هفته نامه تاريخ شفاهي
 



 
          شماره 122    |    19 تير 1392

   


 

تقابل اسناد و خاطرات در قیام مسجد گوهرشاد


مرگ فوزیه، اولین همسر محمدرضا پهلوی


خاطره و بازنمایی در اروپای معاصر


قدرت و دمکراسی: آرای بیشمار تاریخ شفاهی


نکاتی درباره بایگانی تاریخچه خانواده، قسمت اول


چرا حکم صادره به نفع تاریخ شفاهی کالج بوستون، پیروزی نیست؟


«کالک‌های خاکی» پاسخ‌گوی نسل امروز است


گفتگوی منتشر نشده با محمود عباديان: سرم به سنگ خورد


همه شخصيت‎هاي "خونبارش" واقعي بودند


ماجرای چاپ اثری از فصیح با کاغذ باطله‌های روزنامه اطلاعات که 16 هزار تیراژ خورد


 



مرگ فوزیه، اولین همسر محمدرضا پهلوی

صفحه نخست شماره 122

رضاشاه در آخرین سال‌هاي حكومتش به دنبال انتخاب همسر براي وليعهد ايران بود. او براي حل اين مشكل، بسياري از افراد را مورد مطالعه قرار داد. احمد راد، وزير مختار ايران در قاهره كه از معتمدين رضاشاه بود به وي پيشنهاد كرد با خاندان سلطنتي ملك فاروق در مصر وصلت نمايد. او گزارشي از خواهران ملك فاروق پادشاه مصر را به انضمام تصويري از فوزيه براي رضاشاه فرستاد كه مورد پسند رضاشاه واقع شد. وزير مختار ايران در قاهره با رايزني‌هاي خود توانست نظر مساعد ملك فاروق را كسب كند و بدين‌ترتيب زمينه وصلت را فراهم سازد. فوزیه را یکی از زیبا‌ترین زنان عصر خود می‌دانند. زیبایی این شاهزاده به اندازه‌ای بود که مجله آمریکایی تایم نوشت: «این شاهزاده خانم زیبا‌ترین زن جهان است».

  علاقه رضاشاه به فوزيه چنان شد كه وي بي‌اعتنا به مصوبه قانون اساسي دستور داد ماده قانوني مربوطه به گونه‌اي تغيير كند كه ازدواج محمدرضا با يك دختر غيرايراني با مشكل مواجه نشود. طبق ماده ۳۷ قانون اساسی ایران، مادر ولیعهد حتما باید ایرانی‌الاصل باشد، لذا رضاشاه، دکتر متین دفتری وزیر دادگستری را فراخواند و از وی خواست پس از مشورت با قضات دیوان عالی کشور و مشورت با وزیران، لایحه‌ای تهیه کرد که به موجب آن به «شاهزاده فوزیه مصری» صفت «ایرانی‌الاصل» داده شد، او این لایحه را در نهم آبان ۱۳۱۷ به مجلس شورای ملی داد و در جلسه چهاردهم آبان به تصویب مجلس شورای ملی رسید.(1) متین دفتری قانون را چنان تفسیر کرد که مجلس بتواند با قیام و قعودی «فوزیه» را «ایرانی‏الاصل» بشناسد.(2)

تصمیم ازدواج شاهزادگان ایران و مصر در پنجم خرداد سال ۱۳۱۷ از سوی دربارهای دو کشور طی اعلامیه‌ای مورد تائید قرار گرفته بود. با این حال مراسم ازدواج، عملاً در اسفند ۱۳۱۷ در قاهره و سپس در تهران برگزار شد. ارتشبد فردوست مي‌نويسد: «...مسلماً اين ازدواج نقشه انگليسي‌ها براي نزديك كردن دو رژيم ايران و مصر بود، به خصوص اينكه پس از تولد فرزند محمدرضا، وليعهد آينده ايران دورگه مي‌شد و خون ايراني‏ـ‏مصري پيدا مي‌كرد و اين در اهداف دور انگليس‌ها مسلماً مطرح بوده است. ملك‌فؤاد، پدر فوزيه، نوكر سرشناس انگليسي‌ها بود. او در زماني كه مصر هنوز مستعمره بريتانيا بود حكومت مصر را به دست گرفت و با تقويت انگليسي‌ها بر خود عنوان ملك نهاد.(3) 

پس از قطعی شدن ازدواج محمدرضا و فوزیه، هیأتی به ریاست محمود جم (مدیرالملک، پدر ارتشبد بازنشسته فریدون جم)، که در آن زمان سمت رئیس دربار را داشت، به قاهره رفتند و پس از ۱۵ـ۱۰ روز تشریفات مراجعه کردند و موافقت ملک فاروق را اعلام داشتند.(4)  علی ماهر پاشا رئیس دربار پادشاهی مصر مدعی است: «چون موضوع خواستگاری با اعلیحضرت ملک فاروق در میان گذاشته شد گفت که به خود فوزیه مراجعه کنند. سپس در مجلسی که از بزرگان مصر ترتیب داده شد، رای ایشان خواسته گردید و همه با ازدواج موافق بودند».

محمدرضا پهلوی، روز ۵ اسفند ۱۳۱۷ برای شرکت در مراسم عقد تهران را به مقصد مصر ترک کرد. هیات همراه متشکل از حسن اسفندیاری رئیس مجلس شورای ملی، مظفر اعلم وزیر امور خارجه، متین دفتری وزیر دادگستری، دکتر مؤدب نفیسی پیشکار ولیعهد، محمدعلی مقدم مدیرکل وزارت امور خارجه، دکتر قاسم غنی نماینده مجلس شورای ملی، عباس مسعودی نماینده روزنامه اطلاعات، علی یزدی از روسای دربار و چند آجودان که او را در این سفر همراهی کردند، عازم مصر شد. محمدرضا و همراهان با اتومبیل و از طریق کرج، قزوین، همدان و کرمانشاه وارد عراق شدند و از طریق خط‌آهن خانقین عازم بغداد شدند. روز نهم اسفند از بغداد رهسپار دمشق شدند و روز دهم به سوی بیروت به راه افتادند. سپس با کشتی، سواحل این شهر را به مقصد مصر ترک کردند. کشتی در ۱۲ اسفند به بندر اسکندریه رسید و محمدرضا و همراهان با قطار به سوی قاهره به راه افتادند. روز ۲۴ اسفند، فوزیه و محمدرضا طی تشریفاتی در قصر عابدین مصر به عقد یکدیگر در آمدند. قاسم غنی که خود همراه این هیات بود در خاطراتش می‌نویسد: «روز پانزدهم مارس ۱۹۳۹ (مطابق با ۲۴ اسفند ۱۳۱۷ روز تولد رضاشاه) در قاهره در قصر عابدین شاهزاده خانم فوزیه به عقد ازدواج ولیعهد ایران والاحضرت محمدرضا پهلوی درآمد. ساعت ۱۱ صبح بود. زمین و آسمان جشن داشتند. تمام قاهره غرق در گل بود. تمام مملکت در جشن شرکت کرده بودند».

اما محمدرضا شاه بعد‌ها با لحنی انتقادآمیز از این کار پدرش و اینکه مجبور بوده است با فوزیه ازدواج کند یاد کرده و در کتاب «مأموریت برای وطنم» اشاره می‌کند: «به نظر من پدرم از این کار دو منظور داشت: یکی آنکه می‌خواست همسر من شاهزاده خانمی اصیل و از دودمان نجیب باشد و دوم اینکه میل داشت دربار ایران با خانواده سلطنتی دیگری نسبت سببی پیدا کند و روابط ایران با یکی از کشورهای دوست و نزدیک استوار‌تر گردد. ظاهراً در این ایام پدرم عکس شاهزاده خانم فوزیه را دیده و با آن صراحت و استقامت رأیی که داشت به تجسس و تفحص حال این شاهزاده خانم زیبا پرداخته بود. در سال ۱۳۱۷ من هنوز چهره همسر آینده خود را ندیده بودم و به همین جهت ترتیبی داده شد تا من به مصر عزیمت نمایم و طی دو هفته اقامت خود در آن کشور با شاهزاده خانم فوزیه آشنا شوم. مراسم عقد ما در قاهره به وسیله یکی از روحانیون عالی مقام برگزار شد. از خانواده من کسی در آن مجلس حاضر نبود ولی افراد خانواده عروس و عده‌ای از رجال مهم ایران در آن شرکت داشتند. پس از انجام این مراسم، عروس خود را به ایران آوردم. جشن اصلی ازدواج ما در تهران برپا شد».(5)

 حسین فردوست، شخصیت فوزیه را چنین توصیف می‌کند: «او (فوزیه) یک زن بسیار خجالتی بود، هر بار با کسی صحبت می‌کند بلافاصله صورتش قرمز می‌شد، چون پوست سفیدی داشت ناراحتی‌اش کاملاً نمایان بود... در آن زمان زندگی خصوصی محمدرضا خیلی محدود بود و ساعات فراغت، من و گاه پرون در کنار او بودیم. فوزیه به هیچ وجه با مستخدمین ایرانی سر و کاری نداشت. محرم او یک کلفت مصری بود، که با خود آورده بود. تنها هم صحبت او همین کلفت بود، و به هیچ وجه تلاش نمی‌کرد میان ایرانیان دوست پیدا کند. با خانواده شاه، به ویژه خواهران محمدرضا خیلی سرد برخورد می‌کرد. اصولاً طبیعتش این طور بود و تعمدی در کار نبود. ولی شمس و اشرف، بر اساس وظیفه روزانه، ولو چند دقیقه به دیدارش می‌آمدند. محسوس بود که فوزیه هیچ لذتی از مصاحبت با آن‌ها نمی‌برد(6) محمدرضا پهلوی در تهران برای او قصری برپا ساخت. فوزیه یک فرزند دختر به دنیا آورد. ولی از حرف زدن به زبان شوهر خود و حضور در مراسم رسمی امتناع می‌ورزید.

ثریا اسفندریاری (همسر دوم محمدرضا) در گزارش خود با عنوان«شاه و دربارش» شخصیت فوزیه را چنین شرح داده است: «ازدواج اول او با پرنس فوزیه خواهر پادشاه مصر از آغاز ازدواج ناموفقی بود. ازدواج محمدرضا ولیعهد وقت ایران با فوزیه یک ازدواج سیاسی و مصلحتی بود. فوزیه البته زن بسیار زیبایی بود و رضاشاه در انتخاب او برای همسری پسرش این نکته را هم در نظر داشت. اما فوزیه که در شکوه و تجملات دربار مصر بزرگ شده بود، از آغاز نسبت به دربار ایران، با دیده تحقیر می‏نگریست. فوزیه هرگز زبان فارسی را یاد نگرفت. فوزیه با اعضای خانواده شاه هم نمی‏جوشید و سرانجام روزی تصمیم گرفت که به بهانه دیدن خانواده‌اش از ایران برود، سفری که بازگشت نداشت و به جدایی او از شاه انجامید.(7)
بدستور محمدرضا پهلوی، تقی امامی به عنوان یکی از دوستان نزدیکش آجودان مخصوص فوزیه شد. بعد از شهریور ۱۳۲۰ خانواده سلطنتی به دستور رضاشاه به اصفهان رهسپار شدند و تقی امامی هم به دستور ولیعهد به اصفهان رفت تا در خدمت فوزیه و شهناز باشد و دستورات آن‌ها را اجرا کند. در برخی منابع تاریخی ادعا شده است در سفر بیست روزه به اصفهان، میان فوزیه و تقی روابط عاشقانه برقرار شده بود. زمانی که تقی امامی آجودان مخصوص فوزیه بود، اشرف سخت دلباخته وی می‌شود و به او ابراز عشق می‌کند و به او پیشنهاد ازدواج می‌دهد، اما تقی امامی به او می‌گوید: «ما با شاهزاده‌ها وصلت نمی‌کنیم.» از‌‌ همان روز، اشرف کینه تقی را در دل گرفت و درصدد انتقام برآمد. سرانجام اشرف، ارنست پرون را که نسبت به تقی حسادت می‌کرد، با خود همدست کرد، سپس دو نفری توطئه و شایع کردند که تقی با فوزیه رابطه نامشروع دارد. این مساله بر فوزیه گران آمد. (8)

فردوست در این زمینه می‌گوید: «روزی پرون مرا صدا کرد و گفت: جریاناتی در می‌گذرد و بین تقی و فوزیه، روابط نامشروع است، گفتم، این حرفی که می‌زنی، کو شاهدت؟ گفت: راننده فوزیه. پرون جریان رابطه تقی و فوزیه را به شاه گزارش داد. شاه هم فردوست را نزد راننده فرستاد تا صحت گفته پرون معلوم شود. راننده فوزیه گفت: مساله صحت دارد.(9) شاه که از این جریان آگاهی پیدا می‌کند، دستور می‌دهد که تقی را به کاخ راه ندهند و این موضوع به گوش فوزیه رسید، این جریان برای فوزیه غیرقابل تحمل بود و حدود ۱۵-۱۰ روز ساکت و مغموم شد و سپس اعلام کرد برای استراحت به مصر می‌رود و دیگر مراجعت نکرد. پس از مدتی ملک فاروق به شاه ایران پیام داد که باید فوزیه را طلاق دهی.»(10)

فوزیه بعداً به قرآن قسم یاد کرد که این مطلب شایعه و دروغ بوده است و هیچ گونه ارتباط نامعقولی با تقی نداشته است. فردوست نقش انگلیس را در جدایی شاه و فوزیه را موثر دانسته و می‌گوید: «زندگی فوزیه به این نحو در دربار ادامه یافت تا این که سیاست انگلیس عوض شد و جدایی محمدرضا و فوزیه در دستور کارشان قرار گرفت... دلیل آن را نمی‌دانم، ولی می‌توانم حدس بزنم که در آن روز‌ها به دلیل فساد ملک فاروق، انگلیس طرح برکناری او را آماده کردند و می‌خواستند با جدایی محمدرضا و فوزیه مسایل دو کشور را از هم جدا کنند.»(11)

تصمیم فوزیه در پی سفر به مصر، مبنی بر جدایی از محمدرضا با شگفتی دربار ایران روبه‌رو نشد. محمدرضا به منظور برقراری روابط و بازگشت فوزیه هیاتی به رهبری قاسم غنی به مصر اعزام کرد. دکتر غنی با بزرگان و رجال مصر مذاکره کرد تا فوزیه را مجبور به بازگشت کند. حتی نامه‌هایی با خود داشت که در برگیرنده پیامی مخصوص برای فوزیه بود و طی آن شاه ایران متعهد شده بود که ملکه مادر و اشرف را از ایران خارج کند و فضای کاخ را برای زندگی مشترک مهیا سازد. اما فوزیه رسماً اعلام کرد که از ترس جان خود نمی‌تواند به ایران بیاید چرا که ملکه مادر و اشرف قصد مسموم کردن او را داشته‌اند. بالاخره تلاش‌های هیات ارسالی نتیجه نبخشید و فوزیه دیگر هرگز به ایران بازنگشت.(12)

مجله هفتگی «آخر ساعة» از مطبوعات مهم و وابسته به دربار سلطنتی مصر بود به قلم مدیر خود برای نخستین بار ناگفته‌هایی از زندگی شاه و فوزیه منتشر کرد که مجله خواندنیها در آذر ۱۳۲۷ آن را ترجمه و منتشر نمود. در بخشی از این گزارش آمده است: «در سال ۱۹۴۵ خبرهایی از کسالت ملکه فوزیه و گرفتار شدن او به مالاریا به مصر رسید. او به مصر خوانده شد که چند هفته‌ای در آنجا بگذارند. در ماه ژانویه ۱۹۴۵ ملکه فوزیه با هواپیمای مخصوصی به اسکندریه رسید و اعلیحضرت پادشاه مصر به استقبال آمده بود. کسانی که از ملکه فوزیه استقبال کرده بودند دیدند که بیماری مالاریا در صحت او تاثیر کرده است و وزن او تقریباً ۱۲ کیلو از وزنی که روز سفرش داشت کاسته شده بود... و روز رسیدن او به مصر مهمانی مخصوصی ترتیب داده شد که در آن ملک فاروق و سفیر ایران و محمدعلی روؤف (از اعیان مصر) حضور داشتند. همین که ملکه به مصر رسید در همه کشورهای جهان انتشار یافت که او طلاق داده شده است... لیکن روزنامه‌های مصری در این باره چیزی ننوشتند. پزشکان تشخیص داده‌اند که مزاج او به تغییر آب و هوا احتیاج دارد و به همین جهت به اسکندریه آمده است. هوای مصر در بهبود وضع مزاجی ملکه فوزیه موثر افتاد و چند ماهی از رسیدنش به مصر نگذشت که در کارهای خیریه شرکت نمود، سپس ریاست بنگاه خیریه محمدعلی را عهده‌دار گردید. و پس از آن نخستین خانم سرباز در جنگ فلسطین شد». (13)

گفته می‌شود محمدرضا نامه‌ای را  برای ملک فاروق فرستاد که در آن ادعاهای فوزیه رد می‌شد و خود را بی‌گناه خواند. فوزیه در ۱۳۲۴ طبق قوانین مصر از شاه تقاضای طلاق کرد و در ۱۳۲۷ نیز طلاق وی در ایران جاری شد. روز دوشنبه ۱۹ مهرماه ۱۳۲۷ روزنامه‌ قیام ایران در ستون اخبار مخصوص خود اطلاع داد: «در آخرین ساعات دیشب اطلاع یافتیم که سفارت مصر در تهران اثاث ملکه فوزیه را تحویل می‌گیرند که به قاهره ارسال دارد... دوم مهر ماه دکتر قاسم غنی به سفارت ایران در آنکارا منصوب شده است و باید قاهره را ترک گوید. زیرا بودن او در قاهره پس از جریان طلاق فوزیه به صلاح نیست.»(14) چند روز بعد نیز سیدحسن امامی (امام جمعه تهران) به وکالت از طرف اعلیحضرت همایونی شاهنشاهی، علیا حضرت فوزیه را طلاق داده و صیغه طلاق در تاریخ ۲۴ مهرماه ۱۳۲۷ جاری شد.

  فوزیه در سال ۱۳۲۸ با سرهنگ اسماعیل حسین شیرین، وزیر دفاع سابق و فرمانده نیروی دریایی سابق مصر و از اعضای خانواده پادشاهی مصر ازدواج کرد اما در پی کودتای ضد سلطنتی اول مرداد ۱۳۳۱ که به خلع فاروق و تبعید وی انجامید، فوزیه عنوان «شاهدخت مصر» را از دست داد و تمامی ثروتش بر باد رفت، اما حاضر به ترک مصر نشد. او با وجود مضیقه مالی در مصر در کنار شوهرش ماند و تا زمان مرگ وی ۴۵ سال با او در اسکندریه زندگی کرد.(15) حاصل این ازدواج هم یک دختر و پسر به نام‌های نادیه و حسین بود. فوزیه در این مدت سکوت اختیار کرد؛ سکوتی که بر ابهامات و روایات مختلف از جدایی‌اش از محمدرضا پهلوی افزوده و حتی درباره سکوتش نوشته‌اند: «در زمانی که فوزیه در مصر بود نامه‌ای اسرارآمیز از طرف اشرف به دست فوزیه رسید که فوزیه را برای همیشه به سکوت کشانید.»(16) ملکپر توسون که او نیز از بازماندگان خاندان سلطنتی مصر است، نقل قول می‌کند: «فوزیه از معدود اعضای خاندان سلطنتی مصر بود که پس از کودتای ۱۹۵۲ در مصر باقی ماند و حاضر به ترک کشورش نشد. در تمام سال‌هایی که او را می‌شناختم هرگز نشنیدم که از موضوعی گلایه کند و فقط خدا می‌داند که او دلایل زیادی برای گلایه از زندگی داشت.»

فوزیه در 91 سالگی به دلیل کهولت سن در شهر اسکندریه مصر درگذشت. شهناز (متولد 1319 ) فرزند اول شاه مخلوع حاصل همین ازدواج است که بعدها با اردشیر زاهدی ازدواج کرد اما بعد از 7 سال طلاق گرفت. او هم اکنون مقیم سوئیس است.


پانوشت‌ها:
1- خاطرات ملکه فوزیه (در دربار دو پهلوی)، سعید قانعی، انتشارات افراسیاب، ۱۳۸۶.
2- از سید ضیاء تا بختیار، مسعود بهنود، دنیای دانش، چاپ سیزدهم 1390، ص 147.
3- ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌هاي سياسي، ج اول، ص 60.
4- ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، همان، ص ۶۱-۶۰.
5- زیبای تنها، محمود طلوعی، نشر علم،1381، ص 385.
6-  فردوست، پیشین، صص ۶۲-۶۱.
7- زیبای تنها، همان، ص 405.
8- آن سوی دیوار کاخ سلطنتی، خسرو معتضد، نشر البرز، ص 167.
9- فردوست، پیشین، ص ۱۹۷.
10- روان‌شناسی شخصیت محمدرضا پهلوی و همسران، مرتضی صادقکار، ناواک، ۱۳۷۴، ص ۱۵۸.
11- فردوست، پیشین، ص ۱۹۵-۱۹۴.
12- عقدکنان محمدرضا با فوزیه، نیلوفر کسری، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران.
13- ناگفته‌های زندگی شاه و فوزیه به روایت نشریه مصری، تاریخ ایرانی، 12 تیر 1392.
14-  معتضد، پیشین، ص ۱۷۴.
15- نقش انگلیس در ازدواج سیاسی شاه و فوزیه، موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی.
16- روان‌شناسی شخصیت محمدرضا پهلوی ، همان، ص۱۵9.

محمود فاضلی



 
  
نام

پست الكترونيك
نظر شما
کد امنیتی

 

 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.