت ايران نااميد شده بود از دولت روسيه مقدار زيادي وام گرفت و قول داد که اگر نتوانست قرض خود را ادا کند، تفليس از آن روسيه خواهد شد.
□ از جمله وقايعي که در دوره اول جنگهاي ايران و روس اتفاق افتاد، قتل سيسيانف سردار روسي توسط حسينقلي خان حاکم باکو بود. اين واقعه حداقل در کوتاه مدت چه تأثيري در ميان ايرانيان بر جاي گذاشت؟
بلافاصله پس از قتل او همان شب سپاه ايران اردوي سيسيانف را محاصره و تارومار کردند، خيمه و خرگاه آنها به غارت رفت، کساني که فرار کرده بودند از شدت سرما از پاي درآمدند، سر سيسيانف هم از بدن جدا شد و به نزد نايب السلطنه فرستاده شد و او هم آن را به تهران فرستاد.
پيش از اين روسها حتي خراسان را از رشادتهاي خود پر کرده بودند و خلاصه اينکه بيم و رعبي در دلها افکنده بودند. سيسيانف در بسياري از نقاط ايران نامي آشنا بود و نام او قرين با فتح و پيروزي روسها بود . شهرت او تا ناحيه خراسان هم گسترش يافته بود. فتحعلي شاه که مراتب را ميدانست، سر او را به نشانة پيروزي بزرگ مردم ايران براي حاکم خراسان فرستاد تا بيم و هراسي را که از روسها به ويژه سيسيانف در قلبها افتاده بود زايل کند و افسانة شکستناپذيري روسها را نقش برآب سازد. پس از قتل سيسيانف روسها دست به عقبنشيني زدند، ايرانيان در سرزمينهاي بين گنجه و تفليس به جنگ ادامه دادند و هميشه شاهد فتوحات خود و شکست ارتش روسيه بودند. از آنجايي که جنگ اصلي درگنجه ادامه داشت - جنگي که سيسيانف و عباس ميرزا فرماندهي طرفين را برعهده داشتند – اين پيروزيها نقش موثري در تقويت قلوب مردم بومي داشت و پس از آن مدت کوتاهي آرامشي موقتي در قفقاز حاصل شد.
□ همچنان که منابع تاريخي به درستي نشان مي دهد به رغم برتري نظامي روسيه، نيروهاي ايراني در مقاطع مختلفي از دو دوره جنگهاي فيمابين، بارها ارتش متجاوز روسيه را با شکستهاي خيرهکننده و حقارتباري مواجه ميکردند با اين حال به عقيده شما علل اصلي شکستهاي ايران از روسيه چه بود؟
شکستهاي ايران در جنگ با روسيه نه به دليل فقدان رشادت و عدم همکاري ايلات و عشاير قفقاز، بلکه به دلايلي ديگر بود که به آنها اشاره مي کنيم. دولتمردان ايران پيش از اندازه به حمايت قدرتهاي خارجي اميد بسته بودند، آنها هرگز تصور نميکردند يک دولت اروپايي منافع کشوري ديگر در آن قاره را به هر دليلي بر منافع ايران ترجيح دهد. ايران از نظر قدرتهاي خارجي تا وقتي اهميت داشت کــــــــه ميتوانست جبهه اي در برابر حريف روسي بگشايد و بخش قابل توجهي از نيروهاي آن را مشغول دارد. هرگاه يک قدرت اروپايي از ناحية روسيه احساس خطر ميکرد از ايران به عنوان نيرويي جهت خنثي ساختن يا کم اثر کردن آن خطر استفاده مي کرد و هرگاه خطر رفع مي شد، ايران را به حال خود رهــا ميکردند. اين سياست بارها و بارها اتفاق افتاد اما کمتر کسي از رجال دوره قاجار بود که از آن درس عبرت گيرد. آنها هرگاه ازجانب يک قدرت اروپايي نا اميد ميشدند به سوي ديگري روي ميآوردند و هيچ گاه از قدرت ايلات و عشاير قفقاز که بخش مهمي از آنها حداقل در ضديت با روسيه با ايران مشترک بودند استفاده قابل توجهي نکردند.
□ در طول دوران نخست جنگهاي ايران و روس حکومت قاجار براي بهرهگيري از نيروي جهاد و دين بر ضد متجاوزان روسي چه اقداماتي انجام داد ؟ با اين توضيح که سياستهاي مزورانه انگليس و فرانسه دربار قاجار را با مشکلات عديده رو به رو کرده بود.
انديشه جهاد در ذهن برخي ايرانيان وجود داشت. جونز کمکهاي انگليس به ايران را مشروط به قطع روابط همه جانبه با فرانسه کرد، در برابر عده اي ميگفتند نبايد به وعده هاي انگليس دل خوش کرد زيرا آنها هم مثل فرانسه در برابر ايران رفتار خواهند کرد. آنها معتقد بودند براي جلوگيري از تجاوزهاي روسيه در گرجستان بايد به روحانيون روي آورد تا آنها مردم را به مقابله روسيه فرا بخوانند و اعلام جهاد نمايند. ميرزا بزرگ فراهاني اين وظيفه را عهدهدار گرديد که با روحانيون بزرگ ارتباط برقرار کند. او حاج ملاباقر سلماسي و صدرالدين تبريزي را ملاقات کرد و آنها را به عتبات فرستاد تا موضوع حملات روسها را به گرجستان و داغستان به اطلاع شيخ محمدجعفر نجفي و سيد محمد اصفهاني برسانند. وقتي روحانيون عتبات از مراتب مطلع شدند، فرستادگاني به قم، کاشان، يزد، اصفهان، شيراز و شهرهاي ديگر فرستادند و حکم جهاد دادند. ملا احمد نراقي و مير محمدحسين سلطانالعلما امام جمعه اصفهان و ملا علياکبر اصفهاني احکامي مشابه صادر کردند . ميرزا بزرگ اين احکام را جمعآوري کرد و تحت عنوان جهاديه منتشر نمود. جهاديه ها در سراسر شهرهاي ايران پخش شد و تحت تاثير آن هيجاني توليد گرديد، اما اين دوران مصادف با سفر ميرزا ابوالحسن خان شيرازي به لندن و قطع روابط ايران و فرانسه بود که به توصية جونز انجام گرفت. در دوره اول جنگهاي ايران و روس از نيروي مذهبي جامعه چندان استفاده اي نشد.
□ نقش بريتانيا را در انعقاد قرارداد تحميلي گلستان در پايان دوره اول جنگهاي ايران و روس تا چه اندازه موثر ميدانيد؟ و در اين ميان سر گور اوزلي سفير آن کشور در ايران چه رلي را بر عهده گرفت؟
در سال 1228 ق باز هم اوزلي براي ايجاد صلح بين ايران و روسيه تلاش کرد. در حالي که نيروهاي ايران آماده حمله بودند به ناگاه خبر رسيد که ترکمانان در شمال شرق ايران به رهبري خواجه يوسف کاشغري دست به شورش زدهاند، در اثر اين خبر شاه به تهران بازگشت. سرانجام اوزلي تهديد کرد که اگر ايران مذاکره صلح را نپذيرد کمکهاي مالي بريتانيا به ايران قطع خواهد شد. او بدون اطلاع ميرزا بزرگ فراهاني و اطرافيانش، موافقت شاه را در زمينة مذاکره با روسيه جلب کرد. اوزلي وظيفه داشت طبق دستور دولت متبوع خود متارکة جنگ را به مدت يک سال انجام دهد تا روسها بتوانند از سپاه قفقاز عليه دشمن مشترک روس و انگليس، يعني فرانسه استفاده نمايند. ميرزا ابوالحسن شيرازي نماينده ايران در قرارداد صلح بود، از اين طرف اوزلي هم به طرف قره باغ حرکت کرد. و از گرجستان هم فرماندة روس خود را به چمن گلستان از توابع قره باغ رسانيد تا در آنجا مذاکرات انجام شود. عهدنامهاي که به نام گلستان در آنجا تدوين شد، در حقيقت همان طور که اوزلي خواسته بود بدون اطلاع ميرزا بزرگ انجام شد و بيش از اينکه يک معاهده صلح باشد، از نظر انگليسيها يک قرارداد متارکه بود تا طبق آن روسها نيروي خود را عليه ناپلئون به کار گيرند. عباس ميرزا هم با اين عهدنامه مخالف بود و وي حتي از انتصاب ميرزا ابوالحسن شيرازي براي چنين امر خطيري ناراضي بود. عباس ميرزا معتقد بود اوزلي حق وساطت بين ايران و روسيه را ندارد زيرا ممکن است که قبلاً با روسها سازشي کرده باشد که مغاير منافع ايران است. ميرزا بزرگ که مردي وطندوست و آشنا به سياستهاي بيگانگان بود حتي در جلسات مذاکرات و تهيه پيش نويس قرارداد حضور نداشت. نتيجة اين وضعيت انعقاد عهدنامة گلستان بود. چون روسها قره باغ، شروان و گنجه را به تسلط خود در آورده بودند باعث آزار و اذيت مردم نواحي ميشدند. آنها محصولات کشاورزان را مصادره مي کردند و به روسيه حمل مينمودند و مردم را در حال فقر نگه ميداشتند. مردم اين سه ولايت به ستوه آمدند و بالآخره فرستاده اي به عتبات فرستادند و در نزد سيد محمد اصفهاني مشهور به مجاهد و علماي ديگر از تعديات روسها در حق مسلمانان شکوه کردند و از بزرگان روحاني خواستند که به شکايات آنها رسيدگي شود تا شايد روستاييان از چنگ روسها رهايي يابند. روحانيون عتبات عموماً با اين امر موافقت کردند اما به صوابديد سيد محمد اصفهاني لازم ديدند که ابتدا دولت ايران را از شکايات مردم آگاه سازند. در ابتدا به وسيله ملا رضا خوئي حکم جهاد مسلمانان در برابر روسيه جايز شمرده شد. روحانيون به تصور اينکه بر هم زدن عهدنامه ايران و روس شايد به مصلحت دولت نباشد اين ابتکار را به خرج دادند و در حقيقت مسئوليت جنگ را پذيرفتند، حکم ملارضا مورد موافقت دولت ايران هم قرار گرفت و وي به عتبات بازگشت.
وقتي روحانيون عتبات دولت ايران را هم در امر جنگ موافق ديدند تعدادي را از بين خود به عزم جهاد با روسيه به ايران فرستادند. اين عده در طول راه با استقبال بي نظير مردم مواجه شدند، آنها آمده بودند که پاسخ گزارش مردم بومي مبني بر دراز شدن دست تعدي روس ها به عرض و ناموس مسلمين را مسلحانه بدهند و با آنها همراهي نمايند. روحانيون به هر نقطه اي که وارد ميشدند حس وطندوستي را بين مردم رواج ميدادند و آنها را بر ضد روسيه تشويق ميکردند. آنها نامههايي به سراسر ايران ارسال کردند و از روحانيون خواستند که مسلمانان را براي امر جهاد دعوت کنند. مخارج جنگ سيصد هزار تومان برآورد شد. ايران مشغول تدارک ساز و برگ براي نبرد با روسها بود به همين دليل نمايندگان دولتهاي خارجي مقيم ايران به راحتي دست به تحريکات ميزدند.
از طرف ديگر عباس ميرزا از اين موقعيت و موافقت روحانيون در زمينة تجديد جنگ به نحو مساعد بهره برد . او همراه با خوانين قره باغ و شروان با به راه انداختن تبليغات مذهبي زمينههاي شورش را مهيـــا ميکرد. زواري که به عتبات ميرفتند از ظلم روسها گله و شکايت ميکردند و تخم نفرت را عليه آنها در دلها ميکاشتند. به هر حال در شوال 1241 روحانيون بسياري در تهران جمع شدند، همه آنها تقاضاي جهاد عليه روسيه داشتند. در ماه ذي قعده تجمع عظيمي از روحانيون و مردم در چمن سلطانيه صورت گرفت. آنها حتي حاضر نشدند با سفيري که از طرف روسيه در نزديکيهاي قزوين به آنها رسيده بود ملاقات کنند.
□ پس از حوادثي که نهايتاً منجر به عقد قرارداد ترکمانچاي در پايان دوره دوم جنگهاي ايران و روس شد، سلطه استعماري روسيه چه تبعات سوئي براي مردم مناطق اشغالي به همراه داشت؟
تسلط روسيه بر قفقاز آثار بسيار وحشتناکي بر جاي گذاشت. آنها بلافاصله بعد از اشغال اين مناطق تلاش کردند فرهنگ بومي و زبانهاي ملي را نابود سازند. اين روال از گرجستان آغاز گرديد. در اين منطقه به حکومت خاندان محلي با گرايتون خاتمه داده شد. و حتي تکلم به زبان گرجي ممنوع شد. وقتي گنجه به تصرف روسها درآمد نام آن را به اليزابت پل تغيير دادند. متعاقب تکميل روند اشغال قفقاز از طرف حکومت مرکزي روسيه تحقيقات گسترده اي در باب اوضاع و احوال سياسي و اجتماعي و فرهنگي منطقه آغاز گرديد و نتايج اين تحقيقها براي برنامه ريزيهاي آتي به پايتخت روسيه ارسال ميشد.
با عقد عهدنامههاي گلستان و ترکمانچاي فشارهاي فراواني از طرف روسها به مردم مسلمان منطقه وارد شد و تعداد فراواني از مسلمانان ناچار به مهاجرت به سمت داخل ايران شدند. در توصيف شهر گنجه در سال 1829 ميلادي گفته شده است که بسياري از روستاها ويران شده بودند. حومه شهري که بيشتر داراي باغها و بوستانهاي زيبايي بود کاملاً ويران شده بود. خانه هاي مردم وضعيت آسفانگيزي پيدا کرد و مردم افسرده و پريشان بودند. در بازار شهر داد و ستد چنداني وجود نداشت و خريد و فروشها منحصر به تهيه نيازهاي روزمره مردم شد. حتي قلعه هاي نظامي هم تخريب شدند. مردم گنجه تهديد ميشدند که اگر طبق دستور روسها عمل نکنند هزاران خانواده قزاق را در شهر مستقر خواهند کرد. مردم گنجه بيشتر به دلايل مذهبي نسبت به روسها کينه ميورزيدند و به ايران ابراز تمايل ميکردند. روسها از طريق وصول مالياتهاي کمرشکن باعث نابودي اقتصاد شهر شدند. بنا به گزارش کساني که در همان ايام از منطقه بازديد کرده بودند گنجه که زماني منطقه اي آباد بود رو به ويراني ميرفت. همين وضعيت در شکمور وجود داشت. اين منطقه در شانزده مايلي گنجه قرار داشت که بعد از جنگهاي ايران و روس به ويرانه اي تبديل شد. از ميراث فرهنگي آن فقط يک مناره باقي مانده بود.
مردم را از تدريس و تکلم به زبان بومي منع ميکردند. مساجد را ويران ميساختند و براي اختراع هويتي جعلي مسيحيت را ترويج مينمودند. ترکيب مليتها در قفقاز به هم زده ميشد تا مانع وحدت قومي و ملي مردم شوند عشاير يک منطقه به منطقه اي بيگانه فرستاده ميشدند و به جاي آن گروهي را مي آوردند که هيچ علاقه اي در منطقه نداشتند. اين روند منجر به ايجاد کدورت و نفاق هميشگي بين مردم مي شد و زمينههاي نزاع را در قفقاز مهيا ميکرد.
□ مهمترين دلايل داخلي و خارجي شکست ايران طي دو دوره جنگ با روسيه را چگونه صورتبنـدي ميکنيد؟
علت ناکامي نهايي ايران در اين جنگها، ريشه در دو عامل خارجي و داخلي داشت: از نظر خارجي قدرتهاي بزرگ آن روزگار مثل فرانسه و بريتانيا تا هنگامي که خود درگير جنگ با روسيه بودند و يا از آن ناحيه بيم و هراس داشتند و با وعده و وعيد قراردادهايي با ايران منعقد ميکردند و گرچه طرف ايراني به وعدهها و تعهدات خود عمل مي کرد اما طرف اروپايي هرگز گامي به پيش نمينهاد. با وجود آن همه شجاعت و از خودگذشتگي نيروهاي بومي اگر دولت ايران تلاش خود را مصروف سرمايهگذاري در بسيج عمومي ميکرد، به احتمال زياد موفقيتهاي بيشتري به دست مي آورد. از طرف ديگر زمامداران ايران هرگز نتوانستند از رقابتهاي بينالمللي در راستاي منافع ملي ايران بهره هاي مناسب ببرند و در عوض به وعده هاي بيجاي دولتهاي اروپايي اميدوار بودند، حال آنکه در موارد عديده فرصتهاي طلايي به دست آمد که شايد ميشد از آنها بهترين استفاده را به عمل آورد.
مهمترين نقطه ضعف داخلي ايران وضع سپاه بود. در آن زمان ارتش منظم وجود نداشت، خوانيني که هر کدام بر ايل يا عشيره اي حکومت مي کردند وظيفه داشتند به هنگام جنگ نيروهايي را در اختيار حکومت مرکزي قرار دهند. اين نيروها آموزش نديده و پراکنده بودند، بسياري از آنها با پاي پياده به جنگ ميرفتند و تا رسيدن به جبهه خسته و فرسوده ميشدند. از طرف ديگر بين نيروهاي ايلياتي هماهنگي لازم وجود نداشت، زمستانها معمولاً نيروها مرخص ميشدند و نيز در اين فصل شاه به تهران باز ميگشت. اتفاقاً کليه عقب نشينيها و شکستهاي ايران در زمستانها اتفاق ميافتاد و دشمن به خوبي خلأ نيروها را در منطقه احساس مي کرد. نيروي جنگي ايران گرچه عظيم بود، ليکن فاقد اسلحه هاي پيشرفته بود. از طرف ديگر اينها نيروهاي دائمي نبودند و در برابر جنگهاي خود و انجام خدمات سربازي از حقوق چنداني برخوردار نبودند، پس کثيري از اين افراد نگران خانواده هاي خود بودند. رقابت بين شاهزاده ها از ديگر عوامل ضعف ايران بود. آنها به جاي انديشيدن به منافع ملي کشور، عمدة تلاش خود را صرف رقابتهاي بيجا مي کردند، مثلاً محمدعلي ميرزا دولتشاه به برادر خود عباس ميرزا حسادت ميورزيد و هرگز فکر نمي کرد که موفقيتهاي او نهايتاً به سود ايران خواهد بود، برعکس او مايل بود که عباس ميرزا فرماندهي فاقد صلاحيت شناخته شود. اين مسائل نقش اساسي در پاره اي از ناکاميها داشت. در دوره اول جنگها از مهمترين نيرويي که در ايران وجود داشت استفاده لازم به عمل نيامد و آن هم چيزي جز انگيزههاي مذهبي نبود.
□ به عنوان آخرين سؤال لطفاً بفرماييد به رغم شکست نظامي ايران از روسيه و جدايي بخش وسيعي از خاک کشور، در روابط فرهنگي، علايق ديني و مذهبي و قومي مردم ايران با نواحي شمال ارس چه تغيير و تحولاتي پديد آمد و يا اساساً روسها توانستند، پيوند ميان مردمي که در دو سوي رود ارس زندگي ميکنند از هم بگسلند؟
حقيقت اين است که در قفقاز قوميت در اسلام تجلي مي کرد، يعني اينکه هويت بومي و ملي مردم را مقوله مذهب تشيکل ميداد و نه مسائل ديگر. اين وجه از هويت در انديشه هاي جهاد که قبل، حين و بعد از جنگهاي روسيه با ايران وجود داشت مجسم ميگرديد. اهالي بومي بيشتر خود را مسلمان ميديدند تا متعلق به فلان قوم قبيله، به همين دليل علايق فرهنگي و ديني در دو سوي رود ارس همچنان استمرار داشت. اين حقيقتي است که از طرف بسياري از منابع غربي بر آن تأکيد رفته است. بخشي مهم از قفقاز هويت اسلامي دارد و اگر اين هويت از آنها گرفته شود هيچ چيزي نميتواند جايگزين آن شود و هرگونه تلاشي براي يافتن چيزي ديگر در برابر انگيزههاي ديني باعث تشتت و از هم گسيختگي اجتماعي و سياسي آن سامان خواهد شد. اين حقيقت ريشه در تاريخ دارد و همين جنگهاي روسيه با ايران بر سر منطقة قفقاز نشان داد که اين عامل چه نقش با اهميتي ميتواند در سمت و سوي تحولات ايفا نمايد.
جنگهاي مزبور هيچ گاه باعث گسست فرهنگي بين مردم ايران و قفقاز نشد، بلکه در مقاطع گوناگون تاريخي علايق فرهنگي کارکرد سياسي خود را هم نشان دادند و معلوم شد که اين تعلقات تا چه ميزان بر رفتار و کردار جمعي مؤثر است و چه سهم تعيينکننده اي در برقراري تفاهم و وحدت جمعي ميتواند داشته باشد. به رغم جدايي قفقاز مردم بومي هيچ گاه، با مهاجمين به همدلي نرسيدند، زيرا پايه هاي فرهنگي آنها از اساس با يکديگر تفاوت داشت. برعکس، بين جوامع ايراني و مردم بومي آن مناطق هميشه وحدتي معنوي حول محور انگيزه هاي ديني و فرهنگي وجود داشت. بنابراين اگر از منظري ديگر به حوادث نظر افکنيم جنگ مزبور شکستي خردکننده براي طرف ايراني به شمار نميآمد زيرا ايران هرگز پايگاه معنوي خود را در منطقه از دست نداد، بر عکس اين روسها بودند که نتوانستند بر قلوب مسلمانان و حتي غير مسلمانان آنجا حکومت نمايند و در نتيجه شکست خوردند. اين شکستها به رغم سرمايهگذاريهاي عظيم اقتصادي و انساني در اين منطقه حساس بود. حماسههايي که در طول اين جنگها و حتي جنگهاي بعدي شکل گرفت مبين همدلي عميق مردم منطقه با توده هاي ايراني بود و بديهي است که اين همدليها همچنان ادامه دارد.
نویسنده: مظفر شاهدی | |
http://www.ohwm.ir/show.php?id=123 تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است. |