«نبرد درالوک»؛ خاطرات فرمانده جنگهای پارتیزانی در دفاع مقدس
|
خاطرات بچههاي اطلاعات و عمليات و رزمندگان جنگهای پارتیزانی تا حدي دستنخورده و دور از کتابها باقي مانده، است. آنها در قلب و خاک دشمن نفوذ كرده و مواضع او را شناسایی ميكردند، بدون اينكه نامي از آنها در میان باشد. خاطرات اين افراد پر از التهاب و هيجان است. دفتر ادبیات و هنر مقاومت حوزه هنری تاكنون کتابهایی همچون «چزابه، خاطرات سردار فتحالله جعفری»، «بَمو، خاطرات شناسایی منطقه قصرشیرین و ذهاب» «هممرز با آتش، خاطرات حمید قبادی»، «جادههای سربی، خاطرات سردار احمد سوداگر»، «پنهان زير باران، خاطرات سردار علی ناصری» و ... منتشر كرده كه همگی خاطرات رزمندگان يگان اطلاعات و عمليات و شناسایی را دربر دارند. سردار جعفر جهروتیزاده سالها فرمانده یکی از یگانهای پارتیزانی بود. او چندین عملیات مهم و خطرناک را در پشت جبهه عراقیها فرماندهی کرده است. وی سالها فرمانده یکی از یگانهای تکاوری بوده و نخستین فرمانده گردان تخریب تیپ 27 محمدرسول الله (ص) و همچنین فرماندهی یگانهای تخریب قرارگاه ظفر را در عملیات مسلم بن عقیل بر عهده داشته است. نبردهای پارتیزانی در جنگ هشت ساله با عراق که بیشتر در کوهستانها و شهرهای مرزی عراق در شمال آن رخ میداد، کمتر در خاطرات رزمندگان آن دوران دیده میشود؛ به همین دلیل خاطرات جهروتیزاده از این حیث یک استثنا است. گرچه ردپای او را در جنوب و عملیاتهای مختلف هم میشود دید. «نبرد درالوک»، پانصد و نوزدهمین کتاب از مجموعه کتابهای دفتر ادبیات و هنر مقاومت حوزه هنری و حاصل پانزده ساعت گفتوگوی حضوری محمود جوانبخت با این رزمنده کهنهکار است. این کتاب در دهمین دوره کتاب سال دفاع مقدس در سال 1384 رتبه دوم در گروه خاطره را کسب کرد. انتشارات سوره مهر به تازهگی چاپ دهم این کتاب را در 258 صفحه و قطع رقعی روانه بازار نشر کرده است. فصل اول این کتاب، با خاطرات دوران کودکی راوی آغاز میشود، دورهای که وی همانند بسیاری از همرزمان و دوستان خود، مجبور بوده است برای کمک به خانوادهاش، همکار کند و همدرس بخواند. زندگی جعفر سیر طبیعی خود را دارد، تا اینکه او در روز 19 دی سال 1356 با صحنة درگیری مردم و طلاب، با گارد شاهنشاهی در خیابانهای قم مواجه میشود و زندگی مبارزاتی و انقلابی وی آغاز میشود. فصل دوم کتاب، به مقطع پس از پیروزی انقلاب میپردازد، زمانیکه گروههای ضدانقلاب در مناطق غرب کشور ناامنی ایجاد کرده بودند و جهروتیزاده در سال 1358 با گروهی برای مقابله با ضدانقلابها راهی سنندج میشوند و به مقابله با آنها میپردازند. وی از اولین آشناییاش با «احمد متوسلیان» اینگونه میگوید: «... در حین درگیریها هم میدیدیم که یک نفر میآید بالای سرمان و مثلاً اسلحه را میگذارد روی کمرمان و میگوید: «آقا، کمرتان را بخوابانید، آقا فلان کنید، آقا بهمان کنید.» بعد از مدتی فهمیدیم که او «احمد متوسلیان» است. آن موقع هنوز «حاج احمد» نشده بود و ما به او برادر احمد میگفتیم.» (صفحه 23) وی در ادامه از آشناییاش با غلامعلی پیچک، محمد توسلی، رضا مطلق، علیاکبر حاجیپور، محمد بروجردی، حسین خرازی، رضا چراغی، حسین قجهای، محمدابراهیم همت ... و همچنین از حماسهآفرینی آنان در مبارزه با ضدانقلابها در کردستان خاطراتی را بیان کرده است. او در فصلهای سوم و چهارم کتاب به ماجرای تشکیل تیپ محمد رسولالله(ص) به فرماندهی احمد متوسلیان و انتخاب او به عنوان فرمانده گردان تخریب و حضورش در عملیاتهای فتحالمبین، بیتالمقدس و آزادی خرمشهر پرداخته است. وی در ادامه خاطراتش را از حضور در لبنان و ماجرای اسارت حاج احمد متوسلیان اینگونه بازگو میکند: «... ما رفته بودیم تا در یک عملیات علیه اسرائیلیها شرکت کنیم. تا اینکه یک روز، ظاهراً حاج احمد میشنود که امام گزارشی از وضعیت لبنان خواسته است. این قضیه را بعدها شنیدم. گویا پیشترهم قرار بوده یک گروه برای تهیه گزارش برود. قرار نبود حاج احمد برود. ولی او به محض اینکه میشنود، حرکت می کند. ما هم تا یکجایی دنبالشان رفتیم. ولی دیگر زورمان نرسید که با آنها برویم. تقی رستگار و حاج احمد و چند نفر دیگر رفتند و ما برگشتیم. آنها رفتند و ما منتظر بودیم، برگردند که خبر اسارت حاج احمد اعلام شد. ...» (ص 88) وی پس از بازگشت به ایران خاطرات خودش را از عملیات رمضان بیان میکند. جهروتیزاده، در فصلهای ششم تا دهم خاطرات خود را از عملیات مسلمبن عقیل در منطقه سومار، عملیات زینالعابدین، عملیات والفجر مقدماتی، والفجر یک در تنگه ابوغریب در شمال فکه، والفجر سه در منطقه مهران، از غلتیدن حسن ورزنده از بچههای تخریب درمیدان مین و شهادت وی، از دیدارش با شهید مهدی باکری در عملیات والفجر چهار، ، عملیات خیبر، از شهادت محمدرضا کارور فرمانده گردان مالک، شهادت حاج محمدابراهیم همت و عملیات خیبر، شهادت کاظم رستگار، شهادت مهدی باکری و ... گفته است. در صفحهی 167 میخوانیم: «... در حالی که به عقب برمیگشتم در سه راهی چشمم به پیکر شهیدی افتاد که سر در بدن نداشت و یک دست او نیز از بدن قطع شده بود. از روی لباسهای او متوجه شدم پیکر حاج همت است، اما از آنجایی که شهادت ایشان برایم خیلی دردناک بود همانطور که به عقب میآمدم، خود را دلداری میدادم که نه، این جنازه حاج همت نبود. وقتی به قرارگاه رسیدم و متوجه شدم همه دنبال حاجی میگردند به ناچار و اگرچه خیلی سخت بود اما پذیرفتم که او شهید شده است. ...» جهروتیزاده در 4 فصل پایانی از چگونگی تشکیل «یگان ویژه شهادت» و عملکرد این یگان در مقابله با دموکرات و منافقین در کردستان و عملیات و جنگهای پارتیزانی در عمق خاک عراق، حضور در عملیات ظفر 5، تخریب تأسیسات هستهای و نظامی عراق و عملیات مرصاد خاطراتی را بازگو میکند. 12 قطعه عکس از جعفر جهروتیزاده از دوران حضورش در دفاع مقدس و خاک عراق پایانبخش کتاب است. «نبرد درالوک» از اولین کتابهای خاطرات گروه شناسایی و اطلاعات عملیات ایران در دوران هشت سال جنگ تحمیلی است. امید است برای هر چه بیشتر بیان کردن زاویههای پنهان جنگ کتابهایی از این قبیل بیشتر در بازار نشر ببینیم.
عسکر عباسنژاد
|