هفته نامه تاريخ شفاهي
 



 
          شماره 116    |    1 خرداد 1392

   


 



جامعه پرماجرا، جامعه پر‌خاطره

صفحه نخست شماره 116

عبدالحسین آذرنگ –‌نویسنده، مترجم و پژوهشگر– فلسفه و تاریخ از آن جمله اصحاب فرهنگ در ایران است که به قول آن‌هایی که او را می‌شناسند چیزی جز کوشندگی و کار واقعا مفید را به رسمیت نمی‌شناسد. او مضاف بر همه ترجمه‌ها و تالیف‌هایی که در حوزه‌های مختلف علوم انسانی انجام داده اکنون سال‌هاست که مشغول همکاری با مرکز دایره‌المعارف بزرگ اسلامی است. آذرنگ یکی از چهار پرسشگری است که در واپسین ماه‌های حیات دکتر عنایت‌الله رضا، وی را به پاسخ گفتن به پرسش‌هایی درباره خاطرات زندگی سیاسی – اجتماعی‌اش واداشتند و این گفت و شنود خواندنی در قالب کتابی توسط نشر نامک به بازار کتاب آمد. به همین بهانه گفت‌وگویی با وی انجام داده و نظرش را درباره اهمیت تاریخ شفاهی و نیز این‌که خاطرات عنایت‌الله رضا می‌تواند چه رهیافتی را در بازخوانی بخش‌هایی از تاریخ معاصر ایران به دست دهد جویا شدیم...

***

ارزیابی شما از اقبال یا عدم اقبال عمومی به تاریخ شفاهی چیست؟ اگر دقیق‌تر بگویم پرسشم این است که شما فکر می‌کنید انتشار آثار تاریخ شفاهی – مانند خاطرات مرحوم دکتر عنایت‌الله رضا– بیشتر می‌تواند مورد توجه کدام دست از مخاطبان کتاب‌خوانی در ایران قرار بگیرد؟
پاسخ دقیقی نمی‌توانم عرض کنم، چون در‌باره مخاطبان و مخاطب‌شناسی در جامعه ما مطالعات دقیقی انجام نگرفته است و انجام نمی‌گیرد. ما در جامعه‌مان از این سنخ مطالعات نداریم که پس از انتشار آثار صورت بگیرد و بازخورد‌های خوانندگان شناسایی و دسته‌بندی شود و بعد هم روی آن انواع بررسی‌ها، از جمله بررسی‌های آماری انجام بگیرد. می‌دانید که به سبب فقر اقتصاد نشر، ناشران هیچ کدام بخش‌های پژوهشی ندارند و در این زمینه‌ها دست به پژوهش نمی‌زنند، یعنی بنیه اقتصادی نشر اجازه نمی‌دهد که در زمینه کتاب‌هایشان هزینه‌ای صرف امور پژوهشی بشود. به همین دلیل، هر پاسخی به پرسش شما تخمینی و تقریبی و بازگو‌کننده نظر شخصی است و بس. بنده هم فقط می‌توانم برداشت شخصی و صرفا نظری‌ام را عرض کنم.


انتشار تاریخ شفاهی به هر حال ضرورت است، به‌ویژه در زمینه‌هایی که تاریخ مکتوب موجود نیست، یا در مواردی که ثبت و ضبط اطلاعاتی یا خاطراتی جز به صورت شفاهی امکان‌پذیر نباشد، یا فقط گفت‌وگو بتواند به زایش و تراوش چیزهایی از اذهانی کمک کند و مواردی از این دست. مرحوم دکتر رضا در وضعیتی نبود که بتواند روزهای متمادی پشت میز بنشیند و بنویسد. افزون بر این، گفت‌وگو، پرسش و پاسخ در میان جمع، یادآوری و کمک به حافظه پاسخگو می‌تواند محرک موثری برای گفتن و به یادآوردن باشد.
از قضا به دلایل بسیاری باید به گسترش و افزایش تاریخ‌های شفاهی دامن بزنیم. جامعه ایران جامعه بسیار پرخاطره‌ای است، چون جامعه پرماجرایی است و سنت شفاهی آن به مراتب قوی‌تر از سنت کتبی آن است، اما در عین حال و به همراه آن، باید شیوه‌های ارزش‌یابی و نقد، مقابله و مقایسه گفته‌ها، انطباق با واقعیت‌ها و داده‌های مستند و شیوه‌های علمی و فنی این‌ها را هم بیاموزیم و ترویج کنیم تا هیچ گفته شفاهی به صرف این‌که از زبان کسی، هرکسی، نقل می‌شود، واقعیت قلمداد نشود.

از نظر شما آیا می‌توان تاریخ شفاهی را نوعی تاریخ اجتماعی به حساب آورد که لزوما نوعی تاریخ‌نگاری رسمی به حساب نمی‌آید؟
فقط تاریخ اجتماعی نیست، به زمینه تخصصی پاسخ‌گو و پرسش‌گر بستگی دارد. حوزه تخصصی بحث و گفت‌وگو تعیین می‌کند که مطلب در کجا قرار می‌گیرد. در تاریخ شفاهی نقش پرسش‌گر نقش بسیار با‌اهمیت و حتی گاه تعیین‌کننده‌ای است. پرسش‌گر می‌تواند با طرح کردن پرسش‌های مناسب، منظم، سامان‌مند، روش‌مند، به آشکار شدن بسیاری از مجهولات کمک کند. مثالی عرض کنم. بد نیست دوستان به این مثال توجه بفرمایند.
در خارج از کشور مجموعه‌ای در زمینه تاریخ شفاهی در حوزه تاریخ معاصر ایران منتشر شده است. برای تدوین و انتشار این مجموعه به هر حال امکانات کم‌نظیری در اختیار بوده است؛ امکاناتی که به راحتی در اختیار هرکسی قرار نمی‌گیرد، اما چون پرسش‌گر با تاریخ معاصر ایران و به جزییات و دقایق تاریخی تسلط و وقوف نداشته است، نمی‌دانسته است چه پرسش‌هایی، به‌ویژه در جاهای حساس صحبت، مطرح کند که به آشکار شدن مجهولات یاری برساند.


مثلا؟
در یکی از کتاب‌های مجموعه‌ای که گفتم به دوره حساسی در تاریخ ایران اشاره‌ای شده است، به سال 1340، سالی که دکتر علی امینی پس از هشت سال حکومت سرکوب و اختناق و فساد، پس از کودتای نظامی مرداد 1332، قرار بود سر کار بیاید. یکی از بستگان امینی که نظامی و از ژنرال آجودان‌های شاه بود، صبح زود می‌رود خانه دکتر امینی و به او می‌گوید (نقل به مضمون می‌کنم، نه به عین عبارت) اعلیحضرت دیشب تا صبح نخوابیدند و در محوطه کاخ قدم زدند. بفرمایید برویم دربار اعلیحضرت شما را احضار فرموده‌اند. دکتر امینی می‌رود و شاه را خصوصی دیدار می‌کند. مدتی با هم صحبت می‌کنند و امینی در پی آن، نخست‌وزیری را می‌پذیرد.
خلاصه ماجرا را عرض کردم. نخست‌وزیری امینی پس از بروز بحرانی بود که با اعتصاب فرهنگیان در دوره نخست‌وزیری مهندس شریف امامی داشت وسعت می‌گرفت و ممکن بود به بخش‌های دیگر کشور هم سرایت کند. در آن دیدار جز شاه و دکتر امینی کس دیگری حضور نداشته است. شاه در‌باره این دیدار چیزی ننوشته است، مگر یکی، دو جمله رسمی بی‌محتوا که قلم کس دیگری از زبان او نقل شده است. پس فقط دکتر امینی می‌توانسته است به این پرسش‌های مهم پاسخ دهد:
ـ چه اتفاق مهیبی افتاده بود که شاه تا صبح نخوابیده و از فرط تشویش و اضطراب در کاخ قدم زده بود؟
ـ دکتر امینی می‌گوید شاه رنگ به چهره نداشت و بسیار نگران بود. پس اوضاع از نظر او باید خیلی خطرناک بوده باشد.
ـ شاه و امینی در دیدار خصوصی و برای مدتی طولانی چه می‌گفتند، چطور به نتیجه رسیدند، سر چه چیزهایی توافق کردند، از چه کسانی نام بردند؟ و بسیاری پرسش‌های دیگر که در تاریخ فقط یک‌بار می‌توان پرسید و اگر پرسیده نشود، پاسخ آن‌ها شاید برای همیشه پنهان بماند.
خب، ملاحظه می‌کنید که پرسش‌های اساسی از دکتر امینی در آن گفت‌وگو از نظر سیاسی و تاریخی چقدر می‌توانست با‌اهمیت باشد. اگر پرسش‌گر با این نکته واقف بود و پی‌گیری می‌کرد، چه بسا که سرانجام از دهان دکتر امینی، که قطعا نمی‌خواست همه حرف‌ها را بزند، چیزی بیرون می‌آمد که امروز با معضل مجهول بودن آن‌ها روبه‌رو نبودیم. حالا به من بفرمایید جز از راه تاریخ شفاهی از راه دیگری می‌شود به پاسخ بعضی مجهولات دست یافت؟!


آقای آذرنگ! نقدی که اصولا به عموم تاریخ‌های شفاهی منتشر‌شده صورت می‌گیرد این است که افراد می‌کوشند در هر وضعیت تاریخ که هستند دست به تطهیر زندگی سیاسی – اجتماعی خود بزنند و این می‌تواند صحت و سقم مطالب عنوان‌شده را زیر سوال ببرد. نظرتان در این‌باره چیست؟ این نقد را قبول دارید؟
نمی‌شود در این‌باره حکم کلی صادر کرد. البته طبیعی است که پاسخ‌گو همه چیز را از منظر خودش ببیند، یا خودش را نقطه مرکز ماجراها بداند و همه چیز در اطراف او جریان بیابد. این‌ها تا اندازه‌ای طبیعی است و قابل فهم. اما این‌که کسی بخواهد دروغ بگوید و تاریخ را تحریف کند و واقعیت‌ها را پنهان یا مقلوب کند، ماجرای دیگری است که پرسش‌گر باید به این نکته توجه دقیق داشته باشد. برای مثال، گفت‌وگوی بسیار مهم آقای قانعی‌فرد با پرویز ثابتی، معاون و از طراحان و برنامه‌ریزان و تحلیل‌گران ساواک و معروف به «مقام امنیتی» کار بسیار حساس و دشواری بوده است. پرویز ثابتی منبع اطلاعات بی‌مانندی است که خاطرات منتشر‌شده او بخش بسیار اندکی از دیده‌ها و دانسته‌های اوست. اطلاعات حساس کشور به پرویز ثابتی می‌رسید و او از جیک و پیک همه چیز بااطلاع بود. گفت‌وگو با چنین کسی اصلا کار ساده‌ای نیست. پرسش‌گر ناگزیر است به ظرایف و دقایق چنان مسلط باشد که راه‌های فرار و طفره و تحریف را بر پاسخ‌گو ببندد؛ در گفت‌وگو با پرویز ثابتی شاید، به نظرم شاید، کاربرد همان روشی مناسب‌تر باشد که بازجوهای بسیار کارکشته ساواک به کار می‌بستند؛ یعنی اطلاعات فراوان و دقیق در آستین و رو کردن آن‌ها در بزنگاه‌های حساس.
حتما جناب‌عالی هم در نظر دارید که کاربرد روش‌ها برای افراد مختلف یکسان نیست، اما از جمله نکات کلی در تاریخ شفاهی که باید در نظر داشته باشیم، این‌هاست:
ـ این‌که مطلبی از ذهن بیرون بیاید و شفاهی به کتبی تبدیل شود، اصل مهمی است. این اصل را از نظر دور نداریم.
ـ به پاسخ‌گو باید امکان داد که ذهنش را خالی کند و هرچه دارد بیرون بریزد، ولو غیردقیق و خام.
ـ اصل بر پذیرفتن گفته‌ها نیست. گفته‌ها به منزله مواد خامی است تا با گفته‌های دیگر و واقعیت‌ها و داده‌ها مقایسه و مطابقه نشود، به صورت مواد خام باقی می‌ماند.
ـ گفته‌ها گاه ممکن است ما را به حقایق پنهان و ناگفته دیگری هدایت کند و سرمنشاء جست‌و‌جوها و گشودن عرصه‌های دیگری باشد.
همین پاسخ‌های پرویز ثابتی سبب شده است که انبوهی از گفته‌ها و شهادت‌ها و روایت‌های نانوشته روی کاغذ بیاید. مبالغه نیست اگر برای این‌ها عنوان «ادبیات ثابتی» را به کار بریم، یعنی نوشته‌های انبوهی که پس از انتشار گفته‌های پرویز ثابتی برای نخستین بار شاهد آن‌ها هستیم.

شما در بازخوانی تاریخ معاصر ایران اهمیت کدام دست از منابع را بیشتر می‌دانید؟ به هر حال در سال‌های گذشته و خاصه در همین دو دهه گذشته حجم انبوهی از کتاب‌های تاریخی در بازار کتاب ایران منتشر شده‌اند و البته خیلی از این آثار برای تولید، بودجه‌های دولتی در اختیار داشته‌اند.
مشکل عمده تاریخ معاصر نبودن و کم بودن اسناد و مدارک اصلی است. سال‌ها باید بگذرد تا اسناد منتشر شود یا در دسترس قرار بگیرد. از بودجه‌هایی که می‌فرمایید بنده اطلاعی ندارم، اما هر قدر پول در راه پژوهش و کمک به پژوهش خرج شود، ضرر نیست، سود است. هزینه صرف کردن در راه پژوهش به منزله بذرپاشی است. همه بذرهایی که می‌کاریم به بار نمی‌نشنید، اما آن شماری که به بار بنشیند، ممکن است خیلی بیشتر از هزینه‌ها عاید کند.

در خاطراتی که مرحوم دکتر رضا آن‌ها را بیان کرده‌اند کدام بخش بیشتر باید مورد بررسی قرار گیرد تا از رهگذر این بررسی بتوان به رهیافت‌هایی تازه در رجوع به تاریخ معاصر ایران دست یافت؟
در درجه نخست آن بخش‌هایی که جز دکتر رضا کس دیگری در ماجرا نقش اول را نداشته است؛ مثلا زمانی که دکتر رضا مسئول ارشد نیروی هوایی در زمان پیشه‌وری بوده و هواپیمایی آمریکایی آمده و در فرودگاه تبریز بر زمین نشسته و دکتر رضا در این‌باره با پیشه‌وری صحبت کرده است، مطلب منحصر‌به‌فردی است که خودش می‌تواند سرمنشاء پژوهش تازه‌ای باشد. یا روایت‌های دست اول دکتر رضا از مخفی شدن عده‌ای در تهران و پیوستن آن‌ها به نیروهای پیشه‌وری، چگونگی شکست پیشه‌وری و فرار همکاران او از ایران، زندگی در دوره پناهندگی در اتحاد شوروی، چگونگی تاسیس بخش فارسی رادیو پکن، اختلافات درونی حزب توده ایران و دعواهای داخلی بر سر مسائلی که کمتر کسی از آن‌ها اطلاع مستقیم دارد، چگونگی بازگشت به ایران از جمله مطالبی است که اگر دقت و واقعیت آن‌ها محرز و اثبات شود، به روشن شدن گوشه‌هایی از تاریخ معاصر ایران کمک می‌کند.

منبع: روزنامه بهار، 26 اردیبهشت 92،ص9


 
  
نام

پست الكترونيك
نظر شما
کد امنیتی

 

 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.