شماره 48    |    2 آذر 1390



بررسی تأثير گفتمان رسمی بر روايت زنان از جنگ ايران و عراق

چكیده: این مقاله برگرفته از تحقیقی با همین عنوان است که به بررسی روایات زنان از جنگ ایران و عراق در خاطراتشان از حیث چگونگی رابطه آنها با گفتمان رسمی جمهوری اسلامی  می پردازد.فرضیه اصلی آن این است كه زنان در روایت خاطراتشان از جنگ ایران و عراق تحت تأثیر گفتمان رسمی جامعه هستند، و خود از این روند اطلاعی ندارند. در واقع دانش آنها از جنگ، شكل گرفته از مفصل بندی گفتمان رسمی جامعه است. چارچوب نظری این مقاله برگرفته از آرای نورمن فركلاف است ، كه مفاهیم بنیادین نظرات وی استخراج و درباره آن بحث شده و سپس در بخش تلفیق نظریه و روش تحلیل انتقادی گفتمان، مفاهیم استخراجی در تحلیل خاطرات زنان از جنگ بكار رفته است. به این منظور  بخشی از خاطرات جنگ چهارتن از زنان كه طی سالهای 59 تا 86 به صورت كتاب چاپ شده با این روش بررسی گردیده است.حاصل تحلیل انتقادی گفتمان این خاطرات، مشاهده گزاره های متعدد گفتمان رسمی جمهوری اسلامی است كه خود نشأت گرفته از گزاره های گفتمان غیر رسمی انقلاب اسلامی و گفتمان دینی است.

كلید واژه ها : گفتمان، گفتمان رسمی، روایت، خاطره، تحلیل انتقادی گفتمان

۱ - مقدمه
جنگ از جمله مفاهیم پیچیده‌ای است كه می‌توان تعاریف متعددی از آن ارائه داد. شاید رسیدن به تعریفی واحد در این خصوص به دلیل رویكردهای متنوع جامعه‌شناختی، نظامی، سیاسی، روان‌شناختی و... كاری دشوار باشد. اما از هر منظری كه جنگ را تعریف كنیم، می‌توانیم بگوییم پدیده‌ای است كه تمام ویژگی‌های یك موجود زنده را دارد. رشد می‌كند و از شکلی به شکل دیگر تغییر می‌یابد. با وجود برخی تصورات رایج، جنگ به هیچ روی پدیده‌ای میرا نیست. گرچه در بعد فیزیكی پایان می‌یابد، اما جامعه و كنش گرانش آن همچنان با فضای نشانه‌ای و نمادین آن در حال تعامل‌اند. به دنبال پیروزی انقلاب ایران در سال 57، آغاز حمله همسایه غربی به این كشور بعد از حدود بیست ماه، جامعه ایران را درگیر واقعه بزرگی کردکه حدود هشت سال جنگ را در پی داشت. جنگی که علاوه بر خسارتهای مادی و اقتصادی، آثار و پیامدهای اجتماعی، فرهنگی و روانی بسیاری را بر افراد عادی جامعه و نیز خانواده های درگیر با جنگ وارد کرده است.
با اتمام جنگ و رسیدن دوران صلح شاهد بررسی آ سیب شناسی آثار ناشی از  جنگ هستیم. باپذیرفتن تاریخی شدن چنین حادثه ای، دو نکته را می توان استنباط نمود ؛ نخست اینکه هر نسلی در هر دوره ای با نگاه خود به گذشته می نگرد و با توجه به وضعیتی که در آن بسر می برد گذشته را بازخوانی و بازنویسی می کند که حاصل شکل گیری نگاه تاریخی جدیدی نسبت به گذشته است. دوم اینکه قابلیت یک حادثه بزرگ تاریخی و تا اندازه ای ویژگی آن بر این است که توانایی پاسخگویی به نیازها با روشهای متفاوت در وضعیت های گوناگون را دارد «این ویزگی بیان کننده این معناست که حوادث بزرگ تاریخی مشخصه ماندگاری و پایداری دارند. این مهم بیش از آنکه حاصل تلاش تبلیغاتی و سایر ملاحظات باشد در ذات و حقیقت حوادث نهفته است » ( شیخ، 1363 ).
اگر روایت را تاریخ حال بدانیم و ادراك خود را از پدیده‌های گذشته به وسیله‌ی آن بیان كنیم، این فاعلان روایت و كنش‌گران عمل گفتمانی‌اند كه از خلال روایت‌های گوناگون، نسبت خود را با واقعه‌ای تاریخی چون جنگ كه در ظاهر زمان وقوعش به پایان رسیده است، بیان خواهند كرد.
روایت‌های جنگ، بیانگر ادراك و استنباط فاعلان آنها از این پدیده خواهد بود. اما چگونه تاریخ حال جنگ به عنوان واقعه‌ای سپری شده در روایت‌هایی از آن تجلی پیدا می‌كند؟ چگونه دانش ما راجع به جنگ از طریق روایت شكل می‌گیرد؟
هر كنش‌گری روایتی خاص از یك پدیده دارد. به عبارتی دیگر روایت‌ها به تعداد فاعلان آنها، متكثرند. در حالیكه در بررسی روایت‌های مختلف از پدیده‌ای چون جنگ، خط سیر یك شیوه روایتی واحد و یكسان به چشم می‌خورد. به طوری‌كه فاعلان متعدد روایت‌ها خود از چنین روایت واحدی بی‌خبرند. در واقع در فرآیندی به پیروی از هنجارهای ایدئولوژیك گفتمان رسمی، گرفتار آمده و دچار طبیعی‌شدگی گشته‌اند.پرسش این است كه چگونه این جریان تا بدین حد ناخودآگاه و طبیعی جلوه می‌كند؟ از آنجا كه معمولاً منبع صدور گزاره‌های ایدئولوژیك در یك جامعه زبانی، مردان هستند و هنجارهای ایدئولوژیك اغلب توسط كنش‌گران مرد تعیین می‌شود و به نوعی به گفتمان رسمی جامعه پیوند می‌خورد، این مقاله در جستجوی این مطلب است كه گفتمان رسمی در ارجاع به چه گزاره‌هایی روایت زنان از جنگ را شكل می‌دهد؟علاوه بر آن این مقاله به دنبال پیوند معنادار سه عنصر «عمل اجتماعی»، «عمل گفتمانی» و «متن» در روایت زنان از جنگ است. « تلقی اساسی این است که پیوند معناداری میان ویژگی‌های خاص متون، شیوه‌هایی كه آنها با هم پیوند می‌خورند و ماهیت عمل اجتماعی، وجود دارد»(فركلاف، 1379 ). و این همه در خاطرات زنان از جنگ و نحوه روایتشان نیز مفروض است. روایت زنان از جنگ، مبین تصویر آنها از خود / دیگری و از جنگ است. نحوه روایت آنها از جنگ نیز ناشی از دانش آنها دربارة این پدیده است. از آنجا كه جریانی طی شده تا دانش زنان نسبت به جنگ، هویت آنها را راجع به جنگ از طریق روایت خاطراتشان شكل دهد، روند طبیعی‌شدگی درخصوص روایت زنان، چگونه تا این حد ناخودآگاه جلوه می‌كند؟گفتنی است روایت های مورد نظر زنان در این مقاله، خاطراتی است که آنها از جنگ بیان کرده اند. در پژوهشی که با همین عنوان انجام شده،خاطرات چهار تن از زنان درباره ی جنگ با روش تحلیل انتقادی گفتمان و الگوی نورمن فرکلاف بررسی و تحلیل شده است که برای رعایت اختصار در این مقاله،فقط بخشهایی از خاطرات یکی از آنها همراه با تحلیل آن ارائه می شود.

2- معرفی الگوی نظری
2-1 – معرفی مفاهیم نظری در آرای نورمن فركلاف
2-1-1- گفتمان:
«گفتمان» از جمله مفاهیم مهم و كلیدی است كه در شكل دادن به تفكر فلسفی، اجتماعی و سیاسی مغرب زمین نیمه دوم قرن بیستم، نقش به‌سزایی داشته است. اگرچه این مفهوم در ادبیات فلسفی ـ اجتماعی قرون وسطی و به ویژه دوران مدرن، كاربرد فراوانی داشته و آن را در نوشته‌های «ماكیاولی»، «هابز» و «روسو» نیز می‌توان یافت، اما در چند دهه اخیر نیز متفكرانی چون «امیل بنونیسته»، «میشل فوكو»، «ژاك دریدا» و دیگر متفكران برجسته معاصر غربی، معنایی متفاوت به خود گرفته است.این تفاوت معنایی به حدی است كه در دو سه دهه اخیر، نویسندگان و سخنرانان آكادمیك غربی، در نوشته‌ها و سخنرانی‌های خود و به هنگام كاربرد این مفهوم، بر این نكته تأكید می‌كنند كه آن را مثلاً «به معنای فوكویی آن» یا «به معنای فراساختارگرایی آن» به كار می‌برند.(سلیمی 1383؛ 50)
فركلاف معتقد است گفتمان «به واسطه‌ی ساختارهایی شكل می‌گیرد اما خود در شكل‌دهی و شكل‌دهی مجدد ساختارها و در بازتولید و تغییر آن‌ها نیز سهم دارد. این ساختارها به طور بی واسطه دارای ماهیتی گفتمانی و اید‌ئولوژیك‌اند (مانند نظم‌های گفتمان، رمزها و عناصر آن‌ها همچون واژه‌ها یا آداب نوبت گیری در گفت‌وگو) اما به طور غیرمستقیم، ساختارهای سیاسی و اقتصادی، مناسبات بازار، روابط مبتنی بر جنسیت، روابط موجود در دولت و نهادهای جامعه‌ی مدنی همچون آموزش و پرورش را نیز در خود جای می‌دهند.» (1379: 96).فوكو نیز در این باره اعتقاد دارد : « هرجا كه بین موضوعات، انواع گزاره‌ها، مفاهیم و گزینش‌های مضمونی بتوان نظمی، همبستگی‌هایی، «موقعیت‌هایی در فضای مشترك، اثر دوطرفه‌ای» و تغییر شكل‌های مرتبطی پیدا كرد، آنگاه الگوی منظم یا نظام پراكندگی مشخصی پیدا شده و یك شكل‌بندی گفتمانی شناسایی شده است.» ( اسمارت، 1385 : 49) فركلاف، گفتمان را مجموعه‌ی به هم تافته‌ای از سه عنصر عمل اجتماعی، عمل گفتمانی (تولید، توزیع و مصرف متن) و متن می‌داند، و تحلیل یك گفتمان خاص، تحلیل هر یك از این سه بعد و روابط میان آن‌ها ست.با این فرض كه پیوندی معنادار میان ویژگی‌های خاص متون، شیوه‌هایی كه متون با یكدیگر پیوند می‌یابند و تعبیر می‌شوند و ماهیت عمل اجتماعی آنها وجود دارد.در همین وارسی اولیه مفهوم گفتمان، ما با سه بعد اصلی روبه‌رو می شویم :
الف) كاربرد زبان.
ب) برقراری ارتباط میان باورها (شناخت).
ج) تعامل در موقعیت‌های اجتماعی.(میرفخرایی، 1383: 8-9)

۲-1-2- ایدئولوژی
فركلاف معتقد است « طبیعی شدگی و عدم شفافیت ایدئولوژی ها از ویژگیهای اساسی گفتمان به شمار می رود. عدم شفافیت ایدئولوژی در ذات آن قرار دارد او تأكید می كند كه ایدئولوژی ها را نباید با دیدگاه ها یا باورها یكسان دانست. وی ایدئولوژی را متضمن بازنمود جهان از دید منافعی خاص می داند. به عقیده او ایدئولوژی فاعلانی را تولید می كند كه ظاهرا مقید و مخلوق نیستند، بلكه آزاد، شبیه به هم، و در قبال كنش های خود مسئول اند. اید‌ئولوژی‌ها از حد و مرزهای  گونه‌های موقیعتی و نهادها گذر می‌كنند و ما بایستی بتوانیم استدلال كنیم كه آن‌ها چگونه از رمزهایی خاص یا گونه‌های خاصی از گفتمان فراتر می‌روند، (مثالی ساده در این مورد استعاره‌هایی است كه در آن‌ها ملت به عنوان یك خانواده مطرح می‌شود) و این كه اید‌ئولوژی چگونه با ساختن و بازسازی روابط میان چنین چیزهایی ارتباط پیدا می‌كند» (همان : 99 ).
 سؤال اساسی درباره‌ی اید‌ئولوژی این است كه چه ویژگی‌ها یا چه سطوحی از زبان و گفتمان ممكن است دارای بار اید‌ئولوژیك شوند؟ معمولاً  ادعا می‌شود كه این، «معانی» هستند كه گاهی به عنوان «محتوا» در مقابل «صورت»، از آن یاد می‌شود كه بار اید‌ئولوژیك پیدا می‌كنند  و غالباً منظور از «معانی» صرفاً یا عمدتاً معانیِ واژگانی است.‌تردیدی نیست كه معانی واژگانی مهم‌اند اما پیش فرض‌ها، اشاره‌های ضمنی، استعاره‌ها و انسجام كه همگی جنبه‌هایی از معنا را تشكیل می‌دهند، نیز مهم هستند. به عنوان مثال مفسران بر مبنای سرنخ‌ها و اشارات موجود در متن و نیز با استفاده از منافع دیگر (از جمله ساختارهای ایده‌ئولوژیك و گفتمانی درونی شده) به تعبیرهایی منسجم از متون دست پیدا می‌كنند. انسجام عاملی اساسی در ساختن و بازسازی اید‌ئولوژیك چیزها در گفتمان است. یك متن سوژه‌ای را مبنا قرار می‌دهد كه «می‌تواند» به طور خودكار، عناصر بالقوه متنوعی را كه پیوند آشكاری با هم ندارند به یكدیگر پیوند دهد تا به آن معنا بخشد. با مبنا قرار دادن چنین سوژه‌ای در واقع متن به ایجاد آن سوژه كمك می‌كند. اما تقابل «صورت» ـ «محتوا» خود  تقابلی گمراه كننده است.در واقع، ویژگی‌های صوری متون ممكن است در سطوح متفاوت به اید‌ئولوژی آراسته شوند. حتی جنبه هایی از سبك یك متن ممكن است به لحاظ ایدئولوژیك معنا دار باشد.( همان : 100 )

2-1-3- صورت بندی ایدئولوژیك
«منظور از صورت بندیهای ایدئولوژیك، مواضع ایدئولوژیكی متفاوتی است كه با نیروهای گوناگون درون نهاد پیوند دارد. گوناگونی تشكل های ایدئولوژیك، هم شرط لازم مبارزات بین نیروهای مختلف درون نهاد است، و هم نتیجه آن. به سخن دیگر، تضاد نیروها موجب می شود كه سدهای ایدئولوژیك بین آنها ایجاد گردد، و مبارزه ایدئولوژیك بخشی از این تلاش است. این مبارزات نهادی با مبارزه طبقاتی رابطه دارند، هر چند كه این رابطه لزوماً مستقیم یا شفاف نیست، و هدایت ایدئولوژیك و گفتمانی نهاد ها خود موضوعی است كه مبارزه ی بین طبقات بر سر آن صورت می گیرد» ( همان، 47 ).
به نظر فركلاف « نهادهای اجتماعی شامل صورت‌بندی‌های اید‌ئولوژیك ـ  گفتمانی گوناگون هستند كه با گروه‌های مختلف در درون نهاد پیوند دارند، و از میان این صورت بندی‌ها معمولاً یكی بر دیگران مسلط است. هر صورت‌بندی اید‌ئولوژیك ـ گفتمانی، نوعی «جامعه‌ی زبانی» است كه هنجارهای گفتمانی ویژه‌ی خود را دارد. اما از آن جا كه در چارچوب همین هنجارها محاط و نمادپردازی شده است، هنجارهای اید‌ئولوژیكی خود را نیز دارد. فاعلان نهادی، مطابق با هنجارهای یك صورت بندی اید‌ئولوژیك ـ گفتمانی، در جایگاه فاعلانی پرورش می‌یابند كه ممكن است از شالوده‌های اید‌ئولوژیكی آن‌ها آگاه نباشد. از جمله خصایص یك صورت‌بندی ایدئولوژیك ـ گفتمانی مسلط، توان آن در طبیعی كردن اید‌ئولوژی‌هاست، یعنی می‌تواند برای اید‌ئولوژی‌ها به عنوان مواردی از عقل سلیم غیر ایدئولوژیك مقبولیت كسب كند». (همان: 23)

2-1-4- طبیعی شدگی ایدئولوژیك
طبیعی‌شدگی، بازنمودهای اید‌ئولوژیك خاص را به صورت عقل سلیم در می‌آورد و بدین وسیله آن‌ها را غیرشفاف می‌كند، یعنی دیگر به عنوان اید‌ئولوژی به آن‌ها نگاه نمی‌شود. این تأثیرات را می‌توان به كمك (الف) فرایند شكل بخشیدن به فاعلان و (ب) مفهوم صورت‌بندی اید‌ئولوژیك ـ گفتمانی مسلط توضیح داد.بنابراین، فاعلان نوعاً از ابعاد اید‌ئولوژیك جایگاهای فاعلی كه اشغال می‌كنند، بی‌خبرند. البته این گفته بدان معناست كه آنان به هیج‌وجه قابل قبولی نسبت به ابعاد ایدئولوژیك مورد نظر متعهد نشده‌اند. چه بسا شخصی كه یك فاعل اجتماعی است، بدون آگاهی از وجود تناقصات، چند جایگاه فاعلی نهادی را كه به لحاظ اید‌ئولوژیك ناهمساز هستند، اشغال كند یا جایگاه فاعلی‌ای را اشغال كند كه با باورها و وابستگی‌های سیاسی یا اجتماعی او سازگاری ندارد. (همان: 5-51) فركلاف معتقد است كه ؛
الف : اید‌ئولوژی‌ها و اعمال اید‌ئولوژیك ممكن است به اندازه‌ی كم و یا زیاد از منشأ اجتماعی و منافع خاصی كه به وجودشان آورده‌اند بگسلند ـ به عبارت دیگر، ممكن است كم‌تر و یا بیشتر «طبیعی» شوند و در نتیجه، به جای آن كه برخاسته از منافع طبقات یا گروه‌های اجتماعی دانسته شوند، به صورت عقل سلیم جلوه می‌كنند و به طبیعت اشیا یا مردم منتسب می‌گردند.
 ب : از این رهگذر، اید‌ئولوژی‌ها و اعمال طبیعی شده به بخشی از «دانش پایه» تبدیل می‌شوند و در تعامل فعال می‌شوند و در نتیجه انتظام در تعامل می‌‌تواند وابسته به آن‌ها باشد
ج : بدین‌ترتیب، انتظام در تعامل‌ها، به عنوان رخدادهای «خرد» و «موضعی» به انتظامی بالاتر، یعنی به توافقی بر سر مواضع و اعمال اید‌ئولوژیك وابسته خواهد بود. (همان: 38)

2-1-5- هنجارهای ایدئولوژیك
«برای شكل بخشیدن به فاعل، فراگیری «شیوه های تجویزی» حرف زدن كه به یك مقام فاعل منسوب است باید همزمان با فراگیری « شیوه های نگاه كردن » ( هنجارهای ایدئولوژیك )مرتبط با آنها صورت پذیرد». این مطلبی است كه فركلاف بر آن تأكید دارد زیرا به باور او یك مجموعه از هنجار های گفتمانی « الزاماً در بردارنده ی دانش پایه خاصی است و چون مفهوم یاد شده شامل عنصری ایدئولوژیك است، می شود هنجارهای ایدئولوژیك مربوط به این دو را همزمان آموخت» (همان، 50).وی سپس اعلام می كند « نهاد ها به عنوان نظم های ایدئولوژیك و گفتمانی، مجموعه های بدیل از هنجار های گفتمانی و ایدئولوژیك را نیز در اختیار دارند. به علاوه هر چارچوب نهادی، فرمول بندی ها و نماد پردازی های مربوط به مجموعه ی خاصی از بازنمود های ایدئولوژیك را در بر می گیرد. به عبارت دیگر شیوه های خاص سخن گفتن بر پایه ی شیوه های نگریستن خاص، بنا می شود » ( همان 45 تا 47 ).

2-1-6- نهاد های اجتماعی
گفتیم كه می‌توان نهاد اجتماعی را نوعی جامعه‌ی زبانی، (و با بسط معنی) جامعه‌ی اید‌ئولوژیك، نامید و مدعی شد كه نهادها فاعلان را به طور اید‌ئولوژیك و گفتمانی شكل می‌بخشند. در حقیقت نهادها خود را چنان می‌نمایانند كه گویی چنین ویژگی‌هایی دارند ـ اما فقط در مواقعی چنین است كه یك صورت‌بندی اید‌ئولوژیك ـ گفتمانی آشكارا بر بقیه مسلط است. به نظر فركلاف « این ویژگی‌ها را به خوبی می‌توان به صورت‌بندی ایدئولوژیك ـ گفتمانی و نه به نهاد اجتماعی، نسبت داد: زیرا صورت‌بندی اید‌ئولوژیك ـ گفتمانی است كه فاعلان را با مجموعه‌هایی كه در اختیار دارد مرتبط می‌كند ـ مجموعه‌هایی از رخدادهای گفتاری، مشاركین، صحنه‌ها، موضوع‌ها، هدف‌ها، و به‌طور همزمان، بازنمودهای اید‌ئولوژیك».فركلاف می‌گوید: «صورت‌بندی‌های اید‌ئولوژیك ـ گفتمانی بنا به میزان سلطه‌شان مرتب شده‌اند. معمولاً می‌توان در نهادی اجتماعی یك صورت‌بندی ایدئولوژیك ـ گفتمانی «مسلط» و یك یا چند صورت‌بندی اید‌ئولوژیك ـ گفتمانی «تحت سلطه» تشخیص داد» (همان 48تا49 ).می‌توان به رابطه‌ی میان سه سطح پدیده‌های اجتماعی، یعنی 1- صورت‌بندی اجتماعی، 2- نهاد اجتماعی و 3- كنش اجتماعی ـ همچون رابطه‌ای نگریست كه از «بالا» به «پایین» معین می‌شود؛ به این‌ترتیب كه صورت‌بندی اجتماعی تعیین‌كننده‌ی نهادهای اجتماعی است و نهادهای اجتماعی تعیین‌كننده‌ی نوع كنش اجتماعی هستند. از یك‌سو باید گفت كه این جهت تعیین‌كنندگی جهتی است بنیادی، و از سوی دیگر آن را به دلیل مكانیكی بودن (یا نادیالكتیلی بودن) ناكافی ‌دانست، چرا كه اجازه نمی‌دهد تعیین‌كنندگی از پایین به بالا نیز وجود داشته باشد ( همان،43 )

2-1-7- اطلاعات زمینه ای
مفهوم دانش زمینه‌ای جنبه‌های مختلف «اطلاعات زمینه‌ای» را كه در تعامل بر اساس آن‌ها عمل می‌شود ـ باورها، ارزش‌ها، اید‌ئولوژی‌ها، و نیز دانش در معنای واقعی كلمه ـ به «دانش» تبدیل می‌كند. «دانش» به واقعیاتی كه باید شناخته شوند دلالت دارد ـ واقعیاتی كه در گزاره‌هایی كه مستقیماً و به طور شفاف به آن‌ها مربوط‌اند رمزگذاری شده‌اند.چنانچه یك صورت‌بندی ایدئولوژیك ـ گفتمانی سلطه‌ی بی‌چون و چرا در یك نهاد داشته باشد، تمایلی پدید می‌آید كه هنجارهای آن صورت‌بندی اید‌ئولوژیك ـ گفتمانی هنجارهایی عمیقاً طبیعی شده، و به عنوان هنجارهای خود نهاد، تلقی شوند. در چنین مواقعی، بازنمود اید‌ئولوژیك معینی از یك واقعیت شاید صرفاًُ به صورت بازتاب شفاف واقعیتی جلوه كند كه به نحو یكسانی به همگان عرضه شده است. به این‌ترتیب اید‌ئولوژی «واقعیت» را، به عنوان معلول می‌آفریند. مفهوم ناروشن دانش زمینه‌ای، این معلول اید‌ئولوژیك را باز تولید، تكمیل و منعكس می‌كند، چه به «واقعیت‌هایی» از آن دست، مانند هر واقعیت دیگری، چونان موضوع دانش می‌نگرد.به قول فركلاف: «مفهوم دانش زمینه‌ای در باز تولید تاثیر اید‌ئولوژیك دیگری نیزی نقش دارد كه همانا تاثیر «فاعل خودمختار» جلوه‌ای خاص است از گرایش عمومی به سوی عدم شفافیتی كه وی آن را در ذات اید‌ئولوژی قرار داده‌است. ( همان 53،54 )

2-1-8- هژمونی
هژمونی عبارت است از سلطه‌ی یكی از طبقات اقتصادی بركل جامعه در اتحاد با نیروهای دیگر اجتماعی (به عنوان یك جبهه). اما این سلطه همواره به صورت ناقص و موقتی و به عنوان یك «تعادل ناپایدار»، حاصل می‌شود. هژمونی بیش از آن كه صرفاً در پی تسلط بر طبقات فرودست باشد، به دنبال آن است كه از رهگذر دادن امتیازات و با استفاده از ابزارهای ایدئولوژیك دست به اتحاد و ادغام با آنان بزند تا رضایت‌شان را به دست آورد.
ابعاد اید‌ئولوژیك مبارزه‌ای هژمونیك را می‌توان برحسب دیدگاهی از گفتمان كه پیشتر فركلاف آن را معرفی كرده است مفهوم‌سازی و تحلیل كرد. «نظم گفتمان، جنبه‌ی گفتمانی ـ ایدئولوژیك یك تناقض یا  توازن ناپایدار را شكل می‌دهد. توجه كنید كه دیدگاه پیش گفته درباره‌ی یك نظم گفتمانی به عنوان گره‌ای نامتجانس و متناقض، با مفهوم گره‌ی اید‌ئولوژیك انطباق دارد. عمل گفتمانی جنبه‌ای از مبارزه‌ای است كه به درجات متفاوت در بازتولید یا تغییر نظم موجود گفتمان و از رهگذر آن، در باز تولید یا تغییر روابط قدرت و روابط اجتماعی موجود سهیم است.در بیشتر انواع گفتمان، دست‌اندركاران اصلی گفتمان، طبقات با نیروهای سیاسی نیستند كه به نحو نسبتاً مستقیم با طبقات یا جبهه‌ها مرتبط باشند، بلكه به عنوان مثال معلمان و دانش‌آموزان، وكلا و موكلان،  پلیس و مردم، زنان و مردان هستند. هژمونی فرآیندی اجتماعی است، در حالی كه بیشتر گفتمان ها ماهیت موضعی دارند و در داخل یا در حاشیه ی نهادهای خاص مانند خانواده، مدرسه، همسایگان، كارگاه‌ها، دادگاه‌ها و  مانندن آن‌ها روی می‌دهند.هژمونی همچنین قالب نیز فراهم می‌كند. موفقیت هژمونی در سطح اجتماعی نیازمند میزانی از یكپارچگی نهادهای منطقه‌ای و نیمه مستقل و روابط قدرت است، به گونه‌ای كه این روابط قدرت، تا حدی به وسیله‌ی روابط هژمونیك شكل می‌گیرد. این امر توجه ما را به پیوندها و روابط میان نهادها و پیوندها و  تحرك میان نظم‌های نهادی گفتمان جلب می‌كند. یكپارچه‌سازی و دستیابی به وحدت امری است كه باید به آن بهای كافی و وافی داد، هر چند كه دستیابی به آن دشوار است. اما باید مراقب بود كه به بهای یكپارچه‌سازی، استقلال  و یكپارچگی نسبی مبارزات غیرطبقاتی بین جنسیت‌ها، دستجات قومی و مقوله‌های مختلف عامل نهادی كم اهمیت و ناچیز تلقی نشود.» (همان: 103-105)

2-2- معرفی روش تحلیل انتقادی گفتمان در آرای نورمن فركلاف
2-2-1- تحلیل گفتمان با اهداف انتقادی
تحلیل گفتمان، مطالعه چگونگی ساخت متون، كاركردهای آنها در زمینه‌های مختلف و تناقضات درون آنهاست. این روش از خاستگاه‌های متنوعی برخوردار است، از نظریه كنش گفتاری «آستین»، تا ساختارگرایی و پسا ساختارگرایی، هرمونتیك، نظریه انتقادی و در نهایت نظریات «فوكو».
گفتمان انتقادی، بحث تحلیل گفتمان را یك سطح ارتقا می‌دهد. تحلیل گفتمان از نظر شمول معنایی در گستره‌ای فراتر از زبان‌شناسی اجتماعی و زبان‌شناسی انتقادی به همت متفكرانی چون ژاك دریدا، میشل‌پشو و میشل‌فوكو و به ویژه توسط اندیشمندانی چون ون‌دایك و نورمن فركلاف كه به طور مستقیم به این رشته اهتمام ورزیدند، وارد مطالعات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی شد و شكل انتقادی به خود گرفت.بنیان‌های فكری تحلیل گفتمان فراتر از تحلیل متن یا نوشتار یا تحلیل گفتار است.تحلیل گفتمان مبتنی بر پیش فرض‌هایی می‌باشندکه عبارت از:
1- متن واحد، تفسیرهای متفاوتی را برمی‌انگیزاند.2- خواندن، همیشه نادرست خواندن متن است.3- متن یك كل معنادار است ـ معنای آن لزوماً در خود متن نیست.4- متن‌ها بار ایدئولوژیك دارند. 5- حقیقت همیشه در خطر است. 6- هر متنی در شرایط خاصی تولید می‌شود از این‌رو زمینه اجتماعی آن بسیار مهم است (بهرامپور، 1378).
فركلاف بین اهداف انتقادی و توصیفی در  تحلیل گفتمان تمایز قائل می‌شود. « اولاً انتظام تعاملات به وجود «دانش زمینه‌ای» مفروض وابسته است، و ثانیاً دانش زمینه‌ای در برگیرنده‌ی باز نمودهای ایدئولوژیك «طبیعی شده» است، یعنی در برگیرنده‌ی آن دسته از بازنمودهای اید‌ئولوژیك كه اندك اندك به صورت «عقل سلیم» غیر اید‌ئولوژیك به نظر می‌آیند. اختیار كردن اهداف انتقادی به معنی آن است كه در جهت روشن كردن این‌گونه طبیعی‌شدگی‌ها بكوشیم، و به بیان كلی‌تر، به معنی آن است كه تعین‌ها و تأثیرات اجتماعی گفتمان را كه ماهیتاً از دید مشاركین آن مخفی می‌مانند آشكار سازیم. تحقیقات «توصیفی» درباره‌ی گفتمان، كه در حال حاضر وجه غالب تحقیقات را تشكیل می‌دهند، فاقد چنین ملاحظاتی‌اند. پایه‌های نظری رویكرد انتقادی بر این دیدگاه استوارند كه بین رخداهای «خرد» (از جمله رخدادهای كلامی) و «كلان» پیوندی وجود دارد، به این ترتیب كه ساختارهای كلان از سویی دربرگیرنده‌ی شرایط تحقق رخدادهای خرد، و از سوی دیگر نتیجه‌ی آن‌ها هستند. بنابراین، رویكرد انتقادی نمی‌پذیرد كه بین مطالعه‌ی «خرد» (كه مطالعه‌ی گفتمان نیز بخشی از آن است) و مطالعه‌ی «كلان» مرزی دقیق و غیرقابل انعطاف وجود دارد. (همان: 26-27)
«به نظر می‌رسد كه در بخش اعظم فعالیت‌های «توصیفی» مسلط درباره‌ی گفتمان،  تعامل‌های كلامی، در حقیقت، دقیقاً با این نگرش مورد مطالعه قرار گرفته‌اند. بنابراین، اختیار كردن «اهداف انتقادی» [در تحلیل گفتمان]، پیش از هر چیز دیگر، به معنای مطالعه‌ی تعامل‌های كلامی با توجه به «تعیین» آن‌ها به وسیله‌ی ساختارهای اجتماعی و نیز تأثیراتشان بر آن ساختارها است. به هر حال، چنان‌كه پیشتر هم به هنگام بحث درباره‌ی متن‌ها گفتم، برای مشاركین در تعامل نه لزوماً تعین‌ها آشكار و روشن‌اند و نه تأثیرات آنها، عدم وضوح، روی دیگر سكه‌ی طبیعی‌سازی است. بنابراین، می‌توان گفت كه اهداف تحلیل انتقادی گفتمان نیز زدودن طبیعی‌شدگی است.» (همان: 40)
فركلاف در تحلیل انتقادی گفتمان به دنبال تحلیل دقیق متون به عنوان جزیی مهم از تحلیل‌های علمی اجتماعی كل اعمال و فرایندهای اجتماعی و فرهنگی است.همچنین باید گفت در نظر او، كه تحلیل انتقادی گفتمان فقط شكل دیگری از تحلیل‌های آكادمیك  نیست، بلكه روشی است كه می‌تواند در تحقیقاتی كه در چنبره‌های زبان شناختی ـ گفتمانی سلطه و استثمارگر افتاده‌اند، نیز به كار رود. باید همگان در پیدایش و گسترش آگاهی انتقادی نسبت به زبان به مثابه‌ی عاملی برای سلطه مشاركت كنند.و بر این نكته تأكید ویژه شود كه تحلیل گفتمان متن‌های گفتاری یا نوشتاری باید بر تحلیل‌های نظام‌مند بافت اجتماعی‌شان منطبق باشد.

2-2-2- معرفی سطوح تحلیل انتقادی گفتمان
2-2-2-1- سطح توصیف
رویكرد توصیفی، یا شبه تبیین‌هایی درباره‌ی هنجارهای تعامل ـ مانند الگوی «هدفِ فعالیت» ـ به دست می‌دهد، و یا هنجارهای تعامل را چنان می‌نگرد كه گویی فقط به توصیف نیاز دارند و نه به تبیین. الگوی «هدف فعالیت» ـ به دست می‌دهد، و یا هنجارهای تعامل را چنان می‌نگرد كه گویی فقط به توصیف نیاز دارند و نه به تبیین. در هریك از این دو شق، با این فرض كه توانایی حفظ سلطه‌ی صورت‌بندی ایده‌ئولوژیك ـ گفتمانی، بزرگ‌ترین تأثیر قدرت در گفتمان است، عدم توجه جدی به تبیین هنجارها باعث می‌شود كه قدرت نادیده انگاشته شود؛ و افزون بر این، آنچنان بر مكالمه‌ی مشاركت‌آمیز افراد برابر تأكید شده است كه حتی مسائل مربوط به جایگاه نیز نسبتاً مورد غفلت قرارگرفته‌اند.فركلاف می‌گوید: «رویكرد توصیفی، مكالمه‌ی مشاركت‌آمیز افراد برابر را عملاً به سطح نمونه‌ای آرمانی و عام تعامل كلامی ارتقا داده است» ( همان 58 ).از دیدگاه انتقادی، توصیف شرایطی كه در آن نوع خاصی از تعامل‌ها ممكن است رخ دهند عنصری ضروری در تبیین این‌گونه تعامل‌هاست، و به نظر فرکلاف بدون توجه به توزیع و نحوه‌ی اعمال قدرت در نهاد و، نهایتاً در صورت‌بندی اجتماعی، نمی‌توانیم به چنین توصیفاتی دست یابیم. با فرض اهداف تبیینی محدود در رویكرد توصیفی، مفهوم قدرت در خارج از حیطه‌ای این رویكرد قرار می‌گیرد.
به طور خلاصه، توصیف به عنوان یك مرحله از تحلیل انتقادی گفتمان در آرای فركلاف، براستخراج مجموعه ویژگیهای صوری که در یک متن خاص یافت می شود، معطوف است.

مفهوم ایدئولوژی با اهداف محدود تبیینی در رویكرد توصیفی جور در نمی‌آید، زیرا از آن‌جا كه اید‌ئولوژی‌ها، بنا به تعریف، بازنمودهایی هستند كه نیروهای اجتماعی در این سطوح به وجود آورده‌اند، این مفهوم ضرورتاً ما را به جایی خارج از موقعیت بلافصل، یعنی به نهاد اجتماعی و صورت‌بندی اجتماعی ارجاع می‌دهد. (فركلاف، 1379: 54و55)

2-2-2-2- سطح تفسیر
ویژگی‌های صوری متون دارای ارزش تجربی، رابطه‌ای و بیانی، پیوندی و یا تركیبی از این‌ها هستند كه فرکلاف سه مورد نخستین را به سه جنبه‌ی عمل اجتماعی كه ممكن است توسط قدرت محدود شوند (مضامین، روابط و فاعلان) و تاأثیرات ساختاری آن‌ها (بر آگاهی، اعتقادات، مناسبات و اجتماعی و هویت اجتماعی) پیوند زده است. به هر حال روشن است كه نمی‌توان از طریق ویژگی‌های صوری متن مستقیماً به این تأثیرات ساختاری بر شالوده‌ی جامعه دست یافت؛ چرا كه اساساً نوع ارتباط متن و ساختارهای اجتماعی، رابطه‌ای غیر مستقیم است. این رابطه بیش از هر چیز توسط گفتمان كه متن خود بخشی از آن است برقرار می‌شود، چرا كه ارزش ویژگی‌های متنی تنها با واقع شدن در تعامل اجتماعی است كه جنبه‌ی واقعی می‌یابد و از نظر اجتماعی نیز عملی می‌شود. در این‌جا است كه متون بر اساس پیش‌فرض‌های مبتنی بر عقل سلیم (بخشی از دانش زمینه‌ای) كه به ویژگی‌های متنی ارزش می‌دهند، تولید و تفسیر می‌شوند. این مرحله‌ی دوم كار ما یعنی تفسیر خواهد بود.با مرور بر نظرات فركلاف در می یابیم كه او از واژه‌ی تفسیر هم برای نامیدن یك مرحله از مراحل موردنظر و هم برای تفسیر متون توسط مشاركین گفتمان، استفاده كرده‌است. این انتخاب با این هدف انجام شده تا بر شباهت‌های اساسی بین تحلیل‌گر گفتمان و مشاركین تأكید شود. تفسیر‌ها تركیبی از محتویات خود متن و ذهنیت مفسر است و مقصود فركلاف از این دومی دانش زمینه‌ای است كه مفسر در تفسیر متن به كار می‌بندد. همچنین از منظر مفسر ویژگی‌های صوری متن در حقیقت به منزله‌ی سرنخ‌هایی هستندكه عناصر دانش زمینه‌ای ذهن مفسر را فعال می‌سازند و تفسیر، محصول ارتباط متقابل و دیالكتیكی این سرنخ‌ها و دانش زمینه‌ای ذهن مفسر خواهد بود.
مشاركینِ گفتمان، بافت موقعیتی را تا حدی بر اساس سرنخ‌های بیرونی (مانند ویژگی‌های موقعیت مادی گفتمان و خصوصیات فردی مشاركین كه قبلاً درباره‌ی آن بحث شد) و تا حدی نیز براساس جنبه‌هایی از دانش زمینه‌ای خود تفسیر می‌كنند. این جنبه‌ها خود پایه‌ی تفسیر سرنخ‌ها هستند ـ خصوصاً در مورد بازنمود‌های اجتماعی و نهادی نظم اجتماعی، كه به مشاركین امكان می‌دهد موقعیتی را كه عملاً درگیر آن هستند به انواع معین موقعیت‌های گفتمانی مربوط كنند. تفسیر موقعیت، توسط مشاركینِ گفتمان، تعیین كننده‌ی نوع گفتمانی است كه به كار گرفته شده است و این نیز به سهم خود بر ویژگی شیوه‌های تفسیری كه در تفسیر متنی از آن استفاده شده است تأثیر خواهد گذاشت.مثلاً مفسرین در روند تفسیر متن حدس و گمان‌هایی در خصوص ساختار متن و "جان مایه" آن خواهند داشت و این حدس و گمان‌ها احتمالاً در درك معانی عبارات منفرد و انسجام موضعی بین آن‌ها مؤثر خواهد بود. به بیان دیگر، باید گفت كه تفسیر متون به صورت "بالا به پایین" (سطوح بالاتر شكل دهنده سطوح پایین تر هستند) و «پایین به بالا» انجام می‌شود.
همچنین وضعیت مشابهی در خصوص رابطه‌ی تفسیر زمینه یا بافت و تفسیر متن وجود دارد: وقتی مفسر زمینه‌ی متن را مشخص می‌كند، این نظر می‌تواند بر تفسیر متن مؤثر باشد، اما تفسیر زمینه خود به تفسیر متن وابسته بوده و در مسیر تفسیر می‌تواند دستخوش تغییر شود. بنابراین تصویری كه از تفسیر در ذهن ما ترسیم می‌گردد، تصویر نسبتاً پیچیده‌ای است. (همان: 221)
ضروری است كه در هر مورد خاص، بافت موقعیتی مورد توجه مشاركین گفتمان و اشتراك یا عدم اشتراك تفسیر در میان آن‌ها را تبیین كنیم. ما همچنین می‌باید آگاه باشیم كه چگونه، تفسیرِ قدرت مندتر یك طرف می‌تواند بر طرف دیگر تحمیل شود.یك پیامد دیگر آن است كه ایده ئولوژی‌ها و روابط قدرت زیربنای آن‌ها، تأثیر عمیق و گسترده‌ای بر تفسیر و تولید گفتمان خواهند داشت، چرا كه آن‌ها در شیوه‌های تفسیر ـ نظم‌های اجتماعی ـ جای گرفته اند كه خود سنگ بنای رفیع ترین سطح حكم تفسیری هستند كه دیگر موارد بر آن‌ها اتكا دارند ـ "من در چه موقعیتی هستم".بنابراین، مفسر در تفسیر متن همواره بافت متن را در ذهن دارد. این بدان معناست كه ارزش‌های ویژگی‌های خاص متن به تشخیص مفسر از نوع بافت موقعیتی بستگی دارد. (همان: 230)
نتایج این وابستگی چشمگیر تفسیر به بافت موقعیتی خود می‌تواند نوعی هشدار به زبان شناسانی باشد كه از روی عادت معنا را یك خصوصیت صرفاً زبانی می‌دانند. عكس العمل قابل فهم در این ارتباط آن خواهد بود كه تلاشی كنیم تا محدوده‌ی بافت را تعریف كرده، به گونه‌ای دامنه‌ی وسیع آن را محدود نماییم. به هر حال باید توجه داشت كه بافت موقعیتی هر گفتمان خاص دربرگیرنده‌ی نظام اجتماعی و مناسبات قدرت در بالاترین سطح اجتماع خواهد بود. همان گونه كه با تفكر سنتی نظر بر این بوده است كه یك جمله‌ی واحد به طور ضمنی در برگیرنده‌ی تمامی زبان می‌باشد، به همان ترتیب گفتمان نیز به طور ضمنی در برگیرنده‌ی تمامی جامعه خواهد بود. این سخن، سخن صحیحی است چرا كه طرح‌های بنیادی طبقه‌بندی عمل اجتماعی و گفتمانی كه دیگر امور بر آن‌ها متكی هستند ـ آن چه فركلاف نظم‌های اجتماعی و نظم‌های گفتمان نامیده است ـ در قالب‌های اجتماعی و نهادین آن گفتمان خاص شكل خواهد گرفت.
مرحله‌ی تفسیر تصحیح كننده‌ی این باور نادرست است كه فاعلان در گفتمان مستقل هستند. این مرحله در حقیقت آن چه را كه برای مشاركین امری تلویحی بوده به روشنی بیان می‌كند: وابستگی كنش گفتمانی به پیش فرض‌های تبیین ناشده‌ی مأخوذ از عقل سلیم و مندرج در دانش زمینه‌ای و نوع گفتمان. به هر حال باید توجه داشت كه مرحله‌ی تفسیر به خودی خود بیانگر روابط قدرت و سلطه و ایده‌ئولوژی‌های نهفته در پیش فرض‌های یاد شده، كه كنش‌های گفتمان معمول را به صحنه‌ی مبارزه‌ی اجماعی تبدیل می‌كند نخواهد بود. به منظور تحقق چنین هدفی مرحله‌ی تبیین ضروری خواهد بود. (همان: 244)

2-2-2-3- سطح تبیین
می‌توان از مرحله تفسیر به تبیین با توجه به این نكته گذر نمود كه با بهره گرفتن از جنبه‌های گوناگون دانش زمینه‌ای به عنوان شیوه‌های تفسیری در تولید و تفسیر متون، دانش یاد شده بازتولید خواهد شد. این بازتولید برای مشاركین گفتمان پیامدی جانبی، ناخواسته و ناخودآگاه است؛ این امر در واقع به نوعی در مورد تولید و تفسیر نیز صدق می‌كند. بازتولید مراحل گوناگون تفسیر و تبیین را به یكدیگر پیوند می‌دهد زیرا در حالی كه تفسیر چگونگی بهره جستن از دانش زمینه‌ای در پردازش گفتمان را مورد توجه قرار میدهد، تبیین به شالوده‌ی اجتماعی و تغییرات دانش زمینه‌ای و البته بازتولید آن در جریان كنش گفتمانی می‌پردازد.هدف از مرحله‌ی تبیین، توصیف گفتمان به عنوان بخشی از یك فرآیند اجتماعی است؛ تبیین گفتمان را به عنوان كنش اجتماعی توصیف می‌كند و نشان می‌دهد كه چگونه ساختارهای اجتماعی، گفتمان را تعین می‌بخشند؛ همچنین تبیین نشان می‌دهد كه گفتمان‌ها چه تأثیرات بازتولیدی می‌توانند بر آن ساختارها بگذارند، تأثیراتی كه منجر به حفظ یا تغییر آن ساختار‌ها می‌شوند. دانش زمینه‌ای واسطه‌ی تعیُن اجتماعی و این تأثیرات است؛ به این معنا نا كه ساختارهای اجتماعی به دانش زمینه‌ای شكل می‌دهند. و این یكی شكل دهنده‌ی گفتمان‌هاست و گفتمان‌ها دانش زمینه‌ای را حفظ می‌كنند یا آن را تغییر می‌دهند و این دومی باز به نوبه‌ی خود حافظ یا تغییردهنده‌ی ساختارهاست.(همان : 245)
در بررسی تبیین، نظر به نوع تأكید بر روند یا ساختار ـ روند مبارزه یا مناسبات قدرت ـ می‌توان آن را دارای دو بعد دانست. از یك سو می‌توان گفتمان را به عنوان جزئی از مبارزه‌ی اجتماعی قلمداد كرد و آن را در متن گسترده تر (غیر گفتمانی) مبارزات و تأثیرات این مبارزات بر ساختارها قرار داد. این نوع نگرش، تأثیرات اجتماعی گفتمان بر خلاقیت و آینده را مورد تأكید قرار خواهد داد. از سوی دیگر می‌توان نشان داد كه كدام یك از روابط قدرت تعیین كننده‌ی گفتمان‌ها است و این كه روابط مذكور خود نتیجه‌ی مبارزه‌ی اجتماعی اند و توسط كسانی كه خود در قدرت هستند ایجاد می‌شوند (و در وضع مطلوب، طبیعی جلوه می‌كنند). این خود تأكیدی است بر تعیّن اجتماعی گفتمان و بر نتایج مبارزات گذشته. تأثیرات اجتماعی گفتمان و عوامل اجتماعی تعیین كننده‌ی گفتمان می‌بایست در سه سطحِ سازمان اجتماعی (اجتمایع، نهادی، موقعیتی) تحقیق و بررسی شود.
مرحله‌ی تبیین متضمن ترسیم چشم انداز خاصی درباره‌ی دانش زمینه‌ای است كه این چشم انداز‌ها مشخصاً به عنوان ایدئولوژی های گوناگون قلمداد می‌شوند. این بدان معناست كه پیش فرض‌های مربوط به فرهنگ، مناسبات اجتماعی و هویت‌های اجتماعی كه خود جزئی از دانش زمینه‌ای هستند، توسط مناسبات قدرت در جامعه یا نهاد تعیین می‌شوند و از نظر نقشی كه بر مبارزه جهت حفظ یا تغییر روابط قدرت دارند، از منظری ایده ئولوژیك نگریسته می‌شوند.( همان :250)

3- تلفیق روش و نظریه در تبیین مسئله ی خاطرات زنان از جنگ ایران و عراق
با توجه به عنوان مقاله حاضر كه عبارت است  از « بررسی تأثیر گفتمان رسمی در خاطرات زنان از جنگ ایران و عراق »، در این قسمت تلاش می شود با بهره گیری از مفاهیم استخراج شده از آرای نورمن فركلاف و آنچه به تفصیل در بیان روش و اهداف تحلیل انتقادی گفتمان از آن یاد شد، ابعاد مسئله به روشنی تبیین شود.
 
3-1- گفتمان رسمی ؛ گفتمان جمهوری اسلامی
گفتمانی در قالب نظام سیاسی حاکم بر جامعه برای تولید معنا در یک حیطه رسمی. در جامعه ما این نوع گفتمان در گفتمان جمهوری اسلامی متبلور است.

3-1-1- معرفی گزاره های گفتمان رسمی جمهوری اسلامی
3-1-1-1-1- تلاش برای صدور انقلاب اسلامی
3-1-1-1-2- تأكید برحقانیت سربازان و رزمندگان ایران در دفاع از آرمانهای انقلاب اسلامی
3-1-1-1-3- اعتقاد به جهاد و شهادت در راه حفظ آرمانها و ارزشهای انقلاب اسلامی
3-1-1-1-4-تأكید بر ادای واجبات دینی به عنوان یكی از ارزشهای انقلاب اسلامی
3-1-1-1-5- رعایت حریم شرعی زن و مرد نامحرم
3-1-1-1-6-الگوی تفكیك جنسیتی زن و مرد نامحرم در مناسبات اجتماعی
3-1-1-1-7- رعایت حجاب به عنوان یكی از هنجار های اصلی انقلاب اسلامی

با مروری بر این گزاره ها آشكار می شود كه گزاره های مذكور به راحتی در گفتمان انقلاب اسلامی و گفتمان دینی نیز قابل مشاهده است.
 
3-1-2- بازتولید گزاره های ایدئولوژیك در قالب روایت زنان از جنگ
در بازتولید گزاره های ایدئولوژیك روایت زنان از جنگ، قلمرو تولید گزاره ها مد نظر نیست، بلكه عرصه توزیع و مصرف آنها مورد توجه است. در واقع گزاره های باز تولید شده گزاره هایی هستند كه مصرف كننده آنها با مصرف ناآگاهانه سبب باز تولید آن می شوند. برای توضیح بهتر این مفهوم به اختصار می توان گفت كه در بخشی از خاطرات تعدادی از زنان جنگ ایران و عراق، این گزاره ها توسط راویان خاطرات مورد استفاده قرار گرفته و باز تولید شده اند. ازجمله گزاره های بازتولید شده آنها می توان به مواردی چند اشاره كرد:
 
1 – حفظ حریم روابط میان زن مسلمان و مرد بیگانه
2 – بازتولید معنای حجاب و پوشش زن مسلمان
3 – جداسازی زن مسلمان معتقد به حجاب و آموزه های دینی از زن غیر معتقد.
4 – تلاش برای صدور انقلاب
5 – تأكید بر شهادت به عنوان آرمان ایدئولوژیك

در تمامی گزاره ها با استفاده از عبارت بندی افراطی و دگرسان، اشاره مستقیم به باورهای ایدئولوژیك ناشی از گفتمان رسمی جمهوری اسلامی، گزاره های آن بازتولید شده است.

3-1-3- طبیعی شدگی ایدئولوژیك در روایت زنان از جنگ
مطابق آنچه كه در آرای نظریه فركلاف بیان شد، طبیعی شدگی بازنمود های ایدئولوژیك خاص را – یعنی آن جنبه از ایدئولوژیك كه مجدداً توسط فاعلان گفتمانی مورد استفاده قرار گرفته و بازتولید می شود – به شكل عقل سلیم و اصول پذیرفته شده در می آورد بنابر این آنها را چنان غیر شفاف می سازد كه دیگر به عنوان ایدئولوژی نامیده نمی شوند.در خصوص روایت زنان از جنگ گزاره های ایدئولوژیك باز تولید شده به دلیل نهادینه شدن در عمل گفتمانی، عمل اجتماعی و متن موجود در خاطراتشان ( عناصر و اركان گفتمان زنان ) روند بروز آنها را طبیعی ساخته است بی آنكه خود بر آن آگاه و دانا باشد.
 
3-1-4- بازتولید هژمونی در روایت زنان از جنگ
در طرح مسئله اشاره شد كه غالباً منبع صدور گزاره های ایدئولوژیك در یك جامعه زبانی، مردان هستند و هنجارهای ایدئولوژیك اغلب توسط كنشگران مرد تعیین می شود كه در واقع بخش اعظم هنجارهای ایدئولوژیك گفتمان رسمی جامعه است.در مرور و تجزیه و تحلیل بخشی از روایت زنان از جنگ، تسلط این گزاره ها و سیادت آنها بر نوع روایت زنان بی آنكه خود از این سلطه آگاه باشند، را در قالبی هژمونیك نمایان می سازد.
خط سیر روایت خاطرات این دسته از زنان از آنچه در جنگ بر آنها گذشته، تكرار و بازتولید همان گزاره هایی است كه گفتمان رسمی با خصایص هژمونیك خود آنها را به صورت عقل سلیم راویان زن، جلوه گر ساخته است. به قول فركلاف : « هژمونی، هم یك الگو در اختیار ما قرار می دهد و هم یك قالب ». ( 1379: 104 ) این نوع تعریف از هژمونی در تحلیل خاطرات انتخاب شده از زنان با موضوع جنگ، بدون قصد اعمال سلطه از جانب گفتمان رسمی و از طریق یكپارچگی گروهها و نهاد های مستقل با روابط قدرت و حاكمیت به نظر می رسد استقلال اندیشه و رویكرد فكری گروههای انسانی از جمله زنان را هدف قرار داده و آنها را به سوی درونی سازی هنجارهای ایدئولوژیك حاكم بر جامعه می پوشاند.
 
3-2- بازجست سطوح تحلیل انتقادی گفتمان در خاطرات زنان از جنگ
3-2-1- سطح توصیف
مرحله نخست از تحلیل انتقادی گفتمان خاطرات زنان از جنگ ایران و عراق به توصیف متون خاطرات از حیث چیستی تأثیر پذیری آنها از گفتمان رسمی جمهوری اسلامی ایران می پردازد. به همین منظور خاطراتی از زنان درگیر با جنگ هشت ساله ایران و عراق در گروههای مختلف انتخاب شده اند. با استخراج گزاره های گفتمانی آنها به عنوان کوچکترین واحد شکل دهنده خاطرات و روایات، به معنای تولید شده از رویه های معنایی آن گزاره ها پرداخته و در نهایت به وابستگی یا عدم وابستگی آنها به انواع گفتمان ها به ویژه گفتمان رسمی جمهوری اسلامی اشاره شده است.

متن خاطره شماره 1 :
"بازرسی حبیب که تمام شد، سرباز عراقی آمد سراغ من. تمام وجودم را وحشت فرا گرفت. لحظات کشنده و نفس گیری بود. نگاهی از سر خواهش و تمنا به سرباز و بقیه انداختم شاید رأی شان عوض شود، اما اثر نکرد. فریاد زدم " مگه شما دین ندارین، مگه شما مسلمون نیستین ؟ " یکی از سرباز ها گفت : " باید شما رو تفتیش کنیم." گفتم : « لباس من جیب نداره، هر چی هست، تو ماشینه، خیالتون راحت باشه، من هیچی ندارم ».سرباز عراقی عقب نشست. آن که ارشد تر بود، گفت : " باشه وقتی شما رو بردیم جای دیگه، معلوم میشه." رفتند سراغ ماشین. نفس راحتی کشیدم و به حبیب نگاه کردم، راضی بود. احساس کردم چقدر این لحظات بر او سخت گذشته....... "( اسیر 0339، 23 )
نکته 1 :
مطابق نظرات " نورمن فرکلاف " در تحلیل متن به سراغ ویژگیهای صوری که آن متن ممکن است داشته باشد، می رویم یعنی ارزشهای تجربی، رابطه ای، بیانی و استعاره ها."

1 – ویژگیهای صوری خاطره 1
1-1. ارزش تجربی: ممنوعیت لمس بدن زن مسلمان توسط مرد نا محرم در اعتقادات دینی
2-1. ارزش رابطه ای: بکار بردن کلمات رسمی در رابطه اجتماعی دشمن و اسیر زن.
3-1. ارزش بیانی :ارزشیابی منفی راوی خاطره از عدم پایبندی نیروهای دشمن به احکام دینی زن و مرد
2 - گزاره های گفتمانی
1-2. حفظ حریم روابط زن مسلمان و مرد بیگانه
2-2. پرهیز از گناه
3-2. ممنوعیت لمس بدن زن مسلمان توسط مرد نا محرم حتی در اسارت دشمن
4-2. اعتقاد بر عدم ممنوعیت فقط نزد محارم.
5-2. جنبه ایدئولوژیک این کنش بر پایه تعلیمات دینی
6-2. باز تولید معنای حجاب و پوشش زن مسلمان در گزاره های انقلاب اسلامی
7-2. جداسازی زن مسلمان معتقد به حجاب و آموزه های دینی از زن غیر معتقد
8-2. الگو سازی رفتار برای جذب مخاطب
3– رویه های معنایی
1-3. " تمام وجودم را وحشت فرا گرفت "  : غیر ارادی
2-3. " لحظات کشنده و نفس گیری بود " :  غیر ارادی
3-3. " نگاهی از سر خواهش و تمنا به.... "  : غیر ارادی
4-3.  " فریاد زدم : مگه شما مسلمون نیستین ...." :  غیر ارادی
5-3. "  گفتم : لباس من جیب نداره..." :  ارادی
6-3. " نفس راحتی کشیدم و به... " :  غیر اردی
7-3. " حبیب راضی بود "  :  ارادی
8-3. " احساس کردم چقدر این لحظات...." : غیر ارادی
9-3. " مگه شما مسلمون نیستین و.... "  : ارادی

نکته 2 :از آنجا که می توان گفت هر گفتمان متشکل از گزاره ها و رویه های معنایی برای تولید معناست لذا در ادامه تجزیه و تحلیل این متن به معنای تولید شده از گزاره ها و رویه های معنایی ذکر شده در سطور بالا، اشاره می کنیم.

4– معنای تولید شده از رویه های معنایی گزاره های این خاطره عبارتند از :
1-4. تأکید بر حفظ حریم شرعی و دینی زن مسلمان در مقابل مرد نا محرم
2-4. ارائه الگو از یک زن مسلمان برای تأکید بر اعتقادات دینی و عمل به آنها حتی در شرایط سختی چون اسارت. 
3-4. ارجاع به معنای حجاب و پوشش به عنوان یک ارزش دینی در گفتمان انقلاب اسلامی.
4-4. الگو سازی یک معنای دینی برای تبلیغ ارزشهای انقلاب اسلامی
5-4. الگوی تفکیک جنسیتی در ارتباط زن و مرد مسلمان
5 – تحلیل گفتمانی

از میان معناهای تولید شده و جمع بنـدی گفتمان های مختلف حاصل از آنها، بندهای 1-4 و 2-4 در حوزه گفتمان دینی، انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی با حیطه (به ترتیب) غیر رسمی و رسمی قرار می گیرند. بند 3-4 در حوزه گفتمان انقلاب اسلامی با حیطه گفتمان غیر رسمی قرار دارد. بند های 4-4 و 5-4 از الزامات گفتمان جمهوری اسلامی با حیطه گفتمان رسمی.
در این خاطره از یک زن اسیر ایرانی، ویژگیهای صوری مختلف رابطه ای تجربی و بیانی دیده  می شود. گزاره های گفتمانی درون این متن همانطور که دیدیم تحت تأثیر گفتمان رسمی و غیر رسمی جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی است. این خاطره باز نمود آموزه های رسمی و ایدئولوژیک باورها و اعتقادات راوی آن می باشد. گرچه تأیید بر روابط اجتماعی دو سویه با دشمن و حتی ارزشیابی منفی راوی نسبت به عدم پایبندی دشمن بر رعایت احکام دینی زن و مرد بیانگر ارزشهای رابطه ای و بیانی این خاطره هستند، ولی به نظر می رسد با استفاده از عبارت بندی افراطی و دگر سان و تأکید بسیار بر ارزشهای تجربی، آن را نسبت به دو ارزش دیگر محور ویژگیهای صوری این متن نموده است.
 
3-2-2- سطح تفسیر
مرحله دوم از تحلیل انتقادی گفتمان خاطرات زنان از جنگ ایران و عراق به تفسیر متون خاطرات از حیث چرایی تأثیر پذیری یا عدم تأثر آنها از گفتمان رسمی جمهوری اسلامی و یا سایر گفتمانها می پردازد. برای این منظور گزاره های گفتمانی این خاطرات را در سه سطح گفتمان دینی، گفتمان انقلاب اسلامی و گفتمان جمهوری اسلامی استخراج کرده ایم.

بافت موقعیتی خاطره 2
موقعیت: درون یک آمبولانس، حبیب : اسیر،نگهبان : دشمن
در موقعیت تعاملی فوق همه چیز در ارتباط با هم قرار دارد. حبیب قصد خواندن نماز می کند، نگهبان به محض متوجه شدن اسلحه را در دستش جابجا می کند و به او مهر می دهد. بعد اعلام می کند که این مهر کربلاست و به این طریق شیعه بودن خودش را بیان می کند و هم چنین به آنها اظهار می کند که او به عنوان یک سرباز ناگزیر از اطاعت فرمانده است ولی روزی که مجبور به انجام آن بود، اولین تیر را به کسی که دستور تیر بدهد و سپس به خودش می زند. در اینجا شاخصه های گفتمان دینی «شیعه بودن»، «مهر کربلا»، کاربرد «کلمه خواهر»، حتی حس نوع دوستی و مهمتر از همه فداکاری و ایثار و نهایتاً شهادت است. این گزاره های دینی دقیقاً در تعامل گزاره های انقلاب اسلامی که در اینجا یکی از آنها تأکید بر حقانیت نیروهای ایرانی در دفاع از آرمانهای انقلاب اسلامی تا پای جان است. این هر دو گزاره های گفتمانی که در پیوند و ربط مستقیم با گزاره های گفتمان جمهوری اسلامی که در آنها تأکید بر تقدس دفاع به منظور استقلال کشور ( رسانیدن خود به نیروهای ایرانی ) و ناموس ( کاربرد کلمه خواهر ) و دین ( کاربرد کلمه کربلا ) کاملاً قرار دارد. در این پاراگراف بافت موقعیتی متشکل از نظم اجتماعی است که گفته شد. برابر این نظم اسیر ناگزیر از تبعیت از نگهبان است. نگهبان ناگزیر از فرمانبرداری از فرمانده خویش است در عین حال هر دو در یک گزیر و استیصال قرار دارند. در این نظم هر دو به یک اعتقاد، باور دارند با این تفاوت که اسیر این اعتقاد و باور را اعلام کرده و از او سلب آزادی شده و نگهبان تقیه می کند و لذا آزادتر از اسیر محسوب می شود. گرچه او نیز به نوعی گرفتار است. اسیر و نگهبان هر دو از این حیث که به استقلال کشور و حقانیت مبارزه و دفاع نیروهای ایرانی اعتقاد دارند، با هم همراهند.نقطه اوج این نظم زمانی است که نگهبان اعلام می کند در صورت واداشته شدن به تیر اندازی به روی برادر مسلمان خویش، خود و فرمانده را خواهد کشت.
بافت بینا متنی کاملاً بیانگر تعامل دو جانبه میان افراد درگیر در صحنه است. حبیب قصد خواندن نماز می کند / نگهبان متوجه می شود / اسلحه را دست به دست می کند / از جیب خود مهر بیرون می آورد / حبیب اعتماد نمی کند چون با او بیگانه است / نگهبان همراه حبیب را خواهر می خواند و مهر را مهر کربلا می نامد / و اعلام می کند که شیعه است. خطوط زیر این تعامل را به صورت پر رنگ تر نشان می دهد:
بگیر خواهر / مهر کربلاست / من هم شیعه ام / مثل شما / ولی الآن یک سربازم / با خودم قرار گذاشتم..../ خودم را به نیروهای ایرانی برسانم. در واقع نگهبان با این جملات به برقراری یک رابطه تعاملی با اسیر و جلب اعتماد او در فضایی که عقلاً و منطقاً بی اعتمادی حاکم است، مبادرت می کند. بنابراین گزاره های گفتمانی دینی، انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی یاد شده جملگی در خدمت برقراری این رابطه تعاملی در ایجاد یک نظم اجتماعی عمل می کنند. در صورتیکه اگر متن فاقد گزاره های فوق باشد نه این نظم اجتماعی و نه رابطه تعاملی بر قرار نمی شد.

3-2-3- سطح تبیین
مرحله تفسیر برداشت ما را مبنی بر استقلال فاعلان گفتمان، تصحیح می کند و به وضوح می گوید که کنش گفتمانی به عناصر درونی تبیین نشده، عقل سلیم برگرفته شده از دانش زمینه ای وابسته است. به زبان ساده تر، تفسیر تنها از وابستگی کنش گفتمانی به پیش فرضهای گرفته شده از دانش زمینه ای، سخن می گوید. تحلیل ارتباط مناسبات قدرت و ایدئولوژیهای نهفته در آن با کنش گفتمانی، از عهدۀ این مرحله خارج است و نیاز به مرحلۀ تبیین دارد.در خصوص خاطــرات بررسی شده زنان از جنــگ ایران و عراق تفسیر بافت مـوقعیتی و بافت بینا متنی این خاطرات نشان داد که در همگی آنها، فاعلان گفتمان مستقل نبوده و در فضای متأثر از گزاره های گفتمانی دینی، انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی که با حیطه گفتمان رسمی که مراد این پژوهش است. با هدایت پیش فرضهای برگرفته از عقل سلیم مبتنی بر دانش زمینه ای، شکل گرفته اند.
 
3-2-4- تحلیل یافته ها و نتایج
1. این مقاله در صدد آن بوده است که بررسی کرده و نشان دهد روایت ها – در اینجا خاطرات زنان از جنگ به عنوان گونه ای از روایت – متأثر از زمان و مکان پیرامون خود و فضای پارادایمیک در برگیرنده آنها هستند.
2. با تکیه بر چهارچوب نظری تحلیل انتقادی گفتمانی « نورمن فرکلاف » از یک سو و روش تحلیل متون با تکیه بر جنبه انتقادی آن در سه سطح توصیف، تفسیر و تبیین در بررسی بخشی از خاطرات تولید شده با موضوع جنگ به عنوان خرده گفتمانی در دل گفتمان کلان و رسمی جمهوری اسلامی به باز تولید گزاره های این نوع گفتمان رسیدیم. در واقع تمامی رویه های معنایی گزاره های استخراج شده از خاطرات تحلیل شده، به این معنای تولید شده رسید که رد پای گفتمان رسمی جمهوری اسلامی در روایات زنان از جنگ ایران و عراق، کاملاً مشهود است. اگرروایات مورد نظر خارج از این فضای پارادایمی تولید و گزاره های آن مورد تحلیل قرار می گرفت، ما را به شاخصه های گزاره های گفتمانی برگرفته از همان فضا، رهنمون می ساخت و روایت ما از خرده گفتمان جنگ با آنچه اکنون بازتولید شده است، متفاوت می بود.
3. یکی دیگر از نتایج تحلیل انتقادی گفتمان خاطرات مورد نظر این است که اگر بپذیریم با تغییر فضای پارادایمیک و گفتمان غالب تأثیر گذار بر تولید روایات ما از خرده گفتمان جنگ، نوع روایات تغییر می کنند، هر گاه به روایتی برخوردیم که خارج از فضای پارادایمیک غالب تولید شود، این امر موجب نگرانی ما نخواهد شد. در واقع افقی که این مقاله و نتایج آن بر ما می گشاید این است که می توانیم با زبان علمی راجع به صحت و سقم روایات گوناگون از جنگ صحبت کنیم و سبب رشد و خیزش گزاره های آن شویم. زیرا هیچ روایتی از روایات به دلیل تکثر زبان آنها نمی تواند مدعی باشد که تمامی ابعاد یک واقعه را به درستی تشریح کرده است. یک واقعه خاص، با روایت های گوناگون نقل و بیان می شود و این روایت های مختلف در کنار هم نمایی از یک واقعه را ترسیم می کنند.
4. با نگاهی به تجزیه و تحلیل خاطرات منتخب در این مقاله، ردپا و تأثیر گفتمان رسمی جمهوری اسلامی کاملاً مشهود است. روایت زنان از جنگ ایران و عراق در خاطراتشان در راستای همان گزاره هایی است که مفصل بندی این نوع گفتمان را تشکیل می دهد. وجود گزاره هایی چون الگوی تفکیک جنسیتی زن و مرد مسلمان، رعایت حریم شرعی روابط این دو، حقانیت سپاه نظامی ایران در جنگ هشت ساله و....، همگی مؤید این فرضیه و ادعاست.
5. مشاهده عناصر ایدئولوژیک دانش زمینه ای مستتر در گفتمان رسمی جمهوری اسلامی، در خاطرات تجزیه و تحلیل شده از دیگر موارد قابل توجه نوشته حاضر می باشد.
6. مشاهده ی عناصر و گزاره های گفتمان رسمی در خاطرات مذکور ناشی از دانش زنان در برداشت از خود وواقعه ای چون جنگ است.
 7. از دیگر نكات بدست آمده که به یکی دیگر از سئوالات اصلی ما پاسخ می دهد این است که مناسبات قدرت موجود در سیستم و پیکره اصلی جمهوری اسلامی و گفتمان رسمی آن، شکل دهنده نوع روایت زنان برگرفته از دانش آنها درباره پدیده اجتماعی جنگ می باشد.
8. پیوند گفتمان رسمی جمهوری اسلامی با گزاره های مفصل بندی شده گفتمان دینی و گفتمان انقلاب اسلامی و نفوذ این عناصر گفتمانی در لایه های زیرین باورها و اعتقادات زنان، تعین شیوه های روایتی آنان را بدیهی و طبیعی ساخته است. این نیز یکی دیگر از یافته های حاصل از تجزیه و تحلیل متون خاطرات این گروه از افراد جامعه است.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منابع و مآخذ :
1 - اسمارت، بری (1385)، میشل فوکو، ترجمه لیلا جو افشانی – حسن چاوشیان، نشر اختران.
2 -  بهرامپور، شعبانعلی، (1378) درآمدی بر تحلیل گفتمان کتاب مجموعه مقالات گفتمان و تحلیل گفتمانی به اهتمام : محمد رضا تاجیک، انتشارات فرهنگ گفتمان.
3 - رئیسی، رضا، (1372)، اسیر 0339 – خاطرات خدیجه میرشکار، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی.
4 -  سلیمی، اصغر، (1383) ؛ گفتمان در اندیشه فوكو، كیهان فرهنگی، شماره 219، تهران : مؤسسه ی كیهان.
5 – شیخ، محمد علی، (1363)، پژوهشی در اندیشه های ابن خلدون – انتشارات دانشگاه شهید بهشتی.
6 -  فرکلاف، نورمن، (1379)، تحلیل انتقادی گفتمان – گروه مترجمان، تهران، مرکز مطالعات و تحقیقات رسانه ها.
 7 -  میر فخرایی، تژا، (1383) فرآیند تحلیل گفتمان – مرکز مطالعات و تحقیقات رسانه ها.

فریبا نظری
كارشناس ارشد جامعه شناسی از دانشگاه آزاد واحد تهران مركزی



http://www.ohwm.ir/show.php?id=896
تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.