هفته نامه تاريخ شفاهي
 



 
          شماره 185    |    12 آذر 1393

   


 



در ستایش «تاریخ از پایین»! (نقد فلسفه تاریخ نیچه)

صفحه نخست شماره 185

پیدایش و نگارش «تاریخ» از دیرباز تا قرن نوزدهم میلادی، توأم با اعمال قدرت بوده است. تاریخ را همواره حاکمان و پیروزمندان می نگاشتند. فروافتادگان و شکست خوردگان جایی در روایت تاریخ نداشتند. در چنین تواریخی، برای زنان و «توده مردم» جایی نبود و هر چه بود تاریخ سیاسی از نوع تاریخ قدرتمندان، حاکمان، فاتحان و ثروتمندان بود. «فلسفه تاریخ» چنین تواریخی آمیزه ای از نخبه گرایی، مردسالاری، شخصیت محوری و نادیده گرفتن زنان و توده ها بود.


در قرن نوزدهم میلادی کسانی چون توماس کارلایل و فردریش نیچه(1) تا اندازه زیادی چنین نگاه و نگرشی را تئوریزه کردند و بر «نقش شخصیت در تاریخ» و نگارش تاریخی که «ابرانسان ها» فعّال مایشاء آن بودند، تأکید کردند و عملاً تاریخ را، تاریخ «نخبگان»، «فرمانروایان»، «مردان بزرگ» و عظیم تلقی نمودند و جایی برای زنان و توده عادی مردم، یا به تعبیر متون عصر قاجار در ایران «رعیت»، نگذاشتند. فیلسوفان و تحلیل گران تاریخ در قرن بیستم میلادی به چنین تواریخی «تاریخ از بالا» یا «تاریخ سیاسی» لقب دادند.


در واکنش به تاریخ سیاسی و رسمی حاکمان، از نیمه اول قرن بیستم، به خصوص در مکتب آنال در فرانسه، روش تاریخ نگاری و تاریخ نگری شکل گرفت و پس از جنگ جهانی دوم تکامل یافت که «تاریخ سیاسی» نبود، بلکه «تاریخ زندگی» و تاریخ توده ها نیز بود. البته مارکسیست ها نیز در پدید آوردن چنین نگاه و نگرشی در اروپا و آمریکا، سهم بسزایی داشتند. چنین تاریخی را «تاریخ از پایین» History from below نامیدند. تاریخی که رویکرد و نگرش آن زندگی روزمره مردم در طول تاریخ، جدای از شاهان، حاکمان و قدرتمندان بود.


«تاریخ از پایین» تاریخ زندگی است. تاریخ توده ها است. تاریخ نشاط و حیات «انسان طبیعی» است. انسانی که در کاخ ها، معابد، پارلمان ها، احزاب، روابط مصنوعی و البته جلو دوربین-های هالیودی و بالیودی از خود بیگانه، فاسد و مسخ نشده است. تاریخ خود انسان است، از آن نظر که انسان است. «تاریخ رسمی» نیست، تاریخ پادشاهان، فرمانروایان و قهرمانان، هنر-پیشگان، ورزشکاران بزرگ، مخترعان، پیشتازان، فرمان دهندگان، تاریخ «چیزها و کارهای بزرگ» و خلاصه تاریخ «مردها» نیست. تاریخ شکست خوردگان، فروافتادگان، ارازل و اوباش، کاست ها، محرومین و «مغضوبین روی زمین» و طردشدگان و نفی  شدگان و «چیزهای کوچک و حتی بی اهمیت»، رعیت و زنان و دختران است. در یک کلام، «ضد تاریخ» است! تاریخ «بی تاریخان» است.


فردریش نیچه(1900ـ1844م.) فیلسوف هیچ انگار مشهور آلمانی، در دوران جوانی کتابی با عنوان «اندیشه های نابهنگام» نگاشت.(2) بخش دوم این کتاب درباره «سود و زیان تاریخ برای زندگی»(فوریه 1874م.)(3) نام دارد. عنوانی تأمل برانگیز که می توان با آن موافق یا مخالف بود.


پیش از ورود به بحث اصلی تذکر این نکته ضروری است که نیچه در دوران نسبتاً کوتاه زندگی فکری و فلسفی خود، هرگز نتوانست مثل هگل یا مارکس، فلسفه تاریخ منظم و سیستماتیکی ابداع کند. رویکرد او به تاریخ و فلسفه تاریخ، در غالب موارد، رویکردی ناشی از شور و هیجان زیباشناسانه و بعضاً حتی در مواردی اندیشه هایی شهودی است که برای ادعاهای خود، دلیل نیز نمی آورد. کارل یاسپرس، یکی از بهترین فیلسوفان اگزیستانسیالیست که شرحی جامع و مفصل بر زندگی و فلسفه نیچه نگاشته است، در همین باره با صراحت چنین داوری کرده است:


«نیچه پژوهشگر متخصصی نیست که تحقیقات روشمندی را دنبال کند [...] او همچنین فیلسوفی نیست که در فلسفۀ تاریخ سازندۀ بنایی باشد و برای بیان آگاهی تاریخی اکنونی اش به تفصیل و شرح کل فشرده و کاملاً منسجمی بپردازد. پیش از این ها، او بیننده ای است که ضمن بیان بینش خود در مورد وجوه گوناگون چیزها، ملاحظات وافر خویش را گشاددستانه بر ما عرصه می کند. انکار نمی توان کرد که گاه از مشاهدۀ ظواهر چیزها بهجنی از سر ذوق زیباستایی بر نیچه غالب می شود وگاه باشد که مرعوب بزرگنمایی پر زرق و برقی گردد.»(4)


نیچه در دیباچه کتاب «سودمندی و ناسودمندی تاریخ برای زندگی» نوشته است:


«چرا تاریخ به مثابۀ تفنّن و اسرافِ پُرخرج فکری باید جداً مورد تنفر قرار گیرد؛ زیرا ما هنوز فاقد آنچه بسیار ضروری است هستیم و اسرافِ زائد، دشمنِ ضرورت است. مطمئناً ما به تاریخ نیاز داریم. ولی نیاز ما به تاریخ کاملاً با نیاز یک تن پرور فاسد که در باغ علم به تفرج مشغول است فرق دارد، حتی اگر او با تفرعن به احتیاجات و نیازمندی های ناساز و ناموزون ما به دیدۀ تحقیر بنگرد. بدین معنی که ما تاریخ را برای زندگی و فعّالیت مشحون از نشاط می خواهیم نه به خاطر فرار نخوت بار از زندگی و فرار از فعّالیت مشحون از نشاط و رفع و رجوع یک زندگی متکبّرانه و اعمال زشت بُزدلانه. فقط تا آنجایی ما در خدمت تاریخ هستیم که تاریخ به زندگی خدمت نماید: ولکن حدّی از تاریخ نویسی و ارزیابی ای از آن وجود دارد که پژمردگی و فساد زندگی را به همراه دارد...»(5)


اگر چه می توان تا اندازه زیادی با آراء و عقاید نیچه در سطوری که ذکر شد موافق بود، (6) اما با کمال تأسف، نیچه در ادامه مطالبش، دست کم به باور من، نشاط را از تاریخ و زندگی گرفته و حتی آن را به تعبیر خوردش «پژمرده» می کند، زیرا تاریخی که او می خواهد، نه تنها «تاریخ توده ها» نیست، بلکه درست عکس آن، تاریخ قهرمانان و «ابرانسان»ها است. او تاریخ را سه به بخش تقسیم کرده و بر این باور است که:


«... افراط در تاریخ گرایی دشمن زندگی است. تاریخ از سه جهت به انسان معاصر تعلق دارد: یکی از آن جهت که انسان فعّال و کوشا است. دوم از آن جهت که حافظ و تحسین‏کننده است و سوم بدان جهت که رنج می برد و محتاج آزاد شدن است. این مثلث تعلقات با سه نوع تاریخ تطبیق می نماید و بدین ترتیب می توان این سه نوع را به تاریخ عظمت، تاریخ یادوارگی و تاریخ نقّادی مشخص کرد.»(7)


نیچه که مفتون و شیفته «تاریخ عظمت» و قهرمانان و ابرانسان هاست، بلافاصله با صراحت و شفافیت تمام، موضع خود را در رویکرد به تاریخ و تاریخ نگاری مشخص می کند:


«تاریخ بیش از همه به انسان فعّال و قوی متعلق است، به آن کس که درگیر نبردی عظیم است و به اسوه ها، آموزگاران و تشفی بخشان نیاز دارد...»(8)


اما تاریخ از پایین تنها تاریخ عظمت و قهرمانان نیست، تاریخ رنج و انسان های حقیر، نادیده گرفته شده و محرومان نیز هست. تاریخی است که از ابتدای ظهور «کتاب های تاریخ»، نادیده انگاشته شده و به همین خاطر هم یا اساساً روایت نشده یا بسیار کم و ناقص روایت شده است. تاریخ پیش پا افتاده ها، آدم های «خیلی عادی و معمولی»، تاریخ حقارت ها و اندازه های کوچک است، و خلاصه تاریخ خود انسان در متن زندگی، کار و تلاش است.


نیچه اما چشمانش را ابرانسان ها و قهرمانان خیره کرده است. در «فلسفه تاریخ نیچه»، ضعیفان، ناتوانان و افتادگان جا و منزلتی ندارند، هر چه هست از آنِ توانمندان، قدرتمندان و «انسان های بزرگ و با عظمت» است:


«...فقط شخصیت های نیرومند در مقابل تاریخ دوام می آورند؛ ناتوانان کلاً به وسیله تاریخ معدوم می شوند...»(9)


اما همین «دوام نیاورندگان»، «ناتوانان» و «معدوم» شوندگان هستند که موضوع اصلی و دلمشغولی تاریخ از پایین هستند. به تعبیر زیبا و معنادار دکترعلی شریعتی قربانیان «مثلث شوم زر و زور و تزویر».
تاریخ سرشار از «حیات مردان نامی» و ساخته و پرداخته ابرانسان ها است. در فلسفه تاریخ نیچه «توده مردم» چنان حقیرند که حتی قابل دیده شدن نیز نیستند:


«بنابراین تاریخ توسط مردان آزموده و برتر نگاشته می شود. هر گاه شما واجد تجارب عظیم تر و عالی تر از کسانی که شما نمی شناسید نباشید چگونه می توانید به تفسیر عظمت و اعتلای گذشته بپردازید...»(10)


انسان های ناتوان حتی قادر به درک و نگارش تاریخ خود نیز نیستند و حقی هم برای چنین کاری ندارند:

«فقط سازندگان آینده حق قضاوت نسبت به گذشته را دارند [...] اگر از سوی دیگر راه خود را به تاریخ مردان بزرگ جستجو می کنید از این رهگذر دستور بزرگی دریافت خواهید کرد [...] شرح حال کسانی را بخوانید که عنوان آن شرح حال این باشد: «قهرمان زمان خویش». خود را با پلوتارک و با اعتقادی که به قهرمانان او دارید خشنود سازید. به نفس خویش نیز مطمئن شوید. صد نفر از چنین مردانی که برخلاف عرف روزگار تربیت شده باشند، یعنی مردانی که کامل هستند و نشان از قهرمانی دارند، امروز می توانند برای همیشه هیاهوی تعلیم و تربیت کاذب زمان ما را ساکت کنند.»(11)


اما تاریخ از پایین درست خلاف خواست و نیت نیچه است، تاریخ انسان های «تربیت شده» نیست. تاریخ «تاریخ سازان بزرگ» نیست. تاریخ کورش، داریوش و نادرشاه، ناپلئون، بیسمارک و ملکه ویلکتوریا نیست، تاریخ ماهیگیر فقیری است که هر روز صبح با دلی لبریز از شوق و امید به صید چند دانه ماهی برای معاش و قوت روزانه، بر قایق می نشیند و به دریا می زند. همچنین تاریخ زن آن ماهیگیر است که در کلبه ای از نی و بوریا، «قلیه ماهی» می پزند و برای طفل چند ماهه اش در «مختک»، لالایی می خوانند. خانواده ای که در تاریخ جایی ندارند!
نیچه در قامت فیلسوفی دردمند و دردکشیده، با صدای بلند فریاد می زند:


«... تمام انسان ها باید بیاموزند که زندگی کنند و تاریخ را فقط در خدمت زندگی که زیستن آن را آموخته اند به خدمت گیرند...»(12)


اما با رویکردی ضد توده و تحقیر ناتوانان، زندگی و تاریخ را بر آنان، که سازندگان همه تاریخ در همه اعصار بوده اند، حرام می کند:


«... برای این مخلوقات، شخص کافی است که به نگارش تاریخ از دیدگاه توده ها بپردازد و در درون آن به جستجوی قوانینی مشغول شود که از نیازهای توده منبعث می گردد، یعنی قوانین مربوط به مشی پایین ترین و پَست ترین رده های طبقات جامعه، توده ها به نظر من فقط از سه جهت قابل توجه اند: اول از جهت آن که نسخه های تیره و تار مردان بزرگ هستند که روی کاغذی نامرغوب با کلیشه های کهنه ظاهر شده اند. دیگر به منزله مقاومتی در برابر بزرگان و بالاخره به عنوان ابزار دست بزرگان. به غیر از این سه مورد، توده ها طعمه شیطان و آمارند! ولی کدام آمار قوانین تاریخ را ثابت می کند؟ قوانین؟ آری آمار ثابت می کند که توده ها تا چه اندازه پَست و به نحو نفرت آوری یکنواخت هستند...»(13)


فردریش نیچه که همه تاریخ را «حیات مردان نامی» می داند، نمی تواند نفرت و اشمئاز خود را از تاریخ نگاری توده ای و مردمی پنهان کند؛ تاریخی که از آن مردم و توده ها است و «قهرمانان» و «انسان های با عظمت»، در آن چندان جایی ندارند:


«...مادام که در تاریخ قوانینی وجود دارد نه قوانین به چیزی می ارزد و نه تاریخ، ولی درست همین نوع از تاریخ امروزه ارزش مورد قبول عام یافته است. تاریخی که هیجانات توده ای را نقطه مهم و اوج اعلای تاریخ به شمار می آورد و بزرگ مردان را فقط به عنوان تجلی آشکار یا، اگر این تعبیر درست باشد، چون حباب هایی می داند که بر مسیر سیلاب پدیدار می  شوند. در این جا توده ها به خودی خود به عظمت جان می بخشند، یعنی هرج و مرج از خود نظم و ترتیب می زاید. و البته در پایان کار سرود جشن تولد توده ها مُترنم می گردد. آن گاه هرآن چیزی که به مدت های طولانی چنین توده هایی را به هیجان آورده است و به گفته شخصی «نیروی تاریخی» به حساب آمده، «عظیم» نامیده می شود.»(14)


نیچه با تنفر از چنین نگرش و نگارش تاریخی، با شگفتی ادامه می دهد:


«... کم مانده است که انسان ها دریابند که خودپرستی افراد، گروه ها و توده ها در تمام ایام اهرم جنبش های تاریخی بوده است...»(15)


توصیه نیچه برای مقابله با چنین تاریخی، «ضد تاریخی» شدن و «فراموش کردن» تاریخ است! با صراحت می نویسد که انسان امروز اگر می خواهد به رشد و کمال برسد، باید خود را از زیر بار سنگین و کمرشکن تاریخ رها سازند. تاریخ را فراموش کرده و به زندگی رو آورد. تاریخ را قربانی زندگی کند، نه برعکس:


«... افراط در تاریخ نیروهای شکل دهنده زندگی را مورد حمله قرار داده است و زندگی دیگر نمی داند چگونه خود را از گذشته چون غذایی لذیذ بهره مند سازد. این بیماری وحشتناک است [...] تعجب نکنید! آن ها سمومند، پادزهرهای عنصر تاریخی، غیر تاریخی و فرا تاریخی نام دارند. بر این اساس ما به آغاز کلام خود و آرامش آن باز می گردیم.»(16)


تاریخ از پایین، اما از اساس تاریخ فراموشی است، تاریخ نانوشته و روایت ناشده است. تاریخی است نه در گذشته، که برای امروز است. تاریخ خلق هایی است که تاریخ را خلق کردند، اما ظالمانه از آن حذف شدند. تاریخ گوشه نشینان و مقیمان حاشیه است. سویه تاریک تاریخ است. خون پر جوش و گرمی است که خدایان قدرت هرگز نگذاشتند در رگ های چروکیده و کم رمق تاریخ هایی که به فرمانِ آنان به نگارش در آمد، جریان پیدا کند. خود تاریخ است؛ تاریخ آدمی ها، زندگیشان، آرزوها و دردهایشان.



منابع و یاداشت ها

1ـ درباره زندگی تلخ و پر فراز و نشیب و سرانجام دوران جنون و دیوانگی نیچه نگ:
ـ ایوُ فرنتسل، زندگی و آثار نیچه، ترجمۀ، فرشتۀ کاشفی، انتشارات آگاه، چاپ اول، تهران 1358.
2ـ درباره فلسفه و آثار فردریش نیچه نگ:
ـ فردریک کاپلستون، فردریک نیچه فیلسوف فرهنگ، ترجمۀ، علیرضا بهبهانی و علی اصغر حلبی انتشارات بهبهانی، چاپ اول، تهران 1371.
ـ ج.پ.اِسترن، نیچه، ترجمۀ، عزت الله فولادوند، طرح نو، چاپ اول، تهران 1373.
3ـ این بخش از کتاب نیچه با مشخصات زیر به فارسی ترجمه شده است:
ـ فردریش نیچه، سودمندی و ناسودمندی تاریخ برای زندگی، ترجمه، عباس کاشف و ابوتراب سهراب، انتشارات فرزان روز، چاپ اول، تهران1377.
4ـ کارل یاسپرس، نیچه؛درآمدی به فهم فلسفه ورزی او، ترجمۀ، سیاوش جمادی، انتشارات ققنوس، چاپ دوم، تهران 1385، ص372.
5ـ  سودمندی و ناسودمندی تاریخ برای زندگی، پیشین، ص ص12ـ11
6ـ برای شرحی موجز و فشرده، اما تا اندازه زیادی سنگین و دیریاب از «فلسفه تاریخ نیچه» به این کتاب ارزشمند و مرجع مراجعه شود: نیچه؛درآمدی به فهم فلسفه ورزی او، پیشین، صص 395ـ371.
سودمندی و ناسودمندی تاریخ برای زندگی، پیشین، ص 26.
8ـ همان جا، ص26.
9ـ همان، ص 57.
10ـ همان، ص 71.
11ـ همان، صص73ـ72.
12ـ همان، ص111.
13ـ همان، ص 105
14ـ همان جا، ص105.
15ـ همان، صص107ـ106.
16ـ همان، ص 117.

 

سیدقاسم یاحسینی



 
  
نام

پست الكترونيك
نظر شما
کد امنیتی

 

 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.