هفته نامه تاريخ شفاهي
 



 
          شماره 145    |    11 دي 1392

   


 



نويسندگان می‏نويسند: اهميت سنت شفاهی

صفحه نخست شماره 145

بياييد به عقب برگرديم. تا كجا پيش خواهيم رفت؟ و تا چه حوزه‏اي از جهان و فرهنگ به عقب باز خواهيم گشت؟ بگذاريد پدربزرگ‏ها و مادر بزرگ‏هايمان را در مورد شروع چيزي مورد توجه قرار دهيم. آنها بارها و بارها از گذشته‏هاي خود برای ما و فزرندانمان ‏قصه‏هايي می‏گويند. زماني بود كه از ‏نوشتن، خواندن، كتاب، راديو، تلويزيون و دستگاه‏هاي الكترونيك براي ثبت و انتقال اطلاعات به نسل بعد خبري نبود. در آن زمان وقتي مردم دور آتش يا ميز آشپزخانه می‏نشستند و داستان‏هاي گذشته را براي يكديگر نقل می‏كردند و اين «سنت شفاهي» ناميده می‏شود؛ داستان‏هاي رشد، زندگي روزمره، زندگي در كنار اعضاي خانوداه، در محل كار، مدرسه يا با همسايگان، فقط صحبت‏هاي ساده و درمیان گذاشتن وقايع، نه حتي فكر به اين كه اين داستان‏ها براي هميشه در ذهن يك كودك به خاطر آورده خواهند شد.

افسانه‏هاي مكرر وقتي گفته می‏شدند كه اذهان براي آموختن آماده بودند و مشتاق بودند. اين‏ها روزهايي بودند كه كودكان به طور بي پايان به افسانه‏هايي كه بزرگترها براي آنها نقل می‏كردند گوش فرا می‏دادند. هميشه جوانترها به خاطرات گوش فرا می‏دهند تا خود نيز بتوانند در زندگي آينده خود آنها را به ياد آوردند و براي فرزندان و نوه‏هايشان نقل كنند . آیا مي‌توانيد هيچ يك از اين‏ها را به ياد آوريد؟ من مي‌توانم. چطور زندگي گذشته با اعصار کهن می‏توانند قرن‏ها زنده بمانند بدون اين داستان‏هاي آنها گفته شود و اطلاعات به گوش‏هاي شنوای جوانان منتقل شود.

درست روز قبل عمو مارتين من كه 94 ساله است با دو فرزندش به خانه ما آمده بود. وقتي پشت ميز آشپزخانه نشستيم و شروع به گفتن داستان‏ها خاطرات خانوادگي كرديم خنده‏هاي عمو مارتين اتاق را پر كرده بود. او داستان‏هاي در مورد قطع درختان در زندگي اش را می‏گفت و موارد زيادي را به ياد آورد كه شانس آورد مورد حمله پنجره سازان قرار نگرفت. همه در اتاق از شنيدن جزئيات خاطرات و شوخي‌هاي وي لذت می‏بردند. فرزندان بزرگسالش بسياري از داستان‏هايش را قبلاً شنيده بودند اما نه همه آنها را . در اين داستان‏ها تحريف جديدي در داستان زندگي پدرشان آشكار شد.

همه ما وقتي دور يک ميز يا شومينه می‏نشينيم می‏توانيم به انتقال ‏اين داستان‏ها به فرزندانمان ادامه دهيم و به آنها از خاطرات شخصي روزهاي خوب قديمي بگوييم و مجموعه اي از اطلاعات را به داستان‏هاي خودمان و اطرافمان می‏افزاييم.

هر جا که ما تاریخ دنيا و مردمش را می‏خوانيد، نحوه آگاهی ما از ‏داستان هون(تاتار)هاي اروپا، وايكينگ‏هاي اسكانديناوي، شرقی‏ها و بوميان آمريكا به همین شکل است. داستان‏هايي از فرهنگ و تاريخ از طريق اين نظام شگفت انگيز سنت شفاهي گفته و تكرار می‏شود.

ما نبايد در گفتن داستان‌هايمان غفلت كنيم تا داستان‌ زندگي‌مان به نسل‏هاي بعد منتقل شوند. فكر نكنيد كودكان شما هرگز شما و داستان‏هايتان را نمي شنوند، چون اين كار را می‏كنند، هر چند كه شما ممكن است در اين مورد ترديد داشته باشيد. قطعاً كودكان گوش مي‌دهند و می‏خواهند قصه‏های واقعي، صادقانه، با مزه و ترسناك نهفته در گذشته را بشنوند و بعد به دوستانشان بگويند: «مي دونستي بابابزرگ ديشب از بچگی خودش برای من می گفت؟» به اين شکل است كه «سنت شفاهي» ادامه پيدا می‏كند.

مارگو هولتزمان
عضو انجمن نویسندگان پاکت وردکرفترز
 Pauquette Wordcrafters
ترجمه: محمد ایوبی

منبع: wiscnews


 
  
نام

پست الكترونيك
نظر شما
کد امنیتی

 

 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.