هفته نامه تاريخ شفاهي
 



 
          شماره 10    |    29 دي 1389

   


 

بر خاک بخواب نازنین، تختی نیست!...


کوچه نقاش ها


تاریخ شفاهی شهید شاه آبادی - 2 (نگاه باز شهيد شاه آبادي به مسائل)


خاطره ای از سفر شمس آل احمد به کوبا


«شمس به روايت شمس» منتشر شد


خاطراتی از دکتر شریعتی از زبان يك كشاورز مزينانی


خاطرات احمد منصوری


تاريخ شفاهي جنگ عراق عليه ايران-۶ (معركه مصاحبه)


شماره ۷۸-۷۷ مجله بخارا


تاریخ اجتماعی و تاریخ شفاهی


تاریخ شفاهی تئاتر معاصر ایران کتاب می‌شود


با خدا مشورت کردم (تاریخ شفاهی مدارس اسلامی ایران به راویت محمد دادگسترنیا)


تدوين تجربيات خبرگان قنات، سندی معتبر درمطالعات شفاهی


پژوهشي خواندني روي پرچم‌ و نماد كشورهاي جهان


کاربرد جغرافیا در تاریخ


راوي "پاييز 59":هنوز كتاب خاطراتم را نخوانده‌ام!


تاریخ شفاهی مسجد جلیلی


خواهم گفت چرا


سطوح و اصول «روش‌شناسي» ناظر به «تحليل تاريخ»


روايت حسين منصف از شب هاي موصل


درآمدی بر تاریخ نگاری انقلاب اسلامی


زندگي‌نامه فرمانده تبليغات دفاع مقدس


سیر خاطره نگاری زنان در دوره قاجار


چاپ سيزدهم «تاريخ تمدن اسلام» زيدان


 



«شمس به روايت شمس» منتشر شد

صفحه نخست شماره 10

«شمس به روايت شمس»، كتاب كم حجمي است كه نگارنده آن، خاطرات و رواياتي را درباره زندگي شمس و جلال آل‌احمد در سال 1385 از زبان شمس آل‌احمد شنيده و به شيوه‌اي داستاني به نگارش درآورده است. اين كتاب به قلم مريم صباغ‌زاده ايراني، بيانگر بخشي از زواياي زندگي شخصي،‌ اجتماعي و سياسي اين دو برادر است.


به گزارش خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)، بخشي از ابتداي كتاب كه «به عنوان مقدمه» نام گرفته، اين‌گونه نوشته شده است:
 
«او(شمس) كسي بود كه در اين شام بازار نام و ننگ، خودش را و وقتش را و توش و توانش را وقف معرفي برادري چون جلال كرده بود و همين مرام و منشش در دوره‌اي كه آدم‌ها جز خودشان را  نمي‌بينند، شخصيتش را برايم جذاب‌تر مي‌كرد... »

در صفحه 18 اين كتاب، شمس درباره جلال گفته است:

«جلال فرانسه را خوب مي‌دانست. عربي هم خوب مي‌دانست. او ديپلمه دارالفنون بود! دارالفنون را پنهان از پدرم تمام كرد... سال 1332 نقطه عطفي در زندگي من و جلال بود. سال جدايي ما از حزب و حزب‌بازي بود، نه از سياست! يك روز با يكي از هم حزبي‌هايمان در نيروي سوم به اسم اسماعيل‌زاده، به خانه جلال رفته بودم كه فهميدم خانه در محاصره نيروهاي امنيتي است. آن وقت‌ها سازمان امنيت به دست تيمور بختيار بود.... همان سال با هم انتشارات «رواق» را راه انداختيم و شروع كرديم به چاپ كتاب...
وضع انتشارات رواق بعد از مرگ جلال همچون حال من نابسامان شد، چون من ديگر دل و دماغ كار در آنجا را نداشتم؛ با وجود  اين از آنجا كه رواق يادگار جلال بود، آن را نگه داشتم. حتي بار آخري كه در رژيم پهلوي به حبس و بند افتادم به خاطر همين رواق بود و  به خاطر جلال. يادم هست من در سال 1355 كتاب «غربزدگي» جلال را در رواق تجديد چاپ كردم. اين كتاب متن تصحيح شده امام خميني(ره) بود كه جلال براساس رهنمودهاي ايشان آن را از 116 صفحه به 227 صفحه افزايش داده بود. كتاب كه چاپ شد من دو  نفر را مامور پخش آن در كتابفروشي‌هاي روبه‌روي دانشگاه تهران كردم.»
 
«شمس به روايت شمس»(ضمائم همشهري)، نوشته مريم صباغ‌زاده ايراني، از سوي موسسه روزنامه همشهري منتشر شد.
 
اين كتاب كه در قطع جيبي و  32 صفحه به چاپ رسیده است.

منبع: خبرگزاری کتاب ايران (IBNA)


 
  
نام

پست الكترونيك
نظر شما
کد امنیتی

 

 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.