هفته نامه تاريخ شفاهي
 



 
          شماره 207    |    20 خرداد 1394

   


 



هرودوت و تاریخ شفاهی - 3

صفحه نخست شماره 207

آزوین ماری
Oswyn Murray
ترجمه: علی فتحعلی آشتیانی

اشاره: بی‏گمان دانش تاریخ را نمی‏توان از برخی نام‏ها جدا دانست. هرودوت یکی از آن نام‏هاست. در مقاله‏ای* که پیش رو دارید آزوین ماری به بررسی شیوه تاریخ‏نگری و تاریخ‏نگاری هرودوت و نسبت آن با تاریخ شفاهی می‏پردازد. درباره هرودوت سخن بسیار است و بسیار نیز گفته و نوشته شده است. از پرداختن به او می‏گذریم و علاقمندان را به منابع موجود درباره او رهنمون می شویم. اما نویسنده این مقاله آزوین ماری( -1937) استاد بازنشسته بالیول کالج دانشگاه آکسفورد و از متخصصین تاریخ هلنی و یونانی است. او این مقاله را در 1987 منتشر کرده و حدود دو دهه بعد در یک بازنگری مقاله دیگری درباره همین موضوع نگاشته است که این دو مقاله در هفته‏نامه تاریخ شفاهی ایران در چند هفته آينده منتشر می‏شوند. در دو هفته گذشته بخش نخست و دوم این مقاله از نظرتان گذشت، اینک بخش سوم از مقاله 6 قسمتي نخست ماری با عنوان «تاریخ شفاهی و هرودوت» پیش روی شماست. ترجمه این دو مقاله ابداً کار ساده‏ای نبود و جا دارد از مترجم توانمند علی فتحعلی آشتیانی که برای انتخاب هر واژه، عبارت و جمله دقت و وسواسی عالمانه دارد بسیار تشکر و قدردانی کنیم. همچنین لازم است از پژوهشگر ارجمند علیرضا کمری و نیز دکتر رضا میرمبین، مدرس دانشگاه و از کارشناسان سازمان ميراث فرهنگي که در رفع پاره‌ای اشکالاتِ متن به ما یاری رساندند، تشکر و قدردانی شود.

 

 

شاید بتوان گفت اهمیت گروهی که حفظ سنت شفاهی و صیانت از آن را بر خود تکلیف می‌دانند، بنیادی‌ترین و روشن‌ترین خصوصیت چنین سنتی به شمار می‌آید. آن باور شاعرانه به صحت یا دست کم اهمیت نمادین خاطرات عامیانه، جای خودش را به این فهم داده است که «هر گاه سنتی در صندوق مخفی و رازآلود دانش گروه خاصی جای بگیرد و به محدودة مراودات عمومی مردم راه نیابد، انتقال آن به نسل‌های بعدی با صحت و دقت بالاتری صورت می‌گیرد» (وانسینا، 31). خاطرات گروهی به خاطر برخورداری از صفت استمرار و انسجام بیشتر، در قیاس با چیزهایی که به شکل کلی از گذشته به یاد می‌آیند، دقیق‌تر و صحیح‌تر‌ند. البته در بستر مبحث کنونی باید بین صحت و حقیقت تفاوت قائل شویم. ما در اینجا فقط می‌توانیم بگوییم که خاطرات گروهی ضامن صحت انتقال سنت هستند، اما حقیقت یک سنت را تضمین نمی‌کنند، زیرا همان‌طور که امکان انتقال صحیح یا ناصحیح یک داستان حقیقی وجود دارد، داستان‌های تخیلی یا دروغی را نیز می‌توان صحیح یا ناصحیح به دیگران انتقال داد.
به نظر می‌آید که یونانیان، بر خلاف بسیاری از جوامع کهن و مدرن، از طبقة تاریخ‌نویسان حرفه‌ای و متخصص برخوردار نبوده‌اند؛ اصولاً علاقة آنها به گذشته نیز چندان جدی نبوده است و مواردی از وجود نویسندگان حرفه‌ای مانند زنان غیبگو (Pythioi) در اسپارت، احتمالاً  قاصدان (Kerykes) در آتن، یا کاتبان(1) موروثی کِرتی(2) که تا پیش از راه‌یابی خط «فنیقی» به اسناد و دفاتر شهری، از جایگاه و امتیازات بالایی برخوردار بودند(3) صرفاً اثبات‌کنندة این مدعاست که منابع بالقوة سنت در آن اعصار بسیار محدود و اتفاقی بوده‌اند. ردیه‌ای که ژاکوبی(4) بر گزارش «اینو فردریش ویچارد اولریخ فون ویلاموویتز»(5) از خاستگاه تاریخ‌نگاری یونانی و آتیسی (Attic) نوشته است معقول به نظر می‌آید و قطعاً مفسران(6) هرگز شأن و جایگاه گذشتة خود را به دست نخواهند آورد.(7)
هرودوت هر جایی که با چنین سنت حرفه‌ای و متخصصانه‌ای روبه‌رو می‌شود، وجود و حضورش را به رسمیت می‌شناسد؛ و در بستر چنین حضوری تفاوتِ بیان‌شده بین صحت انتقال و حقیقت را نیز می‌پذیرد. مصریان «ساکن در بخش‌های فرهیخته و متمدن، فن یادسپاری(8) را تمرین می‌کنند و در مجموع فاضل‌ترین(9) مردمی هستند که آنان را آزموده‌ام.» (77. 2) اما چنین سیره و سنتی، محدودیت‌های خود را نیز دارد؛ زیرا او سخت می‌کوشد تا بین آن بخش از گزارش خود که با روایت‌های راویان یونانی تأئید می‌شود یا بر مشاهدات خودش متکی است با آن بخشی که صرفاً بر اطلاعات او از کاهنان مصری متکی است، فرق بگذارد (142، 99. 2) و پیامد ورود یونانیان به مصر این است که از این مقطع به بعد «روایت صحیحی [atrekeos]» از رویدادهای بعدی به ما می‌رسد. (154. 2) اهمیت دقیق چنین گفته‌ای بر ما چندان روشن نیست، اما به هر حال می‌خواهد بگوید که بعد از سلسلة سائیس(10) هرودوت می‌توانست مدعی باشد که سنت‌های یونانی و مصری و دیدگاه(11) او (147. 2) با هم منطبق‌اند.
دست گذاشتن روی احترامی که هرودوت برای نگاهبانان سنت(12) قائل بود نباید این حقیقت را که کلیت کتاب او بر اظهارات و اقاریر چنان مردانی بنا شده، تحت‌الشعاع خود قرار دهد. هر چند چنین افرادی به یک طبقة حرفه‌ای و متخصص که وظیفة اصلی‌شان صیانت از سنت باشد، تعلق ندارند اما گزارش هرودوت نشان می‌دهد که وی برای هر موردی به سراغ آنها می‌رود. زیرا معتقد است که در حافظة آنها روایت معتبر و متقنی از گذشته ثبت شده است.
خوشبختانه یکی از خصوصیات هرودوت این است که دست کم هر سنت را به طور جداگانه معرفی می‌کند و سعی نمی‌کند تا منابعش را به نحوی روشمند لوث نموده یا بی‌دلیل توجیه کند. غالباً از هر مکانی گزارش واحدی ارائه می‌دهد؛ به طوری که هر گاه به روایت‌های متنوعی برمی‌خوریم، غالباً از مکان‌های مختلفی اقتباس شده‌اند. وی در این زمینه مانند مشاهده‌گران امروزی عمل می‌کند یعنی هر سنت را جداگانه به ثبت می‌رساند. باید این‌طور فرض کنیم که هرودوت در اصل آرزو داشته تا ما فکر کنیم که هر یک از روایت‌های او از افرادی که در نظر او  نگاهبان سنت محسوب می‌شده‌اند، استخراج شده است.(13)
هر چند عمر خاطرات گروهی از عمر سنت‌های عامیانه طولانی‌تر است، اما محدودیت‌های بیشتری را نیز تحمل می‌کنند و به راحتی تعصبات و اغراض گروه را به خود راه می‌دهند زیرا غالباً معرف منافع گروه‌ها هستند تا منافع کل جامعه. معمولاً گمان می‌کنند که چنین ابهامی در کتاب هرودوت و سنت یونان باستان را می‌توان صرفاً با معرفی سنت شفاهی یونان به عنوان یک سنت عموماً «اشرافی» پاسخ داد. لذا مثلاً موسی فینلی می‌نویسد:
«تشخیصی که من دربارة دوران پس از پهلوانان(14) تا قرن پنجم بدان رسیده‌ام این است که سنت مورد بحث من بقای خود را مدیون خاندان‌های اشرافی در جوامع مختلف، از جمله خاندان‌های سلطنتی و همچنین کاهنان معابدی همچون دلفی،(15) اِلوسیس،(16) و دِلوس(17) است که آنان نیز گونه مخصوصی را پدید آورده بودند.»(18)
بعضی از علما و فضلا بدشان نمی‌آید که نقطه‌ضعف‌های گزارش هرودوت از بعضی مقاطع خاص تاریخی مانند پولیکراتِس(19) یا کلئومِنِس،(20) یا سولون(21) را با آب و تاب، مُنبعث از اتکای او به یک «سنت اشرافی» تفکیک‌ناپذیر و یکپارچه قلمداد نمایند. اما به اعتقاد من با توجه به نظری که این گزارش از یکدستی و همگنیِ منابع هرودوت بیان نموده است، از تحلیل ساختار داستان‌های هرودوت قویاً می‌توان فهمید که هر یک از این داستان‌ها برای شهرها و مناطق مختلف، مشخصاً خصوصیات و منافع مختلفی را برشمرده‌اند. مشخص‌تر آن که به اعتقاد من در مورد اهمیت سنت اشرافی برای روایت هرودوت بیش از حد اغراق شده است؛ به استثنای تاریخ آتن، نشانه‌های شاخص پیروی هرودوت از سنت اشرافی یا خاندانی بسیار کم است.
به قول یان وانسینا: «هر سنت و هر گفتاری هدفی را تعقیب و نقشی را ایفا می‌نماید و دلیل وجود آنها نیز همین است. زیرا گفتار بی‌هدف و فاقد نقش اساساً گفتاری بی‌معناست که رغبت کسی را برای انتقال آن به دیگران برنمی‌انگیزد و کسی هم چنین کاری نمی‌کند.»(77) بررسی و شناخت هدف داستان‌ها (logoi) در کتاب هرودوت است که محیط اجتماعی یا گروه صیانت‌کننده و رواج‌دهندة هر یک را آشکار می‌سازد و این هدف، خودش را در روند انتخاب و سازمان‌دهی مجددی که قصه (logos) از آن عبور کرده است، آشکار می‌کند. من در بحث خود ترجیح می‌دهم واژگانی را که گمراه‌کنندگی یا فریب عمدی را القاء کند، به کار نبرم؛ البته شاید فریب اتفاق افتاده باشد؛ اما عواملی که غالباً باعث شده‌اند تا یک سنتِ مشخص به شکل خاصی در بیاید، ربطی به منافع شخصی یا تحریف به خاطر اغراض سیاسی ندارند، بلکه بیشتر مُنبعث از نیات زیبایی‌شناختی یا ملاحظات اخلاقی وارد میدان شده‌اند. کلماتی مانند جانبداری، غرض(22) یا پیش‌داوری موجب گمراهی ذهن ما می‌شود. زیرا معانی غلطی را به ذهن متبادر می‌سازند؛ ما برای تبیین تحریفات آگاهانه و غیر آگاهانة منفعت‌جویانه و تحریفات ادبی یا زیبایی‌شناختیِ تحمیل‌شده بر هر سنت در طول زمان، به لفظ خنثی‌تری نیازمندیم. لفظ پیشنهادی من «بدقواره‌سازی»(23) است.
البته بدقواره‌سازیِ آگاهانة سیاسی مشاهده شده است. یکی از بهترین مصادیق غیر اشرافی در این زمینه، سنت یونانیان در مصر باستان است. برای ارائة گزارش متوازنی از وقوع چنین اتفاقی باید به سراغ دو منبع برویم: بازرگانان نوکراتیس(24) (کوم کِفری در مصر امروز) و نوادگان مزدوران یونانی و کاریانی.(25) از متن کتاب هرودوت و با تکیه بر وجود شواهد هلنیستی (یونانی) و یافته‌های باستان‌شناختی دوران پارسیان می‌‌توان به حضور طولانی‌مدت کاریانی‌ها پی برد (آنها در مراسم یادبود ایزیس،(26) الهة محبوب طبیعت در مصر، برای آن که از مصریان بازشناخته شوند، صورت خود را با چاقو می‌بریدند. (62. 2) (27) با وجودی که هرودوت پادگان‌های(28) متروکة مزدوران را دیده بود، اما نشانه‌ای که ملاقات او با یکی از آنان را ثابت کند، وجود ندارد؛ اطلاعات او از فعالیت‌ها و سبک زندگی این قشر غالباً کلی و غیر دقیق است. منابع یونانی او که از مصر برای او سخن گفته‌اند در نوکراتیس مستقر هستند و قطعاً به قشر خاصی از آن شهر محدود می‌شوند. نویسندگان عصر کنونی دربارة ماهیت خاص گزارش او از نوکراتیس و شیوة او در نادیده گرفتن تاریخ اولیة آن شهر تحلیل‌هایی نوشته‌اند. علت این کار او را از این بند می‌توان فهمید: هرودوت بزرگ‌ترین پرستشگاه شهر نوکراتیس یعنی هلِنیون،(29) را توصیف می‌نماید و 9 گروه مسلط بر آن را فهرست می‌کند. وی در ادامه می‌افزاید: «این عبادتگاه به چنین مردمی تعلق دارد و این شهرها همان‌‌هایی هستند که محافظان تجارت (prostatai tou emporiou) را منصوب می‌نمایند و چنانچه شهر دیگری چنین ادعایی کند، ادعایش دروغ است» (178. 2). آن گروه‌هایی که در این شهر مستثنا می‌شوند شامل سه گروه بزرگ و قدیمی بازرگانان نوکراتیس هستند که عبارتند از گروه شهرهای آگیانا،(30) ساموس و میلِتوس.(31) قدمت عبادتگاه‌های این سه گروه از روی شواهد باستان‌شناختی به دوران پیش از ساخته شدن هلِنیون و حتی پیش از حکومت یکی از فرعون‌های مصر به نام آماسیس(32) می‌رسد. تاریخ نوکراتیس که از زبان هرودوت نقل می‌شود در واقع از مجموعة اقوال و ادعاهای یک گروه سیاسی که تمرکزش بر هلنیون بود تا مصادر قدرت شهر را زیر سلطة خود داشته باشد، شکل گرفته است. پس عجیب نیست که تا پیش از فرمانروایی آماسیس، از این سنت هیچ چیزی به ثبت نرسیده و از عصر او به بعد است که دار و دسته مذکور برای نخستین بار در شهر برای خود جایگاه مستقلی دست و پا می‌کنند.(33)
سنت مذکور متعلق به یک طبقة سوداگر است که ادا و اطوارهای سیاسی نیز از خود درمی‌آورد و اگر مقصود ما از سنت اشرافی، استمرار یک مجموعه سنت‌های خانوادگی در خانواده‌های مهم باشد، چنین سنتی به معنای رایجش حتی اشرافی نیز محسوب نمی‌شود. شاید ترجیح ما نیز مثل وانسینا این باشد که آنها را سنت‌های خانوادگی بنامیم؛ البته مشروط بر این که سنتی از این جنس که در ادامة حیاتش خود را بر جمعیت گسترده‌تری تحمیل می‌نماید، برخاسته از خانوادة بسیار مهمی باشد. سنت‌های اشرافی یا خانوادگی مذکور خصوصیات ویژه‌ای دارند. در وهلة اول از یک خانواده و دلاوری‌های آن سرچشمه می‌گیرند؛ هدف‌شان این است که شأن و منزلت کنونی خود را با توجیه ماجراها و تکرار آنها مستحکم سازند. پس بدقواره‌سازی آنها اساساً به نیت توجیهات سیاسی و مبالغه از طریق زندگی‌نامه، صورت می‌گیرد و نوعاً خردگرایانه بیان می‌شوند، زیرا هدف مذهبی یا اخلاقی ندارند. من و بسیاری از مردم‌شناسان بر خلاف فینلی، معتقدیم که متمایز کردن سنت‌های اشرافی از آن سنتی که به خاندان‌های سلطنتی تعلق دارد، می‌تواند سودمند باشد. زیرا دغدغة سنت‌های سلطنتی نه فقط شأن و منزلت یک خاندان خاص، بلکه یک نهاد و غالباً کل مردم را در برمی‌گیرد. سنت سلطنتی مقدونیِ اقدامات اسکندر در خلال نبردهای پارس، و اصرار او نه فقط بر یونان‌دوستی(34) بلکه بر یونانی بودنش از همه ابعاد و جنبه‌ها، در کتاب هرودوت به روشنی بازتاب یافته است زیرا نه فقط سنت یک خاندان خاص بلکه کل مردم مقدونیه را معرفی می‌نماید.
بابی که هرودوت برای توصیف آتن دموکراتیک گشوده است بیش از سایر ابواب کتابش آکنده از شواهدی دال بر وجود سنت‌های خانوادگی است. از این رو، رغبت ما را به اندیشه دربارة جایگاه ویژة اشرافیت آتنی می‌افزاید. سنت آلکمئونید(35) در کتاب هرودوت یکی از مصادیق بارز مدعای ماست، زیرا مقاطعی را می‌شناسیم که روایت رویدادها، چه درست یا غلط، با روایتی که ظاهراً در آتن رایج‌تر بوده، تفاوت دارد.(36) نفوذ سنت فیلائیدی(37) به خاطر رفتار و کردار میلتیادِس(38) شاید نمونة دیگری در این زمینه باشد. از اهمیت سنت‌های خانوادگی در آتن می‌توان برای تبیین برخی شکاف‌ها و نواقص تاریخ هرودوت از این شهر استفاده نمود. لذا، نقطه‌ضعف گزارش او از جباران پیسیسترات(39) در قیاس با گزارش توسیدید، رسالة اصول حکومت آتنی‌ها(40) نوشتة ارسطو و پلوتارک(41) قطعاً ناشی از محو یک سنت خانوادگی سلسلة پیسیسترات و سکوت همپیمانان آنها یعنی آلکمئونید‌ها دربارة این وجه از گذشته می‌باشد. به همین منوال نیز ماهیت ویژة سنتی که با نام تمسیتوکل شناخته می‌شود، احتمالاً از فرار او و محو سنت‌های خانوادگیِ منتسب به او در آتن سرچشمه می‌گیرد. وی در قامت یک قهرمان فرهنگ از دل این سنت بیرون می‌آید؛ ولی قهرمانی او از قماشی است که نه سنت‌های اشرافی بلکه سنت‌های عامیانة متعدد و مختلفی را تداعی می‌کند.(42) این قماش را که در اکثر فرهنگ‌ها به خوبی توصیف شده و مصداقش را در اسطورة پهلوانی یونان نوشته اودیسه نیز می‌توان یافت، به نام نیرنگ‌باز(43) می‌شناسند.(44)


ادامه دارد...




*[مقالة حاضر نخستین بار در جلد دوم کتاب Achaemenid History صفحة 115-93 فصل The Greek Sources به قلم هلین سانسیسی- ویردنبورگ و اِی کورت (LeidenU 1987) منتشر شد و اکنون با مجوز Nederlands Instituut voor het Nabije Oosten  مجدداً به چاپ می‌رسد. مطالبی که در این نسخه اضافه شده است را در کروشه [-]  قرار داده‌ایم. نخستین نسخة بخش اول این مقاله را خودم و پروفسور آرنالدو مومیلیانو برای سمیناری که هر دو در آکسفورد در سال 1977 در هیلاری ترم برگزار کردیم، نوشتیم که بعدها در مناسبت‌های متعددی پیش از ارائه به کارگاه گرونینگِن نیز دربارة آن با علمای علم مردم‌شناسی و ادبیات کلاسیک بحث و مناظره کردیم. از آنجایی که این مقاله زیربنای نظری کتاب Early Greece است (Brighton, 1980) ببینید: (briefly pp. 27-32=22-8 of the 2nd edn., 1993)، شاید وقت انتشارش فرا رسیده بود. بخش دوم را با تکیه بر مباحثات کارگاه گرونینگِن نوشتم. در اینجا لازم است از همکارانم دیوید اَشِری و هلین سانسیسی- ویردنبورگ که در آخرین مراحل نگارش این مقاله نظرات ارزشمندی به من دادند، تشکر کنم. (نویسنده)]


1. poinikastai
2. Cretan
3. L. H. Jeffrey and A. Morpurgo-Davies, ‘∏oωικαvrάѕ and ποιvικάζєιv: BM 1969 4-2, 1, a New Archaic Inscription from Crete’, Kadmos, 9 (1970), 118-54; compare the remarks of Evans, Herodotus [n. 4], 149-50, on mnamones and hiaromnamones.
4. Jacoby
5. Enno Friedrich Wichard Ulrich von Wilamowitz-Moellendorff-فیلسوف کلاسیک آلمانی؛ متخصص تاریخ و ادبیات یونان باستان
6. exegetai
7. Atthis (Oxford, 1949).

نام منطقه‌ای در یونان باستان نزدیک آتن، نام یکی از الهه‌های این تمدن و همچنین لقب سنتی آثار مربوط به تاریخ آتن در عهد باستان که توسط آتیدوگرافر‌ها یا مورخان تاریخ آتن نوشته می‌شد. نخستین کسی که اقدام به نگارش تاریخ آتن کرد کلایدیموس بود. ژانر یا سبک خاص تاریخ‌نگاری این مورخان را آتیدوگرافی (Atthidography) می‌گفتند.

8. mneme
9. logiotatoi
10. Saite Period-

شهری قدیمی در مصر سُفلی واقع در مصب نیل و مشرق (منهور) و آن پایتخت سلسلة سائیس بود. پارچه‌های کتانی این شهر شهرت داشت و معبد معروفی برای رب‌النوع (نیت) حامی و خداوند صنعت مزبور در آن شهر بنا کرده بودند که هرودت از آن دیدن کرد. فنیقیان در دوره سلسله هجدهم و اهالی لیبی در دوره سلسله بیستم فراعنه نمایندگی‌های تجارتی در سائیس تاسیس کردند. سپس همین مهاجران به نام امرای سائیس به حکومت رسیدند و به عنوان بیست و ششمین و بیست و هشتمین و سی امین سلسله فراعنه بر مصر فرمانروایی یافتند. در دوره همین سلسله‌ها سائیس کانون تمدنی درخشان گردید. پس از فتح مصر به دست کمبوجیه شاهنشاه هخامنشی سلسله بیست و ششم منقرض شد.


11. opsis
12. logioi andres


13. برای تشخیص وجود فریب عمدی و یک‌جا (نگاه کنید به کتاب Herodotus and his ‘Sources’ نوشتة Fehling [n. 1]، به جای اجرای معیوب، لازم است به این سؤال پاسخ دهیم که «مبدع مدلی که هرودوت از آن سوء استفاده کرد، چه کسی بوده است؟» از این سؤال می‌توان فهمید که پیش از هرودوت یک نوع هرودوت دیگر وجود داشته است.


14. post-heroic period
15. Delphi
16. Eleusis
17. Delos
18.  ‘Myth, Memory and History’ [n. 9], 27.
19. Polycrates-فرمانروای ستمگر ساموس
20. Cleomenes
21. Solon-سیاستمدار و شاعر آتنی
22. Tendenz
23. deformation
24. Naucratis
25. Carian-«کاریا» شهری در جنوب غربی آناتولی ترکیه
26. Isis
27. Simon Hornblower pointed out to me the significance of the Herodotus passage, other evidence in M. M. Austin, Greece and Egypt in the Archaic Age (PCPhS suppl. 2; Cambridge, 1970), 18-19; T. F. R. G. Braun, CAH iii/3 (Cambridge, 1982), 43-8.
28. stratopeda
29. Hellenion
30. Aegina
31. Miletus-شهری در ساحل غربی آناتولی ترکیه
32. Amasis
33. See my Early Greece [p. 16 pref. note], 215-17 [-2nd edn. (1993), 228-31].
34. philhellene
35. Alcmaeonid-

از خاندان‌‌‌های قدرتمند آتن باستان که خود را از نوادگان آلکمئون، نبیرة نِستور، می‌دانستند


36.  [See now Rosalind Thomas, Oral Tradition and Written Record in Classical Athens (Cambridge, 1989), ch. 5; but I remain unconvinced by her arguments that an ‘Alcmaeonid tradition’ is not dominant in Herodotus’ description of a number of key episodes in Athenian history.]
37. Philaid-از آریستوکرات‌های زمیندار آتن باستان
38. Miltiades-از ژنرال‌های یونان باستان
39. Pisistratid tyranny
40. The Constitution of the Athenians
41. Lucius Mestrius Plutarchus-مورخ، زندگی‌نامه‌نویس و رساله‌نویس یونانی
42. در زمانی که پلوتارک کتاب «زندگی تمیستوکل» (Life of Themistocles) را می‌نوشت، با سنت متفاوتی روبه‌رو بود و از مورخان محلی مانیه‌زیا (Magnesia) اطلاعات می‌گرفت.
                                                                                     D. Asheri, Fra Ellenismo e Iranismo (Bologna, 1983), 52-3.
43. Trickster
44. E. E. Evans-Pritchard, The Zande Trickster (Oxford, 1997); M. Detienne and J-P. Vernant, Les Ruses de l’intelligence (Paris, 1974; English trans. 1978). 



 
  
نام

پست الكترونيك
نظر شما
کد امنیتی

 

 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.