هفته نامه تاريخ شفاهي
 



 
          شماره 60    |    26 بهمن 1390

   


 

در باب نشست هفتم


یاحسینی با ضبط صوت تاریخ شفاهی جنگ را می‌نویسد


تاریخ شفاهی فرهنگ و هنر در شیراز پیگیری می شود


عصر خمینی آغاز می‌شود


اعدام اولین امیران ارتش شاه: نصيری، رحيمی، خسروداد و ناجی


بررسی سقوط شاه در گفت‌وگو با علی مطهری


شیوه‌های تدوین تاریخ شفاهی در ایران


عینیت و جایگاه امر واقع در تاریخ


تأملات کتابدارانه پیرامون تاریخ شفاهی (3)


كتاب‌ها در دامنه شخصیت‌شناسی «مهدی باكری» نوشته می‌شوند


یادداشتی بر چهره‏های ماندگار


«خورشیدواره»؛ خاطرات خانم طاهره سجادی


خاطرات رجال در کتابخانه‌های دیجیتال ـ 3


دانشگاه نیکلز خاطرات کهنه سربازان را ضبط می‏کند


تاريخ شفاهي جنوب شرق‌آسيا ـ 39


 



عینیت و جایگاه امر واقع در تاریخ

صفحه نخست شماره 60

مقدمه
 بنیان علم تاریخ، بر داده‏ها و اطلاعاتی است که از منابع مختلف مربوط به گذشته به دست می‏آید. خواه داده‏های مورد نیاز مورخین از منابع مکتوب- اعم از منابع تاریخنگارانه و منابع تاریخی- حاصل شود و یا از شاهدان عینی(‏‏سلسله وقایع مورد نظر در ارتباط با موضوع) که به نحوی در تحقق این وقایع سهیم بوده‏اند، علم تاریخ براساس این داده‏ها بنیاد می‏گیرد و بدون وجود آنها، به هیچ نحو امکان تکوین و تحول این علم حاصل نمی‏شود. به ویژه این که درباره عینیت در تاریخ و جایگاه آن، به لحاظ تکرارناپذیری واقعیت‏های تاریخی و مهمتر در دیدرس مورخ امروزی نبودن این واقعیت‏ها، بحث و جدل فراوان است و برخی با رویکرد محض تجربه‏گرایی به جایگاه عینیت می‏نگرند، تحدید مفهومی این مقوله و طرح و نقد دیدگاه‏های مطرح در این خصوص می‏تواند افق دید مناسب تری را در اختیار پژوهشگران تاریخ قرار دهد.
هرچند مطالبی که در نوشتار حاضر می‏آید جایگاه عینیت در تاریخ را به طور محض بررسی می‏کند و به طور مشخص عینیت در تاریخ شفاهی را مورد نظر ندارد اما برحسب این که در تاریخ شفاهی نیز شفاهی نگاران نخست باید اطلاعات موثق و مطمئنی را درخصوص موضوع مورد مطالعه حاصل کنند و سپس به تحلیل و تفسیر آن مبادرت ورزند و درثانی محققین این حوزه نیز مانند دیگر محققین تاریخ- که درباره گذشته‏های دورتر مطالعه می‏کنند- در رسیدن به داده‏های موثق و به اصطلاح نیل به عینیت منفعل نبوده و نقش پویایی را در این مرحله ایفا می‏کنند؛ مطالب حاضر، برای تاریخ شفاهی نیز به همان اندازۀ دیگر حوزه‏های مطالعاتی در تاریخ اهمیت و ضرورت خاص خود دارد. به ویژه از این منظر که از قرن بیستم دیدگاه‏های غالب به سمت این نگرش سوق پیدا کرده است که واقعیت‏های تاریخی مستقل یا کاملاً مستقل از ذهن مورخین نیستند و محققین تاریخ در کشف و گزینش واقعیت‏ها نقش موثر دارند؛ و این مهم با نقش فعالی که مصاحبه کنندگان تاریخ شفاهی در جریان تحقیق به انجام می‏رسانند برابری می‏کند؛ بررسی جایگاه عینیت در تاریخ و دیدگاه‏های مختلف مطرح در این زمینه، در حوزه تاریخ شفاهی نیز به همان اندازه سایر حوزه‏ها اهمیت پیدا می‏کند.

طرح مسأله و کشمکش‏های مطروحه
 دبلیو. اچ. والش، مساله عینیت تاریخی را، گیج کننده ترین موضوع فلسفه انتقادی تاریخ می‏داند و دستیابی مورخین به واقعیت‏های تاریخی را آسان فرض نمی‏کند؟(‏‏والش، ص105) این در حالی است که بنیان علم تاریخ بر اسناد و مدارک و شواهد آثاری است که تنها بازمانده افق‏های گفتمانی زمان گذشته‏اند و بدون وجود آن‏ها ‏امکان بنای ساختمان علمی تاریخ وجود ندارد. بحث درباره تاریخ و ساز و کار علمی پیدایش و تحول آن حداقل از قرن نوزدهم میلادی به بعد، محل منازعه اثبات گرایان و مخالفین آن‏ها ‏بوده و یکی از علل عمده نزاع اخیر بر بحث عینیت و جایگاه واقعیت در پژوهش‏های تاریخی متمرکز بوده است. پرداختن بیش از حد به عینیت تاریخی و تلاش در جهت نشان دادن واقعیت اصیل در تاریخ بدان سان که مورد توجه پیروان «لئوپولد فون رانکه» در آلمان، طرفدارن گرایش پوزیتیویستی در تاریخ‏نگاری فرانسه و هواداران مکتب اصالت تجربه در انگلیس بود، چنان سایه سنگینی بر جایگاه معرفتی تاریخ انداخته بود که علم بودن یا نبودن تاریخ را با مساله عینیت رویدادها گره زده بود و چنان که ذکر شد از آن به عنوان یکی از پیچیده‏ترین مباحث فلسفه علم تاریخ یاد کرده‏اند.(‏‏Mark Day, p.150-59) با همه این‏ها، اکنون سئوال این است که جایگاه واقعیت در تاریخ کجاست؟ و آیا واقعیت تاریخی کاملاً مستقل از ذهن مورخ است؟ آیا آنچنان که ادوارد‏هالت کار به روشنی بیان می‏کند واقعیت‏ها در برابر مورخ خودنمایی می‏کند و در نتیجۀ تداخل افق‏های زمانی حال و گذشته برای مورخ آشکار می‏شوند یا اوبژه‏هایی کاملاً مستقل از اندیشه، نگرش و گزینش مورخ‏اند.(‏‏ر.ک:کار، ص32-43) «کار» توضیح می‏دهد که از زمان پژوهش‏های فون رانکه و معمول شدن گفتمان رانکه‏ای در تاریخ‏نگاری تا سه نسل بعد از او این مساله که «واقعیت چگونه بوده است» به سان افسون جادوگران بر محافل تاریخی چیره شد و مورخان آلمانی، فرانسوی و انگلیسی را به خود واداشت. به خصوص در انگلیس که پیروان فلسفه پوزیتيویسم مشتاق بودند ادعای خود را درباره تاریخ به عنوان رشته‏ای از علوم طبیعی به کرسی بنشانند این طرز تلقی پررنگ‏تر بود و مورخین انگلیسی چنین عقیده داشتند که نخست واقعیت‏ها را محقق سازید و آنگاه نتیجه‏گیری کنید.(‏‏همان، ص34) در پرتو همین دیدگاه «لرد آکتُن» که مدعی نگارش تاریخ غایی، قطعي و غيرمغرضانه اروپا بود چنين ادعا مي كرد که مورخ خوب کسی است که دیده نشود و تنها بر پایه واقعیت‏های موجود، گذشته را ترسیم و تدوین کند.(‏‏استنفورد، درآمدی بر تاریخ پژوهی، ص 214) «جی. بی. بری» نیز که تاریخ را علم، نه بیشتر و نه کمتر می‏دانست چنین ادعایی داشت و معتقد بود که زمان تفکیک تاریخ از شخصیت تاریخ‏نویس، فرا رسیده و وظیفه علم تاریخ تنها کشف حقایق در پرتو تشریک مساعی مورخین است.(والش، ص188) اهتمام بیش از حد به عینیت در حدی كه پژوهشگران عرصه تاریخ را دچار شک کند با سنت تجربه‏گرایی انگلیس بی‏‏ارتباط نبود. بر اساس نظریه اصالت تجربه- که از اندیشه پردازی جان لاک تا برتراند راسل را شامل می‏شد- ذهنیت و عینیت کاملاً جدای از یکدیگرند و برخورد سوبژه با واقعیت‏ها، همچون مُدرکات حسی، مستقل از اندیشه سوژه است. بر اساس این دیدگاه، دریافت جنبه انفعالی دارد و دریافت‏های تاریخی بدین صورت است که مورخ ابتداً اطلاعات را به صورت مستقل و بی‏طرف کسب می‏کند و سپس درباره آن‏ها ‏به تفسیر می‏پردازد.(کار، ص34)

جایگاه عینیت در تاریخ
همه مباحث مطرح درباره عینیت در تاریخ در حالی بیان می‏شوند که نمی‏توان به طور دقیق به این سئوال مهم پاسخ گفت که آیا از منظر معرفت شناسی واقعیت اصیل وجود دارد یا خیر؟ به عبارتی سخن گفتن در خصوص واقعیت‏های اصیل تاریخی تا چه اندازه دلخوش کننده است؟ آیا در عالم واقع میان امور آن گونه که به نظر ما می‏رسند و آن گونه که خودشان هستند اختلاف و فاصله‏ای وجود دارد یا خیر؟ صرف نظر از تاریخ آیا در سایر علوم و از جمله علوم طبیعی، عینیت به مفهوم اصیل آن وجود دارد یا این که همیشه نمودها را با عنوان واقعیت مورد ارزیابی قرار می‏دهند. در یک نگاه کلی و با این نگرش که عینی بودن را به طور مطلق در برابر نسبی بگیریم بدیهی است که در علوم طبیعی و تجربی نیز عینيتی وجود ندارد اما نبود عینیت در این علوم به هیچ وجه به معنای برابری میزان عینیت این علوم با علم تاریخ نیست. چنان که مایکل استنفورد به درستی توضیح می‏دهد، منظور از عینیت در تاریخ این است که آراء، داوری‏ها و گزاره‏های ما باید مبتنی بر موضوع مورد بررسی شکل بگیرد و صدق و کذب آن‏ها ‏مستقل از افکار و احساسات افراد باشد.(‏‏استنفورد، درآمدی بر فلسفه تاریخ، ص 93) در حالی که در هنگام تبیين و تفسیر داده‏ها، اندیشه‏ها، آراء، و گزاره‏های مورخ می‏تواند وارد عرصه شود و تحلیل‏های مورخین را از هم متمایز نماید در مرحله جمع آوری اطلاعات در خصوص اجزای مختلف یک موضوع و گرد آوری شواهد، مورخین باید در حد ممکن بی‏‏طرف باشند و با دقت تمام و رعایت اصول نقد داده‏های تاریخی، سعی در جمع آوری شواهد مستند و موثق نمایند. در این جا لازم نیست که مورخین همچون برخی از فلاسفه غرق در مفاهیم شده و وقت خویش را صرف تمیز واقعیت و حقیقت از یکدیکر کرده و از اصل موضوع که تلاش برای شناخت واقعیت‏های تاریخی مربوط به یک موضوع در راستای شناخت ساختار حاکم بر جامعه دوره مورد بحث است غافل بمانند. مورخ از همان آغاز کار بر این نکته معترف است که واقعیت‏های تاریخی به هیچ نحوی تکرار نمی‏شوند و لذا لزومی ندارد تا وقت خویش را صرف نیل به عینیت در مفهومی برابر با عینیت در علوم تجربی کند. مورخین در پی شناخت واقعیت‏ها(‏‏در راستای بازسازی شرایط کلی حاکم بر جامعه دوره مورد مطالعه برای شناخت موضوع خویش) از بطن گزارش‏های موجود، گواهی شاهدان و افراد موثر در وقوع رویدادها و چگونگی آن(‏‏بیشتر در حوزه تاریخ شفاهی) و سایر آثار بجامانده از موضوع از دوره مورد مطالعه خویش هستند. از این روی در بهترین حالت در چارچوب شرایط ممکن در پی جمع آوری شواهد و فهم عینیت وقایع هستند. عینیت و جایگاه داده‏های تاریخی و میزان اعتبار آنها، در پرتو نگرشی استفهامی برای مورخین معنا دارد و البته هر مورخی نمی‏تواند نسبت به راه‏های ممکنی که او را در مسیر رسیدن به اعتبار و اطمینان بیشتر یاری می‏کند بی‏توجه باشد. همچنان که مورخ موضوع و مساله پژوهشی خود را گزینش می‏کند و لذا علم مورد نظر او ماهیت گزینشی دارد، در گردآوری داده‏ها و اثبات میزان عینیت آن‏ها ‏و انطباق نسبی‏اش با واقعیت نیز گزینشی عمل می‏نماید و شناخت واقعیت‏ها از میان اسناد و شواهد و آثار را به گونه‏ای که مورد اجماع دیگر مورخین واقع شود گزینش می‏کند.(‏‏ر.ک: یروفه یف، ص98-105) این گزینش واقعیت‏ها، آنچنان که تجربه گرایان و پوزيتیویست‏ها می‏گویند خام و خنثی نیست و با نظام ارزشی و بینش و نگرش مورخ در ارتباط است. میان ارزشهای مورد نظر مورخین و واقعیت‏های تاریخی که از بطن گزارش‏های منابع و آثار به جای مانده استخراج می‏شود ارتباط مستقیم وجود دارد. هنگامی که مورخ درصدد شناخت واقعیت‏ها برمی آید، در طرح پرسش‏هایی که مطرح می‏کند و پاسخ‏هایی که به دست می‏آورد از نظام ارزشی خود ملهم است. پرسش‏ها و پاسخ‏های مورخ بر اساس واقعیت‏هایی که به دست می‏آورد سامان می‏پذیرد و لذا جمع آوری داده‏ها و احراز عینیت آن‏ها ‏نیز تابع نظام ارزشی اوست.(‏‏کار، ص180) البته هم چنان که مورخ باید بی‏طرف باشد و از داوری اخلاقی و جانبدارانه در خصوص شخصیت‏ها و حوادث تاریخی دوری کند، در گزینش واقعیت‏ها و رسیدن به عینیت آن‏ها ‏نیز باید بی‏طرف باشد، اما این به معنای جدایی کامل اندیشه مورخ با واقعیت‏هاي مورد نظر او نیست. در تاریخ، هم شناخت واقعیت‏ها و رسیدن به عینیت و هم تفسیر شواهد با نوعی ارزش‏داوری همراه است. منتها در این ارزش‏داوری، باید عمده تلاش مورخ در این جهت باشد که کیفیت تاریخی همه ارزش‏ها را دریابد نه آن که تنها ارزش‏های مورد نظر خود را برجسته کند و واقعیت‏های مورد نظر خود را به نام عینیت گزینش نماید. واقعیت‏های تاریخی نمی‏تواند صرفاً عینی باشند؛ تصور جدایی مطلق مورخ و واقعیت‏های مورد نظر او تصوری غیر واقعی است. در تاریخ نه حقیقت مطلق وجود دارد و نه داوری و تفسیر مطلق؛ مورخ با امر مطلق سروکار ندارد. مطلق در تاریخ چیزی در گذشته نیست که از آنجا شروع کنیم و البته چیزی در زمان حال نیز نیست. مورخ با در نظر داشتن پیوند حال و گذشته، تاریخ را درک می‏کند و ضمن این که تمامی وقایع مرتبط با موضوع خود را می‏شناسد و بر صحت آن‏ها ‏اطمینان حاصل می‏کند، عمل دو گانه‏ای که اقتصاددان‏ها با عنوان «درون داد» و «برون داد» از آن‏ها ‏یاد می‏کنند را در کار خود وارد می‏سازد.(‏‏کار، ص58) بدین معنا که مورخین، شناخت و گزینش وقایع و تفسیر آن‏ها ‏را به صورت توامان انجام می‏دهند. از این حیث تاریخ، کنش و واکنش مداوم مورخ و امور واقع نسبت به یکدیگر و گفت و شنود بی‏‏پایان حال و گذشته است و همچنان که تفسیر، عینیت نیز تابع همین فرایند است.(‏‏Mark Day, p.207-209) چنان که در مبحث تفسیر نیز مطرح است، این گزینشی بودن واقعیت‏ها، همانند انتقادی که برخی از منتقدان به تاریخ نگاری مکتب ویگ(‏‏Whig) داشتند به هیچ وجه به معنای جانب‏داری و تحمیل خواسته‏های فردی و گروهی زمان حال در مقام گذشته نیست.(‏‏John Warren, p.1-3) از حیث عینیت، تاریخ نیز همچون سایر علوم اجتماعی با عالَم واقع سرو کار دارد و از یک منظر بر مبنایی تجربی استوار است، اما این عینیت به صورتی کاملاً جدا از ذهنیت فرد شناسنده نیست. البته از این جهت که واقعیت‏های تاریخی مربوط به گذشته‏اند و در مقایسه با واقعیت‏های زمان حال کمتر می‏توان در آن‏ها ‏دخل و تصرف کرد، امکان رسیدن به عینیت در تاریخ از عینیت مطرح در بسیاری دیگر از شاخه‏های علوم اجتماعی بیشتر است. چراکه واقعیت‏هاي زمان حال سیال‏ترند و لذا در معرض تغییر و تبدیل بیشترند اما فضای گفتمانی واقعیت‏های تاریخی به سرآمده و نمی‏توان در آن تغییر و تبدیل اساسی ایجاد کرد.

طرح ابهامات
 درباره عینیت در تاریخ و جایگاه آن شبهاتی مطرح می‏شود که پاسخگویی به آن‏ها ‏در جای خود حائز اهمیت است. ممکن است چنین تصور شود که مورخین عصر وقوع حوادث که تلقی و برداشت خود از حوادث را در کتب و اسناد تاریخی گزارش کرده‏اند با جانبداری، ملاحظه کاری، منفعت‏طلبی و یا مصلحت‏جویی به نوشتن تاریخ مبادرت کرده باشند و بنابراین گذشته از بنیان غیر واقعی و به دور از عینیت معرفی شده باشد. چراکه غیر طبیعی نیست که تصور کنیم مورخین در نتیجه موقعیت‏های زمانی و مکانی با چشم انداز و گرایشی معین حوادث را گزارش کرده باشند. همینطور ممکن است این پندار حاصل شود که اگر مورخین متناسب با ارزش‏های حاکم بر جامعه خود به گزارش وقایع تاریخی می‏پردازند ممکن است که حوادث مربوط به سایر جوامع را نیز متناسب با ارزش‏های جامعه خود گزارش نموده و لذا آن‏ها ‏را غیر واقعی گزارش کرده باشند. از این‏ها گذشته مورخین هر عهد همچون متخصصین سایر علوم در قالب زبان، وقایع را به گزارش و روایت تبدیل می‏کنند و این عمل تبدیل واقعیت به واژه‏ها حداقل اندکی در عینیت حوادث تاثیر می‏گذارد.(‏‏استنفورد، درآمدی بر فلسفه تاریخ، ص 94-97) از این منظر، این پرسش مطرح می‏شود که آیا می‏توان از زبان و محدودیت‏هایی که واژگان و الفاظ بر واقعیت‏ها تحمیل می‏کند گریزی داشت؟

پاسخ به ابهامات
 در پاسخ به ابهامات اخیر باید گفت در این که مورخین باید بر اساس منابع موجود(‏‏اعم از مکتوب و غیرمکتوب) به کشف و شناسایی گذشته بپردازند هیچ تردیدی نیست.
ابهام نخست: اگر مورخین این ظن را داشته باشند که گزارش‏های موجود ممکن است از سر مصلحت، جانبداری و منفعت طلبی نوشته شده باشند گریزی از قناعت کردن به آن‏ها ‏و البته تلاش بیشتر برای استخراج شواهد موثق‏تر ‏از آن‏ها ‏نخواهند داشت. منتها نکته‏ای ‏که از همان آغاز مهم می‏نماید این است که ظن مورخین و تردید آن‏ها ‏نسبت به موثق یا غیر موثق بودن گزارش‏ها نباید جنبه یقینی داشته باشد. مورخین باید صرفاً شک دستوری را در راستای رسیدن به شواهد قابل اعتماد به کار بگیرند. این که از همان ابتدا با نوعی شک فلسفی آنچه را از گذشته باقی مانده است تخطئه کرده و غیر واقعی تصور کنیم به هیچ نحو صحیح نیست. گزارش‏های مربوط به عهود ماضی از این حیث که فضای زمانی و گفتمانی آن‏ها ‏به سر رسیده است کمتر قابلیت تغییر و تبدیل دارند مگر این که از سر عمد و در راستای منفعت طلبی آن را تغییبر داده باشند. در این خصوص، اگر دگرگونی‏هایی نیز در منابع تاریخی ایجاد شده باشند مورخین به جای شک فلسفی درباره واقعیت‏های تاریخی باید تلاش کنند تا تغییرات احتمالی را کشف و اصلاح نمایند نه این که اصالت وقایع را زیر سئوال ببرند. به علاوه مورخین خبره با آشنایی و اشراف بر اصول نقد که رهیافت و راهکارهای خاص خود دارد از توانایی لازم برای شناخت و کشف اصالت گزارش‏های مربوط به وقایع برخوردارند و با نقد تطبیقی و مقایسه‏ای ‏متون مختلف و بهره گیری از آثار غیر مکتوب می‏توانند بر اصالت گزارش‏های تاریخی در حدی که از وثوق و اطمینان لازم برخوردار باشد اشراف حاصل کنند.(‏‏درباره اصول و راهکاری نقد منبع در تاریخ، ر.ک: رضوی، ص55-64) این که به طور قطع چنین تصوری داشته باشیم که مورخین معاصر وقایع، با هر هدفی واقعیت‏های تاریخی را غیر واقعی گزارش کرده و یا روایت می‏کنند جز این که نوعی ابهام و سردرگمی را در پژوهش‏های تاریخی به دنبال آورد رهاورد دیگری نخواهد داشت. اگر هم برخی از مورخین معاصر وقایع به چنین عملی مبادرت کرده باشند تنها مورخین علاقمند به دوره و موضوع مورد نظر توانایی کشف و اصلاح جهت‏گیری‏های مصلحتی و توجیهی آن‏ها ‏را دارند. دقت داشته باشیم که فرض وارونه یا جانب‏دارانه جلوه دادن واقعیت‏های تاریخی در منابع دست اول مرتبط با موضوع، اگر با این تصور همراه باشد که تمامی مورخین و شاهدان یک عهد تبانی کرده باشند واقعیت‏ها را یک شکل و غیر واقعی جلوه داده باشند فرض خوشایندی نیست. چرا که اولاًٌ منابع تاریخی مربوط به یک عصر محدود و معدود نیست و به ویژه اکنون که رویکردهای بین رشته‏ای ‏در تاریخ متداول شده است می‏توان منابع مکتوب بی‏شماری اعم از کتب ادبی، فقهی، کلامی، فلسفی، حقوقی، شعر و غیره را در جهت شناخت واقعیت‏های مربوط به یک موضوع مورد استفاده قرار داد و از داده‏های این منابع در رسیدن به داده‏های قابل وثوق یاری جست. در حوزه تاریخ شفاهی نیز می‏توان علاوه بر روایت کسانی که در وقوع حوادث مربوط به موضوع دخیل بوده‏اند از سایر منابع مرتبط با موضوع اعم از مکتوب و غیرمکتوب، سمعی و بصری و دیگر اسناد و منابع در جهت تقویت داده‏های حاصل شده بهره برد و به کمک دانش حاصل شده از آن‏ها ‏روند مصاحبه را فعالتر و عمیق‏تر کرد و حاصل آن را تکمیل نمود. ثانیاً منابع دست اول تاریخی بسته به این که در چه فضای زمانی و مکانی نوشته شده باشند و از چه قاعده زبانی بهره گرفته باشند، در خود یک جامعه نیز متفاوتند و مورخ خبره می‏تواند از آن‏ها ‏استفاده مطلوب کند. به علاوه همزمان با منابعی که در محدوده جغرافیایی یک جامعه نوشته شده و به طور طبیعی از ارزشها و روح حاکم بر آن جامعه تاثیر پذیرفته است، امکان پرداختن مورخین جوامع دیگر نیز به موضوعات و واقعیت‏های مربوط به موضوع وجود دارد و می‏توان از داده‏های این منابع نیز در راستای کشف اصالت داده‏های مورد نظر استفاده کند.

ابهام دوم: اين نیز که چگونگی گزارش واقعیت‏های تاریخی را تحت تاثیر چشم انداز و گرایش خاص مورخین، به دور از واقعیت و توام با شائبه تصور کنیم همیشه صحیح نیست. اگر هم واقعیت‏های تاریخی با چشم انداز خاصی گزارش شده باشند چنین امری در مورد تمام مورخینی که یک حادثه را گزارش کرده‏اند صادق نیست. از این حیث گزارش‏های مورخین مختلف درباره یک حادثه تحت تاثیر چشم‏انداز و گرایش‏های خاص آن‏ها ‏متفاوت خواهد بود و بدین ترتیب گزارش‏هاي متنوع‏تري را در خصوص یک واقعه خواهیم داشت. مورخین در عصری که به سر می‏برند تحت تاثیر گفتمان حاکم بر جامعه خویش و فراتر جامعه جهانی آن عصر، برداشت و تلقی خود از وقایع را گزارش می‏کنند و این امر، به عنوان مبیّن نسبی و سیال بودن ماهیت علم تاریخ یک حسن برای این معرفت به حساب می‏آید. دانش، بینش، روش و ارزش‏های مورد نظر مورخین که آن‏ها ‏را از جامعه عصر خویش به عاریت گرفته‏اند بر دریافت تاریخی آن‏ها ‏موثر است و اگر این دریافت‏هاي متفاوت را پرتویی از چشم‏انداز و گرایش خاص هر کدام از مورخین تلقی کنیم در آن صورت با گزارش‏های انبوه‏تری در خصوص یک واقعه مواجه‏ایم که دست ما را برای نقد و تصفیه این گزارش‏ها در راستای رسیدن به داده‏های تاریخی قابل وثوق باز می‏گذارد. اگر این سئوال مطرح شود که در میان این گزارش‏های ناشی از چشم‏اندازهای مورخین كدام گزارش به واقعیت نزدیکتر است و تکلیف مورخ امروزی برای گزینش یکی از گزارش‏ها به عنوان شرح اصیل‏تر ‏واقعه کدام است؟ در پاسخ می‏گوئیم، مورخ امروز می‏بایست ترکیبی از معرفت و مهارت یا علم و هنر را توأمان به کار بگیرد و با بازسازی فضای اندیشه اي و ساختاری جامعه‏ای ‏که موضوع خود را در آن مطالعه می‏کند ره به سوی واقعیت بپیماید. در این طریق اگر چه شناخت وقایع اساسی و بنیادین تاریخ هر عصر برای همه مورخین در حکم یک وظیفه و - نه فضیلت - امری بدیهی است و مورخین به آسانی مهمترین و برجسته‏ترین واقعیت‏های تاریخی را باز می‏شناسد اما در شناخت وقایعی که جنبه کیفی دارند و با سلسله حوادث بدیهی متفاوتند از اندیشه و بینش خود که آن را از جامعه زمان حال به عاریت گرفته‏اند بهره می‏گیرند. در این جا، مورخ امروزی وظیفه دارد که به گزارش و بررسی تعداد محدودی از حوادث مهم و تاثیر گذار در سیر تحول حیات جمعی مبادرت کند و از جمله مقتضیات این شناخت تنقیح و پالایش گزارش‏های موجود در راستای فهم واقعیت‏های مورد نظر است. در این خصوص باید در نظر داشته باشیم که واقعیت‏های تاریخی به خودی خود پاسخگوی سئوال مهم «تاریخ چیست؟» نیستند بلکه این مورخ است که گزارش‏های موجود را پالایش می‏کند و در راستای پاسخگویی به چیستي تاریخ به فهم واقعیت‏های مستتر در گزارش‏ها می‏پردازد.(‏‏کار، ص41-43) طبیعی است که مورخ در این بین تنها به گزارش‏های منابع دست اول اکتفا نمی‏کند و در جهت شناخت واقعیت‏های قابل اعتنا از منابع دست دوم و همین طور دیگر آثار باقی مانده از عصر وقوع حوادث نیز یاری می‏جوید.(‏‏استنفورد، درآمدی بر تاریخ پژوهشی، ص234-236) از یاد نبریم که در تاریخ برای شناخت داده‏های قابل وثوق باید از ذهنیت و اندیشه مورخی که وقایع یک دوره را بررسی می‏کند نیز یاری بگیریم. همچنان که موضوع و مساله پژوهش و جمع آوری گزارش‏های مربوط بدانها گزینشی است و در این گزینش مورخ امروزی از فکر و ذهنیت خود بهره می‏گیرد، در وثوق پیدا کردن نسبت به داده‏های قابل اعتماد و یا عینی در تاریخ نیز دیدگاه و ذهنیت مورخ تاثیر ویژه‏ای ‏دارد. در این جا یک بار دیگر به نقطه نظرات «ای. اچ. کار» در خصوص جایگاه مورخ در گزینش داده‏ها و سهم وی و محیط تاریخی و اجتماعی که در آن به سر می‏برد در تعیین عینیت در تاریخ اشاره می‏کنیم. «کار» که با رویکرد مورخین پوزیتیویست موافق نبود و دیدگاه آن‏ها ‏را با هدف ضبط امور واقع با به کارگیری دقت و انصاف وسواس آمیز، نمی‏پذیرفت، عقیده به کاربرد نوعی روش علمی که بتواند بدون دخالت دادن ارزش‏ها، تمامی مسائل را حل کند بی‏‏فایده می‏دانست. در همین جهت با استناد به سخن «لوکاچ» در مورد «لئوپولدفون رانکه» که عملکرد وی را ضد تاریخ می‏دانست، بینش پوزیتیویستی قرن نوزدهم، مبنی بر تلاش در راستای مطالعه دقیق فاکت‏های تاریخی با احتراز از هر گونه جهت‏گیری را رد می‏کرد و تاریخ را ادراکی خاص از خرد ورزی بشر می‏دانست که به تاثیر از محیط تاریخی و اجتماعی مورخ، گزینش و تفسیر می‏شود.(کار، ص212) «کار» گذشته را تنها با رهیابی به سوی فهم آینده به عینیت نزدیک می‏دانست. از نظر او مورخ عینی‏گرا کسی است که توانایی دارد تا از دید محدود موقعیت خویش در جامعه و تاریخ فراتر رود. مورخ عینی‏گرا کسی نیست که امور واقع را درست می‏فهمد بلکه کسی است که امور واقع را درست گزینش می‏کند. این گزینش‏ها که با توجه به موقعیتی است که مورخ در آن قرار دارد، زمانی به عینیت نزدیک می‏شود که مورخ دید خود را چنان به آینده فرا تاباند که بینش عمیقتر ‏و پایدارتری نسبت به مورخینی که صرفاً در بند زمان حال‏اند به دست آورد. از این جهت نوعی درگیری با زمان حال خویش و جستجوی وضعیتی بهتر در آینده و گزینش امور واقع گذشته در این جهت، مبنای عینیت کار مورخ قرار می‏گیرد.(همان، ص269-271) از نگاه «کار» در عینیت مورد نظر مورخ، به ضرورت، عناصری از تاویل و تفسیر وجود دارد و تاریخ مستلزم گزینش و تنظیم امور واقع در پرتو این تعبیر از عینیت است. در غیر این صورت، گذشته انبوهی از رویدادهای منفرد بی‏‏شمار و بی‏اهمیت خواهد بود و تاریخ نگاری در عمل محال خواهد شد.(‏‏همان، ص216) اين مورخ است که با توجه به شرایط اجتماعی و ساختاری جامعه و در تلاش برای بهبودی بخشیدن بدان، به سراغ گذشته می‏رود و رویدادها را متناسب با خواسته‏های خویش گزینش می‏کند. هر مورخی بسته به گزینش‏های خود و آنچه از این گزینش‏ها طلب می‏کند عینی‏گرا است و نوع ارتباط وی با کنش و رفتار انسان‏های عهود گذشته مفهوم تاریخ را در ذهن وی پدید می‏آورد. از این حیث باید در نظر داشت که تاریخ چیزی جز گذشته انسان‏ها و کنش و بینش و دستاوردهای آن‏ها ‏نیست. درک کامل حیات انسان‏ها در گذشته مستلزم این است که تا حد ممکن به دنیای برداشت‏ها، کنش‏ها، احساسات و به طور کلی ساختاری که انسانها در آن می‏زیسته‏اند ره یابیم. چنین راهبردی که تاریخ را به عنوان وجه آگاهانه رفتار انسانها و یا همانا کنش آدمیان در گذشته عقلانی جلوه می‏دهد به مورخ امروز کمک می‏کند تا بهتر و بیشتر بتوانند از میان گزارش‏های موجود به عمق واقعیت‏ها و گزینش وقایع مورد وثوق دست پیدا کند.(‏‏استنفورد، درآمدی بر فلسفه تاریخ، ص 101)

ابهام سوم: این تصور که مورخین هر جامعه تحت تاثیر ارزش‏های جامعه خودی به شرح واقعیت‏های تاریخی می‏پردازند و لذا هنگامی که به واقعیت‏های مربوط به دیگر جوامع می‏پردازند در پرتو ارزش‏های جامعه خودی آن‏ها ‏را گزارش می‏کنند و موجب دوری گزارش‏ها از واقعیت‏های تاریخی می‏شوند نیز پذیرفته نیست. چرا که مورخین در صورتی به جوامع غیر خودی می‏پردازند که دارای دیدگاه جهانی و سطح دیدگاهی بالاتر از مورخین معمولی باشند که در این صورت نیازی به گزارش خلاف واقع، واقعیت‏های تاریخی ندارند. به طور قطع چنین مورخی هنگامی که به شرح وقایع تاریخی دیگر جوامع می‏پردازد با روح حاکم بر آن جوامع و فضای فکری و ارزشی آن‏ها ‏آشنایی نسبی دارد و به طور کامل تحت تاثیر فضای ارزشی جامعه بومی نیست. پرداختن به وقایع تاریخی جوامع دیگر و گزارش جانبدارانه واقعیت‏ها ممکن است در نتیجه اختلافات سیاسی زیست- بوم مورخ با جوامع مورد نظر باشد که البته چندان غیر طبیعی نیست و می‏توان در تاریخ نگاری ملل مختلف نمونه‏های زیادی از این گونه جهت گیری‏ها را یافت. در این جا هم مورخ علاقه مند به موضوعات فراملی، در صورت جهت گیری این چنینی مورخین دست اول، از راه مطالعه و نقد گزارش‏های مورخین جامعه خودی و گزارش‏هاي تاریخی جامعه مقابل، سعی در شناخت گزارش‏های اصیل و رسیدن به داده‏های قابل وثوق می‏کند.

ابهام چهارم: محدودیت‏هايی که زبان و انتقال واقعیت‏ها در قالب واژگان و عبارات در فاصله گرفتن گزارش‏ها از واقعیت و غیر واقعی جلوه دادن وقایع تاریخی ایفا می‏کند نیز به شدتی که از آن یاد می‏شود، نیست. تردیدی نیست که زبان خانه هستی آدمی است و میراث اصیل هر جامعه در چارچوب زبان آن جامعه قابل دریافت است.(1) منتها همین زبان در جای خود می‏تواند محدودیت نیز ایجاد کند، چرا که تبدیل جریان‏ها و تحولات تاریخی در قالب واژگان و به اصطلاح بیان صریح و ساده افکار و اندیشه‏ها و مهمتر مکتوب کردن آن‏ها ‏کار چندان ساده‏ای ‏نیست و ممکن است به اصالت واقعیت‏ها آسیب وارد سازد. منتها محدودیتی که زبان و کتابت از این حیث ایفا می‏کند محدود به تاریخ نیست و تمامی رشته‏ها و علوم را شامل می‏شود. به علاوه نظر به رابطه مستقیم زبان مفهومی و ملفوظی و این مهم که مورخین در پی درک واقعیت‏ها از راه شناخت افکار و اندیشه‏ها هستند، محدودیتی که زبان بر سیر تحول گزارش‏های تاریخی ایفا می‏کند کمتر خواهد بود. اگر اصل مهم حاكم بر روند حصول و تحول علم تاریخ، فهم مطلوب گذشته در پرتو تداخل افق‏های زمانی حال و گذشته باشد طبیعی است که مورخین با نوعی رویکرد استفهامی که در شناخت و تفسیر توأمان واقعیت‏های قابل وثوق تاریخی به کار می‏گیرند بهتر از هر کس قادر به فائق آمدن بر محدودیت‏های احتمالی زبان در راستای جهت دادن به واقعیت‏های تاریخی خواهند بود. مورخین در هر عهدی مجبورند اوضاع و شریط پیچیده و مجموعه رویدادهای در هم تنیده را در قالب شمار اندکی از واژه‏ها یا جملات ثبت و خلاصه کنند، اما این اجبار الزاماً به معنی غیر واقعی جلوه دادن تاریخ و بی‏‏توجهی به عینیت حوادث نیست. این خلاصه کردن از سوی مورخین و برگزیدن واژه‏ها در راستای معرفی برخی وقايع بر پایه اهمیت تاریخی وقایع صورت می‏گیرد و این مورخ است که با توجه به شرایط حاکم بر جامعه و درک نیازها و گفتمان آن این اهمیت را تشخیص می‏دهد و بسته به ارتباط با دیگر وقایع و پیامدهايی که در سیر تحول حیات جامعه دارد آن‏ها ‏را به عنوان تاریخ و در قالب واژگان-هر چند خلاصه و مختصر- بر جای می‏گذارد.(‏‏استنفورد، درآمدی بر فلسفه تاریخ، ص103-104)

تحدید مفهومی
 چنان که آمد، در تاریخ نائل شدن به عینیت بدان سان که لئوپولد فون رانکه و دیگر پوزیتیویست‏های قرن نوزدهم قائل بودند به مفهوم گذشته آن گونه که واقعاً بوده است امکان پذیر نیست(‏‏Mark Day, p.150-59) اما چنین تصوراتی شائبه‏هایی را به وجود آورده که تاکنون گریبان‏گير علاقمندان به حوزه معرفتی تاریخ است. توجه به این نکته ضروری است که موضع و دیدگاه عینی در هر درک و فهمی بهترین موضع نیست. چرا که بسیاری از امور در جهان و حیات انسان وجود دارد که نمی‏توان با نظر به غایت عینی آن‏ها ‏را درک کرد و در صورتی که چنین کنیم ممکن است دچار اشتباه شویم. از این جهت فهم مناسب در گرو ترکیب هر دو دیدگاه عینی و ذهنی است و در تاریخ که می‏توان آن را استمرار حیات جمعی انسان از گذشته تا به حال دانست چنین رویکردی ضروری‏تر ‏است و درک عینی وقایع به گونه‏ای ‏فهم آن‏ها ‏نیز هست. عمده تلاش مورخین این است که دنیای گذشته را بشناسند اما این دنیای گذشته صرف نظر از دگرگونی‏های خاص هر زمان چندان تفاوتی با دنیای کنونی ندارد. در همین جهت تمایز میان مورخین و بسیاری از عالمان اجتماعی كه دگرگونی‏های زمان حال را مطالعه می‏کنند در این است که مورخین باید شکاف زمانی میان گذشته و حال را پیدا کنند و این مهم فهمي سیال و پر معنی را می‏طلبد که افق فکری وسیعتر از گذشته تا حال(‏‏حاکم بر جامعه مورد نظر) را در بر بگیرد. علم تاریخ بر پایه تداخل افق‏های زمانی گذشته مورد نظر تا زمان حال مصداق پیدا مي کند و افق زمانی گذشته در پرتو شواهد موجود خود را می‏نمایاند. در حوزه تاریخ عینیت به شواهد موجود وابسته است اما یافتن شواهد بیشتر برای فهم واقعیت‏ها و ترسیم گذشته به کمک آن‏ها ‏توأم با تفسیر انجام می‏پذیرد و لذا بخشی از عینيتی که مورخ بدان می‏رسد خود به خود ماهیت ذهنی دارد. از این منظر نباید تاریخ را جریانی مقدّر و از پیش تعیین شده تصور کنیم. اگر چه ارزش هر عصری در خود آن عصر نهفته است و مورخ توانا می‏بایست با رویکرد صادقانه سعی در شناخت مطلوب آن عصر نماید اما در نگاه کلی و نگرش واقع گرایانه این مورخ است که تاریخ را می‏سازد و میان حال و گذشته پل می‏زند. البته این ساخت تاریخ به وسیله مورخین نه ابداع آن‏ها ‏و صحیح‏تر ‏نه تحریف گذشته بلکه شناخت و ارزیابی صادقانه آن‏ها ‏از گذشته است و دو وجه عینی و ذهنی را با هم دارد. مورخ با در نظر داشتن پیوستگی میان رویدادهای تاریخی و بستری که این پیوستگی در آن حاصل می‏شود به شناخت گذشته تاریخی می‏پردازد و هر رویداد را به عنوان بخشی از یک تحول کلی در دوره مورد مطالعه لحاظ می‏کند.(‏‏Mark Day, p.5-9) از این جهت وظیفه اصلی مورخ نه شناخت و توصیف کاملاً عینی رویدادها بلکه یافتن نظم و ترتیب صحیح حاکم بر روند رویدادها و پیوند منطقی میان آنهاست.(‏‏والش، ص66-68) به عبارتی مورخین به شناخت رویدادها در بستر ساختاری جامعه و عصر موردنظر می‏پردازند و کشف نظم منطقی میان رویدادها را مورد نظر دارند. 

بحث دیگری که در خصوص عینیت در تاریخ مطرح می‏شود این است که بعضاً بدون در نظر داشتن تفاوت بنیادین موضوعات علوم طبیعی با موضوعات علوم انسانی، عینیت در تاریخ را با عینیت در علوم طبیعی مقایسه می‏کنند. این در حالی است که در تاریخ به هیچ وجه نمی‏توان با بی‏‏نظری معمول در علوم تجربی به موضوعات نگریست و اگر چنین کنیم نتیجه‏ای ‏که به بار خواهد آمد اصلاً تاریخ نیست بلکه نوعی تصویر مکانیکی از گذشته است. هر مورخی وقتی به سراغ موضوعی می‏رود با اندیشه و بینش فعلی خود به چنین کاری مبادرت می‏ورزد اما با انبوهی از تواریخی که پیشینیان نوشته‏اند مواجه می‏شود که در بطن هر کدام از این منابع تاریخی اندیشه‏ها و تاریخ‏نگری‏هایی نهفته است که سعی در فهم آن‏ها ‏و استخراج شواهد مورد نظر از میان گزارش‏های آن‏ها ‏می‏نماید. از این جهت ممکن است این تصور حاصل شود که در تفکر تاریخی یک عنصر ذهنی متفاوت با آنچه که در تفکر علمی وجود دارد عملکرد مورخان را جهت می‏دهد و لذا عینیتی که مورخین می‏توانند بدان دست یابند از همان آغاز محدودتر از علوم طبیعی است. چنان که آمد اگر بپذیریم که مورخ همچون یک فیزيک دان با موضوع برخورد کند و اندیشه و نگرش خود را در امر پژوهش وارد نسازد، حاصل کار او یک برداشت کاملاً مکانیکی از تاریخ خواهد بود که نه حق مطلب در خصوص گذشته را ادا خواهد کرد و نه به کار امروز انسانهایی که در جامعه مورد مطالعه زندگی می‏کنند خواهد آمد.(همان، ص109-111) توضیح این که گذشتۀ مورد نظر، به خودی خود موضوع منفعل و مرده‏ای ‏نیست که مورخ بتواند با آن‏ها ‏برخورد مکانیکی کند. موضوعات تاریخی که هر کدام از اجزاء و مجموع حوادث مختلفی تشکیل شده شرح احوال و کنش انسانهایی است که همچون انسانهای امروزین در چارچوب ملاحظات زمانی عصر خویش به سر می‏برده و متناسب با شرایط موجود افعال خویش را انجام داده اند. از این روی این مورخ است که به عنوان انسان دارای بینش و کنش می‏تواند در عمق وقایع رسوخ کند و روح مستتر در افعال گزارش شدۀ انسان‏های عهود ماضی را درکش نماید. البته مورخ امروزی باید به دور از هرگونه پیشداوری و تعلقات شخصی و گروهی با موضوعات خویش برخورد کند و چنان که آمد اگر هم لازم است ارزشداوری و دیدگاه‏های خود را متناسب با مصالح و منافع جمعی به کار بگیرد. تردیدی نیست که عینیت در تاریخ در مقایسه با برخی از علوم مفهوم ملایم تری دارد و تاریخ نویسان امروزی گذشته را از دیدگاه خود مورد توجه قرار می‏دهند اما این امر مانع از آن نخواهد بود که مورخین درباره آنچه روی داده است ادراک و اطلاعاتی به دست آورند. از این حیث معرفت تاریخی زاییده عناصر ذهنی و دیدگاه‏ها‏‏ی مورخین و شواهدی است که خوشایند آن‏ها ‏باشد یا نباشد باید آن‏ها ‏را به کار گیرند و در تلفیق با دیدگاه خود آن را به معرفت تبدیل کنند.(‏‏همان، ص125-126) در این راستا معرفت عینی به رویدادهای گذشته از طریق تجربه ذهنی مورخين حاصل می‏شود و اجماع آن‏ها ‏درباره گذشته معیار عینی بودن گذشته در معنای گزینش و به کارگیری داده‏های قابل وثوق است. به عبارتی «یک واقعیت تاریخی مطابق با حکمی درباره گذشته است که مورخان در خصوص آن توافق دارند.»(‏‏استنفورد، درآمدی بر تاریخ پژوهی، ص 209)

سخن پایانی
آنچه که درباره عینیت و جایگاه امر واقع در تاریخ مطرح شد را می‏توان در قالب موارد زیر جمع بندی کرد.

- عینیت در تمامی علوم را نمی‏توان یکسان و هماهنگ پنداشت. اگر عینیت در علوم طبیعی به معنای مشاهده، تجربه و تکرار پذیری موضوع يا اجزای آن برای همه متخصصین است و به اصطلاح به معنی محسوس و ملموس بودن است، در تمامی علوم بدین معنا نیست. چرا که عینیت اعم بر محسوس و ملموس بودن است و واقعیت داشتن به طور عام را مد نظر دارد. از این حیث عینیت در تاریخ به معنای واقعیت داشتن است و همین اندازه که مورخین واقعیت داشتن رویدادهای مربوط به یک موضوع را بپذیرند و در خصوص آن به اجماع برسند کافی است. در تاریخ، عینیت به معنای رسیدن به داده‏های قابل وثوقی است که مورخین درباره آن به توافق برسند.

- مورخین کلیت یک موضوع و تمام اجزای آن با یکدیگر را عینی نمی‏نگرند بلکه موضوع را به اجزای متعدد که هر جزئی نیز از وقایع چندی تشکیل شده است تقسیم می‏کنند و سپس عینیت هر واقعه را (‏‏به معنای واقعیت داشتن) بررسی می‏نمایند. این نگاه تخصصی و شناخت منفرد و متجزای هر حادثه زمینه‏های کشف چگونگی رخداد وقایع را برای مورخین هموار می‏کند و مانع از این می‏شود که مورخین تحت تاثیر چشم اندازها و گرایش‏های خاص خود به عینیت موضوعات بنگرند. چرا که چشم انداز و گرایش پيشيني مورخین در ارتباط با کلیت یک موضوع مفهوم پیدا می‏کند و لذا تقسیم موضوع به اجزاء متعدد راه را بر پیشداوری‏های احتمالی سد می‏کند.

- فقدان و یا محدودیت عینیت در تاریخ بسته به این که از منظر مورخینی که در عهد حدوث وقایع می‏زیسته‏اند و مثلاً در نتیجه ملاحظه کاری، مصلحت جویی و یا منفعت طلبی وقایع را جانبدارانه گزارش کرده‏اند و یا از منظر مورخین زمان حال که به یک دوره تاریخی می‏پردازند و در نتیجه ی منافع و مصالح و گرایش‏ها به درک غیر واقعی از حوادث گذشته نائل می‏شوند، می‏تواند متفاوت جلوه کند. در مورد اول در صورتی که داده‏های همه منابع دست اول در خصوص یک واقعه یکسان باشد، اگر مورخین عهد حدوث وقایع را به جانبداری متهم کنیم دچار شک فلسفی شده ایم و این باز دارنده است. چرا که برای شناخت تاریخ راهی جز اتکای بر گزارش‏ها و شواهد و آثار موجود نداریم. در مورد دوم، شک کردن به معنای دستوری و روش شناسی آن کاملاً جایز است، اما با در نظر داشتن این که مطالعه جزء به جزء وقایع راه را برای پیشداوری و شناخت توام با گرایش واقعیت‏ها می‏بندد، در صورتی که بنای کار مورخین و مطالعه موضوع به صورت متدلوژیک باشد، مورخین مختلف می‏توانند در خصوص واقعیت داشتن سلسله وقایع مربوط به هر یک از اجزاء موضوع به اجماع برسند.

- عینیت در تاریخ به معنای رسیدن به داده‏های قابل وثوق است و استخراج داده‏ها در این جهت گزینشی و متناسب با موضوع تحقیق، مساله تحقیق، اهداف تحقیق و مهمتر سئوالاتی است که مورخ مطرح می‏کند. در این جهت هر چقدر که مورخ با نگاه تخصصی موضوعات خود را گزینش کند و موضوع مورد پژوهش وی مساله محور باشد و سئوال‏های مطروحه درباره مساله پژوهش از اصالت بیشتری برخوردار بوده و ماهیت متدلوژیک داشته باشد، رسیدن به داده‏هاي قابل اطمینان درباره اجزای موضوع آسان‏تر ‏است. به لحاظ گزینشی بودن موضوع پژوهش نیز باید در نظر داشت که موضوعات تمامی علوم گزینشی انتخاب می‏شوند و به طور کلی علم ماهیت گزینشی دارد.(‏‏پوپر، ص1112-1114)

- اجماع مورخین بر روی شواهد و گزینش و به کارگیری گزارشهای تاریخی (‏‏به عنوان نمود واقعیت‏های مربوط به یک موضوع) با اهتمام به اهمیت رویدادها و پیامدهایی است که در حیات اجتماعی یک عصر و در جای خود اعصار بعدی داشته اند. در این بین اگر میان مورخین مختلفی که بر روی یک موضوع مطالعه می‏کنند اختلاف نطری وجود داشته باشد این اختلاف نظر به میزان شواهدی که در خصوص یک واقعه به دست آورده‏اند مربوط می‏شود نه خود واقعیت و رخداد یا عدم رخداد آن.

- اختلاف نظرهایی که میان مورخین در خصوص یک موضوع وجود دارد اغلب نه به خاطر عینیت رخدادها و وقایعی است که اجزای یک موضوع را تشکیل می‏دهند، بلکه به تفسیر و تحلیل موضوع مربوط می‏شود. به عبارتی اختلاف نظر مربوط به تفسیر رویدادهاست تا واقعیت داشتن یا نداشتن آنها. چرا که اختلاف نظرهای مربوط به رویدادها را می‏توان با رویکرد متدلوژیک و مطالعه جزئی‏تر ‏آن‏ها ‏و دست یابی به شواهد بیشتر از بین برد و در خصوص واقعیت داشتن یا نداشتن آن‏ها ‏به توافق رسید.

- برداشت‏های پوزیتیویستی در تاریخ، به ویژه بدان سان که در قرن نوزدهم عمومیت داشت، یا تاریخ را در مقايسه با علوم طبیعی علم نمی‏دانست(‏‏والش، ص105) یا در پی این بود که تاریخ را به مانند علوم طبیعی مطالعه کند و گذشته را در واقعی ترین صورت آن شناسایی نماید.(‏‏همان، ص53) از این رهگذر عینیت در تاریخ همانند علوم تجربی ماهیتی خشک و مکانیکی داشت که با حفظ فاصله میان اندیشه مورخ و امور واقع قابلیت کشف داشت.(‏‏(ر.ک: استنفورد، درآمدی بر تاریخ پژوهشی، ص 214؛ والش، ص 52-51؛ کالینگوود، ص 163-171)) این در حالی است که دیدگاه موسوم به نگرش ایده آلیستی در تاریخ که در قرن بیستم رو به رشد نهاد، فرض فاصله میان ذهنیت مورخ و امور واقع در تاریخ را امری غیر ممکن می‏داند و برداشت‏های مکانیکی و منفعل در تاریخ را بر نمی‏تابد. ایده آلیست‏ها کشف واقعیت در تاریخ را تابع اندیشه و نوع نگرش مورخین می‏دانند و ذهن و عین را در برخورد با هم مؤید امر واقع در تاریخ به شمار می‏آورند. از دید آنها، مورخ می‏تواند به ماهیت درونی رویدادها راه پیدا کند و طوری آن‏ها ‏را درک کند که گویی در بطن موضوع قرار دارد. از حیث تفکر آن‏ها ‏تاریخ از این جهت قابل درک است که حاکی از تجلیات فکری است و لذا مورخین می‏توانند اعمال و افعال انسانها را با اهتمام به افکار نهفته در پشت آن‏ها ‏شناسایی و درک نمایند.(‏‏والش، ص54-56)

- تاریخ تجربیات و يا کنش‏های انسان‏های عهود ماضی است و در خصوص واقعیت داشتن این کنش‏ها و تجربیات هیچ شکی نیست. این که مورخین بتوانند برپایه گزارشهای منابع و بهره گیری از آثار موجود رویدادهای تاریخی را به گونه قابل انطباق با واقعیت کشف کنند یا خیر به عینیت داشتن تاریخ ربطی ندارد. از این منظر، عینیت یک مفهوم متدلوژیک پیدا می‏کند که مورخین باید در خصوص آن‏ها ‏به اجماع برسند. اما اگر به استثنای فاصله زمانی میان حال و گذشته و ملاحظات و شرایط خاص عهود مختلف تاریخی به گذشته بنگریم در این صورت مورخین به عنوان انسانهایی که گزارش‏های مربوط به انسانهای هم نوع خود را مطالعه می‏کنند قادر خواهند بود در جهت ارائه فهم مشترک از سلسله وقایع مربوط به یک موضوع (‏‏که در غایت امر مربوط به بخشی از حیات انسانی است) به اجماع برسند و شناختی کارآمد نسبت به رویدادهای تاریخی حاصل کنند.

- مورخین در جهت رسیدن به داده‏های قابل وثوق پیرامون موضوع مطالعه خویش می‏بایست سعی داشته باشند که به دور از پیشداوری و بی‏‏تاثیر از فرا روایت‏ها و نگرش‏های کلان از پیش تعریف شده به سراغ تاریخ روند. چنین رویکردی زمینه‏های رسیدن مورخین به اجماع لازم در خصوص رویدادهای مربوط به موضوع مورد مطالعه را هموار می‏کند و راه را بر بسیاری از انتقاداتی که درباره جایگاه عینیت در تاریخ مطرح می‏شود سد می‏نماید.

- وقتی سخن از عینیت در پژوهش‏های تاریخی به میان می‏آید ضروری است که میان دو دسته از رویدادها تفاوت بگذاریم. یک دسته رویدادهایی است که با عنوان واقعیت‏های اساسی از آن‏ها ‏یاد می‏شود و همه مورخین بر روی آن‏ها ‏اجماع دارند. (‏‏همچون تهاجم مغول به دنیای اسلامی در سال 616 هـ. ق، جنگ جهانی اول یا دوم، ترور یک پادشاه یا رئیس جمهور، یک جنگ معروف و....) دسته دیگر رویدادهایی است که به راحتی در خصوص آن‏ها ‏اجماع حاصل نمی‏شود و به اصطلاح جنبه کیفی دارند. آنچه در تاریخ مهم است رسیدن به اجماع درباره رویدادهای کیفی است. در این خصوص بهترین راه برای رسیدن به اجماع، مطالعه جزئی هر رویداد و فهم آن در پرتو فرایند مشترک ذهن و عین است. در هر صورت این مورخ است که پاسخ سئوال چیستی تاریخ را جستجو می‏کند و رسیدن به عینیت و سپس علمیت تاریخی درباره هر موضوع منوط به پیوستگی اندیشه مورخ با مجموعه رویدادهای مرتبط با یک موضوع است.



یاداشت‏ها:

1- زبان خانه هستی آدمی است و جایگاه زبان ملفوظی و مفهومی و مهمتر رابطه ذهن و زبان، در برداشت‏های هرمنوتیکی و پدیدارشناسی اصلی بنیادین به شمار می‏رود. برخی اندیشمندان زبان را تنها دریچه ارتباطی انسان با هستی و جهان قلمداد کرده‏اند. از سوی دیگر، زبان فرهنگ است و فرهنگ هر جامعه در زبان آن تجلی می‏یابد. اگر فرهنگ را به عنوان گستره کامل الگوهای رفتاری انسان بدانیم و دستاوردهای محسوس و غیرمحسوس انسان، اعم از ایدئولوژی‏ها، نظام‏های اخلاقی، ساختارهای اجتماعی و سیاسی، آداب و سنن و روح حاکم بر یک جامعه را فرهنگ آن قلمداد کنیم؛ زبان به عنوان ابزار بیان هر جامعه، مجرای فهم، تفهیم و بیان تمام نمودهای فرهنگی است و هویت فرهنگی جامعه را در خود دارد. زبان تجسّم فکر انسان و شکل دهنده به اعمال اوست و با اصل و جوهر انسان بودن و تعلق فکری و فرهنگی انسان‏ها در ارتباط است. از دیگر سوی در یک برداشت ساختاری از تاریخ، معرفت تاریخی هم به مانند هر علم دیگری از دل فرهنگ و سنن پنداری و کرداری حاکم بر هر جامعه حاصل می‏شود. به ویژه اگر از تاریخ برداشتی گفتمانی مطابق با اندیشه‏های پسامدرنی داشته باشیم، آنگاه است که می‏توان به موازات سیالیت و شناوری زبان در هر جامعه، گفتمان تاریخی سیال و فارغ از جامعیت و کلی‏گویی و قطعیت و ثبات (‏‏به معنای آمریت قرائت‏های کلان و الگوهای فراتاریخی) داشت.


منابع
- استنفورد، مایکل، درآمدي بر تاريخ پژوهي، ترجمه مسعود صادقی، تهران، انتشارات سمت و دانشگاه امام صادق(‏‏ع)، 1384.
- _________، درآمدي بر فلسفه تاريخ، تهران، نشرني، 1382.
- پوپر،کارل ریموند، جامعه باز و دشمنان آن، ترجمه عزت‏الله فولادوند چ 3، تهران، انتشارات خوارزمی، 1380.
- رضوی، ابوالفضل، «نقد منبع در تاریخ»، نامه تاریخ پژوهان، سال دوم، شماره ششم، 1385.
- کار، ادوارد‏هالت، تاريخ چيست؟ ترجمه حسن كامشاد، چ5، تهران، انتشارات خوارزمي، 1378.
- کالینگوود، آر.جی، مفهوم کلی تاریخ، ترجمه علی اکبر مهدیان، تهران، نشر اختران، 1385.
- والش، دبليو. اچ.، مقدمه اي بر فلسفه تاريخ، ترجمه ضياء الدين علايي طباطبائي، تران، انتشارات اميركبير، 1363.
- یروفه یف، ن.آ.، تاریخ چیست؟ ترجمه محمد تقی زاد، تهران، نشر جوان، 1360.
- John Warren, Whig history, In: WWW.history-ontheweb.co.uK.
- Day, Mark, The Philosophy of History, An introduction continuum international Publishing Group, 2008.


سید ابوالفضل رضوی
استادیار گروه تاریخ دانشگاه لرستان،
 Razavi_edu@yahoo.com



 
  
نام

پست الكترونيك
نظر شما
کد امنیتی

 

 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.