هفته نامه تاريخ شفاهي
 



 
          شماره 29    |    1 تیر 1390

   


 

همایش ایران عصر قاجار (چکیده مقالات)


برگزاري دومين جشنواره خاطره‌نويسي در ايلام


شهرستانی ها می توانند قله های ادبیات دفاع مقدس را فتح کنند


شماره 81 دوماهنامه بخارا


نگاهی به کتاب صد سال سینما در مشهد


در تعقیب و گریز(3)


توقفی کوتاه در اقلیم خاطرات


نگاهی به ماجرای جدایی نویسندگان و هنرمندان از حوزه هنری در سال 66


نابغه‌اي در ميدان جنگ


بسیجیان دیروز و نویسندگان امروز


خاطره‌ای از شهدای 7تیر


ناکارآمدی نخبگان سیاسی درکارآمدسازی روند توسعه ایران عصرپهلوی (3)


شهيد بروجردی در گفت و گو با سردار احمد موسوی(بخش پایانی)


قدیمی ترین نوع تاریخ


خاطرات هفت رفیق


تاریخ شفاهی در جنوب شرق آسیا- 8


خاطره‌ای از یک شهيد زرتشتی


ميرزا محمد علي خان مبشر الديوان و برخي آگاهي‌هاي انتقادي تاريخي از عصر قاجار


تنگنای آبادان از زبان یك افسر عراقی


 



ناکارآمدی نخبگان سیاسی درکارآمدسازی روند توسعه ایران عصرپهلوی (3)

صفحه نخست شماره 29

خاستگاه طبقاتی نخبگان عصر پهلوی
تعیین خاستگاه طبقاتی نخبگان ایران، تا حدی دشوار است. زیرا از یك طرف به خاطر حاكمیت استبداد، طبقات مستقل از حكومت، از قدرت و مرزبندی شفاف برخوردار نبوده‌اند و از طرف دیگر، برخی نخبگان به طبقات گوناگون تعلق دارند. برای تعیین خاستگاه طبقاتی افراد، معمولاً مشاغل قبلی نخبگان و مشاغل پدران آن‌ها را مورد بررسی قرار می‌‌دهند. براساس تحقیقات به عمل آمده، مشاغل نمایندگان مجلس شورای ملی در سه عصر مشروطه، به شرح زیر است:

جدول شماره 1، وضع شغلی نمایندگان مجلس در دوره مشروطه و پهلوی

دوره اول مشروطه دوره رضا شاه دوره محمدرضا شاه
كارمند دولت 44 درصد  مالك 57 درصد مالك 57 درصد
مالك 39 درصد كارمند دولت 39 درصد كارمند دولت 46 درصد
روحانی 24 درصد مشاغل آزاد 17 درصد مشاغل آزاد 19 درصد
بازاری 15 درصد  بازاری 16 درصد بازاری 13 درصد
مشاغل آزاد 12 درصد روحانی 11 درصد روحانی  4 درصد
كارمند مؤسسات ملی 3درصد كارمند مؤسسات ملی2درصد كارمند مؤسسات ملی2درصد
طبقه پائین           -  طبقه پائین   1 درصد درصد طبقه پائین        -

( شجیعی، 1371، ص 256 )

براساس جدول شماره 1، مالكان -كه در دوره قاجار، در میان نمایندگان مجلس مقام دوم را داشتند- در دوره پهلوی، بالاترین تعداد نمایندگان را به خود اختصاص داده‌اند. این آمار، مربوط به مجلس‌های یكم تا بیست و یكم می‌باشد. در آخرین دوره مجلس -كه در این آمار منظور شده است- یعنی دوره 21، به جای مالكان، كارمندان مقام اول را به دست آوردند. اگر چه از مجلس 21 به بعد، بتدریج امكان ورود دیگر اقشار به مجلس فراهم گردید، اما از میان كارمندان نیز، 69 درصد از خانواده مالكان برخاسته بودند. اگر برتری مالكان را در مجلس به قوه قانونگذاری هم تعمیم دهیم، باید دوره پهلوی را دوره رهبری طبقه مالك بدانیم. (شجیعی، 1344، ص 287)
بعد از اصلاحات ارضی، تا حدی تركیب طبقاتی جامعه تغییر كرد و حضور طبقه زمیندار در مقایسه با فن‌سالاران و كارمندان دولت، در عرصه نخبگی كاهش یافت. اما این تغییر، از نظر كمی ایجاد شد و از نظر كیفی به‌رغم ورود طبقه جدید كارمندان، از قدرت زمینداران كاسته نشد. «پس از اصلاحات ارضی، بخش عمده زمینداران با فروش زمین‌های خود، به عنوان خانواده‌ها و شخصیت‌های دارای سرمایه، به همزیستی خود با نظام سیاسی حاكم ادامه دادند. بدین ترتیب در خاستگاه طبقاتی و منشأ اجتماعی نخبگان سیاسی، تنوع درخور توجهی رخ نداد» (Binder, 1962, p125) و زمینداران، همچنان به عنوان یكی از اقشار قدرتمند سیاسی باقی ماندند.
سلطه طبقات بالای جامعه، بویژه طبقه مالكان عمده را بر كشور و تجمع آنان را در عرصه نخبگی، می‌توان به عنوان یكی از عوامل توسعه‌نیافتگی ایران قلمداد کرد. از آن‌جا كه نخبگان حاكم، معمولاً در برنامه‌ریزی‌ها، منافع طبقه خویش را در نظر می‌گیرند و زمینداران، طبقه سنتی‌ای بودند كه منافعشان بر اثر توسعه و تغییر روابط اقتصادی به خطر می‌افتاد. لذا نخبگان وابسته به طبقه مالك، علاقه چندانی به توسعه نداشتند. علاوه بر این، خو گرفتن زمینداران با مناسبات ارباب- رعیتی، با دموكراسی و توسعه سیاسی، چندان سازگار نبود.
مسئله بعدی -كه در مورد ویژگی‌های نخبگان عصر پهلوی می‌توان از آن یاد كرد- نحوه انتخاب نخبگان حاكم است. در عصر پهلوی، عرصه مدیریتی كشور، جولانگاه تعداد معینی از مدیران بود. ملاك ورود اعضای این خانواده هزار فامیل به جمع نخبگان حاكم، وابستگی قومی و قبیله‌ای و ارادت و نزدیكی به دربار بود. در دوره پهلوی، 40 خانواده نخبه ملی وجود داشت كه در مجموع 400 كرسی مجلس را در طول 50 سال در اختیار داشته‌اند. یعنی به طور متوسط هر یك از خانواده‌ها، بیش از 4 كرسی مجلس را در این مدت در اختیار داشته است. همچنین در طول دو دهه، 12 نخست‌وزیر در ایران به قدرت رسیدند كه نیمی از آن‌ها از اعضای همان چهل خانواده بوده‌اند ( بیل، 1383، ص 153 ). پیوند میانِ در اختیار داشتن كرسی‌های قوه قانونگذاری و اشغال پست‌های قوه اجرائی نیز جالب توجه است. از انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی، در طول 73 سال، 406 نفر عهده‌دار مقام وزارت بوده‌اند. 2/37 درصد از آنان فقط در یك كابینه عضو بوده‌اند و 8/62 درصد، در كابینه‌های مختلف (بین 2 تا 21 كابینه) عضویت داشته‌اند ( شجیعی، 1371، ص 189 ). شماری از این وزیران، چند نفر از بستگان نزدیكشان مانند پدر، برادر، پسرعمو و... نماینده مجلس بوده و با كمك این نمایندگان، به مقام وزارت رسیده‌اند. تعداد بستگان آن‌ها بین 1 تا 15 نفر بوده است. جدول شماره 2، شمار این وزیران را نشان می‌دهد.

جدول شماره 2، وزیرانی كه بستگانشان نماینده مجلس بوده‌اند:

دوره اول مشروطه به طور متوسط 3/68 درصد از كل وزیران
دوره رضاشاه پهلوی 6/78  درصد از كل وزیران
دوره محمدرضا شاه پهلوی 8/59  درصد از كل وزیران

( شجیعی، 1371، ص 247 )

از تحلیل آمارهای یاد شده، به این نتیجه می‌رسیم كه عرصه نخبگی ایران در دوره پهلوی و به طور كلی در سده گذشته، مختص تعداد معینی از افراد و خانواده‌ها بوده است. بسته بودن دایره نخبگان حاكم، باعث سوء استفاده از قدرت، فساد مالی، نارضایتی طبقه متوسط و رخ ندادن پدیده گردش نخبگان می‌شد. لذا بسیاری از نخبگان مستعد و توانمند، در گروه غیرحاكم جمع شده بودند. در حالی كه بر اثر فقدان گردش نخبگان، افراد بی‌لیاقت بسیاری در گروه نخبگان حاكم قرار داشتند. تعطیل شدن پدیده گردش نخبگان، علاوه بر این كه روند توسعه را مسدود یا دست کم كند كرده بود، باعث بروز انقلاب و دگرگونی رابطه نخبگان حاكم و غیرحاكم نیز گردید.

شخصیت و خلقیات نخبگان عصر پهلوی

توسعه، به نخبگان و مجریانی نیاز دارد كه علاوه بر توانائی فكری، از نظر شخصیت و اخلاق نیز با دیگران متفاوت باشند. شخصیت، اخلاق و فرهنگ سیاسی حاكم بر نخبگان، به مراتب مهم‌تر از افكار و تخصص آن‌هاست. زیرا در حیطه علم می‌توان از فكر کسی، استفاده كرده و نتیجه تحقیقات، تخصص و علم او را در روند توسعه به كار بست؛ اما در زمینه شخصیت، باید همه نخبگان شخصاً متحول شوند. بسیاری از مشكلات و موانع توسعه در عصر پهلوی، ناشی از شخصیت ضد توسعه نخبگان بود نه تخصص آن‌ها. براساس تحقیقات به عمل آمده، نخبگان عصر پهلوی از تحصیلات عالی قابل قبولی برخوردار بودند. تعداد وزیران دارای مدرك دكتری در سه عصر مشروطه، به شرح زیر است:

جدول شماره 3، وزیران دارای مدرك دكتری در دوره مشروطه و پهلوی

عصر اول عصر دوم (رضاشاه) عصر سوم محمدرضا شاه
6/25 درصد      2/26 درصد          4/51 درصد

( شجیعی، 1371، ص 352 )

تعداد وزیران دارای تحصیلات عالی (دانشگاه دیده) نیز، به شرح زیر است:
دوره مشروطه اول 47 نفر یعنی 22/41 درصد از وزیران، دارای تحصیلات دانشگاهی بوده‌اند.
در عصر رضا شاه، 38 نفر یعنی 37/59 درصد و در دوره محمدرضاشاه 249 نفر، یعنی 86/85 درصد از وزیران دارای تحصیلات دانشگاهی بوده‌اند. همچنین در عصر اول مشروطه، 18 درصد، در دوره رضاشاه، 13 درصد و در دوره پهلوی دوم، 36 درصد از نمایندگان مجلس دارای تحصیلات عالی جدید بوده‌اند.

در شرایطی كه بسیاری از نخبگان حاكم، دارای تحصیلات عالی بودند و افكارشان پیشرفته بود، از شخصیت و اخلاق نوین بی‌بهره بودند. سوء استفاده از اموال عمومی، چالش‌های سیاسی، فقدان روحیه كار جمعی و فروپاشی احزاب، اطاعت محض از فرمان‌های شاه و...، رفتارهائی بود كه نخبگان حاكم از خود بروز دادند و شاهدی است بر این ادعا كه شخصیت و خلقیات نخبگان حاكم در عصر پهلوی، با توسعه و تحول همه‌جانبه، همخوانی نداشت. این ویژگی‌ها، بر اثر عواملی همچون حاكمیت استبداد، زورگوئی شاهان و درباری‌ها، فقدان ساختار قانونی و ضوابط لازم برای ورود به عرصه نخبگی و حاكمیت فرهنگ عشیره‌ای، در میان مردم ایران و بویژه نخبگان حاكم پدید آمد. هنگامی كه بنا باشد ورود به عرصه نخبگی براساس میزان ارادت و قرابت به دربار صورت گیرد، فرهنگ و شخصیت چاپلوسی و فرصت‌طلبی نیز رایج خواهد شد.
«ماكس وبر»، جامعه‌شناس برجسته آلمانی، دو شیوه برای پرداختن به فعالیت‌های سیاسی مطرح ساخته است: زندگی برای سیاست و زندگی از قِبَل سیاست. وی افزوده است: «كسی كه در سیاست، چشمه‌سار در آمد و عایدات را می‌بیند، از قبل سیاست زندگی می‌كند»  .(Bill,1972, p163) بسیاری از نخبگان حاكم در عصر پهلوی، از قِبل سیاست زندگی می‌كردند و قبل از این‌كه توسعه كشور برایشان مهم باشد، استفاده از موقعیت سیاسی و تأمین منافع شخصی آنان اهمیت داشت.
فرهنگ و شخصیت ضد توسعه، حتا در میان نخبگان نوگرا نیز رواج داشت. در مقاطعی مانند، تشكیل حكومت ملی مصدق نیز -كه بخشی از طبقه متوسط جدید و تجددطلبان، وارد حلقه نخبگان حاكم شدند- ویژگی‌های شخصیتی ضد توسعه در رفتارشان دیده می‌شد. بازرگان، در مورد یكی از جلسات مربوط به حل اختلاف با شركت نفت انگلستان، گفته است:

«هنگامی كه هیئت مختلط حل اختلاف، برای حل و فصل مشكلات وارد آبادان شد، یكی از سروران محترم -كه استاد دانشگاه هم بود- برای این كه مهندس حسیبی بیش از ایشان مورد احترام و ابراز احساسات واقع شده بود، در موقع نهار سخت به حسیبی پرید و وی را مورد عتاب و بی‌مهری شدید قرار داد. بعد از ظهر هم -كه جلسه هیئت مدیره و هیئت مختلط در منزل بنده تشكیل شد- درگیری با لحن ناهنجارتری میان آقای مكّی و مهندس حسیبی روی داد. در حالی كه رانندگان و كاركنان از پشت پنجره‌ها با بُهت و حیرت شاهد صحنه بودند...، در نهایت هیئت مختلط -كه آمده بود اشكالات و اختلافات ما را حل كند- دست خالی برگشت... تجربه‌ای كه من از خدمت آموختم، تأیید این نكته بود كه عامل اصلی پیروزی و شكست در كارهای عمومی، ملی و سیاسی...، بیش از آن‌كه جنبه علمی و اداری و سازمانی داشته باشد، مسائل انسانی، اراده و ایمان و اخلاق است.» ( بازرگان، 1372، ص 58 )

بی‌اعتمادی نخبگان به یكدیگر، تحمل نکردن نظرات مخالف و دشمن شمردن مخالفان، از جمله ویژگی‌های نخبگان ایرانی (بویژه در عصر پهلوی) است. این ویژگی‌ها، مانع همگرائی، كار جمعی و اجماع نظر نخبگان گردید و روند توسعه را با موانع جدی روبرو ساخت. «ماروین زونیس» -كه تحقیقات مبسوطی درباره نخبگان عصر پهلوی به عمل آورده است- چهار ویژگی برای فرهنگ سیاسی نخبگان ایرانی بر شمرده كه عبارت‌اند از: «بدبینی سیاسی، بی‌اعتمادی شخصی، احساس عدم امنیت آشكار و سوء‌ظن میان افراد» ( بشیریه، 1378، ص 33 ). این ویژگی‌ها، بیش از همه، در شاهان پهلوی دیده می‌شد. علاوه بر این ویژگی‌ها، پهلوی‌ها به بیماری‌های شخصیتی استبداد، خودبزرگ‌بینی و بلندپروازی نیز گرفتار بودند. رفتار شاهان پهلوی، نه تنها مستقیماً بر روند توسعه كشور بویژه توسعه سیاسی تأثیر منفی داشت، بلكه سایر نخبگان حاكم نیز تحت تأثیر خلقیات شاه، قرار می‌گرفتند و در حوزه كاری خود، نسبت به زیردستان، به مثابه شاه كوچك رفتار می‌كردند. یكی از ویژگی‌های پهلوی دوم، بلند پروازی و عقلائی نبودن محاسباتش بود. او در سال 1353، ایرانِ سال 1363 را این‌گونه توصیف می‌كرد: «در شهرها، اتومبیل‌های برقی، جای اتومبیل‌های درون سوز را خواهند گرفت و سیستم حمل و نقل عمومی، برقی خواهد شد و اضافه بر این، در عصر تمدن بزرگ -كه پیش روی مردم ماست- در هفته دست كم، دو یا سه روز تعطیلی خواهیم داشت» ( زونیس، 1370، ص 59 ). این اظهارات، در حالی صورت می‌گرفت كه فقدان توسعه و مشاركت سیاسی و تمركز قدرت، نظام شاهنشاهی را در آستانه فروپاشی قرار داده بود و معمار تمدن بزرگ، از آن غافل بود.

روشنفكران عصر پهلوی

در این قسمت، تحولات حوزه روشنفكری و نقش روشنفكران عصر پهلوی را در روند توسعه و نوسازی كشور مورد بررسی قرار می‌دهیم. كودتای اسفند 1299 -كه سلطنت قاجار را پایان بخشید و سلطه رضاشاه را بر كشور پایه‌ریزی کرد- عرصه روشنفكری و مواضع روشنفكران را نیز دستخوش دگرگونی ساخت. در آن مقطع، به دلایل گوناگون، روشنفكران تا حدی با حكومت همراه شدند.
«حكومت غربگرا و اصلاح‌طلب رضاشاه، برخی از خواسته‌های روشنفكران اولیه ایران را در زمینه مبانی دولت مدرن، ناسیونالیسم ایرانی، جلوگیری از نفوذ روحانیت، احیای مفاخر ایران باستان، اصلاحات دیوانی و اداری و تمركز سیاسی برآورده ساخت. هر چند خواست‌های دیگر آن‌ها را در زمینه حكومت قانون و آزادی و لیبرالیسم  سركوب كرد.» ( بشیریه، 1378، ص 258 )
اقدام رضاشاه در ایجاد ارتش متمركز و گسترش تعلیم و تربیت و دانشگاه‌ها به شكل غربی، باعث گردید تا حكومت رضاشاه، از نظر تجددطلبان ایران قابل توجیه گردد ( غنی نژاد، 1377، ص 32 ). اما آنچه بیش از سایر عوامل، حكومت رضاشاه را برای تجددطلبان و به طور عام برای اقشار مختلف تحمل‌پذیر کرد، اوضاع آشفته اواخر دوره قاجار و فقدان امنیت بود. به هر حال روشنفكران، برخلاف دوره قاجار، در این دوره تا حد زیادی با رضاشاه و برنامه‌های او از درِ سازش درآمدند و شماری از آنان مانند علی‌اكبر داور، عملاً دست به كار نوسازی شدند. نزدیكی روشنفكران به رضاشاه، به قیمت افزایش فاصله آن‌ها با روحانیت تمام شد و با پشت‌گرمی شاه، به ترویج اندیشه سكولاریزم پرداختند. البته رضاخان قبل از رسیدن به قدرت، تلاش كرد تا به گروه‌های مختلف از جمله روحانیت نزدیك شود. اما این قشر، به لحاظ تضاد عقیدتی با برنامه‌های رضاخان، پاسخ مثبت به وی ندادند. محمود طلوعی می‌گوید:

«بعد از كودتای 1299، دو جریان مذهبی و تجددخواهی در ایران به موازات هم پیش می‌رفت و رضاخان در دوران سردار سپهی و رئیس الوزرائی خود، برای رسیدن به هدف نهائی -كه دستیابی تاج و تخت قاجار بود- به هر دو گروه تكیه داشت... اما در جریان برکناری قاجار، مرحوم مدرس و روحانیون تراز اول، با او همراهی نکردند و «داور»، نماد روشنفكری آن زمان بود كه كارگردانی نمایش انتقال سلطنت را بر عهده گرفت. علی‌اكبر داور -كه بعد از چند سال زندگی و تحصیل در اروپا به ایران برگشته- جوان مست فرنگی كه از نظر افكار و عقاید، پنجاه سال از جامعه آن روز ایران فاصله داشت.» ( طلوعی، 1373، ص 808 )

پیوستن روشنفكران به دیوانسالاری رضاشاه، از یك طرف باعث برخی اصلاحات سطحی در ساختار دیوانسالاری حاكم گردید (مانند نوسازی دستگاه قضائی با تلاش علی‌اكبر داور). اما از طرف دیگر روشنفكران را در انجام كار ویژه خویش یعنی دفاع از حق، عدالت و آزادی ناتوان ساخت. درخور گفتن است كه نگارندگان معتقد نیستند كه صرف انتقاد، لازمه روشنفكری است. زیرا هنگامی که حكومت مطلوبی در كشوری به وجود آید، وظیفه روشنفكران نه تنها انتقاد كردن نیست، بلكه در راستای منافع جامعه و اعتلای ارزش‌های انسانی، می‌یابد با حكومت همكاری كنند. اما در این مقطع (دوره رضاشاه)، مبانی حكومت دیكتاتوری با اصول و ارزش‌های پذیرفته جامعه روشنفكری در تضاد بود. برآیند همكاریِ روشنفكران و رضاشاه، پیشرفت و توسعه همه جانبه كشور نبود و تضاد میان اندیشه‌های روشنفكری، مانند آزادیخواهی از یك طرف  و همكاری با حكومت دیكتاتوری از سوی دیگر، این همكاری را به بن‌بست كشاند. سرانجام روشنفكران، نتوانستند جایگاه مناسبی در ساختار نظام سیاسی پهلوی اول به دست آوردند و حتا برخی از آن‌ها، جان خود را بر سر این همكاری ناخجسته گذاشتند.
«قدرتمندی روشنفكران، در گروِ وجود فرهنگ سالم سیاسی یعنی حاكمیت قانون و فعالیت آزادمنشانه نهادهای قانونی است و چون رضاشاه این موقعیت را به وجود نیاورد، آن‌ها فرصت تأثیرگذاری بر پویش تصمیم‌گیری را نیافتند و اگر هم افرادی چون «داور» تا بالاترین مقامات سیاسی ارتقا یافتند، سرانجام قربانی جاه‌طلبی و خلق و خوی غیر دموكراتیك رضاشاه شدند.» ( ازغندی، 1376، ص 118 )

با سقوط استبداد رضاشاهی در شهریور 1320، دوران نوینی از تجددطلبی در ایران آغاز شد كه ویژگی‌ مهم آن، پیوند میان برخی اندیشه‌های جمع‌گرایانه جدید (سوسیالیسم) با ارزش‌های سنتی- قبیله‌ای است. تفاوت اصلی این جریان روشنفكری با آنچه تجددطلبان اولیه مطرح كرده بودند، در وارونه‌سازی رابطه میان سنت و تجدد است. روشنفكران صدر مشروطیت، درصدد انجام اصلاحات سیاسی و اجتماعی براساس الگویی دنیای نوین بودند یعنی می‌خواستند با تمهیداتی، جامعه سنتی ایران را به جامعه نوین متحول نمایند. اما روشنفكران دوران شهریور 1320، تجددطلبی وارونه‌ای را پی گرفتند؛ به این معنا كه در صدد برآمدند الگوئی جامعه نوین را با آرمان‌ها و ارزش‌های سنتی خود سازگار نمایند. تجزیه تمدن غربی به مؤلفه‌های خوب و بد، التقاط و رجعت به گذشته تحت اشكال جدید، خصلت عمده این نوع خاص از تجددطلبی است. ( غنی نژاد، 1377، ص 28)

در تاریخ معاصر ایران، برخوردهای متفاوتی از روشنفكران ایرانی با «غرب» و «مدرنیته» صورت گرفته است كه در جای دیگری به آن خواهیم پرداخت. اما آنچه در این جا باید از آن یاد کرد، این است كه روشنفكران دهه 1320، با نوعی ساده‌اندیشی می‌كوشیدند بخش‌هائی از تمدن غرب را از كلیت این تمدن جدا كنند و بدون توجه به شرایط اجتماعی و فرهنگی ایران، این قطعات را در فرهنگ ایرانی جاسازی نمایند. این اندیشه التقاطی همراه با عوامل دیگری مانند جدائی از مردم و جستجوی راهکار مشكلات كشور در كتاب‌های غربی، زمینه‌ساز ناكارآمدی آن‌ها را فراهم ساخت.
از سوی دیگر، سوء استفاده از ضعف قدرت حاكم و تبدیل فرصت به دست آمده به هرج و مرج -كه یكی از بیماری‌های فرهنگ سیاسی ماست- در آن مقطع، بر عملكرد نخبگان فكری تأثیر منفی داشت. در این دوره با آزادی زندانیان سیاسی و انتشار روزنامه‌ها و تشكیل احزاب گوناگون، میدان وسیعی در اختیار روشنفكران قرار گرفت. لذا در مخالفت با نظام حاكم آن‌چنان افراط شد كه به جای دانش و بینش، میزان مخالفت با نظام، به معیار روشنفكری تبدیل گردید و عده‌ای روشنفكرنما، بدون داشتن ویژگی‌های روشنفكری، وارد این عرصه شدند. چپ‌روی به یكی از ملاك‌های روشنفكری تبدیل شد و حتا گروه‌های مستقل علمی و ادبی نیز، به چپ‌روی تظاهر می‌كردند.
این افراط و تفریط‌ها در فرهنگ سیاسی ایران، به صورت یك پدیده طبیعی درآمده است. امروزه نیز چنین رفتارهائی در میان نخبگان، امری عادی است. چنان‌كه با پیشی گرفتنِ یك جناح سیاسی، حتا ظاهر افراد نیز یك شبه تغییر کرد و در تخریب جناح مخالف، از یكدیگر سبقت گرفتند. این‌گونه زیاده‌روی‌ها و استفاده از شرایط پیش آمده برای رسیدن به منافع، باعث شد تا به جای بهره‌برداری از خلأ قدرت در سال‌های اولیه حكومت پهلوی دوم در راستای توسعه سیاسی، توان نخبگان صرف دعواهای فلسفی شود و زمینه برای بازگشت دیكتاتوری فراهم گردد.

دکتر سید امیر مسعود شهرام نیا، استادیار گروه علوم سیاسی دانشگاه اصفهان
مجید اسکندری، کارشناس ارشد علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد ایلام

منبع: منبع: گنجینه اسناد، شماره 77، ص 74


 
  
نام

پست الكترونيك
نظر شما
کد امنیتی

 

 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.