هفته نامه تاريخ شفاهي
 



 
          شماره 142    |    20 آذر 1392

   


 

ظهور ادبیات انقلاب و دفاع مقدس بی‏نیازی ما از ادبیات وارداتی


سفرنامه هیروشیما- بخش یازدهم


تاریخ شفاهی: مصاحبه (خود)زیست‌نگاری به شیوه مشارکتی-1


فرم درخواست بورسیه از همایش انجمن بین‌المللی تاریخ شفاهی


ارزیابی تجربه زندگینامه‌نویسی دفاع مقدس در ایران


در پایتخت فراموشی


در جستجوی حقایق شهریور 1320 مشهد، شاخه نظامی حزب توده(12)


صداهای دانش: راه اندازی وبسایت جدید کتابخانه بریتانیا


دیجیتالی‌کردن تاریخ شفاهی و برقراری دموکراسی در آن


همرا با استادز ترکل و کتاب او در باره کار کردن


 



همرا با استادز ترکل و کتاب او در باره کار کردن

صفحه نخست شماره 142

استادز ترکل یک قصه‏گوی و شاید یک قصه‏گوش کن ماهر بود. تاریخ‏های شفاهی‏اش نشان داد که او می‏توانست مصاحبه‏های خاص خلق کند. او به قلب‏های مردم نفوذ می‏کرد.
کتاب او «کار کردن: مردم درباره آنچه که در طول روز انجام می‏دهند و نحوه احساس خود در این باره صحبت می‏کنند»(1) که در سال 1974 منتشر گردید، یک موفقیت چشمگیر بدست آورد.
آنچه که در پیش داریم بررسی ما از این کتاب در سال 1974 توسط رابرت کرش خبرنگار روزنامه لس آنجلس تایمز است. این بررسی با یک نقل قول از باگاواد گیتا(2) شروع شد: «کار چیست؟ و کار چه نیست؟ سوالاتی هستند که عاقل‏‏ترین افراد را سردرگم می‏کند.»
آنچه که استادز ترکل در کتاب «کار کردن: مردم درباره آنچه که در طول روز انجام می‏دهند و نحوه احساس خود در این باره صحبت می‏کنند» آشکار می‏کند در واقع نوعی نمایش زندگی است که بر روی ضبط صوت ضبط می‏گردد، پیاده و سپس ادیت می‏شود به گونه‏‏ای که شخصیت، لحن، خویشتن‏نگری و شور و هیجان آن حفظ می‏گردد. ما صدای این افراد را می‏شنویم و آنها را می‏شناسیم – تا حدودی – به این خاطر که این دستاورد بزرگ حاصل بینش عمیق ما نسبت به رویا، وخیالبافی و توهم است.
این یک ایده ساده به نظر می‏رسد. همانند دیگر کتابهای قبلی ترکل، یعنی «زمانهای دشوار: تاریخ شفاهی رکود بزرگ»(3)  و «خیابان تقسیم: آمریکا»(4)، این ایده از ویراستارش  اندرو شیفرین(5) در نشریه پانتئون(6) گرفته شد، و ترکل به کمک او و دیگران اذعان می‏کند. اما در هر حال، کتاب حاصل ذوق و استعداد خاص ترکل است که می‏تواند مصاحبه نامیده شود اما در واقع چیزی فراتر از سوال کردن و گوش دادن به جواب‏ها است. همان طور که می‏‏بینید، نتیجه و حاصل کار چندان هم ساده نیست.
کار یکی از اساسی‏ترین فعالیت‏های بشر است که آن قدر برای زندگی و هویت انسان ضروری و حیاتی است که دنبال کردن جزئیات آن و احساسی که لاجرم برمی انگیزد به چیزی بیشتر از این‏ها منتهی می‏گردد. یعنی شیوه‏‏ای که ما در باره خودمان، تجربیاتمان، کودکان و دوستانمان – و دشمنان، و کشورمان احساس می‏کنیم و شیوه‏‏ای که ما زندگی می‏کنیم، گذشته، حال و آینده ما.
این کتاب از لحاظ موضوعی و برای خواننده، تیزبینی عمیق اندیشه و احساس آمریکایی را مجسم می‏کند، خاطرات زندگی بیش از 130 زن و مرد را از زبان خودشان که تماماً صریح، خردمندانه و صادقانه است، زنده می‏کند، و آنها و ما را با سوالات دشواری در خصوص موعظه‏ها و ابتذال‏ها و انتزاعات چهارم ژوئیه که سیاستمداران ما با اطمینان ناشی از رضایت خاطر و غالباً نه با خودفریبی شرح می‏دهند، به چالش می‏کشند.
در هرحال این کتاب شاهکاری از هنر گفتکو است. لذا این سوال مطرح می‏شود که آیا گفتگو می‏تواند یک هنرباشد؟ به این شیوه‏‏ای که ترکل انجام می‏دهد، بله می‏تواند یک هنر باشد، البته اگر هنر نوعی از آن دسته فعالیتی باشد که از ایده‏ها، تجربیات و احساسات نشأت گرفته باشد، موضوع آنقدر شکل گرفته باشد که ما را وادار به انبساط و ترس می‏کند که در واقع شناخت فرد آشنا به شیوه‏های جدید است که یگ شگفتی، در حالت عادی محسوب می‏شود.
شما معدود افرادی را که با ترکل صحبت کردند، می‏شناسید: ریپ تورن(7)، بازیگر، پالین کائل(8) منتقد سینما، و جرج آلن مربی(9) فوتبال. اما اکثر آنها را نمیشناسید –‏هاتس مایکل(10)، پیانیست، دانا موری(11) صحاف، فریتز ریتر(12) ، دربان، تام پاتریک(13)، آتش نشان، تریز کارتر(14) خانه دار، و پیرس واکر(15)، کشاورز. وافراد دیگری هم حضور دارند: مامور آسانسور، جوشکار، خدمتکار، مهماندار، معلم،سوارکار، گورکن، کنتورخوان، فروشنده، صندوقدار سوپرمارکت، کارمند روزنامه، و رییس شرکت.
همان طور که قراردادهای شاگردی قرون وسطی نشان می‏دهد، کار و حرفه و مهارت، رمز و راز خودشان را دارند. تنظیم یک پیانو، مرتب کردن تخت در بیمارستان، فروختن ماشین و یا‏ هاکی حرفه‏‏ای بازی کردن، برداشت محصول، ویا نوشتن یک اعلامیه رسمی همه به شیوه‏‏ای خاص درگیر انجام دادن کاری هستند. اما در عوض کل کار در موقعیت‏های خاص خود بر آنهایی تاثیر می‏گذارد که آن کار را انجام می‏دهند. افراد واقعی هنوز روبات، آدم ماشینی یا واحد‏های داده‏های آماری نیستند، و ترکل به خصوص به مردم به ظاهر عادی علاقه دارد.
هنر او نیز راز و رمزهای خودش را دارد. اما خودش را بیشتر از آنچه که در اتاق نشیمن یا در هواپیما با مردم صحبت می‏کرد، آشکار می‏سازد. مصاحبه کردن کاری بیش از سوال کردن و یا حتی پیدا کردن شخص مناسب برای صحبت کردن است. ما دقیقاً نمی‏دانیم چرا یک نفر که در شیکاگو بزرگ شد و حقوق درس خواند هرگز به حرفه اصلی نپرداخت، ودر جامعه‏‏ای که پر از مصاحبه‏کننده، روزنامه‏نگار و مجری است یک بازیگر اپرا، یک گرداننده موسیقی، یک مفسر ورزشی، یک مجری رادیو و تلویزیون شد وتوانست به جایی برسد که اکثرا ناکام می‏مانند یعنی هویت ذاتی شخصی که با او صحبت می‏کند. این امر بیشتر با ذوق استعداد در ارتباط است تا فن و تکنیک.
البته با شخصیت نیز مرتبط است. ترکل گوش می‏کند اما او نه صریح و بی‏پرده است و نه مزاحم. او متفکر و تیز بین است – بیشتر از همه با یادگیری ، تعجب و شگفتی مشکلی ندارد و از توهمات و اعمال خود آگاه است، اما بیشتر از هر چیز دیگری و شاید در اینجا به احتمال بودن هنر که آماده ریسک و خوش اقبالی است، نزدیکتر می‏شویم.
او خودش به کار علاقه دارد اما نه آنقدر که نتواند سایر زمینه‏های لطافت و زیبایی را ببیند. او به ما گفت: «این آتش نشان بروکلین بود که مرا با حیرت شرمسار کرد. آخر، آنچه که احساس کرده بودم یک تجریه بی حد و حصر بود – دیدن او – وی از من دعوت کرد تا برای شام بمانم. یک چیزی در آن بار ایتالیایی خواهیم خورد. من قبلاً دستگاه ضبط صوتم را خاموش کرده بودم. من حالتی را که زیر لب حرف می‏زدم به خاطر دارم، قراره که این متصدی پذیرش هتل را در آن طرف شهر ببینم. پرسید که تو داری این جوری خودت را تخلیه می‏کنی؟ ما اینجا تمام بعدازظهررا با هم صحبت می‏کنیم. خیلی خوب به نظر نخواهد رسید. این آدم، استادز آمده خانه ما، زندگی منو روضبط برده بعدم می‏گه دیگه باید برم. از خودش می‏پرسه، چطور می‏تونم انقدر بی تفاوت باشم.»
اما این کاملاً حساسیت خود او را ثابت می‏کند. برای این که چیزی در این برخوردها ظاهر می‏شود، در مقدمه که قطعاً در مصاحبه‏ها شرط مطلق است، آشکار می‏گردد. این تجربیات گویا هستند و فقط موضوع ضبط کردن نیست. گفتگو می‏تواند منتقل گردد. «یک بار که ضبط در حال پخش بود، دوستم با تعجب زیر لب گفت، هیچ موقع نفهمیدم چنین احساسی دارم. و من نیز بسیار تعجب کردم.»
تعجب عبارت دقیقی برای هدف ما نیز محسوب می‏شود. جامعه‏شناسان و مردم‏شناسان برخی از الگوها و مضامین را برای ما شرح داده‏اند. این که کارگران مونتاژ کار حس می‏کنند که آدم آهنی هستند و نمی‏دانند چه چیزی تولید می‏کنند، چیز تازه‏‏ای نیست. اینکه مردم از کار بی معنی احساس نومیدی می‏کنند، چیز تازه‏‏ای نیست.
ترکل آخرین نفری است که ادعا می‏کند فقط منتخبی از این آمریکاییانی که در باره خودشان و کارشان توضیح می‏دهند کتابی با این قدرت خلق می‏کنند. گروهی دیگر که به همان اندازه متنوع و گوناگون است ممکن است چیزهای ناگفته‏‏ای را بگویند و یا همان چیزها را به صورت‏های مختلف بگویند. تمام نکته کتاب در همین امر نهفته است. این جشن افراد است، جذاب و نفرت انگیز، خوشحال و ناراحت، تقریباً آزاد یا گرفتار و در رویا بودن یا از کابوس رنج بردن. این نشانه دیگری است که من چرا آن را به جای علم و یا روزنامه‏نگاری عادی، هنر می‏‏نامم. با آنکه خبر از جامعه‏شناسی می‏دهد ولی یک نمونه بارز نیست که به لحاظ آماری معتبر باشد و یک نسخه‏برداری محض نیست. این تفسیری است که در شرایط خودش مجاب‏کننده است. و تا حدودی نزدیکتر به آن چیزی است که آرتور میلر(16) آن را روزنامه‏نگاری خوب می‏‏نامد، گزارش ملتی که با خودش صحبت می‏کند.
و ما شاهدان آن هستیم که بخشی از این تجربه است. در همه مقاطع، از ما می‏خواهند از خودمان سؤالاتی را بپرسیم که این افراد جواب می‏دهند. انتظار تجلیل از روش اخلاقی کار را نداشته باشید، این موعظه‏‏ای که ما آن قدر زیاد در باره آن می‏شنویم معمولاً از جانب آنهایی است که راه طولانی را از نوع کاری آمده‏اند که اکثر مردم مجبور به انجام آن هستند. راز و رمزی در خصوص کار وجود دارد که می‏تواند رنگ و بو، هدف و حتی شادی به خاطر خودش داشته باشد. اما افرادی هستند که کارشان باعث می‏شود تا آنها احساس ساختگی بودن کنند، و احساس کنند که آدم ماشینی هستند، و افراد زیاد دیگری هستند که معتقدند شغلشان آنها را تحقیر می‏کند و یا نمی‏تواند آنها را به چالش بکشد و موجب می‏شود که احساس کنند گرفتار و در بند هستند. و گاهی اوقات شغل آنها می‏تواند همه این چیزها را به یک باره باعث شود.
آنتونی روگیرو(17) از کار خود به عنوان مامور مخفی در یک شرکت خصوصی که در زمینه امنیت صنعتی تخصص دارد، لذت می‏برد. (شگفت این است که در دنیای جدید کار تعدادی هستند که این روزها شغلشان پاییدن مردم است). شغل او عوض می‏شود. او احساس می‏کند که یک بازیگر است. او از 9 تا 5 پابند اداره نیست. اما در این گفتگوهمسرش دایان به دخالت در این امر ادامه می‏دهد:
روگیرو(18): «هیچ موقع فکر نمی‏کردم این آدم را بگیرم. من سرموقع انجام دادم. این مرد از همان نانوایی که براش 25 سال کار می‏کرد، کره دزدیده بود.»
دایان(19): «آیا صادقانه این کار را دوست داری؟ می‏توانم بعضی اوقات ببینم که کجا او واقعا احسای بدی دارد. کجا او واقعا مثل یک تبهکار احساس می‏کند ...»
روگیرو:« اخراجش کردند ...یقینًا این اتفاق من را آزار می‏دهد. نمی‏دانم که آیا باید از دست او به خاطر چنین کار احمقانه‏‏ای عصبانی باشم. باید بگویم این جور آدم‏ها تبهکار نیستند، آنها هم مثل من و شما هستند. آنها فکر می‏کنند که می‏توانند غرق در چیزی بشوند. اما دلیلش هر چیزی باشد من نمی‏دانم. فکر نمی‏کنم دلیلش پول باشد.»
ترکل بر روی این روش پافشاری می‏کند. این افراد اینجا صحبت می‏کنند: این، وقت آنها، کار آنها و زندگی آنهاست. آنها موفق به انعکاس زاویه‏‏ای دوگانه از بینش می‏شوند. تجربه شخصی خودش با زمان، فرهنگ و تاریخ لمس می‏شود. کار عوض می‏شود و نگرش‏ها نیز تغییر می‏کنند. اما این فقط حرف زدن نیست. زبان دیگری، یعنی حالت‏های متنوع بیان نیز وجود دارد.
مهمتر از این‏ها، برنامه‏ریزی برای کامپیوترها یک امر اساسی نیست. در اکثر مردم ابهاماتی وجود دارد. زندگی و افکار آنها صحنه‏هایی هستند که در آنها نبردهای بزگتری روی می‏دهد. امنیت در برابر نیاز به ابراز وجود، چالش کردن برای یک آینده مطمئن با خطر یک شانس ثانوی.
بعضی‏ها رضایت را در کار خود می‏ابند و اهمیتی به حقوق و یا وجهه آن نمی‏دهند. این جور افراد، خوشبخت هستند – یا ممکن است چیز دیگری در آنها باشد؟ یک آتش نشان از بروکلین گفت، «من در یک بانک کار می‏کردم. می‏دونی، فقط کاغذ بود. این واقعی نیست. اما الان می‏توانم به عقب نگاهی بیندازم و بگویم من کمک کردم تا آتشی را خاموش کنم. من کمک کردم تا جان انسانی را نجات دهم. این چیزی را نشان می‏دهد که من کاری بر روی این کره زمین انجام دادم.»
ترکل با آنکه این امر را غیر منتظره و پیش بینی نشده می‏نامد، اما خودش یکی از همین‏هاست. «من در شغل خود به عنوان مجری رادیو یک لذت و رضایتی می‏یابم. من می‏توانم حد خودم و معیارهای خودم و محتوای هر برنامه‏‏ای را برای خودم تعیین نمایم. بعضی روزها آفتابی تر از روزهای دیگر هستند، بعضی ساعات کمتر از آنچه که من به آن امیدوار بودم، شگفت انگیز هستند، شلختگی گاه و بیگاهم مرا خشمگین می‏کند...اما خوب یا بد در اختیار خودم است. دوست دارم باور کنم که یک پینه دوز کهنه کار هستم که یک کفش را تماماً درست می‏کنم. با آنکه آخر هفته‏های من خیلی زود می‏گذرد، اما بدون هیچ افسوسی چشم انتظار آمدن دوشنبه‏ها می‏شوم.»
اما هیچ رضایت خاطری نیست. این که من به نوعی از آگاهی خود نسبت به آنچه که ممکن است اتفاق افتاده باشد، ملایم می‏شوم، نوعی خطر است. مواجهه اتفاقی با همکلاسی‏های قدیمی تجربیات تأمل برانگیزی هستند. خاطرات، سه سال تلخ را در دانشکده حقوق بازگو می‏کنند. این خاطرات با آنکه برای من سنگین و ناخوشایند هستند، اما مبهم و گنگ بودند. اما چیز بیشتری هم وجود داشت و آن میل به یادگیری بود. این یک وظیفه دشوار بود. این وظیفه در رابطه با جوهر سخت شغل روزانه بود که با غبار خیالبافی یعنی نه تنها «چه هست» بلکه «چه شاید باشد» در هم می‏‏آمیخت.
مصاحبه متعارف سؤال و جواب در اینجا جواب نمی‏دهد. حرف‏های تکراری شرطی نیز می‏توانند به راحتی بیایند.«البته سؤالاتی بودند. اما ذاتاٌ – در شروع – تصادفی بودند: نوعی که شما در حال خوردن نوشیدنی با کسی سؤال می‏کردید، نوعی که او از شما سؤال می‏کرد. این گفتگو بیشتر عامیانه بود تا آکادمیک. خلاصه اینکه یک گپ و گفت بود. درهای آسیب‏ها و رویاهای رها شده به موقع باز شدند. این کلمات در حدود 600 صفحه شدند.» او می‏نویسد: «من از رؤیاهای فوق العاده مردم عادی دائما متعجب می‏شدم. اهمیتی نداشت که این اوقات چقدر سردر گم‏کننده بود، اهمیتی نداشت که زبان رسمی چقدر ریاکارانه بود. آنهایی را که ما مردم عادی می‏نامیم از یک نوع حس ارزش شخصی – یا اغلب از نبود آن – در کاری که انجام می‏دهند، آگاهند.
اغلب اوقات عدم رضایت از کار، بروز داده می‏شود. جوشکار می‏گوید، «من یک ماشین هستم.» صندوقدار بانک می‏گوید، «من در قفس هستم.» حسابدار جوان می‏گوید، «هیچ چیز نیست که راجع به آن صحبت کنیم.» انسان باید کار کند. ولی باید چیز بیشتری وجود داشته باشد. مایک لفوره(20) می‏گوید، «ما یک نسل در حال نابودی هستیم. یک کارگر. کاری که دقیقا با عضلات سروکار دارد ... بلند کن، بگذار زمین، بلند کن، بگذار زمین ... شما نمی‏توانید به آن افتخار کنید. بخاطر بیاورید زمانی که یک نفر به خانه‏‏ای که ساخته اشاره می‏کند. افتخار کردن به پلی که هرگز از روی آن رد نشده اید، سخت است.»
با این وجود برخی چنین معنایی را پیدا می‏کنند. یک معلم، پلیس و یک تنظیم‏کننده پیانو. بعضی دیگر نیز برای بدست آوردن نعمت زندگی آن طور که دوست دارند، کار می‏کنند: کارگر رستوران، نجاری که شاعرهم هست، راهبه سابقی که هنوز در حال جستجو است، مسئول گلخانه‏‏ای که زمانی کودک باهوشی بود و حالا با آنکه کار در گلخانه از لحاظ فیزیکی سخت است، هیچ فشار یا تنشی را احساس نمیکند.
اصول اخلاقی کار بیشتر نه بخاطر اینکه یک حقیقت بدیهی است بلکه بخاطر اینکه از واقعیت فاصله می‏گیرد، مورد سؤال قرار می‏گیرد. ماشین‏ها زمام امور را بدست می‏گیرند و مردم از یاد می‏روند. یک صندوقدار بانک می‏گوید،«آخرین جایی که کار می‏کردم به من اجازه داده شد که بروم. یکی از دوستانم از من پرسید که من کجا بودم. آنها گفتند: او دیگر با ما نیست. همین و من محو شدم.» برخی خودشان را غرق در کار می‏کنند. اما برخی دیگر در پرواز هستند. گریز از کار خودنمایی می‏کند. دیگران تلاش می‏کنند هیجان خودشان را بوجود آورند. آنها هر از گاهی تمرد می‏کنند. آنها در خط مونتاژ به ماشین اعتنایی نمی‏کنند.«ایستادن در آنجا و ضربه زدن مهمتر است. آن با ما یک کار انسانی می‏شود.»
یک کار انسانی. نیاز به یافتن اهمیت کاری نمودهای عجیب و غریبی دارد. گاهی اوقات، نافرمانی است، گاهی اوقات غرور است، گاهی اوقات خشونت و گاهی اوقات خیالبافی است. ناامیدی کامل مستولی می‏شود. فصاحت جواب دادن در این صفحات است. چیزها ممکن است به طور فزاینده‏‏ای چیزها را بسازند اما مردم می‏مانند و شاید بزرگترین زیان رویای آمریکا ناتوانی ما در شناسایی اهمیت آنها در چیزی بیش از حرف‏های پیش پا افتاده باشد.
اگر شم بالایی داری، این شم غریزی را داری مبنی بر اینکه اکثریت مردم بهتر از دولتشان هستند و بهتر از نهادهایی هستند که آنها را تجزیه و تحلیل می‏کنند و برای زندگیشان نقشه می‏کشند، و اینکه آنها درک دقیق‏‏تری نسبت به واقعیت دارند،پس کتاب «کارکردن» کتاب خوبی برای شماست.
برای همین، این تجربیاتی که در اینجا نقل شد، به دل می‏نشیند. نورا واتسون(21)، کارمند مؤسسه‏‏ای که مطالب بهداشتی منتشر می‏کند، می‏گوید، «فکر می‏کنم اکثریت ما به دنبال یک وظیفه هستیم نه یک شغل. اکثر ما ها همانند یک کارگر مونتاژ کار مشاغلی داریم که برای روح ما کوچک هستند.»



1. Studs Terkel, Working: People Talk About What They Do All Day and How They Feel About What They Do
2. Bhagavad Gita
3. Hard Times: An Oral History of the Great Depression
4. Division Street: America
5. Andrew Schiffrin
6. Pantheon
7. Rip Torn
8. Pauline Kael
9. George Allen
10. Hots Michael
11. Donna Murray
12. Fritz Ritter
13. Tom Patrick
14. Therese Carter
15. Pierce Walker
16. Arthur Miller
17. Anthony Ruggiero
18. Ruggiero
19. Diane
20. Mike Lefevre
21. Nora Watson

کارولین کلاگCarolyn Kellogg
ترجمه: محمد باقر خوشنویسان
منبع: لس آنجلس تایمز

منبع: latimes


 
  
نام

پست الكترونيك
نظر شما
کد امنیتی

 

 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.