هفته نامه تاريخ شفاهي
 



 
          شماره 195    |    29 بهمن 1393

   


 

تاریخ شفاهی برای مردم یا مردم برای تاریخ شفاهی


سومین نشست تخصصی جریان شناسی انقلاب اسلامی در مشهد


سفرنامه شاملو به آمریکا


خاطرات دکتر صدر بیان مگوها نیست ولی ناگفته‌های زیادی دارد


کاظمی: تاریخ شفاهی تریبون ملت است


بحث داغ خاطره نگاری انقلاب در نشست سرای اهل‌قلم


فخرزاده: دلیل حذف برخی مطالب در مصاحبه‌ها به آبروی اشخاص و امنیت ملی برمی‌گردد


تاریخ شفاهی ۵۰ سال گذشته می تواند یک رنسانس و انقلاب فرهنگی ایجاد کند


میزگرد نقد کتاب «آیندگان و روندگان» در خبرگزاری کتاب


دوازدهمین و سیزدهمین نشست تاریخ شفاهی کتاب


شماره زمستان 2015 «گذشته و حال» منتشر شد


«ما همه مورخیم» (2)


مصاحبه گام به گام با استیو جابز (2)


 



«ما همه مورخیم» (2)

صفحه نخست شماره 195

کارل لوتوس بِکِر، رئیس انجمن تاریخ آمریکا، در نطق سالیانه(1)

هفته گذشته بخش نخست این سخنرانی ارایه شد. اینک بخش دوم را می خوانیم:


ب-       
تا بدینجا کوشیدم ابتدا با معرفی خاطره به عنوان گفتارها و کردارهای گذشته، و سپس با ترسیم عینی و تصویرپذیر ضرورت وجود گفتارها و کردارهای گذشته برای تحقق ساده‌ترین اَعمال روزمرة زندگی‌مان، تاریخ را به کوچک‌ترین مقادیرش ساده کنم. اکنون می‌خواهم مفاهیم عمومی‌تر فعالیت‌های آقای همگانی را بیان نمایم. او در ساحت امور زندگی روزمره‌اش اقدام به پرداخت صورتحساب زغال‌سنگ کرده است؛ در ساحت ضمیرش به عمل اساسی و بنیادینی دست زده که به انسان قابلیت برخورداری از تاریخ را می‌دهد: به عبارتی، ادراک آنی خود را با این هدف که به وی امکان دهد در دنیایی گسترده‌تر و رضایت‌بخش‌تر از آنچه لحظة ناپایدار «اکنون» برایش فراهم می‌سازد، زندگی کند.
ما طبیعتاً فکر می‌کنیم که گذشته به عدم پیوسته، آینده که اصلاً به وجود نیامده است، و فقط «اکنون» را واقعی تصور می‌کنیم؛ مشاوران ناپخته و متوهم نیز به ما انسان‌ها توصیه می‌کنند تا همواره «همچون شعله‌ای درخشان و ماندگار» بسوزیم و «اکنون را غنیمت بشماریم». این کار از کرم شب‌تاب هم برمی‌آید؛ اما به عقیدة من، انسان که از گذرا بودن لحظه‌های اکنونش به خوبی آگاه است، صرفاً به خاطر اکنون بودن «اکنون» نمی‌تواند از آن بهرة خوبی ببرد. ساده‌ترش این می‌شود که «اکنون» برای ما موجودیت ندارد، یا به عبارت بهتر، چیزی فراتر از یک مقطع زمانیِ بی‌نهایت کوچک نیست، که تا بیاییم متوجه‌اش بشویم از دست رفته است. لاجرم ما باید «اکنونی» داشته باشیم؛ لذا به گذشته دستبرد می‌زنیم، نزدیک‌ترین رویدادها را می‌گیریم و وانمود می‌کنیم که آنها را همین اکنون ادراک نموده‌ایم. مثلاً اگر دستم را بلند کنم، کل این رویداد از یک سلسله اتفاقاتی تشکیل شده که مرحلة اولش پیش از  وقوعِ مرحلة آخر و نهایی، به گذشته می‌پیوندد؛ و با این حال، ما آن را یک حرکت واحد ادراک می‌کنیم که در یک آن یا قطعة زمانیِ اکنونی به اتمام رسیده است. فلاسفه، نام این فشرده‌سازی(2) رویدادهای متوالی و پیوسته و تبدیل آنها به یک آن یا قطعة زمانیِ واحد را «اکنونِ فریبنده»(3)  گذاشته‌‌اند که بی‌تردید حدود و ثغور بسیار محدودی نیز برای این «اکنون» تعیین می‌‌کنند؛ اما من عمداً نامحدود از این مفهوم استفاده می‌کنم و به شما می‌گویم که می‌توانیم این «اکنونِ فریبنده» را تا جایی که دوست داریم، کِش بدهیم. ما در صحبت‌های معمول‌مان چنین کاری را تکرار می‌کنیم: از «ساعت کنونی»، «سال کنونی»، «نسل کنونی» و مواردی از این دست حرف می‌زنیم. می‌شود گفت که همة موجودات زنده برای خود اکنونِ فریبنده‌ای دارند؛ اما به قول پاسکال: انسان از این مزیت برخوردار است که خودش و دنیایش را می‌شناسد، می‌تواند از دیگران فاصله بگیرد و عملکرد خود و هم‌نوعانش در دنیا را با مقیاس عینیت در فراخنای کوتاه سال‌های معینی تماشا کند. در میان همة موجودات، این فقط انسان است که از اکنونِ فریبنده‌ای برخوردار است؛ اکنونی که عمداً و هدفمند می‌توان آن را توسعه داد، متنوع کرد و غَنا بخشید.
حدِ گسترش اکنونِ فریبنده و غنا بخشیدن به آن، بستگی به دانش، بسط مصنوعی خاطرات، خاطرات گفتارها و کردارهای گذشته و مکان‌های دور دارد. اما منظور ما نه دانش محض بلکه دانشِ هدفمند است. اکنونِ فریبنده اساساً الگوی فکری ناپایداری است و در پاسخ به ادراکات آنی ما و اهداف ناشی از آن، مدام تغییر می‌کند. هر یک از ما (مورخ حرفه‌ای به همان اندازة آقای همگانی) در مقطع خاصی از زمان، خاطرات واقعی یا مصنوعیِ مورد نیاز برای هدایت شدن در دنیای کوچک تلاش‌های‌مان را به این الگوی ناپایدار گره می‌زنیم. اما برای هدایت شدن در این دنیای کوچک باید آمادة پیشامدها باشیم (پرداخت صورتحساب زغال‌سنگ، ایراد نطق ریاست‌جمهوری، تأسیس جامعة ملل،(4)  یا هر چیز دیگر)؛ و آماده شدن برای پیشامدها نه فقط مستلزم به یاد آوردن رویدادهای گذشته، بلکه چشم‌انتظاری (توجه کنید که نمی‌گویم پیش‌بینی) برای وقوع آنها در آینده است. لذا، «آینده» حاضر نیست از اکنونِ فریبنده، که همواره قطعاتی از گذشته را نیز در خود دارد، مستثنی شود؛ و هر چه قطعات بیشتری از گذشته را به اکنونِ فریبنده ملحق سازیم، آیندة فرضی الگومندتری در آن انباشته می‌شود. کدامیک ابتدا ظاهر می‌شود؟ علت کدام است و معلول کدام؟ خاطرات ما الگوی رویدادهای گذشته را به فرمان آمال و امیدهای ما می‌سازد، یا آمال و امیدهای ما از الگوی رویدادهای گذشته که دانش و تجربه بر ما تحمیل کرده است، به وجود می‌آیند؟ فعلاً با این قِسم پرسش‌ها کاری ندارم. به گمان من، خاطرات گذشته و چشم‌انتظاری رویدادهای آینده دست در دست یکدیگر با منش و روشی دوستانه و بدون دعوا بر سرِ اولویت و رهبری به ظهور می‌رسند.
آنها در تمام رویدادها با هم گام برمی‌دارند، به طوری که واقعاً نمی‌توان حکم طلاق تاریخ را از زندگی صادر کرد: اصلاً برای آقای همگانی امکان ندارد نیازها یا خواسته‌هایش را بدون یادآوری رویدادهای گذشته محقق کند؛ و یادآوری رویدادهای گذشته برای او بدون ارتباط دادن ظریف آنها به نیازها و خواسته‌هایش عملی نیست. طبیعتِ عملکرد تاریخ، تاریخی که به کوچک‌ترین اجزاء و مقادیرش ساده شده، تاریخی که از آن به خاطرات کردارها و گفتارهای گذشته (خواه گذشتة نزدیک ما یا گذشته‌های دوردست بشر) یاد کرده‌اند، همین گونه است؛ تاریخی که گام به گام با چشم‌انتظاری ما از گفتارها و کردارهای آینده‌مان جلو می‌آید و به هر یک از ما به اندازة دانش و تخیل‌مان کمک می‌کند تا هوشمند باشیم، مرزهای تنگ و باریک مقطعِ زودگذرِ اکنون را عقب برانیم تا عملی که اکنون از ما صادر می‌شود در پرتو کردارهای گذشته و کردارهای احتمالی آینده‌مان قابل قضاوت باشد. در این معنا، به قول بِنِدیتو کروچه(5) تاریخِ همة موجودات زنده مقارن هم است: مادامی که به گذشته می‌اندیشیم (که اگر چنین نکنیم، تاریخ حتی اگر بی‌نقص هم در اسناد روایت شود، برای ما هیچ است)، این پدیده به عنصر لاینفک و زندة دنیای ظاهریِ اکنون ما تبدیل می‌شود.
پس باید واضح باشد که چون تاریخِ زنده، یعنی زنجیرة مطلوب و آرمانی رویدادهایی که مورد تأئید ماست و در حافظه‌مان نگهداری می‌کنیم، با کردارها و آنچه که به انجام‌شان امیدواریم تداعی می‌شود، لذا نمی‌تواند برای همة انسان‌ها در یک مقطع زمانی مشخص یا از نسلی به نسل دیگر دقیقاً یکسان باشد. تاریخ را در این معنا نمی‌توان به یک دسته آمارهای سنجش‌پذیر ساده کرد یا در قالب فرمول‌های ریاضی معتبر در جهان ریخت. بلکه آفریده‌ای تخیلی است، مایملکی شخصی که تک‌تک ما با الهام از تجربه‌های فردی‌مان می‌سازیم، با نیازهای عاطفی و واقعی‌مان منطبق می‌کنیم، و تا جایی که جا داشته باشد با سلایق زیبایی‌شناختی‌مان می‌آرائیم. با این وجود، آقای همگانی در آفرینش تاریخ خودش با محدودیت‌هایی مواجه است که تخطی از آنها بدون تحمل خسارت برای او ممکن نیست؛ محدودیت‌هایی که هم‌نوعانش برای او تعیین می‌کنند. چنانچه آقای همگانی یکه و تنها در دنیایی بی‌قید و شرط زندگی می‌کرد آزاد بود هر رویداد آرمانی و مطلوبی را که برایش قابل تخیل است، تأئید نموده و در حافظه‌اش نگه دارد و دنیایی را مطابق با خواسته‌های قلبی‌اش بیافریند. اما متأسفانه آقای همگانی لاجرم باید در دنیای اسمیت‌ها و براون‌ها زندگی کند؛ تجربة غم‌انگیزی که مصلحت یادآوری کاملاً دقیقِ بعضی از رویدادها را به او آموخته است. او در تمام امور واقعی جاری زندگی‌اش مورخی است در حد یک کارشناس که می‌تواند در صورت نیاز، پژوهش‌های ضروری برای پرداخت صورتحساب زغال‌سنگش را انجام دهد. کارشناسی او ریشه در تمرین و تجربه‌های طولانی‌اش دارد، اما اهداف عملی و کاملاً مشخصی که در تعیین راه و روش تحقیقاتش ایفای نقش می‌کنند نیز در این زمینه نقش مؤثری دارند. آقای همگانی از زیر و رو کردن اسناد و مدارک و انتخاب واقعیت‌ها اصلاً به تنگ نمی‌آید. او که قرار نیست کتابی دربارة «رویکردی عینی به ابعاد صنعت زغال‌سنگ» بنویسد، بنا بر این، ضرورتی هم نمی‌بیند که همة واقعیت‌ها را گردآورَد و از زبان آنها سخن بگوید. وی صرفاً‌ قصد پرداختن صورتحساب زغال‌سنگ را دارد، به همین دلیل نیز صرفاً واقعیت‌های مرتبط با هدفش را انتخاب می‌کند؛ و چون قصد پرداخت دوباره و چند بارة صورتحساب را ندارد، بی‌آنکه کتاب معروف ارنست بِرنهایم(6) موسوم به «درسنامة شیوه تاریخ»(7) را خوانده باشد، به اندازة کافی می‌داند که واقعیت‌های متناسب و مرتبط با هدفش باید به واسطة شهادت شاهدانِ مستقلِ غیر متوهم اثبات شده باشد. او نمی‌داند یا لازم نمی‌داند که بداند علاقة شخصی‌اش به چنین عملکردی نوعی جانبداری آزاردهنده است که مانع دستیابی او به کل حقیقت یا آرمان‌های عالی می‌شود. ولی چنین آرزویی هم در سر نمی‌پرورانَد. فقط می‌خواهد صورتحساب زغال‌سنگش را بپردازد. به عبارت دیگر، می‌خواهد خودش را با وضعیتی واقعی سازگار کند، و در این سطح عملگرایانة نازل چون بی‌طرف نیست، لذا مورخ خوبی از آب درمی‌آید: او نه به مدد بی‌تفاوتی بلکه به مدد هوش خودش برای مشکلاتش راه حل می‌یابد.
آقای همگانی که با نان خالی زندگی نمی‌کند؛ خاطرات او از کردارها و گفتارهای گذشته‌اش در تمام مناسبت‌های درست که به راحتی مرزهای اکنونِ فریبندة او را از دایرة تنگ امور روزانه‌اش فراتر می‌بَرَد، به نیت جبران دلتنگی و آزار تحمل‌ناپذیر لحظة گذرای اکنون، دنیای وسیع‌تری در قیاس با دنیای واقعیِ جاری‌اش خواهد ساخت. او روزهای جوانی، جاهایی که در آن زندگی کرده، کوشش‌های بزرگ، ماجراجویی‌ها و تمام رویدادهای پرازدحام عمرش را به یاد می‌آورَد؛ و گرداگرد این الگوی رویدادهای تجربه‌شدة شخصی، الگوی تیره و تارتری از خاطرات مصنوعی بافته می‌شود، یعنی خاطرات چیزهایی که ارزش دیدن در گذشته‌ای که نشناخته، و انجام دادن در مکان‌های دوردستی که ندیده، داشته است. آقای همگانی الگوی بیرونیِ رویدادهای یادآوری‌شدة مذکور که دربرگیرنده و تکمیل‌کنندة الگوی اصلیِ تجربه‌های شخصی اوست را، بی‌آنکه قادر به توضیح نحوة بافتن آن باشد، از گوناگون‌ترین رشته‌های اطلاعات و با اتفاقی‌ترین انتخاب از بی‌ربط‌ترین منابع-یعنی از چیزهایی که در خانه و مدرسه یاد گرفته، از دانشِ حاصل از کسب و کار و تخصص، از تورق روزنامه‌ها، از کتاب‌هایی که خوانده (حتی کتاب‌های تاریخ) یا شنیده، از به یاد آوردن تکه‌های اخبار رادیو یا فیلم‌های آموزشی یا کلمات قصار(8) رؤسای جمهور و پادشاهان، از گفتمان‌های پانزده دقیقه‌ایِ تلویزیونی دربارة تاریخ تمدن که (شاید) به لطف پِپسودِنت،(9) کمپانی بولوا واچ،(10) یا فروشگاه‌های شِپارد(11) در بوستون به یادش آمده-بافته است. هر روز و هر ساعت از میان هزاران هزار منبعی که بی‌توجه از کنار آنها رد می‌شویم، انبوهی از اطلاعات درست و غلط، مربوط و نامربوط، احساسات و تصاویر در ذهن آقای همگانی جای می‌گیرند که وی در بیشتر اوقات بدون قصد قبلی، از آنها تاریخ یا به عبارتی، تصویر مشخص و شکیلی از گفتارها و کردارهایی را می‌سازد که در گذشته و در مکان‌های دور از او صادر شده و به یاد آورده است. نه ممکن است و نه ضروری که تصویر ذهنی او کامل یا کاملاً حقیقی باشد: اما باید برای آقای همگانی مفید باشد؛ و از میان تمام چیزهایی که او به حافظه‌اش می‌سپارَد، تنها مواردی را در خاطرش نگه می‌دارد که ارتباط و هماهنگی منطقی با تلقی او از خودش و از کردارهایش در دنیا و چیزهایی که امید به انجام آنها را دارد، داشته باشد.
آقای همگانی در معماری این الگوی گسترده و شاید دست‌نیافتنیِ وقایع یادآوری‌شده، از آزادی و قدرت مانور هنرمندانِ خلاق برخوردار است؛ تاریخی که او به کمک قوة تخیلش بازآفرینی می‌کند و در قالب بسط مصنوعی تجربه‌های شخصی خود به نمایش می‌گذارد، قطعاً آمیزه‌ای جذاب از واقعیت و خیال، و اقتباس رازورزانه از رویدادهایی خواهند بودکه در دنیای واقعی برای او رخ داده‌اند. این تاریخ تا حدی راست و تا حدی نیز دروغ خواهد بود، و در کُلیتش شاید نه راست باشد و نه دروغ؛ بلکه صرفاً بی‌دردسرترین شکل خطاست. این گونه تلقی نشود که آقای همگانی دوست یا قصد دارد خودش و دیگران را بفریبد. او به واقعیت‌های ناب و محض کاملاً احترام می‌گذارَد، و اصلاً به مخیله‌اش خطور هم نمی‌کند که واقعیت‌ها تا چه حد تحریف‌پذیر هستند و به سادگی می‌توان آنها را به دیگران قالب کرد یا از زیر زبان‌شان بیرون کشید؛ اما واقعیت‌هایی را که در برابرش قرار می‌گیرند بر حسب ضرورت، انتخاب می‌کند و مواردی را که بیش از دیگران با سلایق و علایق او تناسب دارند یا رضایت عاطفی و هیجانی او را در بالاترین حد ممکن فراهم می‌سازند، بی‌نهایت دوست می‌دارد. در هر صورت، او نه نیازی دارد و نه وقتی برای تدقیق کنجکاوانه در کُنه حقیقت رویدادهای یادآوری‌شده و یا کشف صحت و سُقم آنها. اگر او آمریکایی باشد، شک نکنید که به سهولتِ یادآوریِ تصویر قیژ قیژ کامیون‌هایِ زغال‌سنگِ اسمیت در حال بالا آمدن از تپة مشرف به خانه‌اش در تابستان سال گذشته قادر است تصویر امضای اعلامیة استقلال آمریکا در سال 1776 را نیز در ذهنش فرابخوانَد. او به حقیقتِ هیچ‌یک از این دو تصویر بدگمان نیست؛ اما امضای اعلامیة استقلال خدشه‌ای به علایق و سلایق واقعی او وارد نمی‌سازد، لذا ضرورتی هم به انجام تحقیقات دقیق تاریخی برای اثبات آن در خود نمی‌بیند. وی می‌تواند امضای اعلامیة فوق به دست اعضای کنگرة قاره‌ای در چهارم جولای را بدون دانستن علتش تأئید نموده و در خاطرش نگه دارد. این تصویری زنده و شامل است که آقای همگانی تا آخر عمر بدون تحمل خسارت در خاطرش نگه می‌دارَد. اسمیت یا براون هیچ علاقه‌ای به تصحیح اشتباه او ندارند؛ هیچ محکمه‌ای برای آقای همگانی به خاطر به یاد نیاوردن این گفته که «[اعلامیة استقلال] در دوم آگوست، پس از کتابت به خط درشت و مطابقت حاضران [در جلسه]، به توشیح اعضا ... رسید» احضاریه نمی‌فرستد. امضای اعلامیه همان چیزی بود که در عمل و واقعیت اتفاق افتاد؛ و وقتی آقای همگانی آن را در ذهنش خیال می‌کند، رویدادی است که یادآوری کرده است: چرا که کم یا زیاد با توجه به تناسب یا عدم تناسب آن با دنیای کوچک علایق، آرمان‌ها و آسایش روانی‌اش برای او اهمیت و شگفتی خواهد داشت.

***

*کارل بِکِر غالباً در زمرة شارحان «تاریخ نوین» در آغاز قرن بیستم می‌نشیند. او پیش از سُکنی در کالیفرنیا برای تکمیل رسالة دکترایش تحت نظر و ارشاد جیمز هاروی رابینسون، از تعلیمات فردریک جکسون تِرنِر در دانشگاه ویسکانسین، بهره برد. نامبردگان دو تن از شارحان اصلی «تاریخ نوین» بودند. با این وجود، آثار او را بیشتر با پراگماتیسم صریحی که در قسمت دوم سخنرانی‌اش انعکاس یافته می‌شناسند؛ خیلی‌ها از این پراگماتیسم به «نسبیت‌گرایی»(11)  یاد کرده‌اند. بیشترین استناداتی که به سخنرانی او در سِمَتِ ریاست انجمن تاریخ آمریکا شده از طرف جانشینانش بوده است که در مواضع مختلفی ارائه شده‌اند-بعضی‌ها به نیت ارتباط راحت‌تر با مردم، و بعضی‌ها نیز به نیت تشویق مفسران به رعایت انصاف. بِکِر در سال‌های ریاستش بر انجمن تاریخ آمریکا مدرس تاریخ دانشگاه کورنِل بود. از آثار او می‌توان به اعلامیة استقلال (1922)،(13)  پیشرفت و قدرت (چاپ دوم، 1949)،(14)  و شهر آسمانی فلاسفة قرن هجدهم (چاپ یازدهم، 1955)(15)  اشاره کرد.


1 -Annual address of Carl Lotus Becker, president of the American Historical Association, delivered at Minneapolis, December 29th, 1931. From the American Historical Review, vol. 37, no. 2, p. 221-36.
2 -telescoping
3 -specious present
4 -League of Nations
5 -Benedetto Croce-فثلسوف ایده‌آلیست ایتالیایی، پیرو مکتب هِگِل
6 -Ernst Bernheim
7 -Lehrbuch der Historischen Methode
8 -ex cathedra utterances
9 -Pepsodent
10 -Bulova Watch Company
11 -Shepard Stores
12 -relativism
13 -Declaration of Independence
14 -Progress and Power
15 -The Heavenly City of the Eighteenth Century Philosophers

ادامه دارد...

مترجم: علی فتحعلی آشتیانی



 
  
نام

پست الكترونيك
نظر شما
کد امنیتی

 

 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.