هفته نامه تاريخ شفاهي
 



 
          شماره 9    |    22 دي 1389

   


 

گزارش میزگرد «نقش تاریخ شفاهی در توسعه تاریخ اجتماعی»


خودکشی دیگری در خانواده پهلوی


حقایق و آمار جنگ در نظام‌ رسانه‌ای ما سانسور می‌شود


دعوت به "دنياي جاويد"، حقيقتي براي هميشه


مادر تمام نبردها: طرح استراتژیک صدام حسین برای جنگ خلیج فارس


دومین مصاحبه تاریخ شفاهی مجلس انجام شد


فرقة دموكرات آذربايجان از زبان ابراهيم ناصحي


ارسال 46 مقاله به همایش «ایران و استعمار انگلیس» تا کنون


«ايران و لهستان، برگ‌هايي از تاريخ روابط ايراني‌ها و لهستاني‌ها»


تاریخ شفاهی جنگ و مسئله قومیت ها در ایران


شهید محلاتی، نمونه اي بارز از نقش روحانيت در دفاع مقدس...


توجهی دوباره به خبر نهمین کنفرانس تاریخ علوم اجتماعی اروپا (EESHC)


«تاريخ و روايت»


تاريخ شفاهي جنگ عراق عليه ايران-5 (راوي و روايت)


حرکت از متن به تئوری


خاطره در خاطره


تاریخ شفاهی شهید شاه آبادی - 1 (تمام کارهایش با حقیقت و ایمان توأم بود)


لایه های متون تاریخ شفاهی


خاطرات تولد یک داستان


نكاتي درباره‌ي زندگي و آثار و شيوه‌ي تاريخ‌نگاري استاد صدرالدين عيني نويسنده‌ي نامدار تاجيك


 



نكاتي درباره‌ي زندگي و آثار و شيوه‌ي تاريخ‌نگاري استاد صدرالدين عيني نويسنده‌ي نامدار تاجيك

صفحه نخست شماره 9

جبر تاريخ، يگان قوم نديده است كه ما/زهر تـــاريخ نژادي بخشيــده است كه ما
ملتي زير فلك با همه فرهنگِ سترگ/اين قدر ذلت و خواري نكشيده است كه ما..
ملـــتي بي‌جهتي با سرِ پوشور و بلند/در سرِ دارِ اجانـــب نتپيــــده است كه ما..
آه و افسوس كه در حاشيه‌ي تاريخيم /اين همه فاجعه را دهـــر نديده است كه ما

(بخشي از چكامه‌ي استاد لايق شيرعلي، چراغ روز، دوشنبه 1995، ص 86)

سرگذشت فرهنگ و زبان مردم تاجيكستان، همچون سرگذشت سياسي و اجتماعي‌شان، بسيار پرحاشيه و دردناك بوده است. همواره در معرض توفان‌هاي صعب و يورش‌هاي بي‌منطقِ فرهنگ‌هاي ضعيف‌تر وخشن‌تري كه نمي‌توانستند بدويت خود را در رقابت با اين زبان و فرهنگ كهنسال و غني پنهان سازند و برتري را با شمشير و شكنجه و عداوت جست­وجو مي‌‌كردند. زبان و فرهنگ تاجيكي، مانند زبان فارسي كنوني، از نظر تاريخي همان سيري را داشته كه ديگر شاخه‌هاي زبان‌هاي ايراني نو در منطقه‌ي وسيع شمال شرقي ايران، يعني خراسان، شمال افغانستان و آسياي مركزي، از همان دوران آغازين حمله‌ي اعراب به اين نواحي، پيموده‌اند. خط آن هم با همان الفباي عربي به بقاي خود ادامه داده است و تنها در قرن بيستم به دلايل سياسي، تغييراتي در آن به‌وجود آمده كه امروزه در رفع آن كوشش‌هاي چشمگيري انجام شده است. در دو سه سده‌ي اول، يعني تا حدود قرن دهم هجري قمري / شانزدهم ميلادي، تفاوت‌هاي زيادي بين زبان فارسي رايج در ايران و زبان تاجيكي موجود در شمال شرقي ايران ديده نمي‌شد، زيرا زبان ادبي در سرزمين‌هاي آسياي مركزي فارسي بود و افزون بر آن، فارسي به‌عنوان زبان تجاري و نيز زبان ديپلماسي به كار مي‌رفت. اما بايد اذعان داشت كه مانند ايران، به فرهنگ و سنت‌هاي شفاهي موجود در بين مردم توجه نمي‌شد و آن‌ها به ندرت ثبت مي‌شده‌اند. با وجود اين در روند تاريخ، زبان تاجيكي كه شاخه‌اي از زبان‌هاي ايراني است، از همان ايام تاكنون به حيات خود ادامه داده و آثار آن در زبان‌هاي همسايه و يا خويشاوند، نمايان بوده است. اين تداوم و تجلي در آثار بسياري از نويسندگان، مورخان و شاعراني كه موطن خود را شرق ايران مي‌دانند و به ويژه مكتب خراساني را حفظ كرده‌اند، تا روي كارآمدن صفويان، به خوبي به‌چشم مي‌خورد. وجود مشاهيري مانند رودكي، دقيقي، فردوسي، ابن‌سينا، عنصري و غيره نمايانگر آن است كه سرزمين‌هاي شرقي ايران، پيشگامان و حافظان بسياري در تداوم فرهنگ و زبان‌هاي ايراني داشته است. رويداد‌هاي تاريخي عصر صفوي و جدايي جامعه‌ي مذهبي اهل تشيع داخل ايران، از اهل تسنن سرزمين شيبانيان در خارج از مرزهاي ايران عصر صفوي، تأثر زيادي در محافل فرهنگي خراسان بزرگ به‌جاي گذاشت و بدين‌ترتيب ارتباط فرهنگ ايراني و زبان‌هاي ايراني موجود خانات بخارا، بزرگ‌ترين نقش را در تداوم اين فرهنگ حفظ كرده است. اما با تحولات سياسي متعددي كه در آن منطقه روي مي‌داد ومستقيماً بر سياست فرهنگي ناحيه تأثير داشت، اين امر كار آساني نبود.»[1]

با وجود رنج‌ها و نابساماني‌هاي فراوان، دانشوران تاجيك در برابر حوادث ايستادگي كرده و فرهنگ و ادب و زبان دري را پاس داشته‌اند. گروهي از اين فرهنگ‌مردان، در بحبوحه سال‌هاي آغازين سده‌ي بيستم كه توفاني‌ترين و بي‌ثبات‌ترين ادوار تاريخ ماوراءالنهر، یا به بيان فارسي فرارودان بوده است، نقشي اساسي در اين زمينه داشته‌اند. در اين دوران، انقلاب اكتبر 1917 شوروي كمونيستي رخ داد و بعد‌ها محققان متأثر از حزب كمونيست كوشيدند فرهنگ تاجيكان را به دو دوره‌ي پيش و پس از انقلاب 1917 تقسيم كنند[2]. از يك جهت اين تقسيم‌بندي درست بود، اما به لحاظ ماهيت و اعتبار ذاتي، مي‌بايد كار و فعاليت‌ دانشوران و اديبان تاجيك را گامي در جهت حفظ يكپارچگي هويتي و استمرار آن در طول تاريخي طولاني قلمداد كرد. آنان جلوي گسست و زوال فرهنگ نياكان خويش را گرفتند و زبان و ادب خويش را جان تازه‌اي بخشيدند. ساتم‌الغ‌زاده، تورسون زاده، صدرضياء، ميرشكر، لاهوتي، رحيم‌زاده، دهاتي، اسيري، صديق حيرت، عبدالقادر سودا، احمد مخدوم دانش، عبدالقادر خواجه سودا و صدها تن ديگر در اين مسير گام‌هاي بزرگي برداشتند. اما بي‌شك بزرگ‌ترين كسي كه اين بار عظيم را به دوش كشيد، استاد صدرالدين عيني بود.

صدرالدين عيني را نه فقط بزرگ‌ترين فرهنگ­مرد تاجيكستان، بلكه «پدر» ملت تاجيك ناميده و لقب «استاد» را براي او مسلم داشته‌اند. او بنيانگذار ادبيات نوين تاجيكستان است و در دو دوره‌ي بسيار بحراني و خطرخيز به نجات فرهنگ ملت خود و احياي زبان فارسي كه شاخصه‌ي فرهنگي نياكان او قلمداد مي‌شد اهتمام ورزيد. استاد عيني در سال 1878 در بخارا ـ يا به قول او «بخاراي شريف» ـ متولد شد و در جولاي 1954 ميلادي نيز ديده از جهان فرو بست. فعاليت او عرصه‌هاي متنوعي داشت. از سياست‌ورزي تا كار و صنعت‌گري و سفرهاي بسيار و مهاجرت‌هاي ناچار. اما عرصه‌ي اصلي كارِ او نوشتن و پربارسازي فرهنگ تاجيكان بود. وي دانشور و عالم، اديب، شاعر، منتقد، زباندان و زبانشناس و مورخ بود. در باب دين و ادب و تاريخ و خاطره بسيار نوشت و بيوگرافي­نگاري و فرهنگ‌نامه‌هاي او نمونه‌هاي عالي در تاريخ فرهنگ تاجيكان بود كه نظري برايش نمي‌توان يافت. عينی بيش از نيم قرن كوشيد و سرانجام به مقام بزرگ‌ترين چهره و يادگار فرهنگ تاجيكي و اسطوره‌ي صبر و دانش و اخلاق در تاجيكستان ـ و بلكه در كل فرارودان ـ ماوراء النهر ـ ارتقاء يافت. در اينجا شرحي از احوال و آراء و آثار و سبك فكري و شيوه‌ي نوشتار وي را به اختصار مي‌آوريم كه براساس منابع موجود، خاصه دو اثر بي‌نظير و مهم‌ وي، «يادداشت‌ها» و «تاريخ انقلاب فكري در بخارا» نوشته شده است.

پدر عيني كشاورز ساده‌اي بود كه كتاب مي‌خواند و گاهي مي‌نوشت. چند كتابي از او مانده بود كه در يازده سالگيِ صدرالدين، او را تنها گذاشت و فوت كرد. صدرالدين پس از مرگ پدر به مدارس بخارا رفت و دورانِ تحصيلِ پرمشقتي را آغاز كرد. اين دوره، روزگار ماقبل انقلاب اكتبر 1917 در روسيه بود. و هنوز امرا و خوانين محلي به­مثابه‌ي حاكم بلامنازع در ولايات جنوب روسيه حكومت داشتند. چند سال بعد، عيني به گروه روشنفكران تحول‌خواه و طرفدار آموزش عمومي پيوست كه به اصطلاح «جديدي‌ها» ناميده مي‌شدند. اين تجددخواهانِ پرشور كه از حكومت‌هاي ملوك‌الطوايفي و ايلاتي، و نيز از خشك‌مغزي مفتيانِ متجر و ظاهرگرا خسته و دلتنگ بودند، حركت خود را در اوايل قرن بيستم شدت بخشيدند و همين امر نيز موجب واكنش‌هاي شديد زمامداران بخارا شد.[3] سبياري از دوستانش را كشتند. از جمله برادرش را كه در سال 1918 و در اوج فشارهاي امراي ستمگر بخارا و متعصبان مذهبي مقتول شد. اين سال، همان سنه‌اي بود كه خجندي، احمد مخدوم و شريفجان مخدوم صدر ضياء به زندان افتادند و جمع كثيري از روشنفكران، دانشجويان و تحول‌خواهان تاجيك قتل‌عام شدند.

محمد‌جان شكوري در شرح اين اوضاع و احوال، با اشاره به صدمات وارده به استاد عيني مي‌نويسد: «... به تاريخ 8 آوريل «جديدان» در صدد «نمايش شكرانه» برآمدند، از سوي ديگر، ملاهاي ارتجاعي و لشكريان امير به حركت درآمده، نمايش را پراكنده كردند و تظاهركنندگان را زده و عده‌اي را زخمي كرده، به زندان كشيدند؛ در بخارا تعقيب وحشتناك «جديدان» آغاز شد. در 9 آوريل صدرالدين عيني را هرچند در نمايش شركت نداشت، در حجره‌ي مدرسه دستگير نموده، در مقابل دروازه‌ي «ارگ» هفتاد ضربه چوب زدند كه اين مجازات تقريباً با قتل برابر بود...»[4]. بچكا نوشته است: «وي را به قدري شلاق زدند كه عن‌قريب روبه مرگ بود. دستگيري و شكنجه‌ي او بدون محاكمه در محکمه‌ي امير انجام گرفت. سپس به وسيله‌ي سربازان روس كه از رفتار ناپسند امير بخارا نسبت به زندانيان واقف بودند، نجات يافت و به بميارستان كاگان منتقل گرديد. يك چند برآمد تا در اواسط سال 1918 از شهر كاگان رهسپار سمرقند گشت. چه آنكه دوستان او خبرش كرده بودند كه بنياد ارتجاعيِ «شورا...» درنظر دارد وي را به قتل رساند...»[5].

عيني در دو دوره و با چند جريان بسيار خشن و بي‌فرهنگ رويارو بود. اول فئودال‌هاي حاكم و ازبكاني كه به‌كلي منكر تاريخ و هويت و حقوق تاجيكان ـ خاصه در سمرقند و بخارا ـ بودند، دوم گروهي از ظاهرگرايان و علماي سختگير كه شرع عاميانه و بي‌منطقي را به روشنفكران و تحول‌خواهان تحميل كرده و آنان را بي‌دين و ملحد مي‌خواندند، سوم عوام الناس و گروه‌هاي تحريك شده و فقراي كم‌فرهنگي كه در پي حكومتيان و قشريونِ متشرع حركت مي‌كردند، و بالاخره تازه به دوران رسيدگانِ كمونيست كه در قالب حزب بلشويكي و فرصت‌طلبان پس از انقلاب كه كمر به نابودي فرهنگ عظيم تاجيكان بسته و هر امر كهن و ماندگاري را به ارتجاع تعبير كرده و به‌نام طبقه‌ي كارگر قصد نابوي همه‌ي مظاهر نياكان را نموده بودند.

اما فرهنگ تاجيكي كه از زيباترين تجليات زبان فارسي و همخون و برادر فرهنگي ايراني است، به رغم همه‌ي ناملايماتِ تاريخي، هنوز زنده و شاداب به حيات خود ادامه مي‌دهد. استاد عيني در سالف 1920 اثر داستاني خود به‌نام «جلادان بخارا» را نوشت و سپس در انتقاد ازبكان نژاد‌پرست كه منكر وجود تاجيكستان و فرهنگ دري بودند، كتاب «نمونه‌ي ادب» تاجيك را در سال 1926 تأليف كرد. او در اين اثر ثابت و تثبيت كرد كه تاجيكان صاحب قوي‌ترين فرهنگ در فررارودان و صاحب ادبياتي ژرف هستند كه نمي‌توان با زور و خشونت منكر آن شد. معهذا به‌جاي مقابله‌ي شووينيستي، همچنان كه هميشه سنت فرهنگي پارسي زبانان بوده، ايده‌ي دوستي تاجيكان و ازبكان را مطرح كرد. وي در همان زمان كتاب «آينه‌ي سرگذشت تاجيك» و در سال 1934 «داستان غلامان» را نوشت. اثر اخير از بهترين و پخته‌ترين نمونه‌هاي ادبيات تاجيك به‌شمار مي‌رود. وي در ايام جنگ جهاني دوم به كار مطبوعاتي و سرودن شعر مي‌پرداخت. كتاب‌هاي «زندگي‌نامه‌هاي مكتب كهنه» در سال 1936 و «مختصر ترجمه‌ي حال خودم» در سال 1940 منتشر شد. اما مهم‌ترين آثار او كه از بزرگ‌ترين متون نثر پارسي و اوج تاريخ­نگاري و ادب تاجيكي است، بي‌گمان كتاب مفصل «يادداشت‌ها» و «تاريخ انقلاب فكري در بخارا» است. استاد عيني يادداشت‌ها را در طول سال‌هاي 1950 تا 1954 نوشت و سرمشق بي‌همتايي براي پسران و دختران تاجيك و وارثان زبان فارسي از مرو تا سمرقند و بخارا را تا سراسر تاجيكستان و بخش عظيمي از تركمنستان و افغانستان برجاي نهاد. بي‌دليل نيست كه او را «پدر» و «استاد» به معناي خاص و معرفه‌ي اين عناوين خوانده‌اند. «تاريخ انقلاب فكري در بخارا» نيز در طي سال‌هاي 1919 تا 1920 در سمرقند تحرير شد، اما متن كامل آن تا هفتاد سال بعد منتشر نشد و تنها گزيده‌ها، ترجمه‌ي ازبكي و محذوف آن، و ناكاملي از آن چاپ شده بود. خوشبختانه پس از تحولات موسوم به پروسترويكا در شوروي سابق، اين اثر به خط استاد عيني از بايگاني‌هاي آن سامان به‌دست آمد و در تاجيكستان و ايران منتشر شد.

يادداشت‌هاي صدرالدين عيني معروف‌ترين كتاب و شاهكار او، و مهم‌ترين اثر در تاريخ و ادب تاجيكان است. اين اثر «دربرگيرنده‌ي نكته‌ها و گوشه‌هايي از مراحل مختلف زندگي و حيات اجتماعي تاجيكان در روزگار نويسنده و از زمره‌ي شاهكارهاي نويسندگي است. اين كتاب مهم و خطير، از آثار نويسندگان پيشين زبان فارسي، مانند چهار مقاله‌ي عروضي، گلستان سعدي، بدايع الوقايع و اصفي و نوادر الوقايع احمد دانش تأثير پذيرفته است. اين اثر به حق گنجينه‌اي است از زبان و فرهنگ مردم تاجيك كه در آن ضرب‌المثل‌ها، حكايت‌ها، تعبيرات و گفته‌هاي عاميانه جابه‌جا گرديده و بر شيريني زبان و حُسنِ تأثير آن افزوده است. تاكنون به چندين زبان و از آن جمله فرانسوي ترجمه شده است.[6] شيوه‌ي تاريخ­نگاري او نيز جالب و تركيبي از مشاهدات عيني و شرح جزييات، همراه با تحليل علل وقايع است. اما نكته‌ي مهم ثبت برخي جزئيات در ذكر وقايع است كه اگر او در يادداشت‌ها نمي‌آورد، درك برخي رويداد‌ها براي معاصران امكان‌پذير نمي‌بود.

درباره‌ي اين اثر مهم، مقالات و كتب مهمي به زبان‌هاي مختلف نوشته شده است. در ايران، خانم دكتر آزيتا همداني كه رساله‌ي دكتراي خود را با عنوان «ساختار جامعه‌شناختي در يادداشت‌هاي صدرالدين عيني» گذرانده‌اند،‌ مي‌نويسد: «يادداشت‌ها» انبوهي از خاطره‌­نوشته‌هايي است كه اغلب از بهره‌ي ادبي مناسب برخوردار است و آن‌چنان­که لوسين گلدمن مي‌نويسد نماينده‌ي ايدئولوژي و طرز تفكر گروه، طبقه و جامعه‌اي خاص را می­توان در آن به وضوح ديد. مؤلف با فاصله گرفتن از زمان وقايع، فرصت تأمل و بازانديشي و روايتِ بهترِ خاطراتش را از كودكي تا 27 سالگي، از روستاي زادگاهش تا بخاراي دو دهه‌ي پاياني قرن 19 و اوايل قرن 20 به دست مي‌آورد و با دقت نظري شگفت‌انگيز، دريايي از اطلاعات مختلف را در اين اثر ارزشمند فراهم مي‌كند و به اين جهت، آن را دايره‌المعارف بخاراي يكصد و بيست سال پيش مي‌توان خواند. زبان اين اثر درخور شگفتي و تحسين است. زباني سرشار از واژه‌هاي شيوا و اصيل فارسي كه بررسي مقوله‌ي زبان‌شناسي آن، خود رساله‌اي مفصل خواهد بود. شايد بتوان اذعان كرد كه يادداشت‌ها آخرين اثر كامل پل ارتباطي ميان زبان فارسي قديم ايران و ماوراء‌النهر است كه از دريچه‌ي آن نثر زيبا و گيراي تاريخ بيهقي و چهار مقاله‌ي نظامي عروضي را مي‌توان ديد. يادداشت‌ها، نه تنها از جنبه‌ي زباني، بلكه از جهت وقايع­نگاري نيز سخت به تاريخ بيهقي مي‌ماند... عيني توجهي حيرت‌آور به جزئيات دارد، به‌گونه‌اي كه اين اثر هشتصد صفحه‌اي را در هشت هزار صفحه مي‌توان تحليل نمود.»[7]

يادداشت‌هاي صدرالدين به قول مصحح اثر، بخشي از فرهنگ وطن ماست و «با اين نظرگاه وطن من و شمايي كه به زبان فارسي تكلم مي‌‌كنيم، منحصر به جغرافياي امروز اين ايران نيست. اين وطن اگر مصر و عراق و شام نباشد، البته خوارزم و سمرقند و غزنين و بلخ و كابل هست و كشمير و لاهور و پهنه‌ي وسيعي از اقليم هند، به عبارتي جامع‌تر، همه‌ي سرزمين‌هايي كه مردمش با ما زبان و فرهنگ مشترك دارند، نيز هم با توجه بدين نكته، هموطنان ما نه تنها فردوسي و سعدي و حافظ‌اند، كه رودكي سمرقندي و نظامي گنجوي و خاقاني شرواني و سنايي غزنوي و امير حسین دهلوي و اقبال لاهوري و امير عليشيرنوايي و فيضي دكني و مولوي بلخي و سعدالدين قونوي و عيني بخارايي و... صدها فقيه و حكيم و دانشمند و شاعر و نويسنده درشمول اين دايره‌ي وسيعي قرار مي‌گيرند كه قلمرو فرهنگ و زبان فارسي بوده است و هست. فرهنگِ بارآوري كه جوهر تعاليم اسلامي را درخود كشيد و روي از نژادپرستان اموي برتافت و مبلغ تعليمات خيرالبشر در جناح ممالك اسلامي شد.»[8]

استاد صدرالدين عيني، در اوايل دهه‌ي 1950 ميلادي در اتحاد جماهير شوروي و تاجيكستان به شهرت و احترامي درخور دست يافت. در سال 1951 به رياست فرهنگستان علوم تاجيكستان برگزيده شد. سيرجاني معتقد است علت اين‌كه محدوده‌ي يادداشت‌ها تا حدود انقلاب اكتبر روسيه پايان مي‌يابد به‌علت ملاحظات خاص و خفقان كمونيستي بوده است.[9] و اين گمان مقرون به واقع است زيرا وجود امثال عيني در شوروي هم بعداً تحمل نمي‌شد و حاملان فرهنگ‌هاي ديرپا و غني در فرارودان، همواره مانند نمادي از ناسيوناليسم ارتجاعي و خرده‌بورژوازي سنتي تلقي و نفي مي‌شدند. به‌هر حال، علي­رغم همه­ی مسائل و برخي نقد‌هاي اين‌چنيني، بخش اعظم «يادداشت‌هاي» استاد عيني و متن كامل «تاريخ انقلاب فكري در بخارا» اينك در اختيار ماست. زبان روايي و نثر ساده‌ي استاد عيني، اگر با حوصله و دقت خوانده شود براي خواننده‌ي امروزين ايراني سرشار از پند و آموزش تاريخ و ظرايف زبان فارسي است. گنجايش‌هاي ازيادرفته و واژگان و تركيبات كارساز براي مفاهيم كنوني به ما عرضه مي­كند. پر است از ظرائف و طرائف زباني و معنايي و عبرت‌هاي تاريخي «افزون بر اين، نحوِ پارسيِ زيباي ماوراءالنهر در سمرقند و بخارا و تاجيكستان كه شباهتي گسترده به زبان نياكان ما دارد در اين اثر به بهترين شيوه ديده مي‌شود. تاريخ وسيع و پرمرارت مردمان پارسي زبان در آن سامان، در نيمه‌ي دوم قرن 19  و اوايل قرن بيستم و سپس سيطره‌ي كمونيست‌ها بر روسيه و تشكيل كشوري به‌ نام اتحاد جماهير شوروي در اين آثار به دقت قابل رديابي و فهم و تعليل تاريخي است. تاريخي كه به گفته‌ي دانشور بزرگ تاجيك، صدر ضياء شريفجان مخدوم، بر انسان‌ها چنان مي‌كرد كه اين‌گونه شكايت بر قلم مي‌رفت: «امروز نه قوتِ رفتار دارم، نه طاقتِ گفتار... اين چند نامربوط را، بدون آن­كه قلم را ببينم و يا خود صفحه را ديده توانم، به هزار افسوس و ندامت نوشتم. شب رفت و حديث ما به پايان نرسيد...»[10].

صدرالدين عيني شرح دقيق و توصيف‌هاي ظريف از وضع و اقليم و آدم‌ها و هنر و معماري و معيشت و اخلاقيات ساكنان بخارا دارد. از نظر تاريخ­نگاري به نويسندگان مكتب آنال مي‌ماند و به لحاظ ادبي به بالزاك تشبيه شده است كه با دقتي ژرف و هدف­دار، آن‌چه را گزينش مي‌كرد در كنار هم قرار مي‌داد تا تصويري واقعي و عالي از يك صحنه، يك زمان، يا يك شهر ارائه دهد. اما به گمان ما بيشتر شبيه آثار ديكنز است كه نهايتاً بي‌طرف نيست، بلكه احوال مردمان شرافتمند را در ميان نانجيبان و حالات بيچارگان و مفلوكان را در ميان ستمگران و زراندوزان تصوير مي‌كند. كارش در ترسيم فقر و درماندگي و رنج‌هاي بي‌پايان مردمان ساده‌دل و بي‌پناه كم‌نظير است و چنان حس همدلي خواننده را برمي‌انگيزد كه او به صورت غريزي خود را همذات موصوفانِ مذكور مي‌پندارد. افزون بر اين‌ها، تاريخ دقيق و نقادانه‌اي از ادب فارسي، تاجيكي و سرگذشت شاعران و هنرمندان و علماي اين ديار در نيمه‌ي دوم قرن هجدهم و دهه‌هاي نخست قرن نوزدهم ارائه كرده است كه هيچ منبعي با آن برابري نمي‌كند. براي نمونه:

«من در بزم­گردي‌هايم، با همه‌ي مردم شهر بخارا و اطراف آن حالدان شدم. بيشترين اين‌‌ها كاسب، سپس عرابه‌كش، مشكاب، گلكار، درودگر و مانند اين‌ها بودند. اين‌ها عموماً آدمانِ خاكسار، خوش معامله و خوش‌گپ بودند. البته همه‌ي افرادِ اين گروه‌هاي مذكور، بزم‌گرد و بزمي نبودند. اما آن‌هايي كه از اين گروه بزمي و بزم‌گرد شده بودند، قريبِ همگي گپ‌دانِ حاضر جواب، و با وجودِ بي‌سوادي شعرخوان و بعضي‌هاشان شعرگوي هم بودند؛ سخن‌هاشان هميشه دوخوره، دو معني‌دار، و دشنام‌هاشان قريب هميشه با كنايه و استعاره بود. مثلاً كسي لاف زند، يكي از آن‌ها مي‌گفت: «بسيار بالا نرو كه از بلندي افتادگان از جايشان خيسته نمي‌توانند»... اين آدم‌ها در مردي‌گري خيلي عاليجناب بودند. اگر در بزم‌هاشان از گذرهاي دوردست، يكان جواني بيگانه آمده باشد، در آخرِ بزم، او را به خانه‌اش مي‌رساندند كه از آدمانِ ميرشب يا دزدان به او ضرري نرسد. در دوستي تا قربان كردن جانشان تيار بودند و در دشمني هم بي‌امان، وليكن مردانه‌وار بودند...»[11].

صدرالدين عيني كتاب «يادداشت‌ها» را با اين دو بيت سروده‌ي خود آغاز مي‌كند كه عصاره‌ي همه‌ي حرف‌هاي اوست:

«اين خانه ز خشت كهنه انداخته‌ام          در وي جشنــي زرفتـگان ساخته‌ام

تــا اهــل زمانِ ما بدانند كه من           يك عمر جواني به چه راه باخته‌ام.»[12]

اما «تاريخ انقلاب فكري در بخارا» از امهات متون تاريخي در حوزه‌ي ايران بزرگ يا ايران فرهنگي است.[13] اين اثر شرحي دقيق از تحولات اجتماعي و سياسي، و خصوصاً دگرگوني‌هاي فرهنگي در بخارا و تبديل آن از اقليمي ايراني و پارسي‌زبان به مستعمره‌اي شكنجه شده در گوشه‌ي كشوري غريب است. جايي كه فرهنگ ـ علي‌الخصوص فرهنگ دري ـ جرم بزرگي محسوب مي‌شد. تنها يك نمونه از اين كتاب، براي درك آن‌چه در اين اثر آمده و بر اين ديار رفته، به قلم شيواي شادروان استاد عيني كافي است:

«بعد از بسته شدن مكاتب، در خانه‌ي ميربرهان­الدين قاضي كلان، براي اداي تبريكات گويا مجلسي آراسته شد. علما كه چندگاه باز مسأله­ی مكتب را فراموش كرده، در پي از اين قبيل مشغله‌ها نمي‌گشتند، يك­باره در جنبش آمده، يك‌يك، دودو، چارچار، به خانه‌ي قاضي كلان آمده، او را به اين مظفريتِ كبرا و موفقيتِ عظما تبريك مي‌نمودند. قاضي كلان نيز گويا شهري را فتح كرده باشد، يا عالَمي را به اسلام آورده باشد، يكي بر صد باليده، از هنرمندي و كارگزاري خود لاف‌ها مي‌زد و مي‌گفت: اين كار (يعني بستن مكاتب) در اين زمان ناشدني بود. فقط من به اعانت روح پدر (؟) و يارمندي شريعت (؟) در اين دولت كامياب شدم. گويا كه من همين روز در بخارا قاضي كلان گرديدم، و كذا و كذا...»[14].

 

سوتیترها:

سرگذشت فرهنگ و زبان مردم تاجيكستان، همچون سرگذشت سياسي و اجتماعي‌شان، بسيار پرحاشيه و دردناك بوده است

 با وجود رنج‌ها و نابساماني‌هاي فراوان، دانشوران تاجيك در برابر حوادث ايستادگي كرده و فرهنگ و ادب و زبان دري را پاس داشته‌اند

 صدرالدين عيني را نه فقط بزرگ‌ترين فرهنگ­مرد تاجيكستان، بلكه «پدر» ملت تاجيك ناميده و لقب «استاد» را براي او مسلم داشته‌اند

 فرهنگ تاجيكي كه از زيباترين تجليات زبان فارسي و همخون و برادر فرهنگي ايراني است، به رغم همه‌ي ناملايماتِ تاريخي، هنوز زنده و شاداب به حيات خود ادامه مي‌دهد

 وجود امثال عيني در شوروي هم تحمل نمي‌شد و حاملان فرهنگ‌هاي ديرپا و غني در فرارودان، همواره مانند نمادي از ناسيوناليسم ارتجاعي و خرده‌بورژوازي سنتي تلقي و نفي مي‌شدند

 عینی از نظر تاريخ­نگاري به نويسندگان مكتب آنال مي‌ماند و به لحاظ ادبي به بالزاك تشبيه شده است، كه با دقتي ژرف و هدف­دار، آن‌چه را گزينش مي‌كرد در كنار هم قرار مي‌داد تا تصويري واقعي و عالي از يك صحنه، يك زمان، يا يك شهر ارائه دهد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1] ـ میراحمدی، مریم؛ قوم تاجيك و فرهنگ تاجيكي در آسياي مركزي،  مجله مطالعات آسياي مركزي و قفقاز، شماره 4، بهار 1372، صفحات 77 و 78.

[2] ـ درباره‌ي تحولات تاجيكستان در سده‌ي بيستم ميلادي علاوه بر مقاله‌ي خانم استاد مريم ميراحمدي مي‌توان منابع زير را هم ديد:

ـ بنیگسن، الکساندرو مری براکس آپ؛ مسلمانان شوروي؛ گذشته، حال و آينده، ترجمه‌ي كاوه‌ي بيات، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1371.

ـ آسياي ميانه؛ مجموعه مقالات تاريخي، ترجمه‌ي كاوه بيات، دفتر پژوهش‌هاي فرهنگي، 1376.

ـ شکورزاده، میرزا؛ تاجيكان، آريايي‌ها و فلات ايران، انتشارات سروش، 1383.

ـ عینی، صدرالدین؛ تاريخ انقلاب فكري در بخارا،  انتشارات سروش 1381.

ـ عینی، صدرالدین؛ يادداشت‌ها، به كوشش سعيد سيرجاني، آگاه، 1362.

درباره‌ي اقليم‌شناسي، تحولات جمعيتي و مسائل عمومي ژئوپوليتيكي و نيز منازعات داخلي پس از فروپاشي شوروي نيز اين كتاب‌ها مفيدند:

ـ فن برکه، آسترید و والنتین بوشکف و آشوت مانوچهریان؛ جنگ داخلي تاجيكستان 1997ـ1992، ترجمه­ی لادن مختاري و علي رحماني، دفتر مطالعات سياسي و بين‌المللي وزارت امور خارجه، 1381.

ـ تاجيكستان، دفتر مطالعات سياسي و بين‌المللي وزارت امور خارجه، 1387.

[3] ـ شرح اين موضوع در كتاب معروف عيني به‌نام «جلادان بخارا» و برخي داستان‌هاي وي مذكور است. از اين اثر تنها بخش كوچكي در ايران به صورت مقاله چاپ شده و لازم است كل آن و بلكه مجموعه آثار استاد عيني از خط سيريليك به خط فارسي گردانده و توسط مؤسسات فرهنگي معتبري نظير فرهنگستان باز چاپ و منتشر شود.

[4] ـ ضیاء، صدر؛ نوادر ضيائيه، به كوشش ميرزا شكورزاده، انتشارات سروش، چاپ اول، 1377، ص 14.

[5] ـ بچکا، یرژی؛ ادبيات فارسي در تاجيكستان، ترجمه­­ی محمود عباديان و سعيد عبانژاد هجران­دوست، مركز مطالعات و تحقيقات فرهنگي بين‌المللي، چاپ اول، 1372، ص 129.

[6] ـ زندگي‌نامه و بيوگرافي صدرالدين عيني، فرهنگ، مهر 1373، ص 96.

[7] ـ همدانی، آزیتا؛ معرفي رساله «ساختار جامعه شناختي در يادداشت‌هاي صدرالدين عيني.»، زمستان، 1386، ص اول، سايت دانشگاه تهران.

[8] ـ عینی، صدرالدین؛ یادداشت­ها؛ به­کوشش سعيدي سيرجاني، آگاه، ص دوازده

[9] ـ همان، شرح و دلايل اين موضوع در صفحات بيست و نه تاسي و دو آمده است.

[10] ـ نوادر ضيائيه، همان، ص 16.

[11] ـ يادداشت‌ها، همان، ص 408.

[12] ـ همان، ابتداي كتاب

[13] ـ جزئيات تكنيكي و شرح تاريخچه نگارش، گزينش و سانسور و ترجمه و چاپ و بالاخره پيدايش اصل دست‌نوشت استاد عيني در مقدمه «تاريخ انقلاب فكري در بخارا» به قلم فرزند صدرالدين عيني، كمال‌الدين صدرالدين‌زاده عيني آمده و خود بخشي از اين تاريخ دردناك و عبرت‌آموز است. رك به مقدمه: كتابي كه هفتاد سال در زندان بود.» صفحات 1 تا 15.

[14] ـ تاريخ انقلاب فكري در بخارا، ص 84.

سيد مسعود رضوي



 
  
نام

پست الكترونيك
نظر شما
کد امنیتی

 

 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.