هفته نامه تاريخ شفاهي
 



 
          شماره 51    |    23 آذر 1390

   


 

این جاده یک طرفه نیست


«تحليل عمليات طريق‌القدس» منتشر شد


«بحران» به كتابفروشي‌ها مي‌آيد


جلد سوم روز شمار 15 خرداد منتشر شد


اینجا افریقا است


رو‌ش‌شناسی و موضوع‌یابی مطالعات شهری در تاریخ شفاهی


24 آذر 1329 فرار سران حزب توده از زندان قصر


سرگذشت کتاب «چمران به روایت همسر شهید»


جنگ ما یک جنگ عقیدتی سیاسی بود


مهتاب خیّن کیست؟


خاطرات کهنه‏سرباز‏ان در طرح ملی تاریخ شفاهی گردآوری می‏شود


زنان نسل جديد در ازبکستان


داستان‏های جنگ


تکنولوژی جدید اینترنتی درخدمت محققان تاریخ شفاهی


تاريخ شفاهي در جنوب شرق آسيا-30


 



جنگ ما یک جنگ عقیدتی سیاسی بود

صفحه نخست شماره 51

سینمای جنگ:گفت‌وگو با گوهر خیراندیش

اشاره:
گوهر خیراندیش بازیگر توانمندی است که کار در سینما را از سال 65 با بازی در فیلم سینمایی روزهای انتظار ساخته اصغر هاشمی در اوج جنگ تحمیلی آغاز کرد، او با ایفای نقش در تئاتر «ننه خضیره» نیز هنگام جنگ سعی می‌کرد به مردم شجاعت را هدیه دهد. خیراندیش بازیگری است که بدون اغراق در هر ژانری موفق ظاهر می‌شود و در بیشتر مواقع خودش نقشش را طراحی می‌کند. این بازیگر معتقد است به مقوله جنگ به لحاظ سینمایی آن‌گونه که شایسته است پرداخت نشده و بسیاری از بزرگان سینما می‌توانستند در این عرصه حرف‌های جدی‌تری برای گفتن داشته باشند اما به دلیل عدم امکان کار در این مقوله، سینمای جنگ ما سینمای کسالت‌آوری شده است. خیراندیش با انحصاری کردن هر مسأله‌ای به شدت مخالف است و می‌گوید: دین، شهید و حتی جنگ متعلق به یک گروه خاصی نیست. با دوست داشتنی‌ترین بازیگر میانسال که هنوز به کار در زمینه فیلم‌های جنگی، دغدغه‌اش محسوب می‌شود و در «همچون سرو» بیژن بیرنگ که به مقوله جنگ می‌پردازد ایفای نقش کرده است به گپی نشستیم که در پی می‌آید:

 
سالی که شما به طور جدی با فیلم سینمایی «روزهای انتظار»‌ وارد سینما شدید، کشور ما درگیر جنگ تحمیلی بود، در آن سال‌ها فضای سینما چگونه بود و شما چگونه وارد این پروژه شدید؟
اول اجازه بدهید من در مورد دفاع مقدس به نکته‌ای اشاره کنم، حدود دو سال پیش به اتفاق زاهرا حسینی نویسنده کتاب «دا» به اهواز رفتم، آنجا دیدم همه مزار شهدا در آب فرو رفته و هیچ فکری برای مزار شهدا به گونه‌ای ‌که در شأن و منزلت آنهاست نشده است، ما فقط دم از دفاع مقدس می‌زنیم اما حاضر نیستیم به مزار کسانی که بهترین سال‌های عمرشان را برای دفاع از وطن‌شان گذاشتند و جان‌شان را برای حفظ مرزهای کشورشان دادند رسیدگی کنیم. وقتی آن صحنه را دیدم بسیار ناراحت شدم و امیدوارم به زودی راه‌حلی پیدا شود که مزار شهدای ما به گونه‌ای مرمت شود که حداقل بازماندگان عزیزان بتوانند سر مزار عزیزان‌شان با آرامش بنشینند.
اما در مورد سؤال شما باید بگویم، اصغر هاشمی را از «روز باشکوه» می‌شناختم ایشان متنی را برای من آوردند که در یکی از روستاهای کاشان می‌گذشت این فیلم اولین فیلم بلند اصغر هاشمی بود و به خانواده‌هایی می‌پرداخت که چادرنشین بودند. بسیاری از دست‌اندرکاران جدی امروز سینما کارشان را با همین فیلم آغاز کردند، محمود کلاری، افسر اسدی، ایرج طهماسب و...
«روزهای انتظار» متن بسیار خوبی داشت که از متن‌های دولت‌آبادی الهام گرفته بود و این قوی بودن متن بسیاری از دوستان را مجاب کرد که در این کار ایفای نقش کنند.
ترابی نویسنده این فیلمنامه در متن از دولت‌آبادی تأثیر گرفته بود.
فکر می‌کنید فضای ملتهب جامعه چقدر تأثیر روی این فیلم گذاشته یا اینکه پناه بردن به روستا به دلیل دوری از همان فضای ملتهب اجتماعی بوده است؟
در این کار ما به دور از هیاهوی جنگ کار می‌کردیم و اساساً در آن زمان باید کارگردان به گونه‌ای کار می‌کرد که به مردم عادی بگوید زندگی عادی جریان دارد و مردم نباید خودشان را ببازند، در هنگام جنگ ما حتی در سریال‌ها هم حضور پیدا می‌کردیم زندگی در کنار جنگ در همه جا جریان داشت و ما فکر می‌کردیم هدف ما به عنوان یک بازیگر این است که خدمتی بکنیم و در هر شرایطی باید به کارمان ادامه می‌دادیم و اصلاً‌ جنگ نباید می‌توانست کاری بکند که ما کارمان را ترک کنیم.
یعنی سخت‌ بودن رفت و آمد در آن سال‌ها هم نمی‌توانست شما را از هنر سینما و تئاتر و تلویزیون دور کند؟
یکی از روزهایی که من می‌خواستم به اداره تئاتر بروم، سر تمرین نمایشنامه «ننه خضیره» تهران بمباران شد و من در خیابان چرچیل تقریباً مطمئن بودم که زنده نمی‌مانم ولی هرگز به این فکر نمی‌کردم که کاش نمی‌آمدم تمرین تئاتر و هنوز هم به این مسأله فکر نکرده‌ام من عاشق این کار بودم و جنگ هم مرا به گونه‌ای تشویق می‌کرد که کارم را رها نکنم تا بتوانم، کاری کنم و نشان بدهم زندگی ادامه دارد.
در مورد تئاتر «ننه خضیره» بگویید گویا در زمان جنگ تئاتری بوده که سراسر امید را به مردم هدیه می‌داده و مردم هم بسیار استقبال کرده‌اند؟
بله، ما قصه‌ای را درباره زنی می‌گفتیم که در سوسنگرد برای انتقام از کسانی که به عروس و خانواده‌اش تجاوز کرده بودند نانی را می‌پزد و درون آن زهر می‌ریزد و عراقی‌ها مجبورش می‌کنند از نانی که پخته بخورد و او هم برای اینکه شک نکنند اول خودش می‌خورد و این‌گونه بود که حماسه ننه خضیره شکل گرفت، در همان شرایط ناگوار جنگ ما این تئاتر را کار می‌کردیم و امیدوار بودیم جنگ به زودی تمام شود و مردم هم بسیار زیاد استقبال می‌کردند. ما نگران بودیم که خیل عظیمی که برای دیدن تئاتر آمده بودند از طبقه دوم تالار وحدت پایین نیفتند پس زندگی برای ما ادامه داشت.
با چه رویکردی در آن فضا کار می‌کردید و هدف‌تان از اینکه در آن شرایط روی صحنه بیایید چه بود؟
ما می‌خواستیم بگوییم مردم ما شجاع هستند و حاضرند تا آخرین قطره خون‌شان بجنگند زیرا مانند سربازان عراقی مجبور نبودند که به جبهه بروند. آنها فقط از آرمان‌ها و ناموس‌شان دفاع می‌کردند و ما هم می‌خواستیم به سهم خودمان بگوییم مردم ما شجاع هستند و عراق ماندنی نیست، هم بازتاب دلاوری سربازان ما در آن تئاتر هویدا بود و هم قصد داشتیم بگوییم که عراقی‌ها آخر ناگزیر هستند ایران را ترک کنند.
بیشتر فیلم‌هایی که در ژانر دفاع مقدس ساخته شده به مسائلی می‌پردازد که از واقعیت دور است و گاهی آنقدر تکراری است که تماشاگران به محض اینکه از شناسنامه فیلم متوجه می‌شوند در ژانر دفاع مقدس ساخته شده مجاب می‌شوند فیلم را نبینند چطور با این فضایی که این‌گونه از فیلم‌ها دارد شما باز هم دوست داشتید در یک سریالی با این مضمون با نام «همچون سرو» کار کنید؟
برای من جذاب بود که آقای بیرنگ در «همچون سرو» نمی‌خواست خمپاره و خونریزی را نشان دهد فقط می‌خواست از زبان یک مادر درس‌هایی را در زرورق زمان جنگ بپیچد و به جوانان امروز بدهد، درس انسان بودن،‌ احترام به پدر و مادر، درس عشق و دفاع از مرز و بوم. را در آن برهه از زمان مطرح کند که به مراتب می‌تواند برای تماشاگر جذاب‌تر از این باشد که فیلم‌هایی نازل و تکراری در این ژانر با چاشنی خونریزی و خمپاره ببیند.
و به دلیل متن بسیار زیبا و حرف جدی و نویی که برای تماشاگر داشت من علاقه داشتم در این سریال کار کنم که البته متأسفانه شبکه بعد از هشت ماه به تعهدات مالیّ‌اش عمل نکرده و ما هنوز نتوانستیم دستمزدمان را بگیریم اما امیدوارم به زودی پخش شود.
فکر می‌کنید پرهیز از المان‌هایی مانند خونریزی و خمپاره که می‌تواند مردم را با ماهیت جنگ آشنا کند چقدر از تأثیرگذاری این نوع فیلم نزد تماشاگر کم می‌کند؟
می‌توانم بگویم این سریال نشان‌دهنده فضای ذهنی کارگران و به شیوه بیرنگ ساخته شده است، هدف کارگران این نیست که به واسطه جنگ حرف‌هایی را بزند که بخواهد از المان‌های جنگ به شکل گل‌درشت استفاده کند.
برخی معتقدند دلیل فرار تماشگران از سینمای دفاع مقدس این است که فقط یک عده خاص اجازه ساخت این گونه فیلم‌ها را دارند و به همین منظور این گونه از سینما به ورطه تکرار افتاده است.
 با حرف شما کاملاً موافق هستم، جنگ، خدا، شهید و دفاع مقدس متعلق به یک گروه خاص نیست، بسیاری از آدم‌ها که در حاشیه هستند دایماً به این گروه‌بندی‌ها دامن می‌زنند که البته در حال حاضر بسیار کمرنگ شده است.
فکر می‌کنید سینمای جنگ و دفاع مقدس توسط افراد خاصی ساخته می‌شود و عملاً امکان فعالیت در این حوزه برای همه فیلمسازان علاقه‌مند مهیا نیست و به همین دلیل این نوع سینما نمی‌تواند تماشاگر را جذب کند و به تکرار افتاده است؟
ببینید جنگی که در کشور ما رخ داد با جنگ‌هایی که شما در فیلم‌ها می‌بینید به لحاظ موضوع متفاوت بود جنگ ما یک جنگ عقیدتی سیاسی و دفاع از خاک بوده، فیلم‌هایی که توسط فیلمسازان جهان ساخته می‌شود تماشاگر را مبهوت می‌کند، عقیدتی سیاسی نیست، اما با شما موافق هستم که در کشور ما ساخته شدن فیلم‌های اینچنینی به کسانی سپرده شده است که توانایی سینمایی برای پرداخت به این موضوع را ندارند چون صرفاً قرار نیست درباره جنگ یا شهید اطلاعاتی به تماشاگر داده شود بلکه باید فیلم از ساختاری برخوردار باشد که بتواند تماشاگر را مجذوب کند.
انگار فقط کسانی که به جبهه رفته بودند امکان این را می‌یافتند تا درباره جبهه فیلم بسازند به همین دلیل این مرزبندی از خیلی سال پیش شروع شد و باعث شد کارگردانان و نویسندگان ما خودشان را کنار بکشند و فکر کنند امکان ساخت این گونه از فیلم‌ها برایشان وجود ندارد.
این افکار از کجا ناشی می‌شود؟
واقعاً‌ نمی‌دانم شاید از عملکرد مسؤولان سینمایی آن وقت، همیشه برای من سؤال بوده که چرا کارگردان‌های دیگر به سمت این سینما نیامدند؟ اگر در این ژانر فیلم می‌ساختند قطعاً فیلم‌هایشان از یک ساختار قوی برخوردار خواهد بود و می‌توانست تأثیرگذار باشد.
در اکثر فیلم‌هایی که در این باره ساخته می‌شود نگاه بدی به جنگ وجود ندارد یا حداقلش این است که سعی نمی شود از بدی جنگ حرفی بزنند؟
(می‌خندد) به نظر من باید شکل این مصاحبه تغییر کند من باید از شما سؤال بپرسم، واقعاً نقطه نظرات هم‌نسلان شما که خاطره چندانی از جنگ ندارند برای من جذاب است، جالب است بدانید در برهه‌ای از زمان ما حتی فیلم‌های ضدجنگ نمی‌دیدیم و با ایدئولوژیک کردن این مقوله از اینکه به مردم ذات جنگ را نشان دهیم پرت شدیم و به حاشیه‌های جنگ پرداختیم که بعد از این همه سال به طور کاملاً طبیعی به تکرار افتادیم.
هرگز در هیچ فیلمی شما تبدیل به یک تیپ و کلیشه نشدید دلیلش پرهیز شماست یا نقش‌های متفاوتی است که به شما پیشنهاد می‌شود؟
بازیگر نقش عمده‌ای برای تیپ و کلیشه نشدن دارد، چاپلین یک تیپ مشخص و شمایل خاص انتخاب کرد و بعدها معروف شد به کمدین روشنفکری که در قالب طنز مسایل جامعه خودش را نقد می‌کند.
بازیگر می‌تواند مرزهای خود را بشکند و نباید اجازه دهد کارگردان در قالب مشخصی او را تکرار کند،‌ من بارها نقش مادر را بازی کرده‌ام که عموماً پسر هم دارم ولی من تمام سعی‌ام را می‌کنم که مادرها به هم شبیه نباشند.
من کمتر تیپ بازی کرده‌ام همواره کاراکتر و شخصیت بازی کرده‌ام که ابعاد مختلف دارد، سعی کردم انتخاب‌هایم درست باشد و نقش را به بهترین شکل ممکن طراحی کنم و نقش را به فکر کارگردان و نویسنده نزدیک کنم، یا بیس سناریو به من اجازه می‌داده یا کلاً نقش را عوض می‌کردم مانند: جمیله گدا در «سفر سبز»، حسین لطیفی، من شخصیتی را آفریدم که اصلاً در فیلمنامه وجود نداشت و الگوی من روح‌پرور بود و از او الهام گرفتم و شرایط فیزیکی را از او عاریه گرفتم. بارها از نویسندگان خواستم آن گونه که من طراحی کرده‌ام بنویسند یا سعی کردم به فکر آنها کاراکتر را نزدیک کنم. همیشه سعی کردم نقشی که به من محول می‌شود را به گونه‌ای طراحی کنم که باورپذیر باشد.
گویا کلاً برای شما فرق نمی‌کند که در سینما، تلویزیون و تئاتر کار کنید؟
باور کنید اگر تئاتر می‌توانست هزینه‌های زندگی مرا تأمین کند من هرگز به سینما و تلویزیون نمی‌رفتم و اگر تلویزیون هم می‌توانست به تعهدات مالی‌اش عمل بکند. من به سینما نمی‌رفتم زیرا معتقدم تلویزیون، هنر فراگیرتری است و ارتباط تنگاتنگی با مخاطب دارد و مردمی که من همه زندگی هنری‌ام را مدیون آنها می‌دانم مخاطبان اصلی تلویزیون هستند، بارها متن‌های ضعیف به من پیشنهاد شده است و من نپذیرفتم و بعد مردم را دیدم که از من می‌خواهند حتماً سریال کار کنم آن وقت به خودم می‌گویم دیگر انتخاب معنا ندارد باید یکی از کارها را قبول کنم چون مردم انتظار دارند و من احساس دین می‌کنم زیرا معتقد نیستم تلویزیون مال تعداد خاصی است. از نظر من تلویزیون متعلق به همه مردم است.
چه کارهایی در دست پخش و تولید دارید؟
سریال چهار، پنج قسمتی «نازونیاز» کار فلورا سام را دارم که قرار است در شب‌های قدر از شبکه یک سینما پخش شود.
فیلم سینمایی «علفزار» کار محمدعلی طالبی را نیز در نوبت اکران دارم.
در «شش نفر زیر باران» ‌عطشانی نیز نقش یک راننده تاکسی را بازی کردم، در تله «انتظار» فلورا سام و در فیلم «خنده‌ در باران» عطشانی نیز نقش یک راننده تاکسی را بازی کردم، در تله «انتظار» فلورا سام و در فیلم «خنده در باران» داریوش فرهنگ نیز نقش یک روان‌شناس را بازی کرده‌ام.

سعیده خدابخش

منبع: ویژه نامه شرق، شنبه 29 مرداد 1390


 
  
نام

پست الكترونيك
نظر شما
کد امنیتی

 

 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.