شماره 45    |    11 آبان 1390



چرا دانشمند نیستم؟

نوشتة جاناتان مارکس (Jonathan Marks)
بِرکلی: انتشارات دانشگاه کالیفرنیا، 2009
 325 صفحه


WHY I AM NOT A SCIENTIST
By Jonathan Marks. Berkeley: University of California Press, 2009. 325 pp. Hardbound, $55.00; Softbound, $22.95

در نگاه اول عنوان چرا دانشمند نیستم؟ با رشته تاریخ شفاهی مرتبط به نظر نمی‏رسد. با این حال جاناتان مارکس به عنوان یک انسان‌شناس با بهره گیری از چارچوبی که اغلب مورخین شفاهی در کارشان مورد استفاده قرار ‏می‏دهند، به تحقیق علمی ‏می‏پردازد. اینکه چگونه حقایق علمی به عنوان شبکه پیچیده ای از معنی متأثر از زمینه های اجتماعی، تاریخی و فرهنگی هستند، مورد بررسی او قرار دارد. علاوه بر این، او استدلال می‌کند که علم به لحاظ سنتی به عنوان روشی برای اثبات حقایقی خاص درباره جهان پذیرفته شده و از این رو «ندای قدرت و ... جایگاه اصلی قدرت فرهنگی» (صxi) است. با در نظر گرفتن آنچه گفته شد یکی از محورهای مهم این اثر، بررسی چگونگی تأثیر فرهنگ بر روش کار دانشمندان در خصوص گردآوری، تفسیر و استفاده از داده‌هایشان است که علم را به یک فعالیت ذهنی تبدیل ‏می‏کند. گاهی اوقات، کار مورخین شفاهی توسط افراد درگیر در علوم سخت [نظیر علوم طبیعی] به عنوان یک مرجع نامعتبر یا غیرقابل اطمینان به چالش کشیده می‌شود. با این وجود مارکس به روشنی بیان ‏می‏دارد که چگونه روایت‏های با منشأ زمینه علمی نیز نوعی فعالیت فرهنگی با ریشه های عمیق در جایی است که برداشت از تخیل به عنوان واقعیت اغلب ‏می‏تواند تار و مبهم باشد.
مارکس تحلیل خود را با تعریف علم به عنوان «... تولید دانش متقاعد کننده در جامعه مدرن» آغاز ‏می‏کند (ص2). دانش علمی در رابطه با محیط اجتماعی، ایده های گذشته و شیوه‌های تکنولوژیکی برای انجام اکتشاف تولید می‌شود. همچنین دانشمندان باید کل جامعه را درباره اعتبار کشفیاتشان متقاعد کنند. همانطور که مارکس اشاره ‏می‏کند در تاریخ کشفیات علمی دوره های زیادی وجود داشته که مردم تمایلی به پذیرفتن ایده‏هایی که اکنون درست به شمار ‏می‏روند نداشتند و در عین حال عقایدی را که ثابت شده غلط هستند، بسیار راحت می‌پذیرفتند. این تناقض به هنگام بررسی نظرات پیشگامان تفکر علمی نظیر کوپرنیک و وزالیوس که اندیشه‌هایشان نظام‏های سنتی دانش را به چالش کشید، بیشتر قابل تفسیر و توجیه است. به باور مارکس ارتباط این آثار زمینه‏ای را فراهم ‏می‏کند که در آن اندیشه ها نمود یافته و پذیرفته ‏می‏شوند. به عنوان مثال در این زمان، شخصیت‌هایی چون مارتین لوتر قدرت را به چالش ‏می‏کشیدند. اگرچه علم کماکان وابسته به دین به شمار می‌رفت اما این وضعیت خیلی زود تغییر پیدا کرد یعنی در زمانی که دانش و فرهنگ به سمت اندیشه‌های خردورزانه و آزمایش‌گرا سوق یافتند که این خود منجر به آن چیزی شد که از آن به عنوان عصر جنبش روشنفکری یاد ‏می‏شود. همزمان نوآوری‌های تکنولوژیکی از نوع سیار آن موجبات انتشار سریع اندیشه‏ها را فراهم ساخت و رسیدن اطلاعات به افراد بیشتری را امکان‌پذیر نمود.
مارکس چگونگی تغییر تعریف چیستی دانش و دگرگونی روش‏های تحلیل آن را در دوران مختلف و از رشته‌ای به رشته دیگر مورد بررسی دقیق قرار ‏می‏دهد. بنابراین مسئله بغرنج این است که آیا تعریف یک‌دست و نابی در مورد اینکه چه چیزی اِعمال دانش یا روش‌های تحلیل مربوطه آن را تشکیل ‏می‏دهد، قابل شناسایی است یا خیر. در نتیجه وی ‏می‏نویسد: «... واقعاً چه تفاوتی بین دانشمندی که مشغول مطالعه نسخه چاپی اطلاعات به دست آمده از دستگاه اسپکتروفتومتر است با جادوگر قبیله‏ای که امعا و احشای یک مرغ را بررسی ‏می‏کند وجود دارد؟» (ص62). با وجود این، هم دانشمند و هم جادوگر قبیله هر دو در صدد درک معنای جهان از دریچه فرهنگ هستند؛ فرهنگی که مجموعه مشخصی از ارزش‏ها و پنداشت‏ها را انتقال ‏می‏دهد.
مسئله فوق نکته مهمی است به ویژه زمانی که علم در مسند قدرت قرار ‏می‏گیرد و اطلاعاتی را تولید ‏می‏کند که اغلب به عنوان حقیقت، کورکورانه پذیرفته ‏می‏شود. در گذشته این موضوع به خصوص با توجه به اندیشه‌های داروین‌گرایی اجتماعی و علم اصلاح نژاد مشکل‌ساز بوده است. 
در سراسر این کتاب، قدرت درونمایه اصلی به شمار ‏می‏رود. برای مثال، مارکس با آوردن نمونه های متعدد نشان ‏می‏دهد که چگونه سوءرفتار یا کلاه‌برداری علمی بسیار متداول تر از آن چیزی است که ‏می‏توان تصور کرد. شگفت‌انگیزتر اینکه بنا به استدلال مارکس بسیاری از مقالات علمی بدون هرگونه بازبینی دقیق خطاهای موجود در آنها توسط هم صنفان نویسنده آن منتشر ‏می‏شوند. بنابراین از آنجایی که دانشمندان در جایگاه رفیع قدرت قرار دارند و همزمان تحت تأثیر انواعی از اثرات اجتماعی و فرهنگی هستند که ‏می‏تواند بر کارشان اثرگذار باشد، نظریه‏ها و داده‏های علمی نیز باید «در معرض همان محدودیت‏ها و پرسش‏هایی باشند که در مورد سایر ابزارهای قدرت وجود دارد» (ص278).
این کتاب ضمن ایجاد انگیزش، شرح تاریخی در مورد چگونگی تکامل علم به عنوان یک نظام تولید دانش می‌باشد که مورد توجه بسیاری از اهل علم نظیر دانشمندان، مورخین و انسان شناسان قرار خواهد گرفت.  هرچند مارکس در بیان روایت گاه و بیگاه از نکته اصلی فصل مربوطه منحرف ‏می‏شود اما نوشتار او قابل فهم برای همه و لبریز از شور و درست اندیشی است. اگرچه تحقیق مارکس حاکی از این است که روش تحلیل علمی اغلب به عنوان امری عینی تر و در نتیجه دقیق تر برای درک حقیقت اشیاء بیان ‏می‏شود اما در عین حال تحلیل وی نشان ‏می‏دهد که چگونه دانشمندان به عنوان عوامل انسانی متأثر از روایت‏ها و اثرات فرهنگی هستند که رفتارها، ادراکات و نیز تفاسیر آنها از داده‏ها را شکل ‏می‏دهد. شاید یکی از مهمترین کمک‌های این کتاب نقش آن به عنوان پلی بین علوم سخت و علوم اجتماعی باشد ضمن اینکه باب گفتگو بر مبنای تشابه به جای تفاوت را باز ‏می‏کند.

به قلم: مری ای. کهلر (Mary E. Kohler)
دانشگاه ایالتی نیویورک- بوفالو

ترجمه: مرتضی یاوری نیا
منبع:
The Oral History Review, Volume37, Issue2, Pp. 283-285



http://www.ohwm.ir/show.php?id=854
تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.