شماره 63    |    17 اسفند 1390



چیستی مسأله و اهمیت آن در تاریخ شفاهی-2

بخش اول  این مطلب در شماره پیش آمد. بخش دوم در ادامه می آید:

توجه یا بی‌توجهی به هر کدام از قواعد بالا در تعیین درستی و نادرستی، و میزان دخالت مراکز پشتیبانی در آثاری که در حوزه تاریخ شفاهی به چاپ و نشر می‌سپارند، تاثیر مستقیم داشته، به روشنی می‌توان گفت که تعیین و تقسیم آثاری از این دست از نظر درجة اعتبار، به همان عمل یا عمل‌نکردن مراکز یادشده به دو قاعده کلی بالا وابسته است. پیداست که در صورت عمل‌نکردن به یکی یا هردوی آنها، چه بسا علاقه‌مندان و مراجعه‌کنندگان را در استفاده از آثار آن مراکز دچار سردرگمی نموده، بهره‌گیری از اطلاعات و مطالب موجود در آنها را با تزلزل و تشتت آراء روبرو می‌سازد. به طوری که مراجعه‌کنندگان در بهره‌مندی از برخی از آثاری که در حوزه تاریخ شفاهی توسط مراکز حکومتی یا دولتی به چاپ می‌رسد،  وسواسی بیشتری به خرج داده، چون میزان و چگونگی اعمال سلایق و سیاستهای آنها را در اثر به دست آمده معین و آشکار نمی‌دانند، گاه عطای آنها را به لقایشان می‌بخشند.
نکته حائز اهمیت دیگری که در حوزة تاریخ/خاطرات شفاهی باید محل توجه و تعمق قرار گیرد تعیین محدوده دخالت و نقش عوامل دست‌اندرکار، اعم از مصاحبه‌کننده، پیاده‌کنندة متن مصاحبه، گردآوردنده، ویرایشگر و تدوینگر است که عمدتاً از سوی دید متولیان این گونه از منابع تاریخی مهجور مانده، مورد بی‌مهری قرار گرفته است. مخاطب هر منبع و منشای تاریخی حق دارد که از روشها و شیوه‌های گردآوری داده‌ها و چگونگی ارائه آنها آگاهی داشته باشد تا برپایه آنها بتواند میزان کفایت استنتاجها و استنباطهای خود را بسنجد. حال اینکه فرایند تحلیلهای او با صاحب خاطره ودیگر عوامل تولید تا چه اندازه نسبت به هم نزدیک و دور باشد، به اختلاف و تفاوتهای آراء و اندیشه‌ورزی آنها بستگی دارد که چنین تضارب و تفاوتها در عالم اندیشه‌ورزی امری پسندیده و مفید محسوب می‌شود. خواننده آثار تاریخ شفاهی تا زمانی که از نقش مصاحبه‌شونده و دیگر عوامل متعدد آگاهی به دست نیاورد و متن برآمده کمکی در این باره بدو ننماید، همچنان سردرگم است و با این پرسش اولیه روبروست که بلاخره مسأله اصلی برای پرداختن به موضوع و متن مزبور چه بوده است. او این نقیصه و بی‌توجهی را متوجه صاحب خاطره و عوامل دست‌اندرکار در تدوین متن موجود می‌داند که از بیان مسأله/مسائل مهم خود به عنوان نخستین و بنیادی‌ترین شرط تحقیق غفلت و کوتاهی کرده‌اند.
در جاهای مختلف و متعدد کتابی که در زمرة تاریخ/خاطرات شفاهی به چاپهای متعدد فرامی‌رسد و به ادعای مراکز نشرشان با اقبال بسنده‌ای روبروست، نام افرادی به عنوان مصاحبه‌شونده، مصاحبه‌کننده و تدوینگر ذکر شده است. به گونه‌ای که روی جلد، صفحه شناسنامه، صفحه فیپا و مقدمه کتاب مکرراً به ذکر اسامی این افراد پرداخته است. اما وقتی که کتاب را ورق می‌زنی و می‌خوانی فقط روایتی از یک متکلم‌وحده‌ای در پیش است که یک تنه سخن می‌گوید؛ حالا فرقی نمی‌کند با ضمیر شخص اول یا ضمیر شخص سوم. و گاه در برخی از آنها اگر موضوعی، نام و عنوانی، اصطلاحی یا موردی گنگ و مبهم وجود داشته باشد به صورت پاورقی یا پی‌یادداشت در قالب حاشیه توضیح داده، گویاسازی شده است که البته به نظر می‌رسد در چنین باوری نقش تدوینگر و همة افرادی که در چند سطر بالا نامشان به میان آمد، محدود و محصور به تهیه همان حواشی است. در اینجا به‌سزاست این نکته هم مورد اشاره قرار گیرد که در برخی از نمونه‌های آثار تاریخ شفاهی حاشیه بر متن سنگین بوده، فراتر از اصل حرکت می‌کند که به وضوح نشان می‌دهد در اهمیت و جایگاه «اصل و فرع» جابجایی صورت گرفته است.
در بسیاری از آثاری که امروزه در حوزه تاریخ شفاهی از سوی مراکز و ناشران دولتی/حکومتی روی پیشخوان بازار نشر قرار دارد بی‌هیچ دلیل و مدرکی نقش مصاحبه‌کننده یا تدوینگر/گردآورنده از متن اثر حذف شده است. روی جلد یا صفحه شناسنامه از پژوهنده‌ای به عنوان گفت‌وگوکننده و تدوینگر نام برده شده، صفحات مقدمه نیز شرح انتخاب موضوع، فرد یا افراد صاحب خاطره را دربر دارد که به توضیحاتی درباره چگونگی انجام مصاحبه‌ها و سختیها مرارتهای آنها و درپایان نام کسان و موسساتی که باید مورد قدردانی قرار گیرند می‌پردازد. اما در بدنة اصلی کتاب نه تنها سهم و اثری از گفت‌وگوکننده یا تدوینگر نیست بلکه نقش او به همان فردی فروکاسته شده است که باید اَعلام گنگ را گویا سازد و آنچه صاحب خاطره، درست و نادرست، کامل و ناقص گفته است، شرح دهد. این نوع عملکرد را برخی قابل اغماض دانسته، به سادگی از کنار آن درمی‌گذرند و چنین عنوان می‌کنند که چه نقش این عوامل دیده شود چه نادیده انگاشته شود، مهم خاطره‌ و نقش صاحب آن است که در کتاب یا موضوعی بازتاب یافته است. با هر بیان و زبانی که ممکن بوده است. در واقع صاحبان چنین نگره‌ای به ظواهر خاطره یا خاطرات و ذهنیاتی توجه دارند که درست یا نادرست، با هر شیوة ممکن، به دست چاپ و نشر سپرده شده است. ابداً به دیگر دست‌اندرکاران موثر در خلق اثری که گاه نقش پررنگ و تبیین‌کننده‌ای را دارا هستند، توجهی نمی‌نمایند. البته این هم یک نوع نگرش و دیدگاه است که باید مورد احترام قرار گیرد. اما واقعیت آن است که تکیه بر چنین نگرشی حاکی از رویکرد ساده‌انگارانه به موضوعات ملی و تاریخی، و سیاسی و اجتماعی است. در واقع این نوع نگاه به گونه‌ای سخن از ریشه‌های اندیشه‌ورزی و انگیزشی آنها می‌گوید که با چه دیدگاهی و از چه زوایایی به موضوعات و مسائل پیرامونی خود می‌نگرند. در واقع فلسفة تاریخی‌شان را عیان می‌کنند که این موضوع در مباحث نظری در علم تاریخ از جایگاه بسی بلند و بالایی برخوردار است. جان کلام اینکه از منظر چنین عملکردی دیگران  اعم از مصاحبه‌کننده، پیاده‌کننده متن مصاحبه، تدویگر، گردآورنده، کوشنده، ویراستار یا هر عاملی که در  پروسة تولید اثر دارای نقشی هستند ناگزیرند به گفته‌هایی که در عرصة تاریخ/خاطرات شفاهی از زبان فرد یا افرادی بیرون می‌آید گوش سپارند. از اینرو متونی هم که در محدودة چنین نظرگاهی به عنوان محصولات تاریخ شفاهی به چاپ ونشر فرامی‌رسند، عمدتاً دارای ادبیاتی شبیه به‌هم با رویکردی خودمحورانه است.
در اینجا خاطره‌ای را به یاد می‌آورم که ذکر آن برای شناخت کلی فضایی که بر چنین دیدگاهی در حوزه تاریخ شفاهی یکی ـ دو دهة اخیر کشور حکومت می‌راند، سودمند است. در اوایل 1380ش مصاحبه با یکی از روحانیون آذربایجان را که در تاریخ محلی، به‌ویژه در سالهای بعد از انقلاب اسلامی نقش داشته برعهده گرفتم. انجام این مصاحبه را یکی از واحدهای بنام تاریخ شفاهی به بنده محول کرده بود که امروزه آثار بسیاری را در این عرصه روانه بازار کرده است. در همان روزهای آغازین هم قرار بر این شد که پس از انجام مصاحبه به تدوین خاطرات روحانی مورد نظر بپردازم. کار خاطره‌گیری که به پایان رسید و متن مصاحبه روی کاغذ سوار شد متوجه شدم هر آنچه را که مصاحبه‌شونده گفته روی کاغذ آمده است. با شگفتی موضوع را پی‌گرفتم. و سرانجام دریافتم که همه متون مصاحبه‌ها با اندک تفاوتهایی شبیه به همین متنی است که در دست دارم. شگفتی‌ام را توضیحات یکی از دست‌اندرکاران آن واحد دوچندان کرد که واحد متبوع او نیازی به توجه به سوالات مصاحبه‌کننده ندارد و تنها گفته‌ها و خاطرات فرد راوی را مهم و در خور تدوین می‌داند. در ادامة توضیحات بیشترش وظیفة تدوینگر را محدود به این نمود که به خاطرات سیر منظم تاریخی/سنواتی بدهد و با بکارگیری ادبیاتی عامیانه متن خاطرات را دلپذیر و خواندنی‌تر نماید. توضحات اضافی و ضروری را هم می‌تواند در پاورقی یا پی‌یادداشت بیاورد. از اینرو کار مصاحبه که پایان گرفت بهانه‌هایی را آوردم و از تدوین آن شانه خالی کردم تا در حیطه‌ای که خود بر چندوچون آن نقد و ایراد اساسی دارم قدم ننهم. حال که از آن موضوع چند سالی می‌گذرد و همچنان کتابهای متعددی در زمینة تاریخ شفاهی با همان سبک‌وسیاق تک‌محوری، چاپ و منتشر می‌گردد به این می‌اندیشم که متولیان این امر با تکیه بر همین نوع نگرش و نگاه از یک زاویه بسته و خودبین، درپی کشف و گشایش چه مسائل مهمی از تاریخ‌اند. این همه توان و هزینه یک کدام «احساسات و انطباعات نو»، «تشعشعات نوانو»، «ایده‌ و اندیشه‌های‌ بدیع» و کدام «فکر بکر» را در مخاطبان خود تولید می‌کند!
بی‌هیچ ابهامی باور خود را اظهار می‌دارم که به موجب ویژگیهای ماهوی و ذاتی تاریخ شفاهی، امر پژوهش و تدوین هر اثری در این حوزه، جز به برکت مشارکت و تعاطی فکر و اندیشه‌ها ماندگار نمی‌گردد. تاریخ شفاهی که در نهاد خود «مصاحبه» و«گفت‌وگو»، یا به سخنی درست‌تر «گفت‌وشنود» را دربر دارد و بر دو پایة فکری و گفتاری رودرو استوار است باید که به فرآیندی دومحور یا چندمحور پایان پذیرد. پیداست که هر آنچه گفته شد به دست نمی‌آید مگر با همیاری و همفکری صاحبان خاطرات و تدوین‌گرانی که در یک موضوع مورد علاقه کنار هم نشسته‌اند. و تا زمانی که متولیان تاریخ شفاهی به این موضوع باور نداشته، بدان جامه عمل نپوشانند، جامعه تاریخی در این حوزه با چالشهای جدی و اساسی روبرو بوده، علاقه‌مندان اصیل تاریخ چندان اقبالی بدآن نخواهند نمود. عزیز من مسائل و مبتلایای تاریخی داروی تک‌نسخه‌ای نیست که با قطره‌چکان به حلق مردم ریخت و از آنها انتظار داشت گذشته را از یک دریچه بنگرند و درباره آن یک‌گونه و یک‌باره بیاندیشند.
افزون براین، یکی ـ دو سالی است که بلای بزرگ و نابودکننده‌ای جان نحیف و جوان تاریخ شفاهی تهدید کرده، در صدد است بدآن ضربه زند. آنچه مایة تاسف و شگفتی است همراهیهای شفاهی‌کاران است که دانسته یا ندانسته، بهانه و فرصت آن را فراهم می‌آورند. این بلا که من اصرار دارم آن را «پرتگاه تاریخ شفاهی» نام گذارم ورود پدیده و ایدة شگفت‌آوری با این عنوان است که تاریخ شفاهی قبل از آنکه در اختیار و استفاده علاقه‌مندان قرار گیرد، با ادبیات داستانی تدوین و تنظیم گشته به دست خوانندگان داده شود! این ایده بیش از آنکه در اندیشه تاریخ و فلسفه تاریخ یا واقعیتهای گذشته باشند به فکر علائق متعدد و متفاوت خوانندگان بوده در تلاشند که تاریخ را به خدمت ادبیات گرفته و به زعم خود پیش از ارائه برداشتی عینی از وقایع تاریخی(عینیت تاریخ)، به تاریخ شیرینی و جذابیتهای زودگذر و ناپایدار بیافزایند.  بنابراین متن مصاحبه‌ها و گفت‌وگوها را، به هر شیوه و روشی که خود مایلند تغییر می‌دهند و گذشته‌ای را از صاحبان خاطرات ارائه می‌کنند که بیشتر به یک داستانی انتزاعی همانند است تا به یک زندگی واقعی و باورپذیر. گاه صحنه‌هایی مملو از اغراق، با پرداختی ذهنی در سطور آن موج می‌زند که هر خواننده را با هزاران سئوالات بی‌پاسخ مواجه می‌سازد. نه قابل دفاع است و نه می‌توان آن را مورد نقد و نقادی قرار داد. ورود این نوع اندیشه به حوزه تاریخ شفاهی دقیقاً بیان‌کننده این ذهنیت است که می‌توان یک موضوع تاریخی را به خدمت ادبیات درآورد و جلوه‌های ادبی را مقدم بر واقعیتهای تاریخی دانست. چنین ذهنیتی خبر از آیندة ناگواری برای تاریخ دارد که اهالی تاریخ، به‌ویژه شفاهی‌کاران، باید فکری به حال آن نمایند. این طرز تفکر به تازگی از سوی عده‌ای رخ نشان داده، با این بهانه مدعی‌اند که ذکر خاطرات خشک از گذشته، با ادبیاتی سست که برخی از صاحبان خاطره‌ها دارا هستند، متن تاریخ شفاهی را از علقه‌ها و جذابیتهای خوانشی تهی ساخته، موجب بی‌اقبالی آن می‌گردد. بنابراین به یاری تاریخ آمده‌اند که با بهره‌گیری از حس و قلم ادبی خود، یک متن تاریخی را به یک داستان ادبی برگردانند و خستگی و رنجوری خوانندگان را از مطالعه چنان متونی بزدایند. این در حالی است که خوانندگان از ابتدا به متن تاریخ شفاهی دسترسی ندارند و از اصالت آن ناآگاهند.

ادامه دارد...

یحیی آریا بخشایش
yarya52@yahoo.com



http://www.ohwm.ir/show.php?id=1115
تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.