هفته نامه تاريخ شفاهي
 



 
          شماره 136    |    1 آبان 1392

   


 



یادداشتی بر ایستگاه دهلران به کوشش مرضیه نظرلو

صفحه نخست شماره 136

کتاب‏ها‏ی صلواتی برای خاطرات صلواتی

عبارت دفاع مقدس همواره مفاهیمی به ذهن متبادر می‏سازد که بیشتر بوی خون و باروت می‏دهند. اما در کنار رزمندگانی که حماسه‏ها‏ی بیشماری، طی هشت سال جنگ تحمیلی آفریدند، کسانی نیز حضور داشتند که کمی آنسوتر از خون و باروت، چشم به راه جان بر کفان می‏ماندند تا غبار خستگی از تن و گرد تشنگی از لب شان بشویند. ایثارگرانی که با برپایی ایستگاه‏ها‏ی صلواتی و با توزیع رایگان خوراک و شربت در جبهه‏ها‏، رزمندگان را مهیای نبرد در برابر دشمن می‏ساختند.

کتاب ایستگاه دهلران، به کوشش مرضیه نظرلو، تلاش دارد تا با گردآوری خاطرات حسن رنجبر کهن، به بازگویی گوشه‏ای از فعالیت‏ها و کوشش‏ها‏ی ایثارگرانی که در ایستگاه‏ها‏ی صلواتی خدمت رسانی می‏کردند، بپردازد. تلاشی که تا کنون کمتر مورد توجه پژوهشگران عرصه دفاع مقدس قرار گرفته و تا اندازه‏ای از دید نویسندگان کتاب‏های جنگی پنهان مانده.

کتاب ساختاری مصاحبه‏گونه دارد که شیوه مرسوم و استانداردی در تاریخ شفاهی است. مصاحبه‏کننده ‏با طرح سوالات هدفدار و برنامه‏ریزی شده، سعی می‏کند تا خاطرات مفید و ارزشمندی را از ذهن غبار گرفته گوینده خاطرات بیرون کشیده و در حافظه تاریخ ثبت کند. مصاحبه با معرفی خاطره‏گو آغاز می‏شود که در ادامه به بیان خاطراتی از کودکی حسن رنجبر و خاطرات وی از جنگ جهانی دوم و کودتای بیست و هشت مرداد و انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی می‏انجامد.

کتاب از سه فصل اصلی تشکیل شده است؛ فصل اول دربرگیرنده خاطرات حسن رنجبر از بدو تولد تا آغاز جنگ است. فصلی که خاطرات خواندنی و کارآمدی در آن به چشم نمی‏خورد. خاطره‏گو صرفاً به نقل خاطرات پراکنده‏ای از دوران کودکی و تحصیل و مشاغلی که از سنین نوجوانی در آنها فعالیت می‏کرده، پرداخته و بخشی دیگر از آن را به درگیری‏ها‏ی دوران کودتا 28 مرداد و انقلاب اسلامی و روزهای آغازین جنگ و مشکلاتی که در رابطه با فعالیت‏های اقتصادی‏اش متوجه بوده، اختصاص داده است. دو فصل بعدی کتاب شامل آغاز جنگ تا احداث ایستگاه صلواتی دهلران و احداث ایستگاه صلواتی دهلران تا پایان جنگ است. فصولی که به نوعی می‏توان علت و انگیزه پیدایش کتاب را به آن مرتبط دانست. هرچند که به نظر نمی‏رسد این گونه کتاب‏ها نیاز به فصل‏بندی داشته باشند. معمولا فصل‏بندی کتاب به منظور جدا کردن زیرشاخه‏ها‏ی متعدد درباره یک موضوع خاص است. ولی در کتاب حاضر، جدا کردن فصول با این کلیت، هیچ کمکی به درک خواننده و دریافت پیش آگاهی از خاطرات نمی‏کند.

باری... در دو فصل آخر کتاب، که شامل خاطرات پنج ساله حسن رنجبر از جبهه و راه‏اندازی ایستگاه صلواتی در کرخه و دهلران است، علیرغم جذابیت‏های ذاتی نوع فعالیت خاطره‏گو، متاسفانه مصاحبه‏کنندگان محترم، احتمالاً به دلیل عدم تجربه و آگاهی نسبت به مسایل جبهه و جنگ و اتفاقات مهمی که آن زمان در آن خطه از کشور به وقوع پیوسته، عنان اختیار را در کف خاطره‏گو رها کرده و بدون هدایت آگاهانه، صرفاً به ضبط خاطرات به شدت شخصی مصاحبه‏شونده اکتفا کرده‏اند. مثلاً در جایی از کتاب، مصاحبه‏کننده ‏از نحوه کمک‏رسانی به مناطق می‏پرسد ولی خاطره‏گو به جای آنکه پاسخ شایسته‏ای به این پرسش بدهد، دو صفحه از کتاب را با خاطره‏ای از رساندن بار نمک با کامیون به جبهه پر می‏کند! یا در جایی دیگر در پاسخ به این پرسش که اقلام مورد نیاز را از کجا تهیه ‏می‏کردید، خاطره‏گو دو خط اول را به پاسخ و سه صفحه دیگر را به نقل خاطره‏ای از ساختن یک میل‏لنگ برای کارخانه یخ‏سازی اختصاص می‏دهد. مقصود آنکه، خواننده به امید یافتن ذهنیت جامع و کاملی از ساختار ایستگاه‏ها‏ی صلواتی و نحوه تجهیز شدن و مدیریت آن، این کتاب را خریداری کرده ولی آنچه در پایان کتاب حاصل می‏کند تنها مشتی خاطرات شخصی آقای حسن خان رنجبر کهن است. شاید بهتر بود که مصاحبه‏کنندگان محترم، پیش از شروع مصاحبه، به اندازه کافی درباره موضوع مورد مصاحبه اطلاعات کافی بدست می‏آوردند، سپس به سراغ خاطره‏گو می‏رفتند تا بتوانند حفره‏ها‏ی تاریخی این بخش از تلاش‏های ایثارگران دفاع مقدس را به وضوح به تصویر درآورند.

انتظار دیگری که از این اثر می‏توان داشت، روایت و برجسته نشان دادن نقش خاطره‏گو و امثال ایشان در جبهه‏ها‏ست که تلاش آفرینندگان کتاب در این زمینه هم عقیم مانده. خواننده با مطالعه کتاب سرانجام به این نتیجه می‏رسد که رزمندگان هنگام رفت و آمد به خط مقدم، از مقابل ایستگاه صلواتی عبور می‏کردند و یک کاسه آب‏دوغ خیار نوش جان می‏کردند و گاهی نیز یک لیوان شربت خاکشیر و آبلیمو می‏نوشیدند و والسلام! خاطره‏گو نیز این میان برای تهیه و تدارک آبلیمو و شکر و خاکشیر و یخ، مدام در رفت و آمد بوده. در حالی که جای آن داشت که محور گفتگوها بیشتر حول علت وجودی ایستگاه‏ها‏ی صلواتی، تاریخچه آن، هدف از تاسیس، چگونگی تامین منابع و اینکه زیر نظر چه سازمان یا نهادی مدیریت می‏شدند، می‏گشت تا پرداختن به خاطرات نه چندان دلچسب و خواندنی حسن رنجبر که گویی در تلاش برای پررنگ کردن نقش خود، نقاط مهم و گفتنی را از یاد برده است.

همان طور که در مقدمه کتاب آمده، هدف از جمع‏آوری چنین خاطراتی، حفظ و ماندگاری این رشادت‏ها‏ در عرصه دفاع مقدس و انعکاس رویدادهای جنگ است تا بتوانیم گنجینه‏ها‏ی گرانبها و ماندگار این عزیزان را برای آیندگان باقی بگذاریم. که به زعم حقیر هیچ کدام از این اهداف در این کتاب محقق نشده و اثر حاضر عاری از هرگونه رشادت یا بازتاب رویدادهای جنگ هشت ساله است. سرکار خانم ‏مرضیه نظرلو هم در پیشگفتار، کتاب حاضر را نمایانگر زوایای پنهان از حماسه ای جاودان در قرن معاصر قلمداد کرده‏اند ولی در ادامه به دلایلی تلاش خود را بی ثمر دانسته و همه تقصیرها را بر گردن حافظه خاطره‏گو انداخته و خود، از مسئولیت شانه خالی کرده است.

با این همه، ایستگاه دهلران را می‏توان به عنوان اثری در خود اعتنا به لحاظ ساختاری به حساب آورد. شیوه مصاحبه و تدوین کتاب، نحوه پیاده‏سازی مصاحبه و عدم دخل و تصرف تدوینگر در متن اصلی برای جذابیت کاذب بخشیدن به کتاب، آوردن پرسش و پاسخ‏ها‏ در متن اصلی، نوشتن پاورقی‏ها‏ی متناسب و به جا برای اصطلاحات و واژه‏ها‏یی که نیاز به توضیح دارند، ذکر منابعی که در پاورقی از آنها استفاده شده و نوشتن فهرست اعلام و منابع و اسناد در ضمایم انتهایی کتاب از جمله نکات بسیار مثبت کتاب به شمار می‏رود که در آثار مشابه کمتر به چشم خورده است. البته نبود زیرنویس برای اسنادی که در ضمیمه آمده، یکی از ضعف‏های عمده در ساختار این اثر محسوب می‏شود که شاید سهواً از قلم افتاده باشد. اما بزرگترین خلا این کتاب که می‏توانست پل محکمی میان خواننده و خاطره‏گو ایجاد کند، عکس‏های حسن رنجبر از دورانی بود که در ایستگاه‏ها‏ی صلواتی خدمت می‏کرد. تصاویری که گویای بسیاری از ناگفته‏ها‏ست و کمک می‏کند تا خواننده، تصاویر ذهنی دقیقتری نسبت به وقایع و توصیفات خاطره‏گو بدست آورد.

شاید ایستگاه دهلران را به لحاظ ساختار محکم و رعایت استانداردهای نوشتاری، بتوان نمونه و الگوی مناسبی از این گونه آثار در حوزه تاریخ شفاهی و خاطره‏گویی دانست اما جدای از نام کتاب که هیچ حساسیت و سلیقه‏ ای در انتخاب آن به کار نرفته، جای تاسف است که وجود برخی اغلاط نوشتاری که از نگاه ویراستار دور مانده، اندکی به اعتبار کتاب خدشه وارد کرده. مثلاً در صفحه 48 کتاب نام اسلحه ژ3 به صورت «ژث» نوشته شده!! در حالی که نام کامل این سلاح آلمانی Gewehr 3 است که به اختصار G3 و در زبان فارسی به شکل ژ3 نوشته می‏شود. یا مثلاً در صفحه 82 کتاب آمده: «پدر قبادی نابینا بود اما حس [بینایی‏اش] خیلی قوی بود!!! چگونه یک آدم نابینا می‏تواند حس بینایی قوی‏ای داشته باشد؟! در صفحه 89 کتاب هم می‏خوانیم: «بین دشت عباس و شرهانی سربازی را کنار جاده سوار کردم. جلوی دنده فراویل!!! [از گیربکس نیرو را به موتو پیکان منتقل می‏کند] پیکان یک حفاظ دارد که [مال] ماشین من کنده شده بود». در همین دو خط از کتاب، سه غلط املایی، محتوایی و دستوری وجود دارد که بهتر بود ویراستار محترم به این نکات دقت بیشتری می‏کردند. دنده فلایویل به غلط فراویل نوشته شده (غلط املایی)، توضیح مکانیکی آن نیز نادرست است (غلط محتوایی) و کلمه مال که در قلاب آمده در محاوره به کار می‏رود نه در نوشتار. در صفحه 103 کتاب هم نوشته شده: «از آن خاطرخواه‏ها‏ی اصیل انقلاب و امام حسینی بود!!» که البته منظور خاطره‏گو امام خمینی(ره) بوده که در حروفچینی سهواً امام حسینی نوشته شده.

بهرتقدیر کتاب ایستگاه دهلران را می‏توان تلاشی مقدس و در عین حال عقیم در عرصه تاریخ شفاهی دفاع مقدس خواند. شاید اگر خالقان اثر تجربه و تبحر کافی در زمینه دفاع مقدس و نوع فعالیت خاطره‏گو داشتند، مسلماً اثری بهتر و خواندنی‏تر می‏توانستند خلق کنند که جدای از جذابیت‏ها‏ی محتوایی، از جذابیت‏ها‏ی بصری و ساختاری نیز برخوردار باشد.

ناصر زاغری تفرشی



 
  
نام

پست الكترونيك
نظر شما
کد امنیتی

 

8 آبان 1392
محمد مهدی عبدالله زاده
سلام صرف نظر از محاسن و محدودیتهایی که در این نقد وجود دارد، نقد شما امری درخور تحسین است که امید دارم در هر شماره با یک کتاب تاریخ شفاهی آشنا شویم ضمن آنکه مطالبی را هم میآموزیم. موفق باشید

 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.