هفته نامه تاريخ شفاهي
 



 
          شماره 174    |    19 شهريور 1393

   


 



کرامات امام رضا(ع) به روایت تاریخ شفاهی

صفحه نخست شماره 174

دهه کرامت و تولد امام رضا(ع) بهانه‏ای است تا به بررسی موضوع «کرامات» در اندیشه برخی از مصاحبه‏شوندگان که طی سال‏های گذشته با آنها گفتگوهایی صورت گرفته، انجام شود. با شهادت امام رضا(ع) و ایجاد بارگاه مقدس و شکل‏گیری شهر مشهد، زائران و گروه‏های مختلفی به این شهر مهاجرت کرده و مقیم شده‏اند. ساختار مذهبی و باورهای مردم بخشی از فرهنگ عامه را تشکیل می‏دهند. که این باورها برگرفته از بینش مذهبی هر گروهی است. در باور عموم مردم حضور در شهری مقدس یک افتخار است‏.


مصاحبه با خدام و کارمندان بارگاه رضوی بخشی از طرح‏ تاریخ شفاهی تشکیلات اداری آستان قدس رضوی بود که طی سال‏های گذشته در بخش تاریخ شفاهی کتابخانه مرکزی آستان قدس رضوی انجام شده است. بخش قابل توجهی از این مصاحبه‏ها اختصاص به کرامات امام رضا(ع) داشت. یکی از سخت‏ترین سئوالات این مصاحبه‏ها بازگویی خاطرات از کرامات بود. عموماً این سئوال در انتهای مصاحبه و به عنوان آخرین سئوال طرح می‏شد زیرا تجربه نشان داد فضایی که پس از این سئوال به وجود می‏آمد ادامه مصاحبه را دشوار می‏کرد.


اغلب مصاحبه‏شوندگان به خصوص خدمه حرم در طول مصاحبه به این موضوع می‏پرداختند و متناوب از کرامات امام رضا(ع) در زندگی شخصی و خانوادگی‏شان مطالبی را بیان می‏کردند. عمده مصاحبه‏هایی که به موضوع کرامات اختصاص داشت مفصل و در چند جلسه ثبت شدهاند. بیان این خاطرات بیشتر جنبه تقدس گرفته و بخشی از این مصاحبه‏ها به خواب‏ها و رویاها اختصاص دارد. در مواردی عنایات امام مهربانی‏ها چندان در زندگی افراد اثرگذار شده که مسیر زندگی آنها را تغییر داده است.


تاریخ شفاهی «زیارت» یکی از طرح‏‏های است که تا کنون انجام نشده است. چنین به نظر می‏رسد موضوع زیارت در فرهنگ‏ها و باور‏ها متفاوت است و اهمیت این موضوع موجب می‏شود تا نسبت به ثبت این موضوع اقدام شود. اهمیت زیارت تا آنجاست که در روایت‏های قدیمی که برخی از مصاحبه‏شوندگان بازگو می‏کردند. حتی زیارت اشیاء همچون سنگ در باور و عقاید مردم در گذشته وجود داشته است. هریک از گروه‏هایی که از اقصی نقاط کشورهای اسلامی برای زیارت به مشهد سفر می‏کنند باورها و دیدگاه‏هایی دارند که ثبت آنها موجب تدوین تاریخ شفاهی زیارت می‏شود. نام‏گذاری مکان‏هایی به عنوان محل سلام نشان دهنده ارادت زائران به امام رضا(ع) است‏. ورودی شهر مشهد یعنی نقطه‏ای که گنبد و گلدسته‏ها نمایان می‏شود به تپه سلام مشهور است. مستندسازی این مفاهیم تلاش برای ثبت تاریخ زیارت و حفظ فرهنگ شفاهی است‏.
 
روایت نخست

در دهه چهل شخصی شیرازی بدون گناه محکوم به حبس می‏شود و سال‏ها در زندان به سر می‏برد. شبی در خواب می‏بیند که به او گفته می‏شود جریان زندانی شدنش را در نامه‏ای بنویسد و در ضریح امام رضا(ع) بیاندازد و جوابش را خواهد گرفت. این شخص که سواد خواندن و نوشتن ندارد به یکی از دوستانش شرح حالش را بازگو می‏کند. وی آن را نوشته و توسط یکی از زندانیانی که آزاد شده این نامه به مشهد ارسال می‏شود و در ضریح حرم مطهر انداخته می‏شود. چند ماه بعد وقتی نامه‏ها جمع‏آوری می‏شوند اتفاقاً نایب‏التولیه هم حضور داشته است به طور اتفاقی از میان انبوه نامه‏ها یکی را بر می‏دارد تا ببیند در آن چه موضوعی نوشته شده، اتفاقاً همین نامه زندانی شیرازی بوده است. او پس از خواندن نامه متوجه می‏شود شخصی بدون گناه در زندان است‏ و وی از امام رضا(ع) خواسته است تا مشکلش را حل کند. پس از مکاتبه نایب‏التولیه و تحقیقاتی که صورت می‏گیرد بی‏گناهی این شخص اثبات می‏شود. چندی بعد، پس از آزادی از زندان، این شخص برای زیارت به مشهد می‏آید و کرامات امام موجب می‏شود تا وی سال‏ها به عنوان یکی از کارکنان این مجموعه خدمت نماید. پس از بازنشستگی به طور اتفاقی با این شخص مصاحبه شد. روایتی از کرامات امام رضا(ع) در زندگی شخصی این فرد نمود پیدا کرده بود که مسیر زندگی اش را تغییر داده بود.


روایت دوم
دومین روایت اختصاص به شخصی دارد که در یکی از روستاهای اطراف مشهد زندگی می‏کند. تعدادی از مصاحبه‏شوندگان از عنایت امام رضا(ع) به این شخص در لابلای مصاحبه‏ها گفته بودند و خیلی مهم بود تا از زبان این شخص موضوع را ثبت کنیم. به هر حال با وی قرار مصاحبه گذاشتیم. هرچند خود شخص شروع به نگارش خاطراتش کرده بود ولی مصاحبه با وی، موضوع کرامات امام رضا(ع) را بیشتر نمایان می‏ساخت. وی تعریف می‏کرد از دوران کودکی علاقه ویژه‏ای به خدمت در حرم مطهر داشت و برای وی آرزویی دست نیافتنی بود. شبی در خواب می‏بیند در مجلسی حضور دارد و به وی گفته می‏شود چگونه به خواسته‏اش برسد. وی که هر آنچه در خواب دیده بود را عین واقعیت می‏دانست، در شب تولد امام رضا(ع) همراه با همسر، فرزندان و دارایی‏اش، که چند تا گاو و گوسفند بوده،  روانه مشهد می‏شود و در اطراف صحن ساکن می‏شود. پس از چندی خوابش تعبیر شده و به آرزوی دیرینه‏اش می‏رسد.
آرزوهای مصاحبه‏شوندگان، شفایافتن فرزندان از دیگر مواردی بود که در برخی از مصاحبه‏ها انعکاس یافته است. اشک‏ها و بغض‏ها گاهی مصاحبه‏ها را ناتمام می‏گذاشت و فضای مصاحبه‏ها را سخت‏تر می‏کرد.

 

سومین روایت
مرحوم سیدمحمد صامدی از جمله افرادی است که سال‏ها در بخش اداری بیمارستان امام رضا(ع) مشهد مشغول خدمت بوده است. وی در مرور خاطراتش با اشاره به بیماری اش به موضوع شفا پرداخته است.
«... يك روز من تصادف كردم. من را به بیمارستان امام رضا(ع) آوردند. دكتر «بولون» فهميده بود خونريزي داشتم. با فشار خون 2 من رو عمل كرد. ایشان مسئوليت جراحی قبول كردند و انجام داد كه بعدش همين دستيار و دكترا گفتن كه موقعي كه داشتيم عمل مي‌كرديم طحالم رو درآوردن. طحال پاره شده بود، موقعي كه داشته عمل مي‌كرده، قلبم از كار افتاده بعد خود دكتر «بولون» قلبم ماساژ داده، قلبم دوباره شروع كرده به كار كردن. همين طور كه بستري بودم هي خبر مي‌آوردن. دكترا، انترن‏ها مي‌اومدن مي‌گفتن دكتر «بولون» توي قسمت جراحي راه مي‌ره مي‌گه صامدي معجز امام رضا(ع)! صامدي معجز امام رضا(ع)!
يك روز كه من كمي حالم بهتر شده بود و مي‌تونستم حرف بزنم، معالجه‌ام هم تقريباً نيمه تمام بود. آمد احوالپرسي كرد، پرستاری هم داشتيم پرستارها تمام سوئدي و سوئيسي بودند. پس از اين كه معاينه كرد به نرس گفت: به دكتر «خطيبي» بگين دستگاه نوار قلب بيار اين جا يك نوار ديگه از آقاي صامدي برداره، روي نسخه هم نوشت. حالا نسخه دستش، نرس هم جلو دكتر هم همين طور ايستاد. من اين و كه ديدم يك دفعه يادم افتاد، كه اين همه دكترا ميان مي‌گن دكتر «بولون» مي‌گه صامدي معجز امام رضا(ع). يك نفر به نام دكتر «حسين شهيدي» جراح بود. گفتم: «دكتر هر چي من مي‌گم ترجمه كن براي پروفسور»، گفت: چي مي‌خواي بگي؟ گفتم: بهش بگين كه فلان كس مي‌گه همه هي مي‌يان خبر براي من مي‌يارن، دكترا، انترنا، دانشجوها، بيمارستاني‌ها كه شما توقسمت جراحي دارين راه مي‌رين و مي‌گين صامدي معجز امام رضا(ع) اين درسته، راسته... »


اين جريان را براي «دکتر بولون» تعريف كرد. دکتر برگشت گفت: «بله، حالا نسخه هم دستش، نرس هم جلو ايستاده»، گفت: «بله! تو معجز امام رضا(ع)هستی». بعد به دكتر شهيدي گفتم، بهش بگو كه ما مسلمان‌ها چهارده تا معصوم داريم، اين چهارده معصوم ما يا كاري رو انجام نمي‌دن يا اگر كاري انجام دادن بدون نقص انجام مي‌دن. اگر شما مطمئني واقعاً كه معجزه امام رضا(ع) هستم ديگه معالجه من لازم نداره. شما دخالت نكنين خودش درست مي‌كند. اينو براش ترجمه كرد، اين نسخه كه دستش بود پاره‌پاره كرد انداخت. داشت از در بيرون می‏رفت. صدا زدم. آقاي دكتر بياين. من نگفتم كه ديگه از ما رو گردوني! گفت: نه ميام ولي معجز امام رضا(ع) هستی. بعدشم الحمدلله خوب شدم همه مي‌گفتن زنده «نمی مونه» الآن در حدود 30، 40 سال داريم همين طور بدون طحال زندگي مي‌كنيم....»

غلامرضا آذری خاکستر



 
  
نام

پست الكترونيك
نظر شما
کد امنیتی

 

20 شهريور 1393
مهرناز الله بخش
عالی بود

3 مهر 1393
سیدولی هاشمی
بنیگ ودو،چرا نامشخص است؟اینکه گفته شودشخصی یا یکنفر،درتاریخ شفاهی جایگاه ندارد. بهتراست این موضوع کاملاًبازشود.این درست نیست که مابدون آدرس و مشخصات مطلبی رادرحق آقامام رضاساری وجاری کنیم.ضمناً یک پیشنهاد دارم که اسم این مطلب رابه جای تاریخ شفاهی زیارت بگذاریم کرامات بهتر است.

22 آبان 1393
علیرضابهبودی
عالی بود.ادم گریه اش میگیرد .عالی بود

 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.