شماره 54    |    14 دي 1390



خاطرات پیر روشن ضمیر

ـ خاطرات پیر روشن ضمیر (فارس از مشروطه تا پهلوی)
ـ محمدحسین استخر
ـ به کوشش: مسعود شفیعی سروستانی
ـ شیراز، انتشارات آوند اندیشه، چاپ اول 1387، تعداد صفحات 260

چکیده
جنبش مشروطه‌خواهی هنگامی که در ایران پا گرفت، شهرهای جنوبی ایران از آن جمله شیراز نیز تحت‌تأثیر این رویداد قرار گرفت و مبارزه میان مشروطه‌خواهان و مستبدین شهر و تشکیل انجمن‌ها آغاز شد. خاطرات پیر روشن ضمیر وقایع شیراز را از مشروطه تا پهلوی شرح می‌دهد. محمدحسین استخر نویسنده‌ی این خاطرات از روزنامه‌نگاران برجسته‌ی فارس است. او در سال 1297 ش. اقدام به انتشار روزنامه «استخر» می‌‌کند که انتشارش تا چند دهه ادامه می‌یابد. در سن هفتاد سالگی همزمان با جنبش ملی شدن نفت، به فکر گردآوری و انتشار مجموعه خاطرات مربوط به رویدادهای فارس به نام «خاطرات پیر روشن ضمیر» می‌افتد. چون استخر خود از سرشناسان فارس و عضو حزب دموکرات فارس بوده است در بطن وقایع حضور داشته و از آن‌ها آگاهی داشته است ولی چون در سن کهولت اقدام به نگارش خاطرات خود کرده، ممکن است تا حدودی حافظه‌اش او را یاری نکرده تا خاطراتش واقعاً آن طوری که می‌خواسته به نگارش آمده باشد. اما با این وجود خاطراتش می‌تواند به عنوان منبعی ارزنده در این مقطع برای فارس به حساب آید.
واژگان کلیدی: فارس، مشروطه، انجمن اسلامی، قوام‌الملک
 
مقدمه
خاطرات پیر روشن ضمیر، خاطرات محمدحسین استخر (1267 ـ 1348 ش) است که یکی از روزنامه‌نگاران و چهره‌های برجسته‌ی فرهنگی و سیاسی فارس در یکصد سال اخیر است. او فعالیت مطبوعاتی‌اش را با سردبیری روزنامه «حیات» آغاز کرد و در سال 1297 ش. اقدام به انتشار روزنامه «استخر» نمود که انتشار آن تا چند دهه بعد ادامه یافت. (استخر، 1387، ص 13) او بدون ذکر مآخذ، بیشتر مطالب خاطرات را از زبان برخی از رهبران مشروطه‌خواه فارس با عنوان «پیر روشن ضمیر» ثبت می‌کند. (ص 16) استخر از همان ابتدای جنبش مشروطه‌خواهی شیراز در میان فعالان سیاسی و حزب دموکرات شیراز بود که در این جنبش شرکت داشت. در حقیقت مشروطه‌خواهان فارس همانند دیگر «مشروطه‌گران با مبارزه علیه استبداد برای حاکمیت قانون نبرد می‌کردند تا از شر بی‌قانونی‌های سازمان‌یافته‌ی رسمی رهایی یابند... تمایل اغلب گروه‌های مشارکت‌کننده در انقلاب نه صرفاً برابری اجتماعی و اقتصادی بلکه بیش از هر چیز تقسیم و تجزیه قدرت مطلق دولت و سهیم شدن در آن بود». (ملایی توانی، 1381، ص 27)
 
محتوای کتاب
خاطرات پیر روشن ضمیر در قالب چهار فصل تنظیم شده است: طلوع مشروطیت در فارس،‌ فارس از مشروطه‌ی دوم (فارس پس از فتح تهران)، فارس در جریان جنگ جهانی اول، فارس پس از کودتای 1299 ش (حوادث پس از کودتا). این فصول تقریباً حوادث و وقایع مهم فارس را دربر دارد به غیر از فصل آخر آن که بسیار محدود ارائه شده است و هم‌چنین حاکمانی که از زمان مشروطه در فارس منصوب شده‌اند را بیان می‌کند، از علاءالدوله، که قبل از اینکه حاکم تهران شود، حاکم فارس بوده است تا حکومت شاهزاده صارم‌الدوله، تا زمانی که احمد شاه عازم سفر اروپا می‌شود و رضاخان رئیس الوزرای ایران است. وقایع مهمی که در فارس رخ می‌دهد، در این کتاب آمده است و بدین‌شرح می‌باشد: تشکیل انجمن ایالتی و انجمن اسلامی و حزب دموکرات در فارس (استخر، 1387، ص 23)، مجادلات بین انجمن اسلامی و دموکرات‌ها با قوام‌الملک‌ها که یک خانواده‌ی ریشه‌دار اما طرفدار محمدعلی شاه، که در صفحات مختلف کتاب آمده است. (محمدرضا خان، حبیب‌اله خان، میرزا ابراهیم خان به ترتیب پدر و فرزند خانواده‌ای هستند که در این دوره‌ی زمانی، به لقب قوام‌الملکی می‌رسند. محمدرضا خان قوام‌الملک سوم است.) بلوایی که توسط مشروطه‌خواهان (انجمن ایالتی، انجمن اسلامی و انجمن فارس (در تهران)) و مستبدین (طرفداران قوام‌الملک) در تلگراف‌خانه و در مسجد نو شیراز رخ داد. مشروطه‌خواهان در تلگراف‌خانه خواهان تبعید قوام‌الملک و پسرانش حبیب‌اله خان و نصرالدوله و عدم مداخله‌ی محمدرضا خان قوام‌الملک در امر ایلخانی قشقایی بودند و در مسجد نو مستبدین در برابر این خواست آنان مقاومت می‌کردند. (صص 26 ـ 45)
قیام سیدعبدالحسین لاری بر ضد ظلم و ستم و استبداد، سید لاری توسط حاج میرزا محمدحسن شیرازی به امامت و پیشوایی ناحیه لارستان فرستاده می‌شود. انقلاب مشروطیت در فارس موقعیتی به دست او داد که برای برانداختن ظلم قیام کند. رهبران انجمن اسلامی سیدعبدالحسین را از لار به شیراز دعوت کردند، زیرا که آیت‌اله میرزا ابراهیم محلاتی و آقا شیخ محمدباقر اصطهباناتی با جنبش مشروطه‌خواهی شیراز همکاری نکردند و به همین دلیل رو به سوی سیدلاری آوردند، او نیز دعوت انجمن اسلامی را اجابت کرد و با جمعی از همراهان مسلح و غیر مسلح لاری به شیراز مهاجرت کردند. و حوادث پیش می‌رود تا آغاز استبداد صغیر 1326 ق، که سید لاری توقف در شیراز را مصلحت نمی‌بیند و با دار و دسته‌ی خود به لار مراجعت می‌کند. پس از مراجعت به لار اقدام به تشکیل حکومت دینی می‌نماید و لارستان از حکومت فارس مجزا می‌شود. (صص 47 ـ 77) در هنگام تشکیل حکومت سید در لار در آن هنگامه‌ی هرج و مرج بعد از فتح تهران توسط مشروطه‌خواهان، زمینه‌ای برای آشوب فراهم می‌شود و تجار و اهالی بندرعباس از او به تهران شکایت کردند. تا جایی که آخوند خراسانی به همراه دیگر مراجع نجف تنها کسانی بودند که طرفین را به آرامش و صبوری و بردباری دعوت می‌کردند. در زمینه‌ی شورش سیدعبدالحسین لاری، آخوند خراسانی تلگرافی به این شرح مخابره کرد: «جناب مستطاب اجل اشرف وزیر داخله دامت شوکته، تلگراف عدیده متضمن اطوار غیرمترقبه جناب حاجی سیدعبدالحسین لاری و شکایت اهالی حدود لار واصل، مکرر به وسایل مختلفه او را ردع و منع نموده، در این وقت هم مخصوصاً مفصل تلگرافی به معتمد خودمان که در بصره داریم مخابره شد که به وسیله‌ی سریعه به معزی‌الیه ابلاغ دارد و امیدواریم آن هیجان بزودی به سکوت مبدل شود.» (آبادیان، 1383، ص 178) در حکومت مخبرالسلطنه در دوران استبداد صغیر که اعاده امنیت شد، حبیب‌اله خان قوام‌الملک توانست با نیروی مجهزی عازم لارستان شود. چون مقاومت در برابر این نیروی مجهز نتیجه‌ای نداشت، مرحوم سید از لار به جهرم رفت و آن‌جا را مقر اقامت خود قرار داد و سرانجام در همان شهر درگذشت. (استخر، 1387، ص 77) (خاطرات استخر مربوط به تحولات فارس در دوره‌ی استبداد صغیر بدست نیامده است و ادامه‌ی خاطراتش از فتح تهران است.)
سهام‌الدوله بعد از اعاده‌ی مشروطیت، حاکم شیراز می‌شود و اولین وظیفه‌اش، سر و سامان دادن به اوضاع هرج و مرج شیراز در دوران استبداد صغیر بود. او پس از تشکیل ادرارات و برقراری نظم و امنیت شیراز و سایر نقاط فارس، اقدام به تشکیل انجمن نظار و انجمن ایالتی می‌کند. موقعیت سهام‌الدوله متزلزل بود؛ زیرا حاکمی بود که از طرف کابینه‌ی بختیاری‌ها یعنی حاج علی قلی خان سردار اسعد بختیاری، وزیر داخله، منصوب شده بود. سردار عشایر فارس، صولت‌الدوله به رقابت دیرینه‌ ایلی مخالف با چنین حاکمی بود. قوامی‌ها اگرچه ظاهراً موافق با او بودند ولی فعالیت او و تشکیلاتش سرعت عمل و بی‌باکی او در دستگیری اشرار آن‌ها را هم نگران کرده بود که اگر کاملاً تسلط بر اوضاع می‌یافت، ممکن بود برای آن‌ها هم روزی خطرناک باشد. به این جهات موقعیت سهام‌الدوله و حفظ مقام او جز به معدودی از مشروطه‌خواهان واقعی اتکایی نداشت.
در ماه محرم فرصت به دست مخالفان افتاد و او را متهم به بابیگری کردند و خواهان عزل او شدند. در رأس مخالفان سیدمحمد فال اسیری بود و در فراهم ساختن بلوا و اجتماعات وسایل کار را در دست داشت. سهام‌الدوله معزول و ظفرالسلطنه به حکومت فارس منصوب شد. (صص 85 ـ 92)
از حاکمان مطرح دیگر فارس،‌ رضاقلی خان نظام‌السلطنه بود که بعد از ظفرالسلطنه به حکومت رسید. نظام‌السلطنه در جریان جنگ جهانی اول به ریاست هیأت دولت موقت در کرمانشاه رسید. افراد انجمن ایالتی،‌ انجمن اسلامی، علما و اعیان، نظام‌السلطنه را تشویق به دستگیری و تبعید دو برادر قوامی (حبیب‌اله خان و نصرالدوله) کردند. او نیز چنین کرد و در طی یک توطئه در مسیر تبعیدگاه (کازرون) نصرالدوله کشته شد و حبیب‌اله خان توانست فرار کند و در کنسول‌خانه انگلیس، متحصن شود. بلوایی در طرفداری از قوام‌ها صورت گرفت. از عواقب خارجی این تحصن، این بود که بهانه به دست کنسول‌گری انگلیس داد که قوای هندی را برای حفظ خود و اتباعش احضار نماید. هرچه می‌گذشت نظام‌السلطنه ضعیف‌تر و قوامی‌ها قوی‌تر می‌شدند. علت عمده و اساسی در پیشرفت قوامی‌ها و عقب‌نشینی نظام‌السلطنه تمایل و طرفداری دولت، مخصوصاً حاج علی قلی خان بختیاری وزیر داخله از قوامی‌ها بود. اگرچه دولت بر حسب ظاهر به نظام‌السلطنه دستور زدن و بستن و جلوگیری از شرارت اشرار و خاتمه دادن به بلوا می‌داد، ولی در باطن قوامی‌ها را تقویت می‌کرد و دستور محرمانه به رئیس قشون می‌داد که در توپ کشیدن و بمباران کردن سنگرها و خانه‌های قوامی‌ها مبادات جدیت و فعالیتی به خرج بدهند و حکومت مرکزی حکم به انفصال و عزل حکومت نظام‌السلطنه در ابتدای سال 1329 ق. داد. (صص 98 ـ 122)
در اواخر حکومت نظام‌السلطنه، حیدرعمو اوغلی با میرزا قاسم خان آصف‌الملک که آشنایی کاملی با شیرازی‌های هم‌مسلک خود داشت، آن‌ها را دعوت و به عمو اوغلی معرفی می‌نماید. پس از چند جلسه مذاکره و حصول اطمینان و شناختن افراد، اولین کمیته دموکرات فارس تشکیل می‌شود. حزب دموکرات شیراز به رهبری حیدر عمو اوغلی به عضویت شش نفر در خانه‌ی آصف‌الملک تشکیل می‌گردد و هر یک از اعضاء مأمور تشکیل چند حوزه می‌شوند و به فاصله‌ی کمی سر حوزه تشکیل می‌شود که در هر حوزه پنجاه و شش نفر عضویت داشتند، مرام و آیین‌نامه حزب دموکرات چاپ و بین افراد منتشر می‌شود.
از وقایع دیگری که در زندگی مردم شیراز تأثیر داشت و به تعاقب آن باعث بلوا و آشوب در فارس شد، تشکیل ژاندارمری در فارس بود. در اواخر سال 1330 ق. مخبرالسلطنه به حکومت فارس منصوب شد. مقارن ورودش رؤسای سوئدی که از طرف دولت ایران برای تشکیل ژاندارمری استخدام شده بودند، یکی دو نفر از آن‌ها وارد شیراز شدند و مشغول گرفتن نفرات گردیدند. (ص 133) در طی جنگ جهانی اول که کمیته‌ی دفاع ملی در قم تشکیل شد، مخبرالسلطنه از حکومت فارس معزول و حبیب‌اله خان قوام‌الملک به کفالت ایالت فارس منصوب شد. کمیته‌ی دفاع ملی با کمیته‌ی دموکرات فارس تماس گرفته دستور می‌داد و خبر می‌گرفت. افکار و احساسات روز به روز به دشمنی با انگلیسی‌ها و دوستی با آلمان‌ها آماده‌تر و مشتعل‌تر می‌شد. اولین کاری که ژاندارمری‌ در این هنگام انجام داد، تصرف کنسول‌خانه‌ی انگلیس بود. کنسول و همه‌ی انگلیسی‌ها را دستگیر و توقیف کردند. مخابرات و تلگراف‌خانه را در اختیار گرفتند، اخبار را سانسور کردند، با کمیته‌ی دفاع ملی قم رابطه‌ی مستقیم یافتند، کمیته‌ای هم به نام «کمیته‌ حافظین استقلال» در شیراز تشکیل دادند. این جور اقدامات رؤسای ژاندارمری که خودسرانه بدون دستور دولت تلقی می‌شد باب مشاجره بین آن‌ها و قوام‌الملک را، ‌که حاکم و مسئول اوضاع بود، باز کرد. (ص 144)
ژاندارمری خواهان این بود که قوام‌الملک بیست و پنج هزار تومان پول بدهد، دیگر اینکه اردویی بکشد به خرج خود به قم برود و به کمیته‌ی دفاع ملی و مهاجرین ملحق شود. قوام‌الملک که این درخواست‌ها را نپذیرفت، منتهی به اولتیماتوم چهل و هشت ساعته به قوام و فرار او از شیراز شد. هرج و مرج دوباره برقرار گردید و با ضعف ژاندارمری دوباره قوام بازگشت. (صص 146 ـ 153) از حاکمان معروف شیراز که در دوره‌ی بعد از جنگ به حکومت شیراز منصوب شدند، شاهزاده عبدالحسین میرزا فرمانفرما و مصدق‌السلطنه (دکتر مصدق) بود. این دو حاکم به عدم وابستگی به بیگانه و عدم رشوه‌گیری در شیراز معروف بودند. مصدق‌السلطنه در طی کودتای 1299 دیگر از دولت مرکزی تابعیت نکرد، از حکومت فارس استعفا داد و به چهار محال بختیاری رفت و بعد از عزل سیدضیاءالدین طباطبایی و عزیمت او به خارج از کشور، از بختیاری به تهران رفت. (صص 191 ـ 216)

نقد و بررسی
خاطرات پیر روشن ضمیر همزمان با وقایع به نگارش در نیامده است. نویسنده در طی خاطراتش بیان می‌کند که خاطراتش را در سن کهولت با کمک حافظه خود نگاشته است. و بیان می‌کند «ما متأسفانه کتابی و روزنامه و مجله‌ای در دست نداریم که وقایع این دوره از فارس را از آن منابع برداریم. حتی دسترسی به شماره‌ی روزنامه‌ی استخر هم که سال اول و دوم انتشار آن بود، پیدا نکردیم. آن‌چه دراین فصول وقایع نوشته و می‌نویسیم به قوه‌ی ذاکره و خاطرات و مرکوزات ذهنی است. ممکن است در این میان اتفاق و سانحه و واقعه‌ای که مربوط به مطالب است از خاطر رفته و فراموش شده باشد و از قلم بیفتد. ولی اطمینان می‌دهم که چیزی پیش خود بر آن نمی‌افزاییم. آن‌چه می‌گویم و می‌نویسم عین واقع است و خلاصه‌ی ماوقع اگر چیزی بر اصل مطلب اضافه شود، همان آرایش و زر و زیور سبک نویسندگی است که هیچ ربطی به اصل مطلب ندارد.» (ص 168)
«این مطلبی که زیر عنوان خاطرات ملاحظه می‌کنید در پیرامون انقلاب مشروطیت در فارس،‌ گویا در حدود صد مقاله شده است. نه از دفتری واگیر می‌شود نه از دفترچه‌ای و نه جایی ثبت شده که با این صورت و این کیفیت مورد استنساخ واقع بشود صرفاً خاطرات و سپرده شده‌ی قوه حافظه و ذهنیات است.» (ص 211)
استخر هدف و انگیزه‌ی خود را برای یادداشت خاطراتش را چنین بیان می‌کند «من آن وقت و نه حالا که تقریباً چهل و چند سال از آن وقایع می‌گذرد دارای یک چنین حافظه‌ی قوی نبوده. تنها یک عامل قوی در کار بوده که لازم بود آن را به جوانان دانشجو و نویسندگانی که می‌خواهند اوضاع و حوادث را در ذهن بسپارند و روزی از آن استفاده کنند یادآور شوم و بیاموزم. آن عامل شدت علاقه‌مندی به اوضاع و حواس و جمع و دل دادن به اتفاقات و حوادث سیاسی و اجتماعی بود.» (ص 211)
استخر در خاطراتش توانسته است رعایت بی‌طرفی و انصال را نگه دارد و به صرف این که خود در حزب دموکرات فارس بوده و از مشروطه‌خواهان، باعث نشده، جانب هم‌مسلکی‌های خود را داشته باشد و هر کس غیر از این عقیده و فکر را داشته او را در مظان اتهام قرار دهد و حقیقت را پنهان کند. تا جایی که فردی چون حبیب‌اله خان قوام‌الملک که جزو مستبدین و طرفداران محمدعلی شاه بود، توطئه‌ای که از جانب مشروطه‌خواهان برای کشتنش شد، انکار کند. در حکمرانی نظام‌السلطنه، همان‌گونه که در قبل آمد در پی توطئه‌ای که از جانب نظام‌السلطنه طراحی می‌شود نصرالدوله کشته می‌شود و حبیب‌اله خان قوام‌الملک به کنسول‌خانه‌ی انگلیس پناهنده می‌گردد. و دراین‌جاست که استخر این عمل نظام‌السلطنه را محکوم می‌کند و می‌گوید «رضاقلی خان نظام‌السلطنه در تبعید قوام و نصرالدوله در نقش غلط بازی کرد که هم کار خود را با آن تظاهر به قدرت ضایع نمود هم شیراز و فارس را به آتش فتنه و هرج و مرج کشید. یکی آن که برای نجات آن‌ها از چنگال قصاص و انتقام که تهدید به آن می‌شد 25 هزار تومان رشوه گرفت که آن‌ها را از این مخمصه خلاص و تبعید کند. دیگر آن که قرار و مدار کشتن آن‌ها را به صورت نامردانه داد.» (ص 107)
آیت‌اله میرزا ابراهیم محلاتی از علمای بزرگ فارس بود که حاضر به همکاری و تأیید مشروطه‌خواهان نشده بود و در کنار مستبدین نیز قرار نگرفت. استخر در خاطراتش از او بسیار تمجید کرده و چون حاضر به تأیید مشروطه‌خواهان نشد، به هیچ‌وجه مقام علمی و روحانی او را زیر سؤال نبرده است. «این روحانی بزرگ و با شخصیت، عقل و تدبیر و سیاست را با روحانیت جمع کرده بود... از آن شخصیت‌هایی بود که سیل حوادث مشروطیت و طوفان انقلاب سیاسی فارس نتوانست او را تکان بدهد یا تحت‌تأثیر تمایلات و تبلیغات قرار بدهد... وی علاوه بر معلومات اکتسابی شخصاً و ذاتاً مردی با تشخیص، عارف به مقتضیات و اوضاع سیاسی بود. شخصیتی که نه استبداد و نه مشروطه نتوانست او را از راه و روش یک روحانی بزرگ و مرجع تقلید منحرف نماید. در صدور حکم و جواب استفتا فوق‌العاده فکور و محتاط، مهر و امضایش در اختیار خودش بود و بس» (صص 65 ـ 66)
در قضیه‌ی تشکیل کمیته‌ی دفاع دولت ملی در قم و حمایت ژاندارمری فارس در فردستان نیرو به کمک آنان و مبارزه با انگلیس، این جنبه از عملکرد آنان در به هرج  مرج کشاندن فارس را در مبارزه با حبیب‌اله خان قوام‌الملک پنهان نمی‌کند و یا به نفع آنان تفسیر نمی‌نماید. (صص 144 ـ 150)
استخر از میهن‌دوستانی است که از حضور بیگانگان در کشور و شهرش احساس انزجار و تنفر، و در میان خاطراتش آن را ابراز می‌کند و مقاله‌های تندی بر علیه حضور و دخالت آنان می‌نویسد تا جایی که منجر به تبعیدش در دوران حکمرانی عبدالحسین فرمانفرما به کازرون می‌شود البته خود نیز توضیح می‌دهد که فرمانفرما این تبعید را به مصلحت وقت انجام می‌دهد که جلوی اعتراض بیشتر کنسول انگلیس را که ممکن بود عواقب بدی برای نویسنده داشته باشد، بگیرد و استخر به هیچ‌وجه به عنوان یک تبعیدی در کازرون حضور نداشته و به مثابه‌ی یک میهمان از او استقبال کرده‌اند. (صص 173 ـ 186) استخر این لطف فرمانفرما را فراموش نکرده و هنگامی که فرمانفرما عزل می‌‌شود «در چنان موقعی که همه بر ضد او قیام کرده‌اند» خدماتش را به فارس از یاد نمی‌برد و «سرمقاله‌ی گیرای طنین‌انداز انتشار داد از تجلیل و احترام و یادآوری از خدمات اساسی چندین ساله‌ فرمانفرما در فارس. از مبادی امر نزد من (استخر) پیغام آوردند که این چه موقع تعریف و تمجید از فرمانفرماست. او معزول است و رفتنی. گفتم برای این که همه بدانند انصاف و مروت و جوانمردی نمرده. برای یک نویسنده نهایت پستی و رذالت است که هر طرف بادش بیاید، باد بدهد.» (ص 190)
استخر اختلافات داخلی را که بین انجمن اسلامی و شاید دیگر مشروطه‌خواهان فارس بوده، پنهان می‌کند و آن را در خاطراتش نمی‌آورد. اما کسروی در واقع مشروطه‌خواهی را در شیراز ناشی از اختلافات داخلی شیرازیان می‌داند که اگر این‌طور هم نبوده استخر نمی‌خواسته بحثی در مورد آن داشته باشد، «راستش آن که مشروطه‌خواهی در شیراز ریشه ندوانیده، شیرازیان بیش از همه کینه‌ها و هوس‌های خود را دنبال می‌کردند. یک «انجمن اسلامی» ‌که برپا کرده بودند در میان بنیادگزاران آن دشمنی و دوتیرگی پدید آمده. پیاپی با تلگراف بدگویی از یکدیگر می‌کردند، از آن سوی کسانی که از پیش قوام و خاندانش دشمنی می‌داشتند، در این هنگام فرصت یافته، به نام مشروطه‌خواهی به کینه‌جویی می‌کوشیدند.» (کسروی، 1376 ص 545)
علاوه بر هرج و مرج‌های ناشی از عدم یک حکومت مرکزی قوی و نفوذ خان‌ها و عشایر و اعیان از یک طرف و دخالت کنسولگری‌های بیگانه در اداره منطقه از طرف دیگر، باعث می‌شد تا حاکمان منصوب شده از طرف تهران تنها با زد و بند با این عوامل نفوذ بتوانند حکومت خود را ثبات ببخشند و چند صباحی بیشتر در حکمرانی آن منطقه باقی بمانند و اگر در جریان کشمکش‌ها و اختلافات می‌افتادند، با بلواها و شورش‌ها و تکفیرهایی که می‌شد، خیلی زودتر شغل خود را از دست می‌دادند. جنبش مشروطه‌خواهی نیز بر این عدم ثبات علاوه شده بود و بیش از پیش در روند حکومت تأثیر می‌گذاشت و بسیاری آشوب‌ها به بهانه‌ی مشروطه‌خواهی شکل گرفت. خاطرات پیر روشن ضمیر اگرچه اطلاعات بسیار مفیدی در این مقطع می‌دهد اما در برخی موارد اطلاعات بسیار کلی ارائه شده و از دادن جزئیات بیشتر خودداری کرده است. در مورد آغاز جنگ جهانی اول که روسیه به ایران اولتیماتوم می‌دهد بحثی شده است، اما در مورد اواخر جنگ و پایان آن در فارس دیگر اطلاعاتی به دست نمی‌دهد.
به فارس پس از کودتای 1299 ش. بسیار مختصر پرداخته شده است و به جز بازدیدی که رضاخان بعد از سرکوب اسماعیل سمیتقو در غرب به شیراز برای استقبال از موکب احمدشاه که از اروپا برگشته بود از شیراز که در آن دوره دچار هرج و مرج و آشوب شده بود می‌گذرد. دیگر واقعه‌ی مهمی بیان نمی‌کند و حوادثی که در تهران می‌گذرد و کم‌کم زمینه برای سقوط قاجاریه و روی کار آمدن رضاخان صورت می‌گیرد و زمزمه‌ی جمهوری‌خواهی که شکل می‌گیرد، واکنش‌ها و عکس‌العمل‌های آن در شیراز مورد بحث واقع نمی‌شود و مطالب بسیار محدود ارائه می‌شود.
استخر در خاطراتش تاریخ وقوع بسیاری از حوادث و عزل و نصب‌ها را نمی‌آورد که به چند مورد آن اشاره می‌شود. (البته مصصح تاریخ آن‌ها را آورده است) روز ورودش سیدعبدالحسین لاری به دعوت انجمن اسلامی از لار به شیراز (ص 49) تاریخ مرگ حبیب‌اله خان قوام‌الملک (ص 157) تاریخ دقیق تبعید خود (استخر) به کازرون به علت انتشار مقاله‌ای در نکوهش قرارداد وثوق‌الدوله و انگلیسیان. (ص 171)
مصحح گرامی که به جمع و تدوین مجموعه خاطرات محمدحسین استخر پرداخته است، زحماتش قابل قدردانی است و همانطور که خود نیز اشاره کرده است که «فقر تاریخ‌نگاری جنوب به ویژه فارس طی یک سده‌ی اخیر و عدم توجه اساسی به جمع‌آوری و تدوین گزارش‌ها و خاطرات رویدادهای فارس موجب می‌شود که اثر استخر از ارزش و اعتبار ویژه و منحصربه‌فردی برخوردار باشد... و به بسیاری از ابهامات و خلأهای تاریخ یکصد ساله‌ی اخیر فارس پایان دهد.» (ص 16)
اما توجه به نکات زیر نیز می‌تواند به بهبود مطالب کتاب کمک کند. منابعی که استفاده شده‌اند محدود است. برای بعضی وقایعی که در فارس رخ داده‌اند، می‌توان توضیحاتی مختصر برای روشن شدن بیشتر مسائل و آشنایی ذهن خوانندگان با رجوع به منابع در پیرامون آن و در پی‌نوشت ارائه داد و انعکاسی را که آن وقایع در تهران داشته‌اند، بیان کرد. چون بلوایی که در تلگراف‌خانه برای عزل محمدرضا خان قوام‌الملک رخ داد و همزمان با آن «انجمن فارس»‌در تهران تحصن کرده بود. بلوا و هرج و مرجی که بعد از مشروطه در شیراز، قم و قسمت‌های غربی ایران رخ داد، سبب شده بود نمایندگان مجلس در تهران به شدت به فکر حل این معضل و برخورد با مستبدان این شهرها باشند. در مورد ورود سیدعبدالحسین لاری به شیراز و تشکیل حکومت اسلامی در لار، بلوایی که به وسیله‌ی ژاندارمری در جنگ جهانی اول رخ داد. حکومت‌های فرمانفرما و مصدق‌السلطنه در فارس و مخالفت‌هایی که در مرکز با آن‌ها می‌شد و موجب عزل آن‌ها می‌گردید. البته در بسیاری از موارد مصصح توضیحاتی در مورد اشخاص و اماکن داده است.
بعضی تیترها که مصحح برای مطالب انتخاب کرده است با مطالب ارائه شده هم‌خوانی ندارد. در صفحه‌ی 55 بلوایی که بین سیدعبدالحسین لاری در هنگام نمازجمعه رخ می‌دهد و در شاه‌چراغ همراه با یاران و مشروطه‌خواهان متحصن می‌شوند، و در طرف دیگر مستبدین و قوامی‌ها قرار دارند و بهانه‌ی اصلی هم ورود دوباره‌ی محمدرضا خان قوام‌الملک، که به تهران تبعید شده بود و اکنون بازگشته بود. در این قسمت هیچ تیتری وجود ندارد که آغاز این بلوا را نشان دهد و تنها در صفحه‌ی قبل آن «قوام‌الملک در تبعید» آمده که با مطلب هم‌خوانی ندارد و نکته‌ی اصلی که بلوای شاه‌چراغ است فراموش شده است. در حالی که در صفحه‌ی 57 عنوان آمده که «مذاکرات اصلاحی برای پایان بلوا» که در واقع آغاز بلوا نشان داده نشده است.
در صفحه 71 تیتر آن با این عنوان «فرمانفرما راضی نبود» و مشخص نشده است که به چه امری راضی نبوده است و اگر نوشته می‌شد «فرامفرما به ایلخانی سردار احتشام راضی نبود» بهتر بود، زیرا که اختلاف برای ایلخانی بین صولت‌الدوله سردار عشایر قشقایی بود و با برادرش سردار احتشام که توانایی اداره‌ی ایل قشقایی را نداشت و فرمانفرما راضی به انتخاب سردار احتشام به ایلخانی قشقایی‌ها نبود.
در صفحه‌ی 180 و 181 تیتری باید با نام «سهراب خان باصری»‌ می‌آمد که در تیتر بعدی آن «پایان ماجرای سهراب‌خان»‌ آورده شود.

منابع
ـ آبادیان، حسن، 1383 بحران مشروطیت در ایران، چاپ اول، تهران: مؤسسه‌ی مطالعات و پژوهش‌های سیاسی
ـ استخر،‌ محمدحسین،‌ 1387، خاطرات پیر روشن ضمیر (فارس از مشروطه تا پهلوی)، به کوشش مسعود شفیعی سروستانی، با همکاری بنیاد فارس‌شناسی، چاپ اول، شیراز، انتشار آوند اندیشه
ـ کسروی، احمد، 1376، تاریخ مشروطه‌ی ایران، چاپ هیجدهم، تهران، انتشارات امیرکبیر
ـ ملائی توانی، علیرضا، 1381، مشروطه و جمهوری: ریشه‌های نابسامانی نظم دموکراتیک در ایران، چاپ اول، تهران، انتشارات گستره.

پروین رستمی
کارشناسی ارشد تاریخ (دانشگاه بین‌المللی امام خمینی (ره)

منبع: کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، ش 151 ، آذر 89، ص 56


http://www.ohwm.ir/show.php?id=977
تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.