|
|
جستجو
|
 بایستهها و روششناسی تدوین تاریخ شفاهی پرسش اصلی این است که این آفت بزرگ - که تاریخ راستین ما را در بعضی موارد با روایتهای شخصیِ تحریفشده آلوده میکند - چگونه به وجود میآید؟ و مهمتر از آن، با چه ساز و کارها و روشهایی میتوان با آن مقابله کرد تا اصالت و اعتبار تاریخ شفاهی، قربانی زیباییهای کاذب تخیل و توهم نگردد؟

 روایت شفاهی؛ پنجرهای زنده به گفتمان فرهنگیروایت شفاهی، شرحی دست اول از زندگی افراد و دریچهای منحصربهفرد به دنیای تجربههای انسانی است. هر روایت، علاوهبر اینکه داستانی از زندگی شخصی یک فرد را بازگو میکند، حامل ارزشها، باورها، هنجارها و حتی تضادهای فرهنگی یک جامعه است. ، روایات شفاهی تنیدهای از اندیشهها، احساسات و تجربههای زیستیاند و قابلیت بازتاب عمیق فرهنگ عمومی و گفتمان غالب در جامعه را دارند.

 خاطرات حسین کیواننیاحسین کیواننیا، مهمان دویستوهفتادوهشتمین برنامه شب خاطره (فروردین 1396) بود. او درباره شهید مرتضی آوینی و گروه روایت فتح خاطره گفت. کیواننیا گفت: «درباره شهید آوینی، مبانی نظری، فکری، اعتقادی و دستنوشتههای ایشان بسیار صحبت شده است، اما اینجا که بنا بر خاطرهگویی است، اینگونه آغاز میکنم که بعد از عملیات والفجر 8، برنامههای روایت فتح به شکلی کاملاً گسترده عملیاتهای دفاع مقدس را پوشش میدادند...

وقتي براي ما مينويسيد...
وقتي براي هفتهنامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مينويسيد، دوست داريم نکتههايي را در نظر بگيريد.
اين هفتهنامه نوشتهها و دانستههاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطرهگويي، خاطرهنگاري، يادداشتنويسي روزانه، سفرنامهنويسي، وقايعنگاري، روزشمار نويسي و... نشان ميدهد. حتي براي زيرشاخههاي رشته تاريخ هم جا باز کردهايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارشها، مصاحبهها، مقالهها، يادداشتها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميلتان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقالهها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دستمان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اينباره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دلمان ميخواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفتهنامه، با نوشتههاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلممان از دايره اخلاق بيرون برود.
|
|
  شانههای زخمی خاکریز - 19
5 روز بعد دوکوهه بودیم. من آمدم واحد بهداری و دو، سه روز بعد به جفیر رفتیم. شب را آنجا خوابیدیم. صبح حاج ممقانی مرا با ماشین فرستاد جزیره مجنون. به جزیره که رسیدم غیاثی را دیدم. همدیگر را در آغوش گرفتیم و من شدم کمکِ غیاثی در اورژانس! مدتی آنجا بودم. چند روز یک بار، حاج ممقانی میآمد، کارها را روبهراه میکرد و برمیگشت. یک روز هم دستور داد که زمین را حفر کنیم. خودش اول بیل برداشت و به عرض دو متر و طول 10 متر خاکها را زیرورو کرد. بعد به غیاثی و بروبچهها گفت به اندازه دو متر زمین را حفر کنید. با بچهها مشغول شدیم. دو، سه سنگر ساختیم. بدیِ سنگرها فقط این بود که اگر دشمن شیمیایی میزد، مواد سمی به داخل سنگر نفوذ میکرد. چون مواد شیمیایی خیلی راحت روی زمین پهن میشود.
 
| |
© تمامی حقوق برای سایت تاریخ شفاهی محفوظ می باشد.
|