هفته نامه تاريخ شفاهي
 



 
          شماره 10    |    29 دي 1389

   


 

بر خاک بخواب نازنین، تختی نیست!...


کوچه نقاش ها


تاریخ شفاهی شهید شاه آبادی - 2 (نگاه باز شهيد شاه آبادي به مسائل)


خاطره ای از سفر شمس آل احمد به کوبا


«شمس به روايت شمس» منتشر شد


خاطراتی از دکتر شریعتی از زبان يك كشاورز مزينانی


خاطرات احمد منصوری


تاريخ شفاهي جنگ عراق عليه ايران-۶ (معركه مصاحبه)


شماره ۷۸-۷۷ مجله بخارا


تاریخ اجتماعی و تاریخ شفاهی


تاریخ شفاهی تئاتر معاصر ایران کتاب می‌شود


با خدا مشورت کردم (تاریخ شفاهی مدارس اسلامی ایران به راویت محمد دادگسترنیا)


تدوين تجربيات خبرگان قنات، سندی معتبر درمطالعات شفاهی


پژوهشي خواندني روي پرچم‌ و نماد كشورهاي جهان


کاربرد جغرافیا در تاریخ


راوي "پاييز 59":هنوز كتاب خاطراتم را نخوانده‌ام!


تاریخ شفاهی مسجد جلیلی


خواهم گفت چرا


سطوح و اصول «روش‌شناسي» ناظر به «تحليل تاريخ»


روايت حسين منصف از شب هاي موصل


درآمدی بر تاریخ نگاری انقلاب اسلامی


زندگي‌نامه فرمانده تبليغات دفاع مقدس


سیر خاطره نگاری زنان در دوره قاجار


چاپ سيزدهم «تاريخ تمدن اسلام» زيدان


 



سطوح و اصول «روش‌شناسي» ناظر به «تحليل تاريخ»

صفحه نخست شماره 10

تأمل در تاريخ و از جمله بازانديشي در تاريخ معاصر، نمي‌تواند بدون تکيه بر مباحث نظري روش‌شناسي و بدون خودآگاهي شفاف نسبت به آن‌ها صورت پذيرد. اين نوشتار تلاش مي‌کند به اختصار برخي از ابعاد اين مسأله را برکاود و اصول روش‌شناسي را با نگاهي تطبيقي به تحليل تاريخ ارائه دهد. با اين تذکر که تلاش شده محورهاي مربوط به هر موضوع، به صورت مستقل ارائه شود تا برجستگي و اهميت آن محورها روشن شود. لازم به ذکر است محتواي حاضر چند بار نيز تدريس شده است.

الف. انواع و سطح رويكردهاي پژوهشي
سه رويكرد پژوهشي در مطالعات علوم انساني وجود دارد كه به صورت مستقل يا تركيبي قابل استفاده هستند:

1. رويكرد توصيفي:

ـ در مطالعه‌ي امور اجتماعي ـ سياسي، گاه به نقل ساده‌ي وقايع بسنده مي‌شود و چه بسا به نقد نقل‌ها و اقوال مختلف درباره‌ي سير وقايع و واقعيتي كه رخ داده است، نپردازيم. اين سطح از «توصيف»، عمدتاً گزارش ساده‌اي از «پيداييِ» واقعيت است.

2. رويكرد تبييني:

ـ گاه به مرحله‌ي بالاتري از «توصيف» قدم مي‌نهيم كه به «تبيين چگونگي رخداد‌ها» و به ويژه به «توصيف سير وقايع» پرداخته مي‌شود؛ اما در اين مرحله تلاش مي‌شود نقل‌ها يا اقوال مختلف درباره‌ي چگونگي سير وقايع، نقد و ارزيابي شود و سير رخدادها تبيين گردد.

ـ در مرحله‌ي بالاتر به كشف «چرايي‌ها» و «علّت‌يابي» براي پيدايش و نحوه‌ي پيدايش آن‌ها پرداخته مي‌شود.

ـ تحليل تبييني در سير تكوين فلسفه‌ي علوم، عمدتاً محصول تعميم روش‌شناسي علوم تجربي به علوم انساني بوده است. با حاكميت رهيافت‌هاي پوزيتيويستي بر علوم طبيعي و علوم انساني، تلقي مطلق نسبت به روش‌شناسي تبييني به وجود آمد و با افول جايگاه رهيافت‌هاي پوزيتويستي در فلسفه‌ي علم، تا حدودي انحصار روشي‌شناسي تبييني شكسته شد.

ـ روش‌هاي تبييني، به صورت غيرمطلق و در چارچوب‌هاي خاص قابل استفاده در علوم انساني هستند.

ـ در صورتي كه تبيين امكان‌پذير باشد، با شناخت علّت بايد بتوان تحقق معلوم را پيش‌بيني كرد. در صورتي كه، با پيچيدگي عوالم انساني و حاكميت اراده‌ي آزاد در انسان‌ها، تحقق پيش‌بيني به صورت قطعي ممكن نيست. از اين رو، نياز به رويكردهاي تفهّمي در فلسفه‌ي علوم احساس شده است.

3. رويكرد تفهمي:

ـ اين شيوه‌ي تحليل معلول تغيير رويكرد پوزيتيويستي به رويكرد‌ي است كه ويژگي‌هاي انساني را مورد توجه قرار مي‌دهد و مناسبات انساني را متفاوت از روابط ميان پديده‌هاي طبيعي مي‌داند.
ـ مطالعات تفهمي توسط كساني چون ماكس وبر مورد توجه قرار گرفت و توسط رهيافت‌هاي هرمنوتيكي، تقويت شد.

ـ در رهيافت‌هاي تفهمّي به معناداري كنش‌ها و واكنش‌هاي انساني توجه مي‌شود.

ـ معناداري رفتارهاي انساني، مستلزم تحليل انگيزه‌ها، نگرش‌ها و گروش‌هاي بازيگران است.

ـ آشنايي با نسبت دو رويكرد تبييني و تفهّمي، اهميت وافري دارد و جاي بررسي عميق‌تر آن‌ها در فلسفه‌ي علوم است.

ـ در مطالعات علوم انساني، مي‌توان گرايش‌هاي مختلفي را سراغ گرفت كه البته بايد با همه‌ي آن‌ها با برخورد انتقادي مواجه شد.

ـ بسياري از گرايش‌هاي مختلف تفهمّي از آسيب‌هاي مختلفي چون تحويل‌گرايي، تقليل‌گرايي و ... رنج مي‌برد كه بايد اجتناب شوند.

ـ در هر حال، تفاوت‌گذاري ميان عوالم انساني و امور طبيعي، بايد مورد توجه قرار گيرد.

ب. اصول رهيافت‌هاي پژوهشي

 ۱. اصول مطالعه‌ي توصيفي

1ـ1. بازنگري و واكاوي انتقادي منابع تاريخي و تحليلي

ـ  شناخت ما از تاريخ از رهگذر منابع تاريخي و تحليلي‌اي حاصل شده است كه بدون واكاوي انتقادي آن‌ها نمي‌توان بر شناخت حاصل از آن‌ها اتكا نمود.

ـ جدا از تاريخ‌نگاري‌هاي رايج درباري، دوران معاصر ما تاريخ‌نگاري خود را عمدتاً به خامه‌ي كساني سپرده است كه نه تنها مركب كه قلم و ليقه‌ي نگارش را از نيزار و كارگاه مدرنيته تهيه كرده‌اند و كساني متكفّل نگارش آن شده‌اند كه وام‌دار جريان غالبِ بعد از مشروطه و دوره‌ي پهلوي هستند. اين امر تاريخ‌نويسي معاصر را آلوده‌ي انگيزه‌ها يا دست‌كم در انفعال از گفتمان غالب نشان مي‌دهد.

2ـ1. بازنگري در معيارهاي دسته‌بندي ادوار تاريخ

ـ اين امر به لحاظ وجود بسياري از «تقسيم‌هاي جهت‌دار تاريخ» توسط تاريخ‌نويسان، اهميت دارد؛ چه آن‌كه تقسيم‌هاي جهت‌دار كليّت تاريخ را به صورتي در اختيار ما قرار مي‌دهند كه اهداف آنان تأمين گردد.

ـ بي‌توجهي به «جهت‌داري تقسيم‌هاي تاريخي» باعث مي‌شود تا بسياري از حقايق تاريخي به صورت وارونه و تحريف شده در اختيار ما قرار گيرد.

ـ  بازنگري در معيارهاي تقسيم تاريخ، مي‌تواند مانع از استفاده‌هاي ناصواب از مواد خام تاريخي در فضاسازي‌هاي سياسي گردد.

3ـ1. بازنگري در دسته‌بندي جريان‌ها و شاخصه‌هاي دسته‌بندي جريان‌ها، گروه‌ها و رجال سياسي

ـ  اهميت اين شاخصه‌ها هنگامي آشكار مي‌شود كه ببينيم طيفي از منش‌ها و گرايش‌ها وجود دارند كه از جهت‌هايي به گروه‌هاي متقابل قرابت دارند.

ـ  اين مسأله نيز اهميت بازكاوي معيارهاي تقسيم‌بندي را نشان مي‌دهد كه دريابيم در گروه‌هايي مانند روحانيت، به صورت‌هاي مختلف مي‌توان آن‌ها را دسته‌بندي و رده‌بندي كرد؛ به ويژه آن‌كه حكم و كاركرد هر دسته از آنان متفاوت از حكم و كاركرد دسته‌ي ديگر است.

ـ در دسته‌بندي طيف‌هاي گوناگون، معمولاً نمي‌توان به يك معيار اكتفا كرد. از اين رو، بهره‌گيري از معيارهاي تركيبي مي‌تواند مفيد باشد؛ چنان‌كه استفاده از معيارهايي مانند گرايش‌هاي ديني يا ضد ديني، در كنار توجه به عناصري چون ميزان پختگي، ميزان اجمال و تفصيل انديشه‌ها و كيفيت تجلّي آن در سطح رفتار سياسي، سلامت و بيماري انديشه، مي‌تواند در تقسيم گروه‌هاي مختلف در تاريخ معاصر ايران ما را ياري رساند.

4ـ1. جامع‌نگري در توصيف وقايع و نياز به چشم‌اندازهاي دوگانه‌ي مثبت و منفي در توصيف آن‌ها

ـ تلاش براي رسيدن به توصيف جامع‌نگرانه، امري است كه تصور آن موجب تصديق ضرورت آن مي‌گردد.

ـ داشتن چشم‌اندازهاي دوگانه‌ي مثبت و منفي و عدم اكتفا به يك چشم‌انداز، مي‌تواند به توصيف جامع‌نگرانه‌تري بينجامد.

ـ نگاه تك‌بعدي مثبت يا منفي به مسائل، فهم بسياري از مشكلات اجتماعي ـ سياسي و ديني را بر ما دشوار خواهد كرد. اما نگاه دوگانه و جامع، مي‌تواند افق‌هاي ديگري را پيش روي ما نهد. به طور نمونه، نگاه صرفاً منفي به استبدادگري و ستم‌گري قاجار از جمله ناصرالدين شاه ما را از درك نفرت و نياز به تخريب بيش از اندازه‌ي قاجار توسط حاميان سلطنت پهلوي، دور مي‌كند.

ـ توجه جامع به تأثيرات منفي و مثبت پديده‌ها و جريان‌هاي نوين كه عمدتاً به صورت غرب‌زدگي، غرب‌گرايي و تحت عنوان منورالفكري متأثر از غرب جديد بوده است، مي‌تواند ما را در تحليل فضاي نوين ايران اسلامي راهنمايي كند. حال آن‌كه، نگاه يك ‌سويه بسياري از ابعاد را از زاويه‌ي تحليل ما دور مي‌كند.

ـ بخشي از جامع‌نگري به نسبت‌سنجي داده‌هاي اطلاعاتي محرمانه و غيرمحرمانه بازمي‌گردد. چه آن‌كه، با تحصيل اطلاعات محرمانه بسياري از پديده‌ها، موضع‌گيري‌ها و مسائل تاريخي ـ اجتماعي، به نحو ديگري تحليل خواهند شد. از اين‌رو، تلاش براي تكميل منابع توصيف تاريخي امري بايسته است.

5ـ1. توصيف جامع از بازيگران سياسي و توصيف تغيير مواضع و انديشه‌هاي آن‌ها

ـ بدون توصيف جامع از جايگاه، نقش‌ها و كاركردهاي بازيگران، نمي‌توان به تحليل مناسبي از مسائل اجتماعي ـ سياسي رسيد.

ـ يكي از مسائل مهمي كه در زمينه‌ي جايگاه، نقش و كاركردهاي بازيگران سياسي وجود دارد، تغيير مواضع و انديشه‌هاي آنان است. از اين رو، توصيف تحولات اين موارد، شرط لازم براي رسيدن به تحليل مناسب نسبت به آن‌هاست.

6ـ1. توصيف شرايط فرهنگي، سياسي و اقتصادي جامعه

ـ هنگامي مي‌توان به توصيف و سپس به تحليل مناسبي از مسائل اجتماعي ـ سياسي در مسير تاريخ رسيد كه به شرايط حاكم در درون يك جامعه پي برد. چه آن‌كه، پديده‌هاي اجتماعي ـ سياسي، در خلأ رخ نمي‌دهند.

ـ شرايط حاكم بر جامعه، هم در تكوين پديده‌ها، هم در حيات آن‌ها و هم در فرجام آن‌ها تأثيرگذار است. بنابراين، توصيف جامع از آن‌ها ضروري است.

ـ شرايط فرهنگي، سياسي و اقتصادي در داخل يك جامعه در كيفيت تكوين، حيات و فرجام انديشه‌هاي مختلف نيز تأثيرگذار است. از اين رو، براي رسيدن از توصيف و تحليل مناسب نسبت به مسائل فكري نيز توصيف شرايط داخلي يك جامعه اهميت دارد.

7ـ1. توصيف شرايط فرهنگي، سياسي و اقتصادي جهان

ـ پديده‌ها و مسائل اجتماعي ـ سياسي در داخل يك جامعه، به دور از ارتباط آن‌ها با شرايط جهاني شكل نمي‌گيرند.

­­ـ بسياري از شرايط داخلي يك جامعه، معلول شرايط جهاني است. بنابراين، رسيدن به توصيف و سپس تحليل مناسب از شرايط داخلي نيز مقتضي توصيف شرايط جهاني است.

ـ شرايط حاكم بر جهان نيز معلول و بازتاب برآيند بسياري از شرايط داخلي كشورهاست. بنابراين، براي توصيف و تحليل تأثيرگذاري يك جامعه در سطح جهان، نياز به بررسي شرايط پيشين در سطح جهان است.

2. اصول تحليل تبييني (علّت‌كاوي)

1ـ2. نياز به بازكاوي منطق تحوّلات اجتماعي ـ سياسي

ـ گو آن‌كه اراده‌ي آزاد انسان مي‌تواند تحوّلات اجتماعي ـ سياسي را به بوته‌ي ابهام فرو برد؛ اما ثبات نسبي عناصر تأثيرگذار در عرصه‌ي جامعه، مي‌تواند تا حدودي منطق اين تحوّلات را در اختيار ما قرار دهد. از اين رو، نياز به پژوهش‌ها و تحليل‌هاي تبييني و علّت‌كاوانه و البته به دور از آسيب‌هاي حاكم بر تبيين‌هاي پوزيتيويستي نيازي جدّي است.

ـ زمينه‌ي فرهنگي ـ سياسي جوامع، تأثير عمده‌اي در منطق تحولات اجتماعي ـ سياسي ايفا مي‌كند. از اين رو، شناخت زمينه‌ي مذكور مي‌تواند خطوط كلي را براي تحليل تحولات آن‌ها به ما ارائه دهد.

ـ تحوّلات يك جامعه، هنگامي مي‌تواند تحليل جامعي يابد كه جايگاه تمامي عناصر و مؤلفه‌هاي تأثيرگذار، خاستگاه آن‌ها و سطح تأثيرگذاريشان در منطق مذكور روشن گردد.

2ـ2. بررسي شرايط امكان پديده‌ها

­ـ پديده‌هاي اجتماعي ـ سياسي مانند هر پديده‌ي ديگري، تنها در شرايط خاصي ممكن مي‌گردند. از اين رو، رسيدن به تحليل مناسب درباره‌ي آن‌ها، مقتضي تحليل علّت‌كاوانه در شرايط امكان هر پديده‌ي سياسي ـ اجتماعي است.

ـ رسيدن به اين مرحله از شناخت پديده‌ها، مقتضي توصيف كامل و جامع از شرايط حاكم است.

ـ در اين راستا، تحليل‌گر بايد تمامل عوامل محتمل را پيش از بررسي عوامل موجود در ذهن خود، استقرا كند تا ديدن عوامل موجود مانع از توجه به ديگر عوامل احتمالي نگردد كه او نيافته است.

3ـ2. بررسي تأثيرگذاري عوامل احتمالي

ـ تحليل‌گر بدون استقراي عوامل تأثيرگذار، نمي‌تواند به تحليل مناسب برسد.

ـ توصيف شرايط حاكم و عوامل مشهود براي رسيدن به تحليل مناسب كافي نيست و بايد تحليل‌گر به كيفيت تأثير آن‌ها بپردازد تا بتواند به صورت قطعي، چرايي و چگونگي پديده‌ها را تحليل كند. چه آن‌كه، بايد اصل تأثيرگذاري يك عامل واقعاً احراز شود.

ـ بسياري از عوامل مطرح شده توسط تحليل‌گران، نياز به بازنگري دارد. چرا كه بسياري از عواملي را كه آنان به آن‌ها توجه مي‌كنند، قابل نقد مي‌تواند تلقي شود.

4ـ2. بررسي ميزان تأثير عوامل مختلف

ـ عوامل سياسي ـ اجتماعي، به يكسان تأثيرگذار نيستند. از اين رو، بايد از يك‌سويه‌نگري در اين زمينه پرهيز كرد.

ـ تحليل نادرست از عوامل گاه به پر رنگ كردن تأثير برخي از عوامل و گاهي به تقليل‌گرايي در نشان دادن تأثير برخي از عوامل ديگر مي‌انجامد.

ـ گاه برخي امور، اساساً به اشتباه داراي تأثير تلقي مي‌شوند و گاه نيز برخي از عوامل تأثيرگذار ناديده گرفته مي‌شوند. تحليل‌گر بايد تلاش كند مصاديق اين امور را مورد شناسايي قرار دهد.

5ـ2. تفكيك عوامل قريب و بعيد

ـ در بسياري از موارد، تأثيرگذاري عوامل مي‌تواند به صورت با واسطه انجام گيرد. از اين رو، اكتفا به ديدن عوامل مستقيم، مانع از شكل‌گيري تحليل مناسب و صحيح مي‌گردد.

ـ بي‌ترديد، سطح تأثيرگذاري عوامل قريب و بعيد يكسان نيست. اما چنين نيست كه تأثيرگذاري هر عامل بعيدي كمتر از عوامل مستقيم و قريب باشد.

6ـ2. بررسي مانعيت موانع احتمالي

ـ تنها نمي‌توان به تأثيرگذاري ايجابي توجه كرد. چه آن‌كه، تأثيرگذاري برخي از امور، از سنخ مانعيت آن‌هاست.

ـ موانع نيز انواع و مصاديق گوناگوني دارند كه در تحليل پديده‌اي بايد به همه‌ي آن‌ها توجه نشان داد.

ـ پس از تحصيل توصيف مناسب از موانع مشاهده شده، بايد به آن‌ها بسنده نكرد و به بررسي امكان يا امتناع مانعيت ديگر موانع احتمالي پرداخت.

7ـ2. بررسي ميزان تأثير موانع

ـ همه‌ي موانع به يكسان تأثيرگذار نيستند. بلكه، مانعيت برخي بيشتر و برخي ديگر كمتر است. از اين رو، بررسي ميزان تأثيرگذاري و مانعيت آن‌ها لازم است.

ـ ميزان مانعيت بسياري از موانع، بسته به شرايط حاكم است. از اين رو، بررسي شرايط موجود و پيش‌زمينه‌ها براي شناخت و تحليل ميزان مانعيت آن‌ها اهميت دارد.

8ـ2. نسبت‌سنجي تأثير و تأثر عوامل و موانع

ـ فرايند تحليل تبييني، به دنبال بررسي علّت‌كاوانه است و تكوين و حيات پديده‌ها برآيند تأثير و تأثر متقابل عوامل و موانع است. از اين رو، بايد به برآيند تأثيرگذاري‌ها و تأثيرپذيري عوامل و موانع بپردازد.

ـ نسبت‌سنجي دقيق ميان عوامل و موانع، مستلزم بررسي همه‌ي تحليل‌هاي مختلف در مسائل مورد تحليل است. از اين رو، بايد به آراي مختلف در زمينه‌ي اين نسبت‌سنجي توجه كافي انجام گيرد.

3. اصول تحليل تفهّمي

1ـ3. نياز به بازكاوي منطق رفتاري بازيگران اجتماعي ـ سياسي

ـ از آن‌جا كه منطق رفتار با منطق انديشه رابطه‌ي تنگاتنگي دارد و از يكديگر جدايي‌ناپذيرند، شناختن منطق ارتباط آن‌ها، نسبت ارتباط آن‌ها در گروه‌هاي مختلف و كيفيت تأثير متقابل اين دو منطق بر يكديگر، در شناخت پديده‌ها، جريان‌ها و مناسبات فرهنگي، اجتماعي و سياسي، نيازي اساسي است.

2ـ3. تلاش براي جهت‌شناسي گرايش‌ها، تمايلات و انگيزه‌هاي بازيگران سياسي (در سطح افراد)

ـ بازيگران سياسي از گرايش‌ها و خواست‌هاي شخصي متفاوتي برخوردارند كه بدون شناخت خاص نسبت به علايق و تمايلات آن‌ها، نمي‌توان قضاوت درستي نسبت به آن افراد داشت.

3ـ3. بررسي تمايلات گروه‌ها و جريان‌ها و بررسي اصول حاكم بر آن‌ها

ـ تنها هنگامي مي‌توان مسائل مربوط به جريان‌هاي فرهنگي، اجتماعي، دين و سياسي را به درستي دريافت كه از اصول حاكم بر انديشه، رفتار و تحوّلات آن‌جريان‌ها و گرايش‌هاي آن‌ها آگاهي لازم را داشته باشيم.

ـ در ايران معاصر، گروه‌ها و جريان‌هاي مختلفي روبروي يكديگر صف‌آرايي كرده‌اند كه طيفي از تعامل تا تقابل را تجربه كرده‌اند. بر اين اساس، گرايش‌هاي آن‌ها نيز در اين چارچوب بايد مورد توصيف و تحليل قرار گيرد.

ـ هر جامعه به لحاظ بستر اجتماعي، فرهنگي و سياسي ويژه‌ي خود، منطق خاصي را براي رفتار بازيگران مختلف ايجاب مي‌كند؛ امري كه بدون شناخت آن نمي‌توان انتظار تحليل درست از مسائل آن جامعه را داشت.

ـ بازيگران اجتماعي ـ سياسي، طيف‌هايي را تشكيل مي‌دهند كه هر دسته از آن‌ها نيز از منطق ويژه‌اي پيروي مي‌كنند. بنابراين، نيازمند تفكيك اصول مشترك و مختص طيف‌ها و دسته‌هاي درون‌آن‌ها هستيم.

ـ در شناخت منطق رفتاري طيف دين‌باور، به طور نمونه رفتار سياسي علما و روحانيان بزرگ شيعه در مواجهه با دستگاه حاكمه و بيگانگان، از منطق رفتاري ويژه‌اي پيروي مي‌كند.

ـ جريان روشنفكري نيز از منطقي در عمل خود پيروي مي‌كند كه بدون شناخت از آن نمي‌توان عمق آن را دريافته و آسيب‌شناسي كرد.

4ـ3. تلاش براي درك همدلانه و دروني بينش‌ها و عقلانيت بازيگران و جريان‌هاي سياسي

ـ نمي‌توان بينش و عقلانيت بازيگران را تنها از دور و از منظر فاعل شناسا نگريست. از اين رو، نياز به شناخت همدلانه نسبت به منطق رفتاري ـ انديشگيِ بازيگران سياسي وجود دارد.

ـ نياز توأمان به مطالعه بيروني و دروني پديده‌ها، جريان‌ها، گروه‌ها و انديشه‌هاي سياسي، ضرورتي فراموش‌ناشدني است.

ـ منطق مذكور از عمقي برخوردار است كه بر اساس آن، نمي‌توان تنها به مطالعه‌ي بيروني آن پرداخت. از اين رو، برخلاف بسياري از مطالعات نظري كه به مطالعه همدلانه‌ي منطق رفتاري ـ انديشگي نمي‌پردازند، اين نوع از تأمل‌ها مي‌تواند مطالعه‌ي بيروني را از كاستي‌ها و كژتابي‌هاي تحليلي دور كند.

ـ جدا از پديده‌هاي دنياي اسلام و ايران، نمي‌توان مطالعه‌ي بيروني جريان‌ها، گروه‌ها و به ويژه انديشه‌هاي سياسي را بدون مطالعت دروني موفقيت‌آميز دانست.

5ـ3. بررسي پيش‌فرض‌هاي تحليلي

ـ بسياري از تحليل‌گران، با پيش‌فرض‌هاي خاصي به توصيف و تحليل پديده‌ها و جريان‌هاي فكري، فرهنگي و سياسي مي‌پردازند. از اين رو، در مقام بازنگري پژوهش‌هاي آنان بايد به كنكاش در پيش‌فرض‌هاي تحليلي آن‌ها پرداخت.

ـ مطالعات تحليلي رايج در فضاي آكادميك و غير آكادميك، امروزه عمدتاً با رويكردهاي بيروني و با تكيه با روش‌شناسي غير بومي مطرح در رشته‌هاي علوم انساني وارداتي، صورت مي‌گيرد. حال آن‌كه بومي‌سازي اين مطالعات و بنياد معرفت‌شناختي و روش‌شناختي آن‌ها تنها با نگاهي از درون به اين مسائل بومي مي‌تواند از ضعف و كژتابي‌هاي خود فراتر رود.

ـ به علّت حاكميت پيش‌فرض‌هاي تحليلي و از آن‌جا كه به مطالعه‌ي بيروني پديده‌هاي اسلامي بسنده مي‌كنند، بسياري از مستشرقان و خاورشناسان، نمي‌توانند منطق پيدايي و تحوّل پديده‌هاي دنياي اسلام را دريابند.

ـ براي تحليل هويت و نظام سياسي ـ اجتماعي، به آشنايي با فلسفه و منطق دانايي، معنايي و منش بومي نياز است.

ـ هويت ايرانيان و نظام سياسي ـ اجتماعي آنان در سير تاريخي خود، مي‌تواند با تكيه بر چشم‌اندازهاي گوناگون به صورت‌هاي مختلفي تفسير شود. بنابراين، درك صحيح اين موارد نيازمند شناخت فلسفه و منطق دانايي، معنايي و منش بومي ايرانيان است.

ـ ايران معاصر در بستر فرهنگي، اجتماعي و سياسي خود، منطق ويژه‌اي دارد كه نمي‌تواند بر اساس الگوه‌هاي غير بومي تبيين شود.

ـ تنها با شناخت مذكور، كه به معناي شناخت كليّتي فراتر از جزئيات پر تغيير و متنوع است، مي‌توان عمق و واقعيت تاريخ معاصر ايران را دريافت.

6ـ3. بررسي نسبت تعاملي انديشه‌ي بازيگران سياسي و عمل سياسي آن‌ها

ـ نياز به بازكاوي منطق توليد، تحوّل و بستر انديشه، يكي از ضرورت‌هاي اساسي در شناخت تحولات تاريخي ـ سياسي است.

ـ تاريخ معاصر ايران شاهد شكل‌گيري و تحوّل انديشه‌هايي بوده است كه مي‌تواند منشأ انتزاع منطقي خاص در زمينه‌ي توليد، تحوّل و بستر انديشه‌هاي خود باشد.

ـ بدون بررسي تعامل فكر و عمل سياسي بازيگران، نمي‌توان به تحليل مناسبي نسبت به تحولات اجتماعي سياسي داشت.

ـ بدون بررسي وشناسايي منابع فكري و فرهنگي بازيگران سياسي، نمي‌توان به بررسي نسبت تعامل انديشه و عمل آنان پرداخت.

ـ بخشي از تحولات فكري بازيگران سياسي، معلول عدم برقراري نسبت مناسبي ميان انديشه و عمل سياسي نزد آن‌هاست.

7ـ3. بررسي انحاي تحوّلات مباني فكري بازيگران و انديشمندان سياسي

­­ـ بازيگران سياسي از تحولات فكري مختلفي برخوردارند. از اين رو، بررسي انحاي تحوّلات مباني فكري آن‌ها ضرورت دارد.

ـ جريان‌هاي فكري تأثير و تأثر فراواني از يكديگر دارند. از اين رو، بررسي ميزان و نحوه‌ي پذيرش انديشه‌ها و نگرش‌ها از جريان‌هاي ديگر، براي شناخت گونه‌هاي تحوّلات فكري و تحليل آن‌ها ضرورت دارد.

ـ بازيگران سياسي، ديدگاه‌هاي مختلفي نسبت به يكديگر دارند. بر اين اساس، نمي‌توان بدون توجه به تنوّع اين ديدگاه‌ها نسبت به يكديگر، به بررسي تعامل آن‌ها با يكديگر دست يازيد.

ـ منطق رفتاري ـ انديشگي آدميان، در كنار اصول مشترك يا نسبتاً مشترك ميان همه‌ي گروه‌ها و جريان‌ها، از اصولي نيز برخوردار است كه نسبت به جريان‌هاي مختلف، تفاوت مي‌كند. از اين رو، تأكيد بر بازكاوي اين دسته از اصول اختصاصي براي مطالعه‌ي تحولات تاريخي و از جمله در ايران معاصر نيز اهميت ويژه‌اي دارد.

ذبيح الله نعيميان
دانش آموخته حوزه‌ي علميه قم و دانشجوي دکتراي علوم سياسي

منبع: کتاب ماه تاریخ و جغرافیاشماره 136 شهریور 88


 
  
نام

پست الكترونيك
نظر شما
کد امنیتی

 

 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.