هفته نامه تاريخ شفاهي
 



 
          شماره 66    |    23 فروردين 1391

   


 

دوره آموزشی «تدوین تاریخ شفاهی جنگ» برگزار می شود


تقدیر جایزه ادبی شهید آوینی از کتاب «پاسیاد پسر خاک»


مجموعه‌ای جدید از تاریخ شفاهی دفاع‌مقدس تدوین می‌شود


صیادشیرازی، صاحب‌دلی با یونیفرم نظامی


زیبایی خاطرات دفاع‌مقدس، حاصل ایثار است


اولویت نشر آثار جامع برای تاثیرگزاری به روز


«هنر انقلاب» با 57 پوستر منتشر شد


ترور سرلشگر فرسیو


مسافر مهتاب


مقایسه تحلیلی خاطره‌‌نگاری با تاریخ شفاهی-2


پاسداشت بیست و هفتمین سالگرد شهادت مرحمت بالازاده


مسافر «جاده‌های سربی» به مقصد رسید


سرداران امروز، فراموش شدگان فردا


شخصی‌سازی تاريخ


تاریخ شفاهی جنوب شرق‌آسیا ـ45


 



مسافر مهتاب

صفحه نخست شماره 66

داستان زندگی شهید اصغر جوانی

حماسه‏آفرینان دوران دفاع مقدّس و غالب رزمندگان، به ویژه سرداران و قهرمانان این عرصه، این ویژگی مشترک را داشتند که یک پای در مبارزات دوران انقلاب و پای دیگر در میادین مقدّس و جنگ میهنی نهادند. این ویژگی در مورد جوانان و افراد میان‏سال متولد دهه 1340 شمسی بسیار صدق می کند. از این رو بازبینی و روایت هرچند مکرّر داستان زندگی ایشان ضرورتی اجتناب‏ناپذیر است. این امر به شناخت بهتر ترکیب اجتماعی رزمندگان دوران دفاع مقدّس و زمینه‏های فکری، دینی و ملی ایشان یاری می‏رساند. «مطالعه‏ی زندگی جوانان دهه چهل به بعد برای بازخوانی تاریخ تحول پیدایش انقلاب اسلامی ضروری به نظر می‏رسد و به این راحتی نمی‏توان از کنار آن عبور کرد. طول و عرض این 17 سال و به روایتی این 20 سال تا انقلاب اسلامی از ویژگی خاصی برخوردار است. اگر دقیق به زندگی شهیدان انقلاب اسلامی نگاه کنیم همین جوانان این دوره را می‏بینیم که در راه به ثمر رسیدن این رخداد الهی کوشیده‏اند و تا پای جان ایستاده‏اند. همین جوانان برومند بودند که با سن و سال کم، واقعیت‏های بزرگی را نشان تاریخ معاصر دادند و شیوه راه صد ساله را چندین ساله طی کرده و گاه، کوتاه‏تر از این.»
«مسافر مهتاب»،(1)  روایتی داستانی از زندگی شهید «اصغر جوانی»، از سرداران دفاع مقدّس و یکی از چهره‏های شناخته‏شده در مسائل کردستان در اوان پیروزی انقلاب اسلامی و نخستین سال‏های  دفاع مقدّس است. عباس اسماعیلی، نویسنده کتاب، متولد 1336 نجف‏آباد اصفهان، دارای کارشناسی هنر و تحصیلات نظامی است. او در کنار نگارش ده‏ها مقاله علمی و هنری در نشریات تخصصی در  زمینه تئاتر و دفاع مقدّس، دارای تآلیفاتی با چندین نوبت چاپ، است.
عباس اسماعیلی همچنین در زمینه نمایشنامه‏نویسی و اجرای نمایش، به ویژه نمایش با مضامین دینی و مذهبی، سابقه‏ای طولانی دارد. اجرای نمایش «ارجعی الی ربک» در سال 60 در سراسر کشور و ضبط تلویزیونی و دریافت جایزه برتر و نمایش «لانه جاسوسی»(آن سوی دیوار) در سال 59 در اصفهان، نخستین فعالیت‏های وی در این زمینه است. افزون بر این، فیلم‏نامه‏نویسی، ساخت فیلم و شرکت در جشنواره‏های مختلف مانند جشنواره فیلم کودک و نوجوان و دریافت دیپلم افتخار، نگارش و ساخت چندین مجموعه نظامی برای حفظ جان رزمندگان مستقر در کردستان، ساخت دو فیلم مستند از زندگی سردار شهید احمد کاظمی به نام «شعله‏های عاشقی»، مطالعه، تحقیق و نگارش سریال تلویزیونی «بحران کردستان تا آزادی»، بخش دیگری از کارنامه هنری او است.
داستان «مسافر مهتاب» بر اساس مصاحبه‏های انجام‏شده با «اصغر جوانی» در زمان حیات، مصاحبه و گفت و گو با دوستان، خانواده و آشنایان و بررسی نوارهای سخنرانی، نامه‏ها و اسناد دفاع مقدّس مرتبط با شهید «جوانی» تنظیم شده است.  این داستان را می توان در دو بخش پیش و پس از پیروزی انقلاب اسلامی(ماجراهای کردستان) مورد دقت نظر و بررسی قرار داد:
روایت دوران پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، به طور مشخص، از سال‏های 1356- 1355 آغاز می‏گردد یعنی سال‏هایی که شخصیت اصلی داستان، 16- 15 ساله بوده است. مبارزات دانش‏آموزی در دوران تحصیل در دبیرستان، مقابله با عناصر سلطنت‏طلب در محیط آموزشی و شهر اصفهان، پخش اعلامیه، اشتغال به حرفه برق‏کشیِ ساختمان، رفتن به حوزه علمیه قم و ارتباط با روحانیت (هم‏زمان با فوت ناگهانی حاج سید مصطفی خمینی در آبان‏ماه 1356) و  نخستین تلاش‏ها برای مبارزه مسلحانه در این بخش مشاهده می‏شود. بخش اول روایت، حول فعالیت‏های مذهبی «جوانی» دور می‏زند: ارتباط با معلم درس دینی و قرآن، رفتن به اماکن مذهبی و حوزه علمیه قم، شرکت در انجمن اسلامی مدرسه، موضع‏گیری‏های مذهبی و به طور کلی، روایت نوجوانی متدیّن و مقیّد در فضای فرهنگی پیش از انقلاب در شهری مذهبی(اصفهان).
7 بخش اول کتاب(یک‏سوم از حجم صفحات)، به وقایع تا دوران قبل از جنگ تحمیلی اختصاص دارد. بخش‏های نخستین، مبارزات این نوجوان پرشور تا فرار از دست مسئولین مدرسه و عقب‏نشینی مصلحتی ایشان را به تصویر کشیده است. بخش سوم از آذر 1357 آغاز می‏شود و در آن به نقش اصفهان در انقلاب اسلامی، آزادی زندانیان سیاسی و از جمله آقای تربیت(معلم دینی و شخصیت تأثیرگذار بر روی اصغر)، عملیات انقلابی خرد کردن عکس شاه در مدرسه، کمک به زلزله‏زدگان طبس پرداخته شده، هرچند روایت کاستی‌هایی دارد.(2)  پس از آن، موضوع سفر به خراسان و تایباد برای خرید سلاح، شرکت در تظاهرات نیمه دوم سال 1357، عزیمت به تهران همراه با دوستان و اسلحه‏های خریداری‏شده برای شرکت در کمیته استقبال از امام خمینی(ره)، فعالیت در کمیته‏های انقلاب اسلامی و عهده‏دارشدن مسئولیت عملیات کمیته انقلاب اصفهان،(3)  برخورد و تقابل با نیروهای انقلابی افراطی و متعصب(نشانی از منطقی‏بودن و پای‏بندی وی به ارزش‏ها)،(4) مطرح شده است.
از بخش 8،، روایت درباره مسئله ضد انقلاب در کردستان و اعزام به عنوان نیروی بسیجی به آن منطقه دور می‏زند. شرکت در جهاد سازندگی، پیوستن به سپاه پاسداران و خواستگاری از دختر خاله، دیگر مطالب این قسمت است. بخش‌های 16 تا 21 روایت خواستگاری و ازدواج و حالات روحانی اصغر و همسرش است. شدت یافتن گرایش‏های مذهبی اصغر در این بخش نیز به چشم می خورد. از بخش 21 روایت جنگ در کردستان و نبوغ بالای نظامی «شهید اصغر جوانی»، انتخاب او به عنوان فرمانده سپاه «بانه» بعد از شهادت «طاهری» و «خادمی» فرماندهان پیشین آغاز می‏شود. ضربات کوموله، نبود امکانات، نیروی متخصص و اطلاعات نظامی و نیروهای خودسر، بخشی از چالش‏های پیش روی عملیّات در کردستان بوده است. در این بخش، نویسنده به عنوان ناظر و عامل در حوادث و رویدادهای کردستان و به دلیل تجربه‏ی مشترک با شخصیت اول، در به تصویر کشیدن و تشریح بهتر وضعیت سیاسی، نظامی و اجتماعی کردستان، موفق‏تر عمل کرده است. بدین ترتیب، شکل، نوع و جنس روایت کامل‏تر است. آنچه درباره «کوموله» و «دمکرات» بیان داشته، مؤید این ادعاست.(5)
در کردستان، «اصغر جوانی» مسئول عملیات جنگ‏های نامنظم گردید و با سروان «شیرازی» همکاری داشت. این روایت به شرح دقیق عملیات مشترک نیروهای ارتش و سپاه در کردستان در نتیجه خردورزی و دوراندیشی فرماندهان دوطرف و همدلی و وحدت‏رویه آنان می‏پردازد. حمله به روستای «مِرده»ی «سقز» محل استقرار نیروهای کوموله و پاک‏سازی آن منطقه، ماجرای دستبرد زدن به بانک ملی «بانه» و دستگیری افراد مجرم با سرنخ‏های به دست آمده توسط نیروهای اطلاعات و عملیات سپاه،(6) انتخاب اصغر جوانی به فرماندهی سپاه «بوکان» برای مقابله با سازمان پیش‏مرگان، آغاز مأموریت شخصیت اصلی داستان،(7) مهمترین مباحث مطرح شده در این بخش است.
«بوکان»، مرکز تجمع و عملیّات تمامی گروه‏های ضد انقلاب اعم از «کوموله»، «دمکرات»، «منافقین و طرفداران «بنی‏صدر»، حزب منحله دمکرات، گروه «خباث» و «سید جلال حسینی» شده بود. گاه برخی نیروهای دولتی نیز با آنها تبانی داشتند.(8) جغرافیای عملیّات به خوبی تشریح و تصویر و روایتی نسبتاً دقیق از آرایش نیروهای نظامی و مردمی در کردستان سال‏های 1360 -1359 ارائه شده است. با آنکه اشارتی مختصر و تحلیلی سطحی از تضاد، تناقض و درگیری میان نیروهای ضد انقلاب، به عنوانِ رمزِ اصلی موفقیت عملیات در کردستان به دست می‏دهد(9) امّا وضعیّت اجتماعی و روانی کردستان و مردم کرد و مواضع آنان در قبال نیروهای ضد انقلاب به خوبی تشریح شده است. در بخش 27 نیز از عوالم درونی و زندگی خصوصی «اصغر جوانی»، سخن به میان آمده است.
آغاز عملیات سپاه برای گرفتن بوکان در محورهای عملیاتی مهاباد_میاندوآب، دیوان‏دره_سقز و میاندوآب_بوکان، در پاییز 1360، هماهنگی ارتش و سپاه پاسداران، فرار سران کوموله و دمکرات سایر روایت‏های کتاب هستند. این روایت‏ها حاکی از مواضع بعضاً انفعالی مردم «بوکان» در برابر دو طرف درگیری است: «مردم از پشت پنجره‏های خاموش سطح شهر را زیر نظر داشتند. عده‏ای هم از قبل شهر را ترک کرده بودند. دفاتر و مقرّهای گروه‏ها به تصرف درآمده بودند و تمام نیروهای انقلاب در این دفاتر و مقرّها موضع گرفته بودند.»(11) حتی گاه شائبه همکاری برخی مردم شهر با ضد انقلاب به ذهن می‏رسد. در بخشی از سخنان شهید «محمد بروجردی» در مسجد جامع «بوکان» خطاب به مردم آمده است: «ما دلمان نمی‏خواست که هر کس نام شهر بوکان را می‏شنود بگوید مردم این شهر ضد انقلاب هستند. شما مردم از امروز می‏توانید جبران گذشته را داشته باشید ما هم با تمام توان تلاش می‏کنیم تا حقوق شما از بین نرود.»(12)
نقش «زهرا»، همسر شهید «اصغر جوانی»، از بخش 30 کتاب، با حضور در بهداری سپاه بوکان در کنار وی آغاز می‏گردد. بخش‏های 32، 33 و34 ، به ترتیب به تشرف او به مکه، فعالیت‏هایش در آنجا، بازگشت به اصفهان و رفتن مجدد به بوکان اختصاص داشته که کوتاه‏ترین قسمت‏ها را تشکیل می‏دهند. بخش پایانی داستان با تفصیل، به ماجراهای نیمه دوم سال 1361 و پاکسازی محور عملیاتی جاده پیرانشهر_سردشت برای مقابله نهایی با گروه‏ها و برخی خودسری‏ها در منطقه می‏پردازد.(13) 
کردستان و عملیات پاکسازی آن از نیروهای ضد انقلاب، تمامی زندگی شهید «اصغر جوانی» شده بود به نحوی که حتی نطفه هر دو فرزند وی در آنجا نهاده شد.(14) کردستان و عملیات در آن منطقه نقطه مرکزی تمامی روایت است. زندگی شخصی و روابط اجتماعی شخص اول کتاب به شدت تحت تأثیر این مساله است؛ حتی مهر پدری و فرزندی و علاقه به فرزند: «اصغر در اصفهان فقط تا دو روز بعد از عید ماند و بلافاصله حرکت کرد. هرچند که دل کندن از روح‏الله برایش سخت بود اما شرایط منطقه طوری بود که نمی‏توانست بیشتر از این بماند و استراحت کند. اما همین چند روز هم وقتش را بین خانواده شهدا تقسیم کرد و عهد همیشگی‏اش را اجرا نمود. نماز ظهر در گلستان شهدا یک واجب بود.»(15)
در انتهای این بخش، اشاراتِ تلویحی به تغییر شرایط در صحنه کردستان و تغییر نیروهای انقلابی شده است:« اصغر در تیپ همه چیز را تغییر یافته دید. نیروها عوض شده بودند و خبرها حکایت از در حاشیه بودن محمد بروجردی می‏کرد هرچند که خود اصغر هم این روزها به دلیل رک بودنش مسئولیت چندانی نداشت.»(16)
عملیات پاک‏سازی کردستان در بهار 1362 به انجام رسید. در روز 29/1/1362 روز ارتش، رژه نیروهای فاتح در منطقه بوکان روی داد. شیرینی این روایت در ذائقه خواننده، با شرح کوتاه نحوه‏ی شهادتِ «محمد بروجردی»(مسیح کردستان) در سه راهی «نقده» بر اثر اصابت ماشین با مین(18)  و مجروح شدن «اصغر» در تپه مشرف به شهر سردشت بر اثر اصابت ترکش به جمجمه وی و شهادت پس از بیست روز بیهوشی و دو بار عمل جراحی بر روی مغز در بیمارستانی در تهران تلخ می‌گر‌دد. این در حالی بود  که «زهرا» در «بوکان» همراه با «روح‏الله» انتظار می‏کشید.(19)
متن کتاب، گاه، داستان دچار گسست شده و به موضوع دیگر جهش نموده است.(20) زبان روایت از آسیب ناهماهنگی، بین گفتار و نوشتار در رنج است.(21) این نکته از آن جهت اهمیت دارد که عدم تجانس زبانی نه تنها در نقل قول مستقیم بلکه در روایت نویسنده نیز مشاهده می‏شود. فضا و مکان همواره در حال تغییر است. نویسنده کتاب شاید برای فعّال کردن و به چالش گرفتن ذهن خواننده و در راستای به کارگیری فنون داستان‏نویسی، مطلبی را ناگفته و ناقص رها کرده، به شکل «تعلیق» بیان کرده است.(22) 
تداخل رویدادها و موضوعات تاریخی، آسیب جدی دیگر این اثر است. در شرح ماجراهای کردستان در سال 1358، گاه مطلبی مربوط به جنگ ایران و عراق، با روایت کردستان تداخل یافته که از نظر چینش تاریخی ایراد دارد. گفتمان سیاسی زمان نگارش کتاب به شدت بر روایتِ راویِ سنگینی می‏کند.(23) شخصیت‏ها واقعی بوده و نویسنده روند واقعی رویدادها را به تصویر کشیده است. با این وجود، با توجه به سن و سال چهره‌های اصلی کتاب یعنی «اصغر» و «زهرا»، شائبه غلّو و زیاده‏گویی به ذهن متبادر می‏گردد. مثلا زمان آغاز مبارزه در سن 15 سالگی، رفتن به کردستان در 18 سالگی، خواستگاری در 19 سالگی از همسر آینده در سن 12 سالگی، با سخنان وگفتگوهای رقم‏خورده در داستان همخوانی ندارد. این امر شاید حاکی از رشد عالی و بلوغ فکری و اجتماعی دو طرف بوده باشد. اولین پرسش اصغر از دخترخاله‏اش نتیجه مستقیم گفتمان سیاسی روز است.(24) مطالب ارائه‏شده از زبان شخصیت‏ها در داستان به ویژه «اصغر جوانی»، باورناپذیری فضای ایجادشده دوران اولیه انقلاب و جنگ را بیشتر تقویت کرده است. چگونه دو نفر انسان 12 و 19 ساله، مسایل مهمی مانند ولایت فقیه، قانون اساسی، تفسیر «لااله‏الاالله و «الله اکبر»، تحلیل مفاهیم توحید، منافق و کافر، فلسفه نماز شب، خودشناسی و موضوع ابرقدرت‏ها به ویژه آمریکا را به بحث گذاشته‏اند؟(25) مگر بینش سیاسی، اجتماعی و عقیدتی ایشان در چه حدّ و اندازه بوده است؟ اینجاست که نویسنده خود اندکی بعد به این خبط اساسی واقف گشته، در تلطیف موضوع می‏گوید: «اصغر باورش نمی‏شد که دخترخاله‏اش تا این حدّ در مسائل فکری و عقیدتی رشد پیدا کرده است.»(26)
متن از ضعف در بیان و زبان محاوره‏ای نیز رنج می برد:« اصغر خود را به حیاط کشاند و رو به مادر گفت: دِ حاج خانوم یه خرده دست بجنبانید. مادر کمی عصبانی به نظر می‏رسید نگاهی به اصغر انداخت و وسایلی را که  باید به خانه عروس می‏بردند را جلو کشاند و گفت : انگار انداختند دنبالت. یه خته دندون رو جیگر می‏گذاشتی، همه کارامون شده هول هولکی، حالا چته اینقدر عجله می‏کنی؟»(27)
برغم جمله‏پردازی‏های متعدّد و ادبی، تصویرسازی و خیال‏پردازی نویسنده کتاب از قدرت چندانی برخوردار نیست. به عنوان نمونه به این جملات توجه نمایید: «مدیر مثل شئی له شده با نگاه مرده‏اش به حرف‏های النگوسازان گوش می‏داد و تحرّکی از خودش بروز نمی‏داد.»(28) تذکر این نکته از آن جهت اهمیت دارد که کتاب «مسافر مهتاب» در مقام داستان بوده اما ویژگی‏های یک داستان خوب از جمله تصویرسازی و خیال‏پردازی را ندارد.
آسیب‏هایی هرچند ظاهری نیز به شیوه‏ی ویرایش متن وارد است.(29) این آسیب، بخشی به رواییِ جملات مربوط است.(30) فاصله افتادن بین نقل قول‏های مستقیم و جملات هم‏مضمون، شکل‏گیری پاراگراف‏های اضافی(31) و وجود برخی اغلاط املایی(32) از این نمونه است. نامفهوم بودن برخی جملات و عدم روایی متن، دیگر آسیب قابل توجه این کتاب است که به ذکر چند نمونه بسنده می‏شود:
«بعد از درگیری نظامی بین آنها مردم مترصد فرصت بودند اما فشار سیاسی و حاکمیت زبان کردی هنوز برای گروه‏ها زمانی باقی گذاشته بود.»(33) « زهرا حس کرد چیزی برای گفتن ندارد. چنان جذب معنویت اصغر شده بود که حتی اگر هم حرفی داشت نمی‏زد. صدای مادر هم در آمده بود و پدر هم رضایت چندانی نداشت و تمام فامیل از رفتار فکری اصغر شتاب می‏دیدند.»(34) « اوایل مهرماه بود که توسط اصرار اصغر، زهرا به اصفهان رفت. حالا همه چشم به راه فرزند آنها بودند.»(35)
سرانجام آنکه، به نظر نگارنده این سطور، جملات پایانی کتابِ «مسافر مهتاب»، منافیِ محتوای کلی اثر، شخصیت‏ها و گفتار و سلوک آنان است: «زیر لب خواند: بین تولّد و مرگ باید زندگی کرد.
تولّد رنج است، جوانی رنج است.
پیری رنج است، مرگ رنج است.
زندگی ، با آن کس که انسان را دوست نمی‏دارد، رنج است.
دوری از آن کس که انسان او را دوست می‏دارد نیز رنج.
هر چیز رنج است.
همه چیز رنج.


پی‏نوشت‏ها:

  ۱.مسافر مهتاب، داستان زندگی شهید اصغر جوانی، نویسنده: عباس اسماعیلی، اصفهان، نشر ستارگان درخشان، چاپ اول، 1390، قیمت: 3200ریال.
  ۲.همان، ص 54.
  ۳.همان، صص68-66.
  ۴.همان، صص73-70
  ۵.همان، ص 115.
  ۶.همان، صص 129-126.
  ۷.همان، ص 135.
  ۸.همان، ص 138.
  ۹.همان، صص 144-143.
  ۱۰.همان، ص 138.
  ۱۱.همان، ص 154.
  ۱۲.همان، ص 155.
  ۱۳.همان، ص 184.
  ۱۴.سه روایت متفاوت درباره‏ی نام اولین فرزند این زوج فداکار، درداستان آمده است:روح الله، علی و حمزه. رک: همان، صص 181 و 184.
  ۱۵.همان، ص 185.
  ۱۶.همان، ص 191.
  ۱۷.همان، ص 188.
  ۱۸.همان، ص 194.
  ۱۹.همان، ص 199.
  ۲۰.همان، ص 22
  ۲۱.مثلاً رک: همان، صص 26، 29 و 40.
  ۲۲.همان، ص 42.
  ۲۳.به عنوان نمونه، کاربرد واژه ذوب در ولایت در صفحه 101.
  ۲۴.همان، ص 102.
  ۲۵.رک: همان، صص 105-103.
  ۲۶.همان، ص 105.
  ۲۷.همان، ص 110.
  ۲۸.همان، ص 52
  ۲۹.همان، صص 38-33، 44-40.
  ۳۰.همان، 38.
  ۳۱.همان،  ص 140، 143 ، 149.
  ۳۲.همان، صص 143، 144، 283، 165، 154،
  ۳۳.همان، ص 144.
  ۳۴.همان، ص 162.
  ۳۵.همان، ص 181.
  ۳۶.همان، ص 200.

دکتر مهدی ابوالحسنی ترقی



 
  
نام

پست الكترونيك
نظر شما
کد امنیتی

 

 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.