هفته نامه تاريخ شفاهي
 



 
          شماره 45    |    11 آبان 1390

   


 

گفت و گو با سرهنگ کاظم فرامرزی


جاي خاطرات خلبانان در تاريخ شفاهي دفاع‌مقدس خالي است


فرزند پاک


نقدي بر كتاب تاريخ نگري و تاريخ نگاري جنگ ايران و عراق- بخش نخست


اسناد لانه جاسوسی، پس از 32 سال


گفت‌وگوی داس و چکش


خاطره‌نويسي از كاغذ تا وبلاگ


گفت وگو با عباس سالور، رئيس سازمان اصلاحات ارضي؛ زمينه ها، ضرورتها، نحوه اجرا و پيامدها


مصاحبه مصطفي جوان با حبيب‌الله مهرجو تدوينگر کتاب خاطرات و اسناد مرتضي کاشاني


گفت‌وگو با او که قذافی را کشت


چرا دانشمند نیستم؟


چگونگی کار با کلمات: تجسم تاریخ شفاهی آفریقا در متن


تاريخ شفاهي در جنوب شرق آسيا – 24


 



تاريخ شفاهي در جنوب شرق آسيا – 24

صفحه نخست شماره 45

نياز به گفتن ندارد كه ميدان عمل يك موزائيك پيچيده‌اي از اشخاص را نشان مي‌دهد كه برداشت‌هاي معمول مردم سنگاپور از C.M.I.O را هم تائيد هم تكذيب مي‌كند. عليرغم برخي گروه‌بندي هاي نامتجانس در مالزي و سنگاپور، مع الوصف تحقيق ميداني و كندوكاوم به نحوي بر من آشكار كرد كه عدم آگاهي‌ام بيشتر و عميق تر از آن چيزهايي است كه آموخته‌ام. اين هم در مورد چيني ها صحت داشت هم در مورد ساير دسته‌ها، اما اين بخصوص در مورد اخير بود.

چهارم اين كه، عمده منابع ارتباطات در سنگاپور، راجع به تاريخ، زندگي روزانه، موضوعات خاص، وقايع و بينشها درباره مردم شفاهي هستند. تجربيات اكثريت عظيمي از چيني ها، مالايي‌ها و مهاجران هندي كه نه خواندن مي‌دانند و نه نوشتن، به صورت شفاهي و به عنوان بخشي از تاريخ خانوادگي‌شان به نسل‌هاي متاخر از بومي‌زادگان انتقال مي‌يابد.

ديدگاههاي مربوط به موضوعات سياسي و اجتماعي واجد حساسيت خاص ارزيابي مي‌شوند، از آن جا كه برخي از آنها انتساب به قومي پيدا مي‌كنند، معمولاً به طرز شفاهي از آن گفت‌وگو مي‌شود.

به لحاظ روش‌شناسي، اين شيوه از گفت و گوها و مصاحبه‌هاي محاوره‌اي كه انواع مختلف ارتباط با خبررسانان مبتني بر آن است، بعلاوه استفاده از ابزارهاي مناسب مشاهده در پژوهش شفاهي، دعب من در اين مطالعه بوده است.

هر چند در بعضي موقعيت‌ها تنظيم گفت و گو و گرفتن حساسيت مناسبات نژادي با استفاده از ضبط صوت تقريباً غيرممكن بود. در عوض من روي جزئيات يادداشت هايي كه مبناي مرور خاطرات جديد بود تكيه مي‌كردم. در مورد چگونگي به دست آوردن اطلاعات از خبررسانان مختلف، به طور آشكار روش من چنين بود كه اطلاعاتي را كه در برخورد با يك نفر گردآوري شده بود با دسترسي به سايرين گسترش پيدا مي‌كرد و به همين ترتيب به تعداد بالاتري مي‌رسيد.

ساكنان شاغل بيشتر مايل به كوتاه بودن زمان مصاحبه و خلاصه كردن آن بودند، يك يا دوجلسه. آنان بخاطر محدوديت وقت اغلب با مشكل مواجه مي‌شدند، بنابراين تا جايي كه امكان داشت از صرف وقت مضايقه مي‌كردند. كوتاه‌ترين مصاحبه محاوره‌اي من 45 دقيقه طول كشيد و طولاني‌ترين‌اش، شش ساعت. البته با سايرين در خلال دوره پژوهش ميداني، پيوسته گپ و گفت‌وگوهايي داشتيم.

پژوهش ميداني من چند ماه پس از نقل مكان به آپارتمان پنج خوابه‌ام در Marine Prade كه براي پيوستن به همسرم خريداري كرده بودم، آغاز شد. من سخت درگير كار شدم. انتخابات ملي و محلي كه مقارن با حضور من در منطقه روي داد، فرصت‌هاي فراواني را براي شنيدن و كندوكاو در چشم‌اندازهاي دقيق موضوعات و ارزيابي وضع عمومي در اختيارم گذاشت.

چنان كه قبلاً توضيح دادم، در حين پژوهش ميداني، زمينه‌اي از بحث و گفت و گو عمومي پايدار و در عين حال رشد يابنده در مورد قوميت و روابط قومي اتفاقاً براي من پيش آمد. كثرت موضوعات مرتبط نژادي كه طبيعتاً بعد از انتخابات بطور متوالي و به سرعت از پي هم آمدند و ادامه يافتند، شالوده مشاهده و گفت و گوي خودجوش با خبر رسانان را فراهم آوردند.

در آغاز كار من به سرعت متوجه مقدمات ضروري تحقيق شدم: آشناسازي خود ]با محيط و مردم [ و زيرنظر گرفتن فعاليت روزانه زندگي عادي و نمونه گرفتن از خانواده‌ها و بررسي و ارتباط بين آنها. به دست‌آوردن مشاهده از زندگي روزمره مردم در اغلب عرصه‌هاي عمومي كار مشكلي نبودو [گشت و گذار] و مشاهدات روزانه (در اوقات مختلف) و قدم زدن دورو بر همسايگان متعاقب امر انسان‌شناسي حرفه‌اي، اغلب براي من اين فرصت را تصادفاً فراهم مي‌كرد كه با وقايعي نظير عروسي‌ها، مراسم تدفين، جشنها و درگيري‌ها، برخورد داشته باشم. اما سه راه مهم دستيابي و جلب نظر تدريجي خبررسانان و ترتيب تكميل آن؛ مشاركت جستن در زندگي عمومي ـ معمولي از طريق عرصه‌هاي [حضور] همگاني، دق‌الباب كردن و جلسه معارفه؛ در هر سه روش، موقعيت اجتماعي من به عنوان ساكن جديد محله موجب شناخت بيشتر من از Marine prade مي‌شد.

بخصوص در نقطه شروع گفت و گو، راجع به سال هاي شكل گيري محل و حس و حال آنها در اقامت بلندمدت كارساز بود.

براي ارتباط برقرار كردن من حداكثر مشاركت طبيعي عمومي را در فعاليت‌هاي اجتماعي داشتم. در محل تجمع دستفروشان دوره‌گرد، يا كافي‌شاپ، جايي كه ميزهاي مشترك براي سر صحبت را باز كردن وجود دارد؛ گر چه با اين همه بيشتر از شانس ما نياز به يك مقدار خلاقيت داريم.

مثلاً با يك لبخند شروع كردن به اين كه: تو اين جا زندگي مي‌كني؟ من تازه به اين جا نقل مكان كرده‌ام... يا اظهار نظر كردن راجع به غذا يا در فرصتي كه افراد با پيوستن به جمع سر ميز به ديگران معرفي مي‌شوند. در خلال اين موقعيت‌هاي فراوان صبحانه، نهار، چاي، شام اغلب هر ازگاهي كه گفت وگو به طول مي‌انجاميد من تعداد زيادي آشنا و نيز دوستاني پيدا مي‌كردم.

درساير اوقات من فقط مي‌نشستم و گوش مي كردم يا به نحوي گوش مي‌ايستادم. با همان روشي كه در زمين بازي، ويدئوديسك‌ها و نشستن دور و اطراف مثمرثمر بود. اين روش بدون پاداش خلاف انتظار مي‌نمود.

موقع عكس گرفتن يكي از ساكنان مي‌آمد پيش من و از من اگر يك توريست ژاپني بودم مي‌خواست كه براي گرفتن تصاوير بهتر به خيابان... در مركز شهر بروم. در موقعيت ديگري وقتي من از كريدور پانزدهم ساختمان اوضاع را بررسي اجمالي مي‌كردم دوباره يكي از ساكنان نزديك مي‌شد و از من مي‌پرسيد: همه چيز خوب پيش مي‌رود؟ بعداً البته او به من گفت كه نگران بوده است كه من در فكر خودكشي باشم.

و در هر دو صورت برخورد، باب گفت و گو باز شد. پس از آن، افراد مختلفي از ساكنان و خانواده‌ها را من براي تحقيقم ملاقات كردم. پرسه زدن در اطراف و اكناف مراكز فعاليت عمومي بالضروره به من امكان برقراري ارتباط و دوستي با ساكنان پير بازنشسته كه در آن حوالي مي‌نشستند و اوقات‌شان را با گپ زدن مي‌گذراندند، بچه‌هاي مدرسه‌اي، زناني كه در خانه‌ها خدمت مي‌كردند و يا اشخاص از كارافتاده را نگهميداشتند، مي‌داد.

اگر چه در ساير طبقات ساكنان با آن كه حسب ظاهر به نظر مي‌رسيد كه نزديك هستند، چندان دور بودند كه براي دسترسي به آنان، راه چاره، كوبيدن در و معارفه ]هر چند سرپايي[ بود. وارد صحبت شدن از طريق دق‌الباب، مستلزم گزينش روش‌هاي البته مدبرانه، مقدماتي در چند و چون نوع آپارتمانهاي بلوك بود.

يك روش موثر، بي‌شك استفاده از نشانه‌هاي مذهبي نصب شده روي درهاي ورودي بود. در زماني كه مذهب در ابعاد وسيع با پيشينه نژادي در سنگاپور منطبق بود و از نمادهاي ديني در واقع به عنوان نشان خارجي هويت قومي ـ مذهبي در لباس متحدالشكل ساكنان خانه‌هاي سازماني استفاده مي‌شد. من به استثناء خانواده‌هايي كه مبناي ازدواج بين نژادي داشتند به ندرت در انتخاب‌ها اشتباه مي‌كردم.

گرچه براي اين امر هم آمادگي داشتم. ميتينگ ساكنان چيني و مالايي، طريقه‌اي بود كه هرگز به مشكلي برنمي‌خورد. چون آنها اكثريت ساكنان را تشكيل مي‌دادند. پيدا كردن سوابق هندي و اروپا ـ آسيايي و نژادهاي ديگر با روش‌شناسي، طبعاً بيشتر طول مي‌كشيد و من شيوه‌هايي ديگر از رديابي را در جايي كه آنان زندگي مي‌كردند اتخاذ مي‌كردم چنان كه گاهي با احتياط آنها را از بازار تا خانه‌شان تعقيب مي‌كردم.

معارفه و آشناسازي شيوه سومي بود كه من عمدتاً در محل تردد عمومي به ساكنان دسترسي پيدا مي‌كردم، چنان كه با مراجعه و دق‌الباب منازل آنان را به حرف مي‌كشيدم. البته برخي موارد واقعاً معارفه نبود بلكه نوعي غافلگيري كردن در صحبت بود: او كيه؟ كجا زندگي مي‌كنه؟ يعني در حين حرف زدن، محتاطانه پي‌جويي كردن امور. و از موارد ديگر معارفه مستقيم و پيشنهاد تقاضاي كمك به من بود. مورد دوم اغلب وضعي را ايجاد مي‌كرد كه من عمداً آن را بازتاب نمي‌دادم تا موجب ترس آنان از سوءتفاهم نشود.

در هر دو شيوه دوم و سوم باز كردن سر صحبت من با چند استثناء برخورد كردم.

استثناء در مراجعه به خانه‌هاي ايشان. و اين استثناء فقط در رابطه با ساكنان چيني بود. به اين نحو كه در برخورد با من پاسخ‌شان اين بود: نمي‌خواهم. (مصاحبه كنم) اگر مي‌خواهي برو سراغ همسايه‌ام. و به سادگي در تمام مدتي كه در خانه‌شان باز بود نسبت به من بي اعتنا بودند.

مشكل دست يافتن به خبررسانان چيني، محدود به تجربه من نبود، پژوهشگران ديگر نيز نسبت به سايرين، دستيابي به چيني ها و بازكردن سر صحبت با آنان (ارتباطات شخصي) را، سخت دشوار مي‌دانستند.

بعضي از اين خبررسانان چيني كه من مشكلاتم را با ايشان در ميان مي‌گذاشتم نيز همين احساس را داشتند. يكي از آنان كه در جريان جزئيات مساله من بود گفت: آي ...ه، (aiyah) مي‌داني براي چيني‌ها چه چيز مهم است؟ آنان فقط مواظب پول و خانواده‌شان هستند. كجا وقت دارند كه به تو بدهند. يك دختر چيني كه صحبت‌اش با من به درازا كشيده بود، پدرش به او گفت با من صحبت نكند، براي اين كه او نمي خواهد برايش مشكلي بوجود بيايد.

يك معلم چيني بمدت هفت ماه با من راجع موضوعات مختلف از جمله عظمت روح صحبت كرد اما براي بيش از يك مصاحبه عذر خواست.

شايد در خانه‌اش مي‌گفت: تو مي‌داني من هم مي‌دانم كه اين حكومت با تو ومن چه كار مي‌كند. در حالي كه من براي غير بحث جشن بزرگداشت روح‌هاي گوناگون و داشتن ارتباط دوستانه در مكانهاي عمومي آمادگي داشتم. به عبارت ديگر من براي صحبت‌هاي مقدماتي و امكان واكنش نسبت به آن، در غير آستانه در و موقعيت منزل برنامه‌ريزي كرده بودم.

اما به نظر مي‌رسيد، موقعيت خانه‌هاي سازماني براي يك غريبه، چيني يا غيرچيني، و دريافت واكنش‌ها جنبي معارفه‌ها و تنظيم خصوصي برخورد يك نفر با نفر ديگر در مواجهه عمومي، آسانتر باشد.

پژوهش ميداني در سنگاپور
نوشته: تاي. آهينگ - ترجمه: مهدي فهيمي

منبع: روزنامه اطلاعات، سه شنبه 11 اسفند 1388 - شماره24700


 
  
نام

پست الكترونيك
نظر شما
کد امنیتی

 

 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.