هفته نامه تاريخ شفاهي
 



 
          شماره 55    |    21 دي 1390

   


 

اعلام برنامه‌های هفتمین نشست تخصصی تاریخ شفاهی (11 بهمن 1390)


فخرزاده: تصوير جامع تاريخ شفاهي انقلاب با خاطرات پديد مي‌آيد


راهنمای طرح پژوهشی تاریخ شفاهی


گفت‌وگو با عطاءالله سلمانیان، بخش دوم و پایانی


خاطره‌ای از کریسمس


رمزگشايي از تصوير حكاكي شده بر ديوار مترو ايستگاه امام خميني (ره) تهران


خاطرات كربلای 5 خاص و غیرقابل مقایسه‌اند


نگاهی به 133 نفر آخر


خاطرات محسن پاک آیین؛ سفیر ایران در زامبیا


جاسوسی در حزب


در تمام سال‌های اسارت با دست راه می‌رفتم


بخشي از سفرنامه‌ي مارك تواين به فرانسه


روایت حسین محجوبی از طراحی پارک ساعی


تاريخ شفاهي جنوب شرق‌آسيا ـ34


 



نگاهی به 133 نفر آخر

صفحه نخست شماره 55

افزایش فعالیت‌های دفاتر مطالعات و ادبیات پایداری خارج از پایتخت اتفاق خجسته‌ای است که می‌توان آن را به فال نیک گرفت اما به نظر می‌رسد جنبه تبلیغاتی این فعالیت‌ها بر جنبه علمی و تاریخی آن غلبه بیشتری دارد. زیرا گاه به آثاری بر می‌خوریم که عنوان تاریخ شفاهی را با خود به یدک می‌کشند ولی کلیت آنها با تعاریفی که از تاریخ شفاهی عرضه شده، فاصله بسیاری دارد.

جمع آوری و تدوین خاطرات رزمندگان، جانبازان و آزادگان دفاع مقدس اقدامی ارزشمند و قابل ستایش است که می‌تواند خمیرمایه و ماده خام مناسبی برای تاریخ شفاهی جنگ تحمیلی فراهم کند و در عین حال چنانچه حرف‌هایی برای گفتن داشته باشد می‌تواند در قالب اثری داستان‌‌گونه و همراه با جذابیت‌های دراماتیکی، تدوین شود. در غیر این صورت بازگویی خاطرات شخصی یک فرد، بدون در نظر گرفتن جنبه‌های تاریخی روایات و تأثیرگذاری محتوایی آن در خواننده، چندان ضروری به نظر نمی‌رسد.

کتاب 133 نفر آخر به کوشش محسن سنچولی پردل، روایتی از خاطرات جانباز آزاده، شریف صابری است که فاقد هرگونه کشش دراماتیک و اطلاعات تاریخی درباره دفاع مقدس است.
این کتاب، خاطرات جوانی زابلی است که در 22 سالگی خدمت مقدس سربازی خود را آغاز کرده اما در اواخر خدمت خود در سال 1367 و پس از پذیرش قطعنامه 598 و اعلام آتش‌بس، به اسارت ارتش عراق درمی آید و پس از دو سال و دو ماه به وطن باز می‌گردد.

52 صفحه از این کتاب 116 صفحه ای یعنی تقریباً نیمی از کتاب به دوران جبهه و بقیه آن به دوران اسارت وی می‌پردازد که در هیچ کدام از دو نیمه کتاب، موضوعی خاص یا خاطره‌ای شنیدنی که گویای بخش‌هایی ازتاریخ ناگفته جنگ و اسارت باشد به چشم نمی‌خورد.

شروع کتاب با زندگی‌نامه شریف صابری آغاز می‌شود که تنها دربرگیرنده اطلاعات ناقصی از دوران کودکی تا نوجوانی او است و تدوینگر تنها به ذکر تاریخ و محل تولد و نام مدارس محل تحصیل خاطره‌گو بسنده کرده و بیش از آنکه به شرح چگونگی زندگی یا عملکردهای راوی بپردازد، به شرایط جغرافیایی و اجتماعی روستای «جزینک» از توابع زابل پرداخته است. پاراگراف پایانی زندگی‌نامه نیز به آغاز خدمت سربازی و اعزام شریف صابری به جبهه اختصاص دارد که در واقع فصل جدیدی از زندگی خاطره‌گو به شمار می‌رود که بهتر بود این بخش به سطور آغازین فصل بعدی که حضور در جبهه نام دارد، منتقل می‌شد.

خاطرات وی در جبهه نیز شامل اتفاقات پراکنده‌ای است که در طول دو سال خدمت شریف صابری رخ داده‌اند و تمامی آنان جنبه شخصی داشته و متضمن هیچ گونه اطلاعات خواندنی درباره دفاع مقدس نیست. چراکه این گونه خاطرات را می‌توان از هر رزمنده‌ای که زمانی در جبهه سپری کرده به دست آورد. خاطراتی نظیر انفجار کاتیوشا نزدیک سنگر، درآوردن پوکه از داخل لوله توپ توسط هم‌رزمی دیگر، شهادت سایر هم‌رزمان، سلام کردن به نماینده امام در اتومبیل، شلیک اشتباهی به هواپیمای خودی، کندن سنگر و ... همگی اتفاقات عادی و پیش پا افتاده ای هستند که هیچ جذابیتی از لحاظ تاریخی یا موضوعی و محتوایی درباره دفاع مقدس به همراه ندارند. بخش پایانی نیمه نخست کتاب نیز با خاطره‌ای بی‌ربط به جبهه یعنی ماجرای مرخصی رفتن شریف صابری به پایان می‌رسد.

در نیمه دوم کتاب و درفصل آغازین اسارت، ماجرای چگونگی به اسارت درآمدن راوی به صورت مبهم و بدون تصویر پردازی دقیق بیان می‌شود. در خاطره بعدی که عنوان آن اولین روزهای اسارت است دنباله ماجرای لحظه اسارت است که در اصل می‌بایست در ادامه فصل قبلی گفته می‌شد؛ چرا که عنوان خاطره با وقایع بازگو شده همخوانی ندارد. در واقع 4 صفحه از این بخش 5 صفحه‌ای به همان  ساعات اولیه اسارت باز می‌گردد.
خاطراتی که از دوران اسارت روایت شده نیز مانند خاطرات جبهه، حرف تازه‌ای برای گفتن ندارد و صرفا روایت حوادثی  است که در هر اردوگاهی به وقوع پیوسته و می توان نظایر آن حوادث را از زبان هر اسیری شنید. اغلب خاطرات نیز ارتباطی به خاطره‌گو نداشته و صرفاً نقل عملکرد سایر اسرا است که راوی تنها شاهد و نظاره گر آن ماجرا بوده؛ مانند فرار نافرجام سه نفر از اسرا از اردوگاه، گوش کردن به اخبار جنگ از طریق رادیو، مشقات اصلاح موی سر با تیغ کند، شهادت یکی از اسرا بر اثر تشنگی، خوردن شکلات در روز مبعث پیامبر، نماز خواندن یکی از اسرا و تنبیه او، سیلی خوردن یکی از اسرا به خاطر اذان گفتن، حلوا خوردن در عید نوروز و بسیاری دیگر از خاطرات نقل شده در این کتاب هیچ کدام ناشی از عملکرد شریف صابری نبوده و او تنها در این میان چون بیننده‌ای بی‌ طرف، ناظر بر اتفاقات و وقایع پیرامون خویش در اردوگاه بوده است.
بعضی از خاطرات نیز بیش از آنکه اطلاعاتی راجع به اسارت و شرایط اردوگاه‌های عراق به خواننده بدهند، روایتی شعار گونه از رفتار اسرای ایرانی در برابر نیروهای بعثی است؛ مانند فریاد مرگ بر صدام یکی از اسرا هنگام شهادت از تشنگی  در اردوگاه.

نقل برخی از خاطرات نیز ناقص و بدون توضیحات تکمیلی است که معمولاً این مهم بر عهده تدوین کننده کتاب نهاده می شود تا  توضیحاتی را که کامل کننده پازل های فراموش شده خاطره‌گو است، در پاورقی بیاورد. مثلاً در خاطره «انفجار در اردوگاه 14» درباره شیء فلزی طلایی رنگ که انفجارش باعث قطع شدن 3 انگشت یکی از اسرا می‌شود، هیچ توضیحی داده نمی‌شود و امتناع اسرا از بازگویی ماجرای شیء ناشناخته برای عراقی‌ها به منظور رهایی از پیامدهای ناگوار آن، بدون هیچ توجیهی رها می‌شود.

در مقاطعی خاطره‌گو به موضوعاتی اشاره می‌کند که روایت آن علاوه بر جذابیت‌های محتوایی می‌تواند کمک بیشتری به درک خواننده از فضای حاکم بر اردوگاه‌های اسرای ایرانی کند ولی متأسفانه راوی از بازگویی آن سر باز می‌زند. گویی به طور خود خواسته، وقایع خواندنی را از کتاب خاطرات خود حذف کرده و به بیان موضوعاتی می‌پردازد که ارزش چندانی برای شنیدن ندارند؛ مانند داستان جاسوسی و خیانت اسرای ایرانی در اردوگاه‌های بعثی که بدون شرح و تعلیق رها می‌شود:

"همه از حقوق مساوی برخوردار بودیم مگر کسانی که جاسوس بودند و خودشان را به هر نحو ممکن به عراقی‌ها نزدیک می‌کردند و به نوعی خبرچینی می‌کردند. بهتر است هرگز از خیانتکاران و وطن فروشان نامی نبریم زیرا آنها بی آبروترین افراد نزد اسرا بودند."

خاطره‌گو به همین چند جمله از جاسوسی و خبرچینی اسرا اکتفا کرده و بلافاصله شروع به نقل ماجرای نمایشی کمدی در اردوگاه می‌کند!
سرانجام کتاب با آزادی شریف صابری از بند بعثی‌ها به اتمام می‌رسد. این بخش به شکلی شعارگونه، نیروی عراقی را ارتشی متلاشی و شکست خورده نشان می‌دهد که در حال ترک خاک ایران و بازگشت به مرزهایشان هستند. راوی در جریان بازگویی ماجرای رسیدن به مرز و مبادله با اسرا که بسیار مختصر برگزار شده به این نکته اشاره می‌کند که در روز اول نهصد نفر و در روز دوم نیز نهصد نفر دیگر را آزاد می‌کنند و من جزء صد و سی و سه نفر آخر بودم که با کمی تأخیر سوار اتوبوس شدیم. نام کتاب نیز برگرفته از همین بخش از خاطره است. در ادامه روند آزادی، راوی سعی کرده با افزودن رنگ و لعابی مذهبی و روحانی چون بوسه بر خاک وطن، خواندن نماز با شمخانی، دیدن تمثال مبارک امام خمینی(ره) و ... به خاطره، حال و هوایی معنوی به لحظه ورود به وطن ببخشد. در انتها نیز برای خالی نماندن عریضه، به رسم این قبیل کتاب‌ها، چند عکس از شریف صابری از روز آزادی و استقبال از وی در شهرستان زابل به چاپ رسیده است که باز هم هیچ کمکی به تصویر ذهنی خواننده هنگام خواندن خاطرات نمی‌کند.
به ‌طور کلی می‌توان گفت خاطرات شریف صابری در بیشتر مواقع معطوف به مسائل مادی و جسمانی است و راوی از توصیف احوال و تحلیل‌های روانی و معنوی خویش و هم‌رزمانش سخنی به میان نمی‌آورد. در واقع راوی به جای آنکه به تشریح اوضاع و احوال روحی و معنوی خود و هم‌رزمانش بپردازد، بیشتر از نبود آب و نان و ناسزای عراقی‌ها و فشارهای جسمانی‌اش سخن رانده:

"هوا به شدت گرم بود. حدود سی ساعت بدون آب وغذا بودیم. به شدت تشنه بودیم... ما را زیر آفتاب داغ نشاندند. داشتیم هلاک می شدیم.... تصور می کردیم احتمال دارد غذا آلوده یا سمی باشد. از بس گرسنه بودیم، شروع به خوردن کردیم... ما را مثل حیوان به صورت بسیار فشرده با دستانی بسته به سوی شهر بعقوبه به حرکت درآوردند... احتمال داشت زیر دست و پای بچه‌های خودی له شویم."

نظیر جملات بالا را در جای جای کتاب می توان یافت که نشان از برتری دغدغه‌های جسمی شریف صابری نسبت به حالات روحی وروانی است. گاه راوی برای پر کردن این خلاء، مجبور به پرداخت مضاعف سایر خاطرات شده و به عنوان مثال ماجرای آب خوردن از آفتابه را با آب و تاب فراوان تعریف می‌کند!
از دیگر نکاتی که می‌توان درخاطرات شریف صابری بر آن خرده گرفت این است که خاطره‌گو چون مسافری در زمان به سادگی به هر تاریخی که مایل است سفرمی کند و بدون توجه به توالی زمانی و ذکر سال و ماه یا فصلی که در آن به سر می‌برد، خاطره‌ای نقل می‌کند. همین پراکندگی خاطرات تشتت ذهن خواننده را دو چندان کرده و ترتیب زمانی خاطرات را پریشان‌تر می‌سازد.

تدوینگر کتاب نیز در این میان نقش شنونده‌ای را ایفا می‌کند که گویی تنها وظیفه‌اش مرتب کردن خاطرات شریف صابری و اصلاح روایات از لحاظ ویرایشی بوده. به طوری که حتی به خودش زحمت افزودن یک کلمه پاورقی هم در تمام کتاب نمی‌دهد. این مسأله باعث شده خواننده‌ای که هیچ ذهنیتی نسبت به مناطق عملیاتی یا اردوگاه‌های اسرای ایرانی در عراق ندارد نتواند با خاطرات یا محیط و شرایطی که خاطره‌گو در آن به سر برده احساس همذات‌ پنداری کند. گویی تدوینگر بدون ارزش‌گذاری خاطرات و توجه به نوع نگاه خاطره‌گو، به قصد تدوین کتابی درباره رزمندگان یا آزادگان سیستان و بلوچستان، صرفاً به دنبال کسی بوده که تنها مدتی در آن مناطق حضور فیزیکی داشته است.

ناصر زاغری تفرشی



 
  
نام

پست الكترونيك
نظر شما
کد امنیتی

 

 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.