شماره 56 | 28 دي 1390 | |
گفت و گو با نخبگان تايلند
«آن روزها ازدواج بين قومي خيلي شناخته شده و قابل قبول نبود؛ از سوي ديگر امكان نداشت معشوقه من بتواند براي هميشه با مادرم زندگي كند، ازدواج من با او به معني قرباني كردن عشقام براي خانوادهام بود، بنابراين پيوندم را با او گسستم.»
م.ر.سني پيش از آن كه به تايلند برگردد، آخرين مقالهاش را براي ژورنال «ساماكي ساماكوم» نوشت كه ظرف يك ماه توسط گروهي از دانشجويان تايلندي در انگليس چاپ و پخش شد.
عنوان مستعار اين مقاله كه در سال 1929 به رشته تحرير درآمد «انگور ترش (فاسد) است.
شايد اين خصوصيترين بيان او اغلب در ناكامي و سقوط باشد. در آن مقاله او ميگويد: «عظيمترين قدرت روي زمين شايد نفوذ زنان بر مردان باشد.
بزرگترين دوست و بسا كه كينهتوزترين دشمن يك مرد، زن است؛ كسي كه واقعاً قدرتمند است و از اين قدرت استفاده ميكند.» و سپس اضافه ميكند: «پشتسر يك مرد موفق يا ناكام تقريباً هميشه يك زن ايستاده است كه نقش يك نيروي پنهان را دارد.»
به احتمال زياد اين احساسات دوگانه مردان تايلندي در رابطه با مادرشان است. او مشكلات زيادي در هماهنگي خودش با خواستهاي گوناگون مادرش داشت. به عنوان مثال همين ازدواج كردنش. هر چند او بالاخره ياد گرفت كه خودش را تسليم اين نيرومندترين موجود كند. چنان كه او 55سال بعد خود توضيح ميدهد: «اين حقيقت دارد كه زندگي من تا بچه بودم تحت سيطره مادرم بود و بعد از اين كه ازدواج كردم، تحت سلطه همسرم؛ و اكنون او هنوز كارفرماي من است!»
چنان مقدر شده بود كه م.ر.سني جوان يك شخص نمونه براي جامعه و فرهنگ خودش و يك مرد و رهبر پرآوازه براي كشورش شود. اما او نه علم به اين كه متفاوت است داشت و نه به نامتعارف بودن موفقيتهايش.
چون اغلب جهشهاي مهم در زندگي او، انتخاب شخصياش نبود؛ در بيشتر طرز برخوردهايش با مسائل او نقش ايجابي و خلاق نداشت، نسخه زندگيم.ر.سني را اغلب مادرش مينوشت و در نفس انتخاب حق ناچيزي براي او قائل بود. او حق گزينش ناچيزي در شاهكارهاي زندگي داشت و تا اواخر حياتش، فرصتي زيادي بدست نياورد تا جنبههاي خصوصي و فرديت و هويت خودش را به اثبات برساند تا اينكه به تمامي از آن دست كشيد.
اما آن چه ما بايد بدانيم اين است كه او پيشرو و راهگشاي ملت خود بود. او برخلاف ميلش به وسيله عوامل خارجي، سمت سفيري و نخستوزيري را پذيرفت و بعدها در نقش رهبر حزب پراچاتي پات ظاهر شد.
بخش دوم
م.ر.سني پس از فارغالتحصيل شدن به تايلند بازگشت و كارش را به عنوان دستيار قاضي در بخش قضايي حكومت آغاز كرد. و همان موقع استاد حقوق دانشگاه تاماسات شد.
بعد از انقلاب 1932 و بلافاصله پس از بازگشت او درگير سياست شد. اغلب معاصرانش كه بعضاً با او نسبتي نيز داشتند در ارتباط با گروه كودتاگر، ارتقاء مقام يافتند؛ و يكي از آنان رئيس قضات در دادگاه ايالتي شد. به نظر ميرسيد تنها م.ر.سني كنار گذاشته است.
خودش ميگويد انقلابيون در سطح بالايي به او مشكوك بودند. بهرحال او يك «چائو» بود؛ يك سلطنتطلب و اين امر در نظر كودتا چيان به معني ضد انقلاب بود.
سال 1933، حكومت جديد رسماً از او به عنوان يك حقوقدان دعوت كرد تا با رتق و فتق امور مربوط به وضع قوانين حقوقي، براي تايلند امكان به دست آوردن استقلال قضايي را فراهم و بدينوسيله صلاحيت اقليت خارجي را به چالش بكشد و سپس آن را منحل كند.
رژيم با وجود رقباي او در ساير استانها، روي صرف تخصص و شناخت او در بانكوك چنين وظيفه توانفرسايي را به او تفويض كرد.
پس از يك دوره چهار ساله در 1936 جمع و تدوين قوانين حقوقي به سرانجام رسيد و در فاصله كوتاهي پس از آن، م.ر.سني به مقام يك قاضي در دادگاه فرجام خواهي با 32 سال سن و به طرز بيسابقهاي ارتقاء مقام يافت.
او از اين ترفيع طبعاً بسيار خرسند بود و احساس ميكرد پيشرفت علمياش او را به سوي هدفي كه خود را براي آن مهيا ساخته بود، سوق ميداد.
سني جوان مثل همه آدمها براي خود آرزو و تمايلاتي داشت؛ بلند پروازيهايي كه البته با قالب ظرفيت محدود او هماهنگ بودند و بهرحال او را راضي ميكردند. م.ر.سني در اين زمان هنوز يك سياستمدار حرفهاي نبود، اگرچه همواره با سياست بود، يك فرد عادي بود، اگرچه تيزهوش، يك قاضي جوان و انديشمند.
تفوق طلبي و همت بلند او در آن شرايط روي استادي علم حقوق و تأليف كتب حقوقي متمركز بود اما او به طور واقعي ـ و نه در خيال خود، براي آيندة، مشغول برنامهريزي بود.
اما اميدها و رؤياهاي او در يك روز از سال 1939، كه همراه وزير دادگستري به ميتينگي فراخوانده شده بود، درهم شكست. در آن جا بود كه كسي به او اطلاع داد بواسطه F.M.phibunsongkhram نخستوزير، به عنوان وزير سفير انتخاب شده است كه به ايالات متحده، واشنگتن. دي.سي برود؛ او در اين باره ميگويد:
«دليلي براي من در پذيرفتن اين پست، وجود نداشت. من نميخواستم اين مسئوليت را قبول كنم؛ وانگهي من يك قاضي در دادگاه استيناف بودم با 600 «باهات» حقوق؛ كه بيش از نياز من و خانواده ام بود.
در ثاني من حرفه تدريس را دوست داشتم، دانشجويانم نيز مرا دوست داشتند، اما همسرم به خاطر جذابيتي كه مقام سفيري داشت، نميتوانست با آن مخالفت كند و همين امر باعث شد او از من بخواهد كه اين پيشنهاد را بپذيرم و من كي بودم كه بخواهم يا بتوانم با او مخالفت كنم!
گذشت زمان اما ثابت كرد كه مثل هميشه حق با اوست. براي اين كه در واشنگتن دي.سي. بود كه من به عضويت جنبش آزاد تايلند پذيرفته شدم و در نتيجه اين پذيرش، تايلند از مستعمره انگليس شدن حفظ شد.
نهم آگوست 1940 بود كه سني در ايالات متحده سفير شد. در اين هنگام، ناسيوناليزم تهاجمي «خارام» در اوج اقتدار خودش بود. رژيم او از امپراطور ژاپن و محور مطرحكننده ادعاي صوري بخشي از قـلمرو هند و چين فرانسه پشتيباني كر د .
م.ر.سني از باب توصيه به نخستوزير تايلند نوشت كه با چنين فتنهاي مخالفت كند اما حكومت او اين خيرخواهي را كاملاً ناديده گرفت و به طور جدي به تعقيب بيشتر اين طرح توسعهطلبانه پرداخت.
در همين حال م.ر.سني به وزارت امور خارجه آمريكا سوءظن پيدا كرد چون تقبيح كردن ستيزهجويي حكومت تايلند را كه تسهيلاتش را نيروهاي بازدارنده ژاپني در جنوب شرق آسيا فراهم كرده بودند نيت سوءتلقي شد.
م.ر.سني دوباره در نامهاي به نخستوزير گوشزد كرد كه تايلند لامحاله ميتواند هدف مستقيم نيروهاي بازدارنده ژاپني واقع شود و او بايد در اين صورت با سازماندهي جنبش آزاد تايلند در ايالات متحده موافق باشد. اما تصميم او مجدداً براي ترغيب حكومت به اين امر بينتيجه بود.
م.ر.سني ميگويد: «به هيچ وجه سوءظن نخستوزير نسبت به اين كه من در جناح او نبودم، دلگرمكننده نبود. البته من واقعاً در جناح او نبودم.
چهار روز پس از حمله ژاپن به «پرلهاربر»، سني به اين نتيجه رسيد كه نميتواند به خاطر سوءظناش به وزارت امور خارجه نسبت به سياست توسعهطلبانه تعرضي تايلند بيش از اين آرام و ساكت بنشيند و همچنان اميدوار باشد. او بايد آنان را متقاعد ميكرد كه چنين سياستي بيانگر خواست مردم تايلند نيست. او ميخواست اين مطلب را ثابت كند.
او با به خطر انداختن خودش و خانوادهاش مساله «جنبش آزاد تايلند» را با صدور بيانيهاي در واشنگتن دي.سي، رسماً معرفي كرد. اين جنبش، بنابه نظر م.ر.سني تلاش داشت تا اتحاديه را ترغيب كند پس از جنگ تايلند را به عنوان كشور مستقل، مورد شناسايي قرار دهند.
اين جنبش همچنين يك واحد اطلاعاتي و ارائه خدمات و سمبل مقاومت در برابر امپرياليسم ژاپن و حكومت «خارام» بود. چيزي نگذشت كه Pridi نائبالسلطنه، جنبشي مشابه را در حكومت شكل داد.
وزارت خارجه از بيانيه سني استقبال كرد و جنبش او بزودي از سوي ايالات متحده و رژيم چين مورد شناسايي قرار گرفت و پذيرفته شد.
انتقام «خارام» از سني، در واقع خلع او از مليت تايلندياش بود اما خوشبختانه روي تغيير سفارت او پافشاري نكرد. وقتي وزارت خارجه از او پرسيد: چه اتفاقي ميافتاد اگر حكومت تايلند تصميم به تعويض او ميگرفت، جواب داد: «من قطعاً سعي ميكردم از شرافت كشورم دفاع كنم. اينك من وظيفه خودم را انجام دادهام و شما مختاريد به آن چه مربوط به شماست عمل كنيد.
هدف وزارت خارجه و دانشجويان تايلندي در ايالات متحده رشد تدريجي و استحكام بخشيدن به موضع جنبش آزاد تايلند بود.
و اين به خودي خود ميتوانست تسهيلات اجراي برنامهاي را فراهم كند كه در آن ژاپن و حكومت خارام به سمت درگير شدن با يك جنگ رواني پيش ببرد و نيز بنياد يك تايلند آزاد را بگذارد كه در همكاري با اتحاديه، نقش نظامي مستقيمي را در دست گيرد.
اندكي قبل از شكست ژاپن، م.ر.سني موفق به كسب توافق در برسميت شناختن استقلال تايلند از وزارت امور خارجه شد.
او ميگويد: «پس از آن فكر كردم من به عنوان يك ميهنپرست تايلندي و رهبر جنبش آزاد تايلند، كاري كه در عين حال البته وظيفه من بود و ميتوانستم به بهترين وجه ممكن انجام دهم، پايان يافته بود؛ اما من كاملاً در اشتباه بودم.
نوشته: ياس سانتا سامبات /ترجمه: مهدي فهيمي
منبع: روزنامه اطلاعات: یکشنبه 5 اردبیهشت 1389- شماره 24733 | |
http://www.ohwm.ir/show.php?id=1007 تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است. |