هفته نامه تاريخ شفاهي
 



 
          شماره 123    |    26 تير 1392

   


 



از تقابل قدرت در قیام مسجد گوهرشاد تا تقابل اسناد و خاطرات

صفحه نخست شماره 123

مقدمه 

مقاله «تقابل اسناد و خاطرات در قیام مسجد گوهرشاد» نگارش آقای غلامرضا آذری خاکستر در شماره 122 هفته نامه تاریخ شفاهی مورخ 19 تیر 1392، با رویکردی نستا جدید به عدم تطابق خاطرات با اسناد در موضوع قیام مسجد گوهرشاد پرداخته است. این نوشتار در پاسخ به مقاله مذکور، ضمن ریشه یابی قیام باعنایت به ساختار قدرت سیاسی در مشهد عصر رضاشاهی، در صدد ارائه تحلیلی نو از قیام مذکور با استناد به خاطرات است‏. ناگفته نماند که با توجه به شرایط اختناق حاکم، به نظر می‏رسد که  تنظیم و ارسال گزارشات مربوطه از قیام و عوامل آن در چارچوب همان ساختار قدرت معنا پیدا می‏کرد. از این رو تا ماهیت آن ساختار آشکار نشود، شاید نتوان اسناد مذکور را مورد قضاوت علمی  قرار داد. بنابراین اسناد و خاطرات در این قیام می‏تواند مکمل هم واقع شوند نه مقابل هم. هر چند به ظاهر تقابل دو نهاد اصلی قدرت (والی و تولیت) در مشهد منجر به تولید دو نوع منبع متناقض شده است. کما اینکه کلیه اسناد قیام توسط نهادهای دولتی و غالب خاطرات به خصوص خاطرات 20 نفر شاهدی که یادمانده های آنان در کتاب قیام مسجد گوهرشاد آقای سینا واحد آمده است، متعلق به افرادی است که به نوعی تعلق خاطر به تولیت داشته و اقدامات او را در سروسامان دادن به موقوفات آستانه را ستوده اند. اما تحلیل ماجرا در راستای همان نگاه ساختاری می‏تواند، بحث تقابل اسناد و خاطرات را به مکمل بودن آن دو تبدیل کند. البته در همین آغاز قابل ذکر است که به نظر می‏رسد نگاه ایدئولوژی به قیام مذکور در بعد از انقلاب، مانع بررسی علمی آن شده است. کما اینکه این رویکرد با گذشت زمان تقویت شده و نوعی نگاه قداست گونه بر قیام و بانی آن بهلول (باعناوینی چون اعجوبه قرن و...) سایه افکنده است.

طرح مساله:

رضاشاه در سال 1313 به اتفاق نخست‌وزیرش محمدعلی فروغی به ترکیه سفر نمود. پس از بازگشت از این سفر چهل روزه، تصمیم به انجام برخی اصلاحات در امور گرفت. تا ایران را همچو ترکیه به مظاهر تمدن غرب آشنا نماید. از آن جمله کشف حجاب و تغییر کلاه پهلوی به کلاه شاپو بود. این تغییر اجباری در نقاط مختلف کشور با مقاومت هایی مواجه شد. در شهر مذهبی مشهد، این مقاومت شدید بود. کما اینکه پیرامون اجرای آن بین دو قدرت اصلی شهراختلاف نظر ایجاد شد. پاکروان استاندار به‌ کارگیری زور تاکید داشت، اما اسدی نایب التولیه آستانه قدس با عنایت به فضای مذهبی و زواری مشهد به روش مدارا و مسالمت آمیز اعتقاد داشت. محمد ولی خان اسدی فردی مقتدر و کار آزموده بود که طی قریب یک دهه، تحول اساسی در اداره موقوفات وسيع آستان قدس ایجاد کرده بود. از این رو بین مردم مشهد و نیروهای مذهبی محبوبیت داشت. معمولا نایب التولیه به طور مستقيم و غير مستقيم اداره مجموعه نهادها و گروه‏هایی از قبيل: ادارات آستانه، زمين هاي موقوفه، مدارس ديني، تشکل هاي مذهبي، هيات هاي عزاداري، حوزه علميه، علما، وعاظ، طلاب و غيره را به عهده داشت. مجموع اين عوامل کانون قدرت بزرگي ايجاد مي کرد که غالباً با قدرت رسمي دولت در استان يعني والي(استاندار) و تمامي نهادهاي تحت اختيار او اعم از نيروهاي لشکري و کشوري اصطکاک پيدا مي کرد. نکته درخور توجه اين که هر دو فردي هم که در راس دو کانون قدرت مذکور قرار مي گرفتند، توسط خود شاه انتخاب مي شدند.
به هر حال بعضا اين دو قدرت موازي در رقابتي آشکار و پنهان با يکديگر به مبارزه پرداخته و سعي مي کردند يکي بر ديگري غلبه يابد. علت بنيادي اين چالش صرف نظر از روحيات متوليان امر و فضاي حاکم بر جامعه، غالباً به دليل تداخل حوزه کاري و فعاليت هاي اقتصادي، اجتماعي و سياسي همديگر بود. در اين ميان هميشه عناصر فرصت طلبي نيز در کمين بودند که به اين تحرکات دامن زده و در پي بهره برداري باشند. به طوری که اين فرايند به تدريج، دو کانون قدرت مذکور را به دو پايگاه توطئه عليه يکديگر تبديل مي کرد، بعضا هر يک از آنها با ارسال گزارش هاي جعلي به مرکز، سعي مي کردند ضمن جلب نظر موافق شاه و ساير ارگان های مرکز، موقعيت رقيب را تضعيف کرده و او را زير سلطه خود درآورند. در برخي مواقع که دامنه اين چالش گسترش مي يافت شاهان پهلوي معمولاً يک فرد را به عنوان استاندار و نايب التوليه انتخاب مي کردند از آن جمله مي توان به انتخاب فتح الله پاکروان بعد از قيام گوهرشاد و باقر پيرنيا و به خصوص عبدالعظيم وليان در اواخر دوره محمدرضاشاه اشاره کرد. با عنايت به اين چارچوب تاريخي،  ضمن ارائه تحلیلی از ماهيت قيام مسجد گوهرشاد، وقایع عمده آن براي مورد بازکاوي قرار مي گيرد.

 الف- تحلیلی بر قیام مسجد گوهرشاد
1- نايب التوليه آستان قدس رضوي در آستانه قيام:
 محمدولي خان اسدي، نايب التوليه آستان قدس رضوي از سوي رضاشاه، طي 9 سال (1314-1305) احراز اين سمت نه تنها محبوبيت و نفوذ اجتماعي بالايي در استان به دست آورد، بلکه توجه ويژه شاه را نيز جلب کرد. او در سال 1257 شمسي در بيرجند تولد يافت، هوش و کارداني فوق العاده اش، وي را به سمت دستگاه حاکم وقت محلي، يعني محمدابراهيم خان شوکت الملک امير قائنات و پدر امير اسدالله علم سوق داد. در آغاز امور آبادي هاي امير را به عهده گرفت، اما مدتي بعد به پيشکاري او ارتقا يافت. چند سال بعد وقتي در پي کودتاي سوم اسفند 1299، کلنل محمدتقي خان پسيان، فرمانده وقت ژاندارمري خراسان، از همراهي با کودتاگران سرباز زد، اسدي از جانب امير قائن، مأموريت يافت تا با نامبرده مذاکره کند، هر چند اين مذاکرات با شکست مواجه شد، ولي شهرت پيشکار امير را در سطح کشور به دنبال آورد، به گونه اي که احمدشاه به پيشنهاد امير، او را از لقب مصباح ديوان به لقب مصباح السلطنه مفتخر ساخت. آخرين سمت مصباح-السلطنه در اين زمان، انتصاب مقام نايب الحکومه قائنات بود زيرا مدتي بعد، او با حمايت امير به عنوان نماينده سيستان و زاهدان به مجلس شوراي ملي- دوره چهارم- راه يافت، که اين مقام را در دوره پنجم و ششم نيز حفظ کرد.

محمدولي خان در تمام اين ادوار، به عنوان يکي از نمايندگان طرفدار رضاخان عمل کرد، به گونه اي که بعد از تغيير سلطنت از قاجاريه به پهلوي، رضاشاه او را به نيابت توليت آستان قدس رضوي انتخاب کرد. او نيز نمايندگي مجلس ششم را کنار گذاشت و با لقب جديد مصباح التوليه به خراسان عزيمت نمود. تلاش هاي او در عمران و آبادي املاک آستانه و ازدياد درآمد موقوفات و ايجاد نظم و نسق در امور، تحولي شگرف در منطقه ايجاد کرد. سندي در آرشيو اسنادآستان قدس رضوي حاکي از تهيه دستور العملي از سوي ايشان در سال 1306 در خصوص رعايت انضباط اداري در آستانه و لزوم قاطعيت در برخورد با متخلفين است.(1) او طي چند سال فعاليت موفق شد ميزان درآمد آستانه را از 250هزار تومان در سال 1305 به يک ميليون تومان در سال 1313 افزايش دهد، اين پشتکار و کاميابي چنان شوق شاه را برانگيخت که در همين سال در حضور جمعي اين گونه از اسدي تجليل به عمل آورد: «اگر من دو نفر نوکر مثل اسدي داشتم، ايران را آباد مي کردم.(2) «او حتي در جريان برگزاري مراسم جشن هزاره فردوسي-مهر 1313- در مشهد پا را از اين فراتر گذاشت و در حضور مقامات ارشد خراسان به استاندار وقت خاطرنشان نمود: «من به واسطه علاقه مفرطي که به خراسان و مشهد دارم، اسدي را در اين جا باقي مي‏گذارم والا ايشان شاغل مشاغل بزرگتري بودند.»(3) اما اين قدرت و شوکت ديري نپاييد و حسد و کينه ديگران و از جمله والي خراسان را برانگيخت.

به جرأت مي توان اسدي را از زمره کارگزاران برکشيده نسل اول و سنت گراي عصر رضاشاهي تلقي کرد که آنان کم و بيش طي يک دهه تحولي شگرف در اداره کشور ايجاد کردند، اما غالب آنان همچون: فروغي، داور، تيمورتاش و ديگران قرباني خود شاه گرديدند.

2- واليان خراسان در آستانه قيام:
 اما رقباي اسدي در اين مقطع در خراسان چه کساني بودند؟ بررسي عزل و نصب واليان ايالت در اين مدت نشان مي دهد که همگي آنان در رأس رقباي جدي او محسوب مي شدند. براي اختصار، وضعيت سه والي متأخر اين دوره مورد بررسي قرار مي گيرد. اولين آنان محمود جم بود که از همان بدو والي گري نتوانست با اسدي کنار بيايد و به ناچار از مرکز احضار شد اما بر خلاف انتظار اسدي، جم به عنوان وزير کشور کابينه فروغي(1314-1312) منصوب شد و دبير اعظم فرج الله بهرامي را به استانداري خراسان انتخاب کرد. روحيه والي جديد که طرفدار تجدد بود، اصولا با اسدي سنت گرا نمي ساخت. اما چون از مرکز و به خصوص از طرف جم حمايت مي شد، اسدي تا مدت ها نتوانست در رقابت با او کامياب شود. تا اينکه در مراسم جشن هزاره فردوسي(مهر 1313) اين فرصت را به دست آورد تا از بهرامی در نزد شاه سعايت کند و به مقصود خود نائل آيد. در آستانه اين مراسم رضاشاه به برنامه ريزي بهرامي در خصوص کيفيت مراسم سخت اعتراض کرد و ضمن فحاشي، دستور عزل وي را صادر کرد.(4)
والي جديد فتح الله پاکروان بود. عمده سوابق وي از کفالت وزير امور خارجه در کابينه مهدي قلي خان هدايت در سالهاي 1307-1306 و سپس سفير ايران در کشور شوروي و ايتاليا حکايت مي کند. پاکروان از همان بدو فعاليت، به رقابت با اسدي پرداخت. اين اختلاف در ماجراي اتحاد شکل لباس و تغيير کلاه پهلوي بيشتر شد به گونه اي که برخي آن را عامل اصلي قيام مسجد گوهرشاد تلقي کرده اند.

3- رویکرد مدارا آمیز اسدی
 بررسي رويکرد اسدي نشان مي دهد که وي در ماجراي اتحاد شکل لباس و به خصوص تغيير کلاه –که رضاشاه در پي سفر به ترکيه دستور تغيير کلاه پهلوي به کلاه شاپو(فرنگي) را صادر کرد- سياستي مصلحت جويانه در پيش گرفت. او با شناختي که از روحيات مردم و توده‏هاي خراسان داشت معتقد بود که براي احتراز از هر گونه پيشآمدي بهتر است که قانون مذکور در مشهد به تدريج اجرا گردد و در آغاز امر اجبار از آن برداشته شود، او به فراست دريافته بود که مؤمنين مذهبي مشهد به تبعيت از علما و به خصوص آيت الله العظمي حسين قمي –که به ندرت بر خلاف علماي برجسته مشهد، با برنامه‏هاي هيات حاکمه همراهي مي کرد- به مقابله با اين قانون برخاسته و اجراي آن را با مشکل مواجه می‏سازند. او حتي اين شهامت را نيز به خرج داد که اين نظرش را به شاه منتقل کند. اما متقابلاً پاکروان، صريحاً به شاه نوشت که به شرط اين که مردم از سوي نايب التوليه تحريک نشوند، او توان اجراي قانون مذکور را در خراسان دارد. شاه نظر والي خود را پذيرفت. آيت الله مرواريد از علماي برجسته وقت مشهد نيز در خاطراتش ضمن اشاره به دودستگي در ميان مقامات ارشد خراسان، نقل مي کند: «يک دسته از مقامات شهر پيرو افکار پاکروان بودند اما اسدي نايب التوليه که يک جنبه‏هايي]مثبت[ در او بود، موافق با اين امر نبود و مي گفت صلاح نيست.»(5) تا اینکه تحولات بعدی پیش بینی اسدی را تایید کرد. آیت الله قمی برای مذاکره با شاه، تصمیم گرفت شخصا عازم تهران شود.

محمد علي شوشتري خفيه نويس رضاشاه نيز که دراين مقطع از افراد متنفذ دولتي محسوب مي شد در خاطراتش نقل می‏کند، آیت الله قمی اتحاد شکل لباس را « مستهلک در تنصر» یعنی مسیحی شدن مسلمان می‏دانست. وی به گفتگوي چهار نفره ميان اسدي و پاکروان به علاوه خود شوشتري و دکتر شيخ (احياءالدوله )شهردار مشهد در آستانه سفر اعتراض آميز آيت الله قمي به تهران اشاره کرده و اضافه مي کند: پاکروان با اطلاع از قصد سفر قمي به تهران با استهزاء روحانيت و قمي اظهار نمود:«اينها شعور ندارند.» اسدي جواب داد: «آقاي قمي در رديف علماي عادي نيست،چون مرجع تقليد است؛مقلدين از او کسب تکليف مي کنند، چاره اي ندارد، چه بايد بکند. من هم که نايب التوليه هستم از نظر احترام آستانه و رعايت خدام و مردم کسب تکليف از مرکز نموده و اجازه خواسته ام اجراي امر را به تدريج نمايم. يعني در هر کشيک اعضاي آن کشيک را تبديل لباس دهم که پس از پنج روز خاتمه مي يابد» شوشتري اضافه مي کند: «اين بيان ساده اسدي جلب توجه پاکروان را نمود به طوري که من و دکتر شيخ اين معني را متوجه شديم و در همان جا مثل آن که به من الهام شد بيان اسدي ممکن است بهانه به دست پاکروان داده و مفسده ايجاد سازد.» وي تصريح مي کند: بعدها برخي اقارير پاکروان وکسب اطلاع از مخابره بعضي تلگرافات برايم مسلم شد که اين تصور درست بوده است و از آن جمله تلگراف رمزي بود که پاکروان براي شاه به اين مضمون مخابره کرده بود: «در اجراي امر مبارک ملوکانه به تغيير کلاه کوتاهي نشده، مستدعي است امر مبارک شرف صدور يابد که کارکنان آستانه هم لااقل همراهي ومساعدت کنند و آنها هم به عذر نرسيدن دستور از مرکز، اجراي امر مبارک را به تأخير نيندازند» نامبرده همين نکته را زمينه قيام گوهرشاد ذکر کرده است: «از اينجا [اختلاف آن دو ]مقدمات انقلاب مشهد شروع شد.»(6)

4- همکاری اسدی با علما
 اسدي از يک سو بيش از پيش از سوي هيأت حاکمه و شخص رضاشاه تحت فشار قرار داشت و از سوي ديگر مي خواست طبق مصالح و مقتضيات محلي مشهد عمل کند. ناچار برای حل بحران، به علما متوسل شد و از جمله با سفر آيت الله قمي به مرکز همراهی نمود تا بلکه بتواند نظر شاه را در مورد مشهد تغییر دهد و چون قمي در مرکز موفق به ديدار با شاه و مذاکره با او نگرديد، در نتيجه نقشه اسدي ناکام ماند و او بلافاصله، بهلول و احتشام رضوي را به صحنه آورد تا بتواند از راه ديگري شرايط بحراني مشهد را به استظهار شاه برساند و او را وادار سازد تا تصميم خود به اجراي قانون مذکور در مشهد را به تأخير اندازد. و چون با سرکوب خونين قيام گوهرشاد، اين تير اسدي نيز به سنگ خورد، حال نوبت رقباي او که از مدت ها پيش در کمين نشسته و نظاره گر بودند، رسيد. آنان فرصت را غنيمت شمرده و زمينه را براي سعايت از او فراهم ديدند، لذا بلافاصله دست به کار شده و با مخابره تلگرافي، ذهنيت شاه را از او برگرداندند. نکته جالب توجه اين که در برخي از خاطرات علما و روحانيون برجسته وقت، اين تحلیل از قيام گوهرشاد مورد توجه قرار گرفته است. از آن جمله حجت الاسلام علي محمد نجات از زمره علماي دستگير شده در قيام گوهرشاد مشهد، در خاطرات خود نقل مي کند: «هنگامي که از مرکز براي اسدي دستوري آمد که کشف حجاب [اتحاد شکل لباس و تغيير کلاه] بکن او عذر آورد: اين جا ارض مقدس است، مرکز علم است، نمي شود اين جا را تغيير داد» وي در ادامه اضافه مي کند؛ اسدي تا سه بار در مقابل اين دستور مقاومت کرد اما در نهايت: «رفت خدمت آقاي قمي». چون اين برنامه نيز سر نگرفت: «اسدي نواب احتشام رضوي را با اين که جزو آستانه بود] وسيله اي قرار داد و از طريق او[ انگيزه اي درست کرد که او برود توي مسجد گوهرشاد و آن انقلاب را راه بياندازد» نجات همچنين درباره بهلول خاطر نشان مي سازد: «اسدي شبانه بهلول را خواست» فرداي آن روز بهلول به منبر رفت» او در آخرين بخش از اظهاراتش درباره ساز و کار قیام تأکيد مي کند که: «حتي نقل مي کردند که اسدي دستور داده بود که آنها تمام اجاره داران املاک آستانه که در روستاهاي اطراف مشهد بودند[هم بيايند] و در قيام مسجد گوهرشاد شرکت جويند[اما محرمانه]»(7)

 از جمله علماي ديگري هم که در راستاي همين نظريه به اظهار نظر پرداخته، شيخ غلامحسين مصباح الهدي- يکي ديگر از علماي وقت مشهد- است. وي ضمن اشاره به اختلاف اسدي با پاکروان، خاطرنشان مي سازد: «اسدي براي اين که به رضاخان بفهماند» تصمیم به مدارا با نیروهای مذهبی از جمله بهلول واعظ گرفت. وی تصريح مي کند: «بهلول خود آدمي نبوده که دانسته به چنين کاري دست بزند.»(8) به نظر مي رسد بهلول نیز از این شرایط مساعد بهره برداری کرد و موفق شد با ایراد سخنرانی های تند، مردم را در مسجد گوهرشاد علیه تغییر لباس و کلاه تحریک کند. کما اینکه «چون شيخ بهلول را مأموران شهرباني دستگير کرده و موقتاً در کشيک خانه حرم بازداشت نمودند، اسدي به محض اطلاع، نواب احتشام رضوي -از عوامل آستانه- را به کمک شيخ فرستاد تا او را آزاد کند و آن دو به کمک يکديگر يک شلوغي راه بياندازند تا شاه از اين امر]اجراي فوري قانون[ منصرف شود.»(9)

 گفتني است که رژيم به بهانه قيام گوهرشاد، علماي مشهد را زندان و بعضا تبعید کرد. مسجد گوهرشاد را بست و از تداوم فعاليت حوزه علميه آن شهر نيز جلوگيري به عمل آورد. مدارس ديني نواب و باقريه را به اداره فرهنگ واگذار کردند و مدرسه عباس قلي خان را به محل نگهداري گدايان اختصاص دادند و مدرسه ميرزاجعفر نيز در اختيار آستان قدس قرار گرفت.(10) تا اين که بعد از شهريور 20 و سقوط رضاشاه آيت الله ميرزااحمد کفايي مدارس ديني را از دولت تحويل گرفت و آنها را مديريت نموده و به تدريج ساير علما را براي تدريس فرا خواند و مجدداً حوزه علميه مشهد از رکود خارج شد و  احيا گرديد.

ب- قیام مسجد گوهرشاد:
یکی از نکات در خور تأمل دربارۀ قیام مسجد گوهرشاد (۱۸ الی ۲۲ تیرماه ۱۳۱۴) مبارزات علمای غیربومی است که از آن میان می‌توان به بهلول واعظ اشاره کرد. بهلول از اهالی گناباد بود که در شهرها و روستاهای کشور منبر می‌رفت و از این راه گذران زندگی می‌کرد. همچنین خاستگاه علمای مشهور دخیل در این قیام نظیر آیات عظام حسین قمی، آقازاده (فرزند ارشد آخوند خراسانی)، یونس اردبیلی، سیدعبدالله شیرازی، مرتضی آشتیانی، سیدعلی‌اکبر خوئی (والد آیت‌الله العظمی ابوالقاسم خوئی مرجع تقلید) به ترتیب عبارت بود از شهرهای قم، نجف، اردبیل، شیراز، تهران و خوی. نکتۀ جالب این است که وقتی علمای طراز اول مشهد را پس از قیام دستگیر و بعد از بازجویی و محاکمه در تهران (قریب سه ماه) آزاد کردند، مقرر نمودند که همگی آنان ‌باید به شهرهای محل تولد و خاستگاه اولیۀ خود عزیمت نمایند. به‌درستی معلوم نیست هدف دستگاه قضائی از این اقدام چه بود، ولی گویا هدفی سیاسی در آن وجود داشت و آن این است که صرف‌نظر از تمرکز نداشتن جمعی از علمای مشهور دارای پروندۀ سیاسی در یک مکان، تضعیف جایگاه حوزۀ علمیۀ خراسان در کشور بود.

به‌هرحال حتی اگر عده‌ای از علمای یادشده هم دارای سابقۀ چندسالۀ سکونت در مشهد بودند، بهلول در این میان استثنا بود؛ زیرا فقط پنج روز در این شهر رحل اقامت افکند و در همین پنج روز هم در مقام سرسلسله جنبان قیام مسجد گوهرشاد فعالیت کرد. همچنین او از این بخت بزرگ نیز برخوردار شد که در همان بدو سرکوب قیام، با جمع انگشت‌شماری از یارانش، از مسجد گوهرشاد بگریزد و پس از طی اندکی از مسیر، به تنهایی عازم افغانستان گردد. خوش‌اقبالی بزرگ‌تر او این بود که حتی پس از قریب سه دهه و نیم زندگی طولانی در کشورهای افغانستان، مصر و عراق، که فقط یک مورد آن ۳۱ سال زندان در افغانستان بود، در پی اخراج ایرانیان از سوی دولت عراق، به ایران بازگشت و قریب چهار دهه به حیات خود ادامه داد. وی چندین مرتبه خاطرات خود را بازگو کرده است. از آن جمله:


 ۱ــ خاطرات سیاسی بهلول که خود او در آغاز انقلاب بیان نموده و شخصی به نام عبدالعظیم مهتدی بحرانی تدوین و به زبان عربی ترجمه و چاپ نموده است. این کتاب را علی‌اصغر کیمیایی در سال ۱۳۷۸ به زبان فارسی ترجمه کرده و مؤسسۀ حضرت صاحب‌الزمان(عج) در مشهد چاپ و منتشر نموده است؛ ۲ــ متن سخنرانی شیخ محمدتقی بهلول دربارۀ واقعۀ مسجد گوهرشاد در کتاب «قیام گوهرشاد» که توسط سینا واحد تدوین شده است؛ ۳ــ مصاحبۀ بهلول با گروه تاریخ سیمای جمهوری اسلامی ایران که در آرشیو سیما نگهداری می‌شود.

گفتنی است که محورها و مباحث اصلی این منابع یکی است و بهلول به دلیل داشتن حافظۀ قوی، جزئیات وقایع را به تمام و کمال شرح داده است؛ البته در مطالعه و نقل قول از آنها باید مطالب حماسی را از خاطرات جدا کرد. کما اینکه همان ادبیات از او چهره ای شگفت انگیز نشان می‏دهد. به‌هرحال براساس  خاطرات وی، پنج روز قیام مسجد گوهرشاد به شرح ذیل مورد بررسی قرار می‏گیرد.

1- چهارشنبه ۱۸ تیرماه ۱۳۱۴:
همان‌طورکه گفته شد، شغل بهلول وعظ و خطابه بود. تاحدودی نیز در شهرهای خراسان به وعظ شهرت یافته بود. در یکی از روزهای اوایل تابستان ۱۳۱۴، هنگامی که در شهر قائن به وعظ مشغول بود، از طریق زائرانی که از مشهد مراجعت می‌کردند، خبر عزیمت آیت‌الله العظمی قمی از مشهد به تهران را برای گفت‌وگو با رضاشاه دربارۀ قانون اتحاد شکل لباس و تغییر کلاه شنید؛ ازاین‌رو بلافاصله عزم خود را برای پیوستن به آن مرجع دینی جزم کرد و در گام اول برای اطمینان یافتن از سفر وی‌، عازم مشهد شد. او نقل کرده است: «از مدت‌ها دنبال چنین مناسبتی می‌گشتم که به یک مرجع از طرف دولت حمله بشود تا من به یاری او بشتابم». به‌هرحال وی، در بدو ورود به مشهد، به منزل آیت‌الله قمی مراجعه و از خبر عزیمت او به تهران اطمینان حاصل کرد. سپس به حرم امام‌رضا(ع) رفت تا پس از زیارت به دیدار قمی در تهران بشتابد و از او کسب تکلیف کند. اما به محض ورود به حرم، فضای آنجا را به‌گونه‌ای غیرمنتظره بر وفق مراد خود یافت. در هر گوشه‌ای از حرم و مسجد گوهرشاد (که در جوار آن است) جمعیتی را مشاهده کرد که در پای منابر وعاظ، از حصر آیت‌الله قمی در تهران سخن می‌گویند. کنجکاوانه از مردم پرس‌وجو کرد و جویا شد که از چند شب قبل جمعی در مسجد تحصن اختیار کرده‌اند و وعاظ نیز برای آنان به صورت جسته و گریخته از تغییر کلاه و حتی قرار کشف حجاب سخن می‌گویند و مردم را تحریک می‌کنند؛ ازهمین‌رو وی به شوق آمد و بر فراز منبر ایوان مقصوره رفت و با فریادهایی توجه همگان را جلب کرد. پس از تجمع مردم، به حاضران وعده داد که قصد دارد فردا شب مطالب مهمی به سمع و نظر آنها برساند. گفتنی است که در آن روز جمعیت بیشتری نسبت به روزهای قبل در مسجد گوهرشاد تجمع کرده بودند. علت این امر دستگیری جمعی از بازاریان در اعتراض به حصر آیت‌الله قمی و اعلام حمایت از مطالبات او بود. برای این منظور آنها حتی تلگرافی به دربار مخابره کرده بودند. به‌هرحال بهلول در چنین فضایی وارد مسجد شد و چون با استقبال شدید مردم حاضر در آنجا مواجه گردید تصمیم گرفت سخنرانی کند.(11)

نکته در خور توجه این است که بهلول در خاطرات خود اصلاً به این سخنرانی و فراخوان اشاره نکرده، بلکه در بعضی از خاطرات موجود از وقایع آن روزها، به این سخنرانی اشاره و مطالب پراکنده‌ای از آن نقل شده که فراخوان برای حضور در سخنرانی شب جمعه سخن اصلی آن است. شیخ محمد علمی اردبیلی، از دستگیرشدگان قیام گوهرشاد، دربارۀ آن سخنرانی در خاطراتش نقل کرده که بهلول در پایان سخنرانی «تند و انقلابی با یک بیان وافی» گفت: «ای جماعت فردا شب زن [به مجلس و پای سخنرانی او] نیاید. منظورش این بود که فردا کسانی بیایند که از نظر دل و جرأت مرد و مردانه باشند(12) در منبعی دیگر خاطرنشان گردیده: «بهلول گفت: حاضرین به غایبین بگویند. فردا شب که شب پنجشنبه است در اینجا و در همین مسجد و روی همین منبر مطالب مهمی را برای شما خواهم گفت. هرکس نیاید از کیسه‌اش رفته البته می‌دانم که فراموش نمی‌کنید.(13) بعد از این سخنرانی جمعیت پراکنده شدند و بهلول  نیز آن شب را در منزل یکی از دوستانش به صبح رساند.(14)

2- پنجشنبه ۱۹ تیر، روز بازداشت و آزادی بهلول:
چنین به‌نظر می‌رسد که در پی فراخوان شب قبل، جمعیت بسیاری در حرم و مسجد گوهرشاد تجمع نمودند. گفتنی است که ۱۹ تیرماه در مشهد، به مناسبت سالروز حملۀ روس‌های تزاری به حرم مطهر و به توپ بسته شدن گنبد و صحن، مشهور است و این امر هم در تجمع مردم مؤثر بود. به‌هرحال بهلول، که در آن زمان نیروهای امنیتی او را شناسایی کرده بودند، به منظور گریز از تعقیب یا احیاناً بازداشت، با احتیاط خود را به داخل حرم رساند و در مسجد گوهرشاد رحل اقامت افکند و منتظر موعد مقرر شد. او قصد داشت هرچه زودتر سخنرانی افشاگرانۀ خود را ایراد، و مشهد را ترک کند و با عزیمت به تهران، به دیدار آیت‌الله قمی بشتابد، ولی این سفر به روز شنبه موکول شد؛ زیرا بهلول اعتقاد داشت هر وقت روز پنجشنبه‌ای در یکی از شهرهای مقدس باشد، ‌باید شب و روز جمعه را نیز آنجا سر کند تا آداب زیارت مخصوصه را به جا آورد، سپس آن شهر را ترک کند. در نتیجه او موقتاً در مشهد ماند. اما در ظهر پنجشنبه، وقوع حادثه‌ای تمام برنامه‏های او را برهم زد؛ همان‌طورکه پیش‌بینی می‌شد، مأموران شهربانی که در تعقیب او بودند در پی آگاهی از محل استقرار او، به سراغش آمدند و در صحن حرم امام‌رضا(ع) دستگیرش کردند، اما همین که درصدد برآمدند او را از حرم خارج کنند با مقاومت جمعی از حاضران و زائران مواجه شدند. در این هنگام چند تن از خادمان حرم آمده و واسطه شدند که او را موقتاً در کشیک‌خانۀ حرم نگاه دارند و در فرصت مقتضی از حرم خارج نمایند.  بهلول نیز به مأموران تعهد داد که صبح روز شنبه خود را به شهربانی معرفی کند. بدین‌ترتیب غائله خاتمه یافت و بهلول در کشیکخانۀ صحن بزرگ حرم زندانی گردید، اما هنوز ساعاتی از بازداشت او نگذشته بود که زائرانی که از مقابل بازداشتگاه او عبور می‌کردند از درب شیشه‌ای کشیکخانه بهلول را شناسایی کرده و درصدد برآمدند او را آزاد کنند. بهلول نیز که اوضاع را بر وفق مراد دید برای جلب توجه رهگذران «خود را به حالت گریه به مردم نشان داد». در همین هنگام فردی با کت و شلوار و کلاه‌شاپو و کراوات، که براساس قانون اتحاد شکل لباس و تغییر کلاه، لباس پوشیده بود، یعنی نواب احتشام رضوی، از خادمان مشهور حرم که دو ماه پیش از آن ملبس به لباس روحانی بود، در آنجا ظاهر شد و پس از ورود به کشیکخانه، با بهلول گفت‌وگو کرد. لحظاتی بعد که از بهلول شنید آیت‌الله قمی نیز در تهران بازداشت شده است، به میان مردم و تجمع‌کنندگان در مقابل کشیکخانه مراجعه کرد و با صدای بلند فریاد زد: «ای مردم بی‌غیرت نزدیک پنج‌هزار نفر از چهارتا پلیس محافظ بهلول می‌ترسید. بریزید و عالِم خود را آزاد کنید. لعنت برکسی که این کلاه را بر سر ما گذاشت»، سپس کلاهش را از سر برداشت و زیر پا انداخت و با ندای یاحسین یاحسین به کشیکخانه حمله کرد. حاضران نیز که تا این لحظه با حیرت این صحنه‏ها را مشاهده می‌کردند، به هیجان آمده و به تبعیت از او به طرف کشیکخانه هجوم آوردند و بهلول را آزاد کردند. جمعیتی که تحت رهبری نواب احتشام رضوی، بهلول را در چنین شرایطی نجات دادند، او را برفراز منبر صاحب‌الزمان مسجد گوهرشاد نشاندند.(15)

بهلول در خاطراتش احساس خود را در آن وضعیت چنین بیان کرده است: «وقتی من روی منبر جای گرفتم، دست و پای خود را گم کردم، چرا؟ چون پیش‌بینی چنین منظره‌ای را نداشتم و نمی‌خواستم که شورش بشود» اما جمعیتی که پای منبر او گرد آمده بودند و شعار مرگ بر شاه، زنده‌ باد اسلام، زنده‌باد علما سر می‌دادند از او می‌خواستند سخنرانی کند؛ ازهمین‌رو بهلول زبان به سخن گشود و خطاب به حاضران گفت: «مردم خوب کاری نکردید که مرا این‌طوری آزاد کردید. اما اکنون عملی که شده و ما نباید نرمی نشان دهیم یا حاج آقاحسین قمی را آزاد کرده و احکام اسلام را جاری کرده و یا همه کشته شویم». سپس در پایان از مردم خواست که بروند خانه‏هایشان و آذوقۀ یک هفتۀ خانواده را تهیه، و با سلاح مراجعت کنند.(16)

پس از این سخنان، جمع کثیری از حاضران برای اجرای این دستور به سوی منازلشان عزیمت کردند، اما بهلول با باقی‌ماندۀ افراد (زائران) مکان تجمع را از مسجد گوهرشاد به صحن نو تغییر دادند؛ زیرا وقت خواب به‌تدریج فرا می‌رسید و خوابیدن در مسجد مکروه بود، ولی در صحن اشکالی نداشت. پس از استقرار در مکان جدید، جمعیت تحصن‌کننده آن شب را (شب جمعه) با دعا و نیایش و مناجات با حق تعالی سپری کردند. عده‌ای نیز استراحت نمودند. در این شب هیچ‌یک از مقامات امنیتی به سراغ آنها نیامد.

3- جمعه ۲۰ تیر، حملۀ اول به تحصن‌کنندگان:
چنین به نظر می‌رسد که مأموران امنیتی به صورت محرمانه در داخل جمعیت تحصن‌کننده حضور داشتند و لحظه به لحظه وقایع را گزارش می‌دادند؛ زیرا به یکباره در آستانۀ اذان صبح صدای شیپور نظامی به صدا درآمد و این صدا معمولاً نشانۀ عملیات نظامی بود. البته قبل از حمله، فردی از طرف استانداری به جمع تحصن‌کنندگان آمد و به آنان هشدار داد که بهتر است هرچه زودتر متفرق شوند، ولی در آن فضای هیجانی و شور انقلابی گوشی برای شنیدن این نصایح نبود. آن فرد با ناکامی در مأموریتش، مراجعت کرد. در این موقع تمام اطراف صحن و حرم را نیروهای انتظامی محاصره کردند. از همان لحظات حضور مأموران، جمعی از اهالی مشهد که منازلشان در نزدیکی حرم بود و از صدای شیپور نظامی، هیجان‌زده از خواب برخاسته بودند، در اطراف حرم تجمع کردند. به این صورت مأموران انتظامی اطراف حرم، خود در محاصرۀ مردم قرار گرفتند. این اشخاص نیز درصدد بودند از صف نظامیان عبور کنند و به جمع تحصن‌کنندگان بپیوندند، اما مأموران امنیتی مانع شدند. در همین لحظات فرمان حمله صادر شد و ناگهان با شلیک گلوله‌ای عملیات آغاز گردید. نیروهایی که در مواضع خود سنگر گرفته بودند، سلاح‌های خود را به طرف تحصن‌کنندگان نشانه گرفته و تعدادی را به شهادت رساندند. جمعیتی که خارج از محاصره بودند با مشاهدۀ این صحنه‏ها، به طرف مأموران هجوم آوردند. بدین‌ترتیب به نیروهای انتظامی از دو سو حمله شد و تعدادی از آنها زخمی و کشته شدند. در چنین وضعیت بحرانی، فرماندۀ آنان دستور عقب‌نشینی صادر کرد. عده‌ای از سربازان نیز که انتظار چنین کشتاری را نداشتند ــ آن هم در صحن حرم مطهر امام‌رضا(ع) ــ تاب و تحمل خود را از دست داده،  به مردم پیوستند. این نکته نیز در عقب‌نشینی نیروهای امنیتی بی‌تأثیر نبود.

بدین‌ترتیب حملۀ اول در سحرگاهان روز جمعه ناتمام باقی ماند، متحصنان با ده‏ها کشته و زخمی، همچنان در موضع خود با عزمی راسخ باقی ماندند و آن روز را به معالجه زخمی‌ها و دفن شهدا گذراندند. عده‌ای از زخمی‌ها را به منازلشان و عده‌ای دیگر را به بیمارستان بردند.

عاملا این حمله چه کسانی بودند؟ اولین کسی که از طرف دولت از آزادی و حضور بهلول بر منبر مسجد گوهرشاد و به‌ویژه فراخوان تجمع او در شب پنجشنبه آگاهی یافت، مولوی، نایب‌التولیۀ مسجد گوهرشاد بود که در پی اطلاع از سخنان بهلول، خود را به مسجد رساند و درصدد برآمد وی را از منبر پایین آورد، اما مستمعان به وی حمله‌ور شده و کتکش زدند، به‌طوری‌که وی را در بیمارستان بستری نمودند. رئیس شهربانی، به محض اطلاع از این حادثه و پیش‌بینی گسترش قیام، پاسبان بیات، رئیس پلیس مشهد، را نزد استاندار (پاکروان) و فرماندۀ لشکر خراسان (سرلشکر مطبوعی) فرستاد تا آنها را از قضیه آگاه سازد. در پی کسب اطلاعات پی‌درپی از وقایع داخل حرم و مسجد گوهرشاد، نامبردگان طی رایزنی‌هایی در نیمه‌شب جمعه تصمیم گرفتند که غائله را به وسیلۀ مأموران مستقر در کلانتری ۲، که در جوار مسجد گوهرشاد واقع بود، بخوابانند. برای این منظور، استاندار به اتفاق فرماندۀ لشکر به کلانتری یادشده عزیمت نمود تا ضمن بررسی اوضاع بر حملۀ قریب الوقوع (حملۀ اول) به متحصنان نظارت کند. در بدو امر افرادی(17) را به جمع تحصن‌کنندگان ‌فرستادند تا با نصایح و اندرز، آنان را قانع سازند و پراکنده نمایند، ولی متحصنان و به‌ویژه بهلول، که رهبری آنها را بر عهده گرفته بود، تقاضاهای خود را در سه بند مطرح و اعلام ‌کردند تا زمانی که این خواسته‏ها برآورده نشود به تحصن خود ادامه خواهند داد. مطالبات سه‌گانۀ آنها عبارت بود از: تغییر ندادن کلاه، جلوگیری از رفع حجاب، و بازگشت فوری آیت‌الله قمی به مشهد. اما مقامات امنیتی مشهد که نمی‌توانستند در این موارد تعهدی بدهند، طی مذاکراتی تصمیم گرفتند متحصنان را قلع و قمع کنند. اجرای این تصمیم نیز به صبحگاهان، که عدۀ تحصن‌کنندگان به حداقل ممکن کاهش می‌یافت، موکول شد. تعداد آنان را در این مقطع بین 150 الی 200نفر ذکر کرده‌اند.

گفتنی است که در بدو امر، فرماندۀ لشکر و رئیس شهربانی با استدلال عدم دستور از مرکز، حاضر به اجرای این عملیات نبودند، ولی با اصرار استاندار و به‌ویژه اتهام وی به شهربانی و تولیت مبنی بر اینکه از گزارش به موقع این واقعه خودداری کرده‌اند، تصمیم گرفته شد با کمک لشکر (یک اسواران سواره و یک گروهان پیاده)، شهربانی در سحرگاهان منطقه را تحت کنترل بگیرد و با استقرار یک گردان پیاده از نیروهای خود، به غائله خاتمه بخشد، اما چنانکه گذشت در پی هیاهو و صدای تیر اندازی، عدۀ بسیاری از مردم به اطراف حرم ریخته و ابتکار عمل را از نیروهای امنیتی گرفتند. آنان در حالت بلاتکلیفی و سرگردانی، درحالی‌که در اجرای عملیات خود ناکام مانده بودند، طی دستوری عقب‌نشینی کردند و بدین‌صورت بحران نه تنها پایان نیافت، بلکه دامنۀ آن گسترش یافت. در پی این ناکامی، استاندار به اتفاق فرماندۀ لشکر و رئیس شهربانی و اسدی (نایب‌التولیۀ آستان قدس رضوی) به تلگرافخانه رفته و مراتب را به مرکز (شاه) گزارش دادند. در پی آن از مرکز دستور رسید که فوراً به غائله خاتمه بخشند.(18)

4- شنبه ۲۱ تیرماه، روز مذاکره:
چنین به نظر می‌رسد که در این روز برنامۀ متحصنان بر دو محور اصلی متمرکز گردید: یکی مذاکره با اولیای امور شهر و مقامات مذهبی و دیگری عزیمت به منازل علما و آوردن اجباری آنها به جمع تحصن‌کنندگان. در یکی از گزارش‌های «تشکیلات نظمیه ــ عطف ۷۵۶۱ به مرکز» فضای حاکم بر شهر مشهد در آن روز  چنین ترسیم شده: «در مسجد [گوهرشاد] قریب به ده دوازده‌هزار جمعیت موجود، بهلول و واعظی از رفقایش مردم را تهییج می‌کنند. بیشتر دکاکین بسته است عده‌ای از طلاب امروز صبح کسبۀ بازار را تشویق می‌کردند که دکاکین خود را باز نکنند. در سایر نقاط شهر خبر تازه نیست و امنیت برقرار است. اقدامات دیروز همان بود که عرض شد به این معنی که پس از زد و خورد دیروز صبح اقدامات روی نصایح بوده؛ زیرا اقدامات جدّی باید در صحن و مسجد به عمل آید و آن هم منوط به استعمال قوای نظامی و اسلحه و وارد آوردن تلفات زیاد و هر قدر هم زودتر این غائله خاتمه پیدا کند بهتر خواهد بود. بسته به صدور امر مرکز است.(19)

نکتۀ درخور توجه در این گزارش، ضمن اعتراف به درگیری در روز قبل (صبح جمعه ۲۰ تیرماه)، این است که «اقدامات [روز شنبه ۲۱ تیرماه] روی نصایح بوده» و به تعبیر دیگر در پی دستورالعمل شاه مبنی بر پایان دادن فوری غائله، گویا گروه‏هایی از دو طرف درگیری و همچنین عده‌ای از مقامات مذهبی و اولیای امور درصدد برآمدند ضمن مذاکره با تحصن‌کنندگان، آنها را از ادامۀ تحصن و عواقب احتمالی آن بازدارند. این گروه به نیکی از لاقیدی هیئت حاکمه و شخص رضاشاه آگاهی داشتند و می‌دانستند که او حتی به بهای سرکوب خونین قیام و شکستن حرمت مسجد و حرم امام‌رضا(ع)، هم قصد و نیّت خود را عملی خواهد کرد.

تقریباً تمامی دو طرف مناقشه، اعم از بهلول، نواب احتشام رضوی، آیت‌الله آشتیانی، آیت‌الله آقازاده، اولیای امور شهر نظیر: پاکروان، مطبوعی، بیات، اسدی، در مذاکره سهمی داشتند. هر یک از این افراد می‌کوشیدند به‌طور مصالحه‌آمیز تحصن خاتمه یابد. خاطرات نواب احتشام رضوی حاکی از این موضوع است که در این روز دربارۀ اتخاذ مواضع لازم در قبال وقایع و پیشامدهای احتمالی، میان تحصن‌کنندگان دودستگی پیش آمد. نواب نقل کرده است: «به شیخ بهلول گفتم: مردم بدبخت نباید بی‌جهت کشته شوند، این مسامحۀ فعلی دولت نظیر حملۀ دیروز و عقب‌نشینی قشون عملی مرموز است فعلاً مقصر اصلی جز من و تو کسی نیست. دولت هم به ما دو نفر نظر دارد. الساعه تکلیف دینی و وجدانی ما این است که عملاً فداکاری نماییم… اول این مردم باایمان مظلوم را زنده به خانه‏هایشان بفرستیم. من و تو هم رسماً تسلیم شویم… دیگر نمی‌توانند آستانه و مسجد را منهدم نمایند یا مزاحم مردم شوند». نامبرده افزوده است: نه تنها بهلول این پیشنهاد را نپذیرفت، بلکه عده‌ای را تحریک کرد که شبانه او را بکشند. براساس این خاطرات همچنین علمایی که در آن روز به جمع تحصن‌کنندگان به‌طوع یا اجبار پیوستند، جلسات مذاکره‌ای تشکیل دادند و تصمیم گرفتند: اولاً منبر محدود شود و غیر از عقلا و بزرگان کسی منبر نرود و آنها هم حرف تحریک‌آمیز نزنند؛ ثانیاً جلوی ماجراجویان و عوامل پشت پرده در تحریک عوام گرفته شود؛ ثالثاً طی مخابرۀ تلگرافی به رضاشاه، مظالم دیروز قشون گوشزد گردد و تا رسیدن جواب آن منتظر باقی بمانند.(20)

بهلول در خاطراتش از تماس فرصت‌طلبانۀ احتشام رضوی با عوامل حکومتی و مذاکرات بین آنان سخن به میان آورده و نقل کرده است که این مذاکرات بدون آگاهی او انجام شد و اولیای حکومتی در این گفت‌وگو به نواب پیشنهاد ریاست حرم امام‌رضا(ع) (تولیت) را دادند.(21) اما خود نواب در خاطراتش ذکر کرده است که این ملاقات به درخواست سرلشکر مطبوعی و به واسطۀ پدرش (نواب رضوی) و شخصی به‌نام فرخ (رئیس کابینۀ آستانه) انجام شد. محل آن نیز عمارت تولیت در آستانه بود. از جزئیات مذاکرات چنین برمی‌آید که فرماندۀ لشکر شرق، نواب احتشام رضوی را نسبت به بهلول ملایم‌تر و انعطاف‌پذیرتر دیده و ازاین‌رو به مذاکره با وی تمایل پیدا کرده است. در این گفت‌وگو، هر یک از دو طرف از موضع خود دفاع کردند. در پایان مطبوعی متن تلگراف رضاشاه را مبنی بر سرکوب کردن قیام به احتشام رضوی نشان داد و اظهار نمود: «آقای نواب این دستور تلگرافی که با تمام تشریفات نظامی از طرف اعلیحضرت به نام ریاست عالیۀ قوا دستور داده شده… تا سه ساعت به غروب اگر تحصن‌کنندگان متفرق نشدند آستانه و مسجد را به شدت بمباردمان و منهدم سازیم و ساکنین این دو بقعه را نیز بدون استثنا بکشیم» و سپس خاطرنشان نمود که «نواب احتشام، شخص تو قادری امروز این دو مسجد بزرگ را نجات دهی… بیا و این فتنه را بخوابان». وی ادامه داده است که این مذاکرات بدون هیچ‌گونه نتیجه‌ای خاتمه یافت و وی پس از مراجعت به سراغ بهلول رفت و قضیه را برای او شرح داد، ولی بهلول، ضمن مخالفت با این پیشنهادات، به او تأکید کرد: «اگر کلمه‌ای از آنچه گفتی با مردم حرف بزنی تو را تکذیب و تکفیر می‌کنیم. این انقلاب به هر قیمتی هست… باید توسعه یابد.(22)

در ادامۀ این ماجرا به نقل از بهلول آمده است که چون این عمل نواب، موضع تحصن‌کنندگان را تضعیف کرد، خودش تصمیم گرفت ابتکار مذاکرات را به دست گیرد. وی خاطرنشان ساخته است: «در همین موقع کسی پیش من آمد و گفت: هیئتی مرکب از هشت نفر از جانب حکومت به اینجا آمده، می‌خواهند با تو مذاکره کنند». اعضای این هیئت عبارت بودند از: آیت‌الله آقازاده، آیت‌الله شیخ مرتضی آشتیانی، دو تن از علمای تهران و چهار نفر از اولیای شهر مشهد، یعنی پاکروان (استاندار)، مطبوعی (فرماندۀ لشکر شرق)، سرهنگ نوایی یا همان سرهنگ بیات (رئیس شهربانی خراسان) و محمدولی اسدی، (نایب‌التولیۀ آستانه). در آغاز این مذاکرات، آیت‌الله آقازاده رشتۀ کلام را به‌دست گرفت و با خشم خطاب به بهلول چنین گفت: «ای نادان، این چه فسادی است که تو برای ما ایجاد کرده‌ای؟ تو به فکر خدمت به اسلام هستی، درحالی‌که به کفر خدمت کرده‌ای، اگر کوچک‌ترین ضعف و شکستی در دولت ایجاد شود، ایران مورد هجوم روسیه و انگلستان از مرزهای سرخس و زاهدان قرار خواهد گرفت. آنها تمام ایران را اشغال خواهند کرد. شکر خدای را که شاه ما مسلمان هست و عملی در جهت مخالفت با دین انجام نمی‌دهد. جلوگیری از حجاب و پاره‌ای دیگر از کارهای بد به دستور شاه نیست… شاه قسم یاد کرد، که عملی خلاف شریعت اسلامی و بدون اجازۀ مراجع دینی انجام ندهد. آیت‌الله العظمی سیدحسین قمی بازداشت نشده است و حال او خوب است. ایشان به زودی به مشهد خواهد آمد». بهلول در ادامه افزوده است: «آقازاده سپس لحن خود را تغییر داد و گفت: اما اکنون بیا گذشته را فراموش کرده و از آینده بگوییم. رضاشاه وعده داده که عفو عمومی اعلام کند. هیچ‌کس به‌خاطر اعمالی که شتاب‌زده انجام داده است، مورد پیگرد قرار نخواهد گرفت. تو نیز در امان هستی و می‌توانی با آزادی کامل به فعالیت‌های دینی بپردازی. اما درحال‌حاضر بایستی این جمعیتی را که پیرامون تو جمع شده‌اند متفرق کنی و سلاح‌هایی را که از سربازان گرفته‌اید تحویل مسئولین بدهید. امشب را می‌توانی پیش من میهمان باشی و فردا هرکجا می‌خواهی برو». بهلول نقل کرده است: «من در پاسخ گفتم: تا هنگامی‌که آیت‌الله قمی به مشهد نرسد، مردم متفرق نشده و سلاح را تحویل نخواهیم داد. اگر به خاطر احترام شما علما نبود به پادگان‌ها حمله می‌کردیم و از توپ و آتشبار نمی‌ترسیدیم؛ زیرا ما در راه خدا می‌جنگیم». او سپس تصریح کرده است که در پایان به آنان اولتیماتوم داد و گفت: «اگر تا یکشنبه آیت‌الله قمی آمد و صداقت شما بر ما معلوم شد، در این‌صورت تصمیم‌گیری را به ایشان وامی‌گذاریم، اگر تا روز یکشنبه آیت‌الله قمی نیامد، جنگ را آغاز خواهیم کرد». آنان با این پیشنهاد موافقت کردند و قراردادی به شرح ذیل نوشته شد: «۱ــ مسجد و اطراف آن در اختیار ما باشد و هیچ‌یک از عوامل رژیم بدون اجازۀ ما وارد این محوطه نشوند؛ ۲ــ ما در امور شهر دخالت نکنیم. آنها نیز کسی از طرفداران ما را بازداشت نکنند؛ ۳ــ نیروهای ما بتوانند برای انجام امور شخصی با آزادی کامل البته بدون سلاح تردد نمایند؛ ۴ــ نیروهای ما به ادارات دولتی وارد نشوند؛ ۵ــ اجازه دهند کشته‏ها را دفن و مجروحین را پانسمان کنیم.»(23) البته چنان‌که بهلول نیز خاطرنشان ‌ساخته است، مقامات امنیتی مشهد دستور سرکوب قیام را پیش از آن گرفته بودند و این مذاکرات فقط برای وقت‌کشی و به‌دست آوردن فرصت لازم به منظور اجرای آن دستور بود؛ ازاین‌رو نمی‌توان آنان را در انعقاد این قرارداد صادق دانست. در این میان علمای مشهور مشهد نیز برای جلوگیری از خون‌ریزی به تکاپوهایی دست زدند که از آن میان آیت‌الله آشتیانی به سراغ تحصن‌کنندگان رفت.

در یکی از اسناد مربوط به دستورالعمل صادرشده از سوی ریاست کل شهربانی کشور به رئیس شهربانی خراسان دربارۀ اتخاذ تمهیدات لازم برای حملۀ نهایی به تحصن‌کنندگان، با اشاره به صدور فرمان شاه، تأکید شده است: «اگرچه آشتیانی به عنوان خدمت‌گزاری داخل آنها شده است، ولی احتیاط را نباید از دست بدهید و اگر آن شب از مسجد خارج نشده و جزو متحصنین قرار گرفت، مشارالیه هم باید جزو دستگیرشدگان باشد… . عدم خروج او نباید مانع اقدامات شما باشد… جواز مسافرت به خارج هم فعلاً به مسافرین ندهید و از نزدیک‌ترین نظمیه‏ها کمک بخواهید».(24)

هـ) یکشنبه ۲۲ تیرماه، روز سرکوب خونین قیام:

هرچند گروه‏های مختلف، طی یکی دو روز قبل از سرکوبی قیام، مذاکرات متعددی برای حل مسالمت‌آمیز ماجرا انجام دادند، ولی ازیک‌سو با مقاومت عده‌ای از قیام‌کنندگان و از آن جمله بهلول برای پایان یافتن تحصن و از سوی دیگر صدور دستور رضاشاه مبنی بر لزوم فوری سرکوب قیام‌کنندگان، همۀ شواهد و قرائن از قریب‌الوقوع بودن حادثه‌ای خونین خبر می‌داد؛ به‌ویژه اینکه از عصر روز شنبه فرماندهان انتظامی سلاح‌ها و تجهیزات سنگین و سبک نظامی را در بعضی از نقاط شهر مستقر کردند، از آن جمله در چهار سردر مسجد گوهرشاد چهار قبضه مسلسل سنگین کار گذاشتند، ولی مردم باور نمی‌کردند این سلاح‌ها به قصد کشتار کار گذاشته شده باشد. تصور آنان این بود که دولت با این کار درصدد است تحصن کنندگان را تهدید کند و در مذاکرات امتیازات بیشتری بگیرد. عده‌ای نیز این اقدامات را برای جلوگیری از ناامنی در سطح شهر و غارت و دزدی افراد نابکار تلقی می‌کردند، ولی آگاهان عرصۀ سیاست به فراست دریافتند که در پشت پردۀ این ظواهر، تصمیمات سنگینی اتخاذ شده است. برای همین منظور آیت‌الله آشتیانی ــ که به‌ندرت در چنین مسائلی مداخله می‌کرد ــ وارد عرصه شد و با اسدی و بهلول مذاکره کرد. همچنین آیات عظام میرزا حسن سبزواری و شیخ علی‌اکبری نهاوندی از علمای برجسته نیز در همین خصوص، اقداماتی انجام دادند،(25) ولی هیچ‌یک از این تکاپوها نتیجه‌ای دربر نداشت. مهم‌ترین اقدام علمای مذکور در این روز، مخابرۀ تلگراف هشت‌امضایی به رضاشاه بود که در آستانۀ حملۀ صبح یکشنبه، اسدی به بهانۀ اینکه جواب تلگراف آنها آمده است، یکی یکی آنها را به دارالتولیه فراخواند تا در صورت حمله، جان آنان از این تهاجم در امان بماند. از آن جمله آیت‌الله سید عبدالله شیرازی، که چهارمین امضاکنندۀ آن تلگراف بود، در خاطراتش نقل کرده است: «علما در آن شب در کشیکخانۀ مسجد بودند که اسدی مأموری فرستاد پیش آقایان که تشریف بیاورید در دارالتولیه که جواب تلگراف به اعلیحضرت آمده است»، اما وقتی اسامی آن علما را می‌خواندند، سیدعبدالله ملایری نامی، که از امضای تلگراف هم خودداری کرده بود، اشتباهی به جای او به درالتولیه احضار شد. شیرازی علت این اتفاق را مشهور نبودن وی در مشهد ذکر کرده است. در نتیجه وی در کشیکخانۀ مسجد گوهرشاد باقی ماند و حتی به او مأموریت داده شد که مسجد را نگاه دارد. وی نقل کرده است: در همین فاصلۀ چند ساعته حضور در کشیکخانه: «متصلاً از کمیسری و نظمیه تلفن می‌شد که چقدر اشخاص در مسجد هستند؟ چقدر در کشیکخانه هستند؟ اینها هم جواب می‌دادند جمعیت خیلی است».(26)

در دستورالعمل ریاست شهربانی ــ که قبلاً به آن اشاره شد ــ به رئیس نظمیۀ خراسان دربارۀ لزوم فرماندهی عملیات تحت امر شهربانی، و زمان اجرای آن خاطرنشان شده است: «امشب [شب ۲۲ تیرماه و نیمه‌شب یکشنبه] در موقعی که تردد موقوف و جمعیت متحصنین هم تقلیل یافته است غفلتاً عدۀ کافی، هرچه بیشتر بهتر، با فرم و لباس سویل از قوای دربانان، آژان، صاحب‌منصب گسیل و مأموری سویل [همراه] افسر و سرباز غفلتاً به مسجد وارد و کلیۀ متحرّکین اعم از علما و تجار و کسبه و غیره را آناً دستگیر و بدون درنگ از مسجد یا صحن خارج و به  سرعت به طرق [یکی از روستاهای اطراف مشهد]یا هرچه دورتر بهتر تحت‌الحفظ اعزام و همچنین هرکس را در خارج آستانه و مسجد تا به حال تشخیص داده‌اید در این امر مداخله دارد آنها را هم دستگیر و همین عمل را دربارۀ آنها اجرا دارید». در ادامه دربارۀ مخفیانه بودن عملیات آمده است: «باید عملیات شما تا قبل از اجرا، فوق‌العاده در پرده و مستور بوده که متحصنین آگاهی حاصل نکنند و در اجرای امر نهایت فداکاری از طرف شما و مأمورین باید به عمل آید». در پایان نیز تصریح گردیده است: «بعد از دستگیری اشخاص فوق [عوامل شناخته‌شدۀ قیام] جمعیت را هم فوراً از صحن و مسجد و نقاط دیگری که تجمع کرده‌اند خارج نموده و بعد هم هیچ‌کس را نگذارید داخل شود» و در نهایت برای جلوگیری از تجمع مجدد مردم تأکید شده است: «هر اقدام شدیدی که لازم است بکنید که غائله تجدید نشود». پاسخ رئیس شهربانی مشهد حاکی است: «الساعه پنج عصر بر حسب امر فرماندۀ محترم لشکر، اطراف صحن و مسجد به وسیلۀ قوای نظامی و انتظامی و پلیس محصور گردید. بیات».(27)

فرماندۀ بخشی از نظامیان مهاجم به حرم گزارش داده است: «نزدیک ساعت ۱۶ بعدازظهر از طرف خیابان تهران [امام رضا(ع) فعلی] دو هنگ پیاده و هنگ سوار [بدون اسب] و توپخانه با تفنگ و گردان مهندسی و خلاصه هرچه سرباز در مشهد بود به مرور وارد خیابان تهران شده و در دو طرف خیابان در کنار جوی نشسته و افسران آنها هم نزدیک عدۀ ابواب‌جمعی خود ایستاده بودند. از ورود نظامیان حدس خوشی زده نمی‌شد و معلوم گردید اقدام شدیدی می‌خواهند بنمایند».(28)
اما نواب احتشام رضوی نقل کرده است: «سه ساعت از شب گذشت از دارالتولیه و آقایان علما که به منظور دریافت جوابیۀ رضاشاه به تلگراف هشت‌‌امضایی علما از سوی اسدی احضار شده بودند، خبری نشد، تحصن‌کنندگان همچنان در بلاتکلیفی به سر می‌برند. درب‌ها و رواق‌ها و صحنین بسته شد. جمعی اطراف بهلول را گرفته و می‌خواهند او را با لباس مبدل فراری دهند. قسمت اعظم محصورین خفته‌اند، تمام چراغ‌های برق مسجد خاموش شده. ناگهان درب حرم و برخی صحنین باز شد و نظامی‌ها آهسته و آرام در بام‌های مسجد گوهرشاد، گلدسته‏ها و نقاره‌خانۀ حرم موضع گرفتند. کامیون‌های زیادی برای حمل مقتولین و مجروحین در فلکه‏ها و خیابان‌ها مهیا کرده‌اند».


برحسب فرمان فرماندهان، سربازان دفعتاً از اطراف، درب‌های مسجد را شکستند. بر اثر صدای مهیب آن، همه از خواب برخاستند و تمام فضای مسجد گوهرشاد را پر از نظامی مسلح دیدند آنان «تا از جای خود بلند شدند باران فلز و آتش را دیدند که بر سر آنان می‌بارید». بیش از هفت ساعت از شب گذشته، متجاوز از ۲۵۰۰ نفر نظامی در فضای مسجد دیده می‌شد. فرمان شلیک صادر شده و مسلسل‌های سبک و سنگین از گلدسته‏ها و بام‌ها مردم را هدف قرار دادند.(29)
حجت‌الاسلام مرعشی قزوینی، یکی از دستگیرشدگان، در بازجویی خود، کیفیت تهاجم را چنین شرح داده است: «شش ساعت از شب که گذشت، صدای کلنگ از دو طرف با هیاهوی نظامی بلند شد. در عرض چند دقیقه درهای مسجد را خرد کرده و به داخل مسجد ریختند. مردم از هر طرف فرار کردند، اما از عقب درها آماج گلوله قرار گرفتند، بقیه هم در مسجد و دچار تیرباران بودند… چیزی که دیده شد زمین مسجد مالامال خون بود».(30)

اما خاطرات بهلول ابعاد دیگری از این واقعه را بیان کرده است: «به هنگام عصر روز شنبه گروهی از اهالی روستاهای بادیه‌نشین که با خود میله‏های آهنی، چاقو، شمشیر، ساطور و تفنگ همراه داشتند به ما پیوستند، آنها خبر دادند که فردا اول صبح گروه‏های دیگری نیز می‌آیند، همچنین خبردار شدیم از شهرهای قوچان، تربت حیدریه و نیشابور مردم آماده می‌شوند که به ما بپیوندند. این اخبار، عوامل رژیم را به وحشت انداخت و لذا تصمیم گرفتند قبل از رسیدن نیروهای مردمی به بحران خاتمه دهند». بهلول در ادامه افزوده است: «اینجانب چون به کمک نیروهای مردمی اطمینان داشتم تصمیم گرفتم عقب‌نشینی نکنم، لذا به آماده‌سازی نیروها پرداختم، پس در هر در ورودی نیروهای مسلحی را گذاشتم. مهم‌ترین درب را به نواب احتشام رضوی سپردم.»

براساس خاطرات بهلول «مأموران رژیم قبل از اذان صبح دست به عملیات زدند و مواضع ما را متلاشی کردند. نیروهای ما مقاومت سختی از خود نشان دادند، اما ناگهان خیانت از نواب احتشام رضوی که فرماندهی در اصلی ورودی مسجد را به عهده داشت، رخ داد. او و افراد تحت دستورش در را رها کرده و فرار نمودند که این در از کنترل ما خارج شد و راه هجوم دشمن به مسجد هموار گردید. در این هنگام یقین کردم باقی‌ماندن در مسجد غیرممکن است. تصمیم گرفتم از مسجد خارج شده و به نیروهای مردمی که از روستاها می‌آمدند ملحق شوم. من به اتفاق ۲۵ نفر حلقۀ محاصره را شکسته و به طرف جنوب شهر فرار کردیم. مأموران برای دستگیری ما تیر هوایی شلیک می‌کردند. بعد از مدتی همراهان را متفرق کرده و فقط چهار نفر ماندند». ادامه خاطرات بهلول حاکی از این است که وی سپس به منزل زنی پناه برد و به محض اطلاع از بازرسی خانه‌به‌خانه برای یافتن او، به تنهایی از شهر خارج شد و راه افغانستان را در پیش گرفت.»(31)

اما ماموران به سرعت دست به کار شدند تا عوامل قیام را دستگیر کنند. بسیاری را در همان بدو کار شناسایی و بازداشت کردند. برخی از آنها را اعدام و عده‌ای دیگر را تبعید نمودند که از جملۀ این تبعیدشدگان نواب احتشام رضوی بود. غالب علمای برجسته مشهد را تبعید کردند.

حاصل سخن اینکه تقابل دیرین و حتی تمام دوران پهلوی ساختار قدرت در خراسان، نوعی دوگانگی در امورات و وقایع مربوط به این استان را دامن زده بود که نمونه مشخص آن در قیام مسجد گوهرشاد خود را نشان داد. بازکاوی قیام بدون در نظر گرفتن این دوگانکی می‏تواند، نقشه راه پژوهش را منحرف کند. کما اینکه تقریبا عمده اسناد و خاطرات مربوط به قیام، موید این رویکرد است‏. در واقع با آگاهی از اوضاع سیاسی و مذهبی مشهد و نهادها و عناصر اصلی قدرت نه تنها می‏توان تا حدودی وقایعی از نوع قیام مسجد گوهرشاد را بازکاوی کرد، بلکه چرایی و چگونکی و عوامل تهیه گزارشات مربوطه و مدارک و بازجویی های متهمین قیام را که امروزه حکم اسناد را دارند، مورد تحلیل قرار داد و جملات و کلمات اسناد را در راستای آن ساختار تبیین نمود. کما اینکه در مورد خاطرات نیز- که بعضا در حمایت از قیام و حتی تولیت سخن گفته اند- همین رویکرد صدق می‏کند.



پانوشت ها:
1- آرشيو اسناد آستان قدس رضوي، شماره سند 64574
2- رائین، سیما،واقعه ي گوهرشاد به روايت ديگر: از مجموعه اسناد چاپ نشده روانشاد اسماعيل رائين، تهران، نشر رائين، 1379، صص 20-15
3- کوهستاني نژاد، مسعود، واقعه ي خراسان، تهران، حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي، تهران، 1375، صص 170-169
4- کوهستاني نژاد، واقعه ي خراسان، ص 170
5- واحد، سينا ، قيام گوهرشاد، تهران، وزارت ارشاد اسلامي، 1361، ص 151
6- ميرزا صالح ، غلامحسين ، خاطرات سياسي محمد علي شوشتری،تهران ،کوير ،1379،ص 42 -39
7- رائین، سیما، واقعه ي گوهرشاد به روايت ديگر: از مجموعه اسناد چاپ نشده روانشاد اسماعيل رائين، ص 87
8- رائین، سیما، واقعه ي گوهرشاد به روايت ديگر: از مجموعه اسناد چاپ نشده روانشاد اسماعيل رائين، ص 251
9- واحد، قيام گوهرشاد، ص 189
10- گروهی از نویسندگان، مدرس صالح، نکوداشت نيم قرن تکاپوي علمي آيت الله سيد ميرزاحسن صالحي، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوي، 1385، ص 56.
11- امینی، داود،«غائله مسجد»، فصلنامه یاد، شمارگان ۷۰ ــ ۶۷، سال ۱۸ (بهار و تابستان ۱۳۸۲)، ص ۲۷۴
12- واحد، سينا ، قيام گوهرشاد، ص 213
13- درّانی، جعفر ،«واقعه مشهد»، فصلنامه یاد، شمارگان ۷۰ ــ ۶۷، سال ۱۸ (بهار و تابستان ۱۳۸۲)، ص ۵۳؛همچنین: امینی،  غائله مسجد،ص 274
14- خاطرات سیاسی بهلول، ترجمۀ علی اصغر کیمیایی، قم: مؤسسه صاحب‌الزمان، ۱۳۸۰، ص ۸۸
15- کوهستاني نژاد، واقعه ي خراسان،صص36-32
16- خاطرات سیاسی بهلول، ترجمۀ علی اصغر کیمیایی، صص 98-97
17- کوهستاني نژاد، واقعه ي خراسان،ص 121
18- امینی، داود،«غائله مسجد»،صص 278-275
19- آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، شماره بازیابی پرونده ۱۹/۷۰۲، شماره سند ۴
20- کوهستاني نژاد، مسعود، واقعه ي خراسان، صص 78-73
21- خاطرات سیاسی بهلول، ترجمۀ علی اصغر کیمیایی، ص 102
22- کوهستاني نژاد، مسعود، واقعه ي خراسان، صص72-60 و 121
23- خاطرات سیاسی بهلول، ترجمۀ علی اصغر کیمیایی، صص 106-102
24- آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، شماره بازیابی پرونده ۲۹/۷۰۲، ص ۷
25- کوهستاني نژاد، مسعود، واقعه ي خراسان، ص 86
26- واحد، سينا ، قيام گوهرشاد، صص 137-136
27- آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، شماره بازیابی پرونده ۲۹/۷۲، صص 11 ۷
28- کوهستاني نژاد، مسعود، واقعه ي خراسان، صص 137-136
29- کوهستاني نژاد، واقعه ي خراسان، صص 95-88
30- «نهضت ۱۳۱۴ خراسان با روایت خاطرات و اسناد»، فصلنامه ۱۵ خرداد، سال شش، ش ۲۷ ــ ۲۶ (تابستان و پاییز ۱۳۷۶)، ص ۲۲۷
31-  خاطرات سیاسی بهلول، ترجمۀ علی اصغر کیمیایی، صص 129-114

رحیم روح بخش،
مسئول مرکز اسناد شورای عالی آموزش و پرورش



 
  
نام

پست الكترونيك
نظر شما
کد امنیتی

 

 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.