هفته نامه تاريخ شفاهي
 



 
          شماره 5    |    17 آذر 1389

   


 

گنجينه اسناد(فصلنامه تحقيقات تاريخي و مطالعات آرشیوی)


شمس آل احمد درگذشت


مفهوم و ماهیت مصاحبه در تاریخ شفاهی


گفتگو با علی ططری در حاشیه دومین همایش تاریخ شفاهی


شفا بایدت داروی تلخ نوش (نقدی بر مقاله مقدمه ای بر استانداردهای تاریخ شفاهی)


دردم نهفته بِه ز طبيبان مدّعي


درباره کتاب تاریخ شفاهی مسجد هدایت


تاريخ شفاهي در جنگ عراق عليه ايران-1(درآمدي بر چند و چون مصاحبه با نخبگان مشاغل)


به مناسبت سالگرد واقعه 18 ارديبهشت دانشگاه تبريز-ناگفته‌هايي از شهيد غلامي


درباره کتاب بنيادهاي علم تاريخ


رونمایی از يك‌ميليون سند دفاع‌مقدس نیروی دریایی ارتش


زندگي نامه و خاطرات رحيم كريمي


مصاحبه با علي‌اکبر کوثري


خاورمیانه در برزخ بحران و ثبات


تاريخ بلعمي سايه‌اي از سوگ‌سرايي منظوم است


با راوي خاطرات كتاب «نورالدين پسر ايران»


حرف های آسماني


انتشار خاطرات دفاع مقدس نماينده امام(ره) در گيلان


«فرهنگ القاب» منتشر شد


 



مصاحبه با علي‌اکبر کوثري

صفحه نخست شماره 5

آنچه مي‌خوانيد گفتگو با يکي از فرهنگيان باسابقه پيشين مي‌باشد که ضمن بيان خاطرات خود از سوابق و تحولات وزارت فرهنگ به نقد سياستهاي فرهنگي گذشته و عملکرد شماري از رجال موثر در عرصه تحولات فرهنگي پرداخته است.

در طول دوراني که به عنوان رئيس ادارة فرهنگ استان خوزستان در آن استان بوديد مرحوم ابوالقاسم نجم‌ نيز مدتي به عنوان استاندار خوزستان معرفي گرديد. با توجه به روابطي که احياناً بين شما و نجم‌الملک بوده، اگر ممکن است ارزيابي خودتان را از شخصيت ابوالقاسم نجم بيان بفرماييد؟

در مورد نجم‏الملک با توجه به شناختي که در طول اين مدت از ايشان پيدا کردم، او را فردي شريف و پاکدامن يافتم. او از معدود مردان نيکي بود که در تمام طول عمرم با آنها برخورد داشتم. او قبلاً وزير دارايي، سفير ايران در ژاپن در زمان جنگ جهاني دوم و مدتي هم در وزارت خارجه مديرکل بود. نجم‏الملک فرد وجيه‏المله‌اي بود که از بيان اعتقاداتش خوفي به دل راه نمي‏داد، حتي يک بار در حضور بنده وقتي که با حسين علاء نخست‏وزير وقت سخن مي‏گفت او و شاه را دروغگو خواند.
اين جريان مربوط به چه سالي است؟

در سال 1334 چند روز پس از ترور حسين علاء، ايشان براي شرکت در کنفرانس بغداد به استان خوزستان آمده بود تا از آن طريق عازم بغداد شود. آن شب در مکاني که بنده و نجم‏الملک و حسين علاء مشغول قدم زدن بوديم نجم‏الملک خطاب به علاء گفت: “ آقاي علاء من ديگر حاضر نيستم در اينجا بمانم. “ علاء علت را پرسيد و نجم پاسخ داد: “به علت اينکه شما به وعده‏هايتان عمل نکرديد.“ نخست‏وزير در پاسخ نجم گفت: “من هيچ وعده‏أي به شما ندادم شاه آن وعده‏ها را داده است. “ و نجم گفت: “متاسفانه شاه از تو دروغگوتر است و همه مصائب ما زير سر اوست.“

شنيدن اين سخنان براي من خيلي عجيب بود و اصلاً انتظار شنيدنش را نداشتم. بعدها نيز او خاطره‏اي ديگر از برخوردش با شاه تعريف نمود که آن هم شنيدني است. بعدها که از کاسمي سؤال کردم آن را تاييد نمود.

شاه که از ميرزا هادي خان اشتري مديرکل دخانيات و برادر ميرزا احمدخان اشتري بنابر شکايت برخي از نظاميان چندان رضايت نداشت به نجم گفته بود: “ اين اشتري مديرکل دخانيات چه کسي است؟ “ نجم هم که احترامي براي خانواده اشتري قائل بوده وقتي خطاب شاه را احترام‏آميز نمي‏بيند مي‏گويد: “ ميرزا هادي خان برادر ميرزااحمد خان اشتري را مي‏فرماييد؟ با پاسخ مثبت شاه نجم ادامه مي‏دهد “ او انسان بسيار شريفي است. “ شاه مي‏گويد: “ هر چه که هست باشد چون نظاميان از او ناراضي هستند او را عوض کنيد. “ نجم نيز صريحاً در پاسخ شاه جواب مي‏دهد “ تا زماني که نجم‏الملک وزير دارايي است ميرزا هادي خان هم مديرکل دخانيات خواهد بود. “

دکتر کاسمي بعد از جلسه به نجم مي‏گويد‚ “ آقا اين چه طرز حرف زدن با شاه است!؟ “ و نجم در جوابش مي‏گويد: “ مسئوليت مالي مملکت با وزير ماليه است و شاه هيچ مسئوليي در اين مورد ندارد و نبايد در اين کارها مداخله نمايد. “ شاه نيز که تاب چنين برخوردي را نداشت به مرور او را از صحنه سياست دور کرد. و اين مشکل اساسي رژيم پهلوي بود که رجال استخوان‏دار را از صحنه کنار مي‏گذاشت و افراد مطيع را که بي ريشه و هويت بودند به صحنه سياست مي‏آورد.
علت انتقال شما به خراسان در سال 1335 چه بود؟

همان طوري که قبلاً نيز عرض کردم دکتر محمود مهران وزير وقت فرهنگ با شناختي که از مسائل فرهنگي داشت در انتصابات و انتقال فرهنگيان نهايت دقت را داشت. او با خالي شدن پست رياست آموزش و پرورش استان خراسان در صدد بود تا فردي را به آن استان اعزام کند که داراي علايق مذهبي باشد و بتواند با آيات عظام آن استان مذهبي مانند آيت‏الله ميلاني، آيت‏الله شاهرودي و ديگران ارتباط برقرار نمايد. او که از علاقة من نسبت به مذهب آگاهي داشت براي اين ماموريت مرا برگزيد.

هنوز مدتي از اقامتم در مشهد نگذشته بود که چند نفر که از آن ميان تنها آقاي اميرشهيدي را که مدتي در اداره اوقاف وزارت فرهنگ کار مي‏کرد مي‏شناختم به ديدنم آمدند. مابقي آنان را طاهر بهادري معاونم معرفي کرد. در ميان آنها عبدالمجيد مولوي از دانشمندان و محققان خراسان و نصرت‏الملک ملکي وکيل مجلس و رئيس انجمن شهر برجسته‏تر از سايرين بودند.

آنان که متوجه حضورم در خراسان شده بودند، نزد من آمدند تا از اقدامات آقاي مهدي معتصم‏السلطنه فرخ استاندار وقت خراسان در تخريب بناي گنبد سبز شکايت نمايند.

نویسنده: مرتضي رسولي پور
منبع: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران


 
  
نام

پست الكترونيك
نظر شما
کد امنیتی

 

 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.