شماره 35    |    12 مرداد 1390



سابقۀ خاطره نگاری در ایران -2

سابقۀ خاطره نگاری در ایران -1

بخش دوم و پایانی:
تاریخ‌نگاری‌ در عهد مغولان‌ (قرن‌ هفتم‌ و هشتم‌)، به‌ همان‌ روال‌ تاریخ‌نگاری‌ دبیران‌ و عاملان‌ درباری‌، رواجی‌ تمام‌ گرفت‌. آغازگر آن‌  تاریخ‌ جهانگشای‌ از عطاملک‌ جوینی‌ بود که‌ در حدود سنه‌ ۶۵۸ تدوین‌ آن‌ پایان‌ یافت‌ و پس‌ از آن‌  جامع‌التواریخ‌ اثر رشیدالدین‌ فضل‌الله‌ وزیر دانشمند غازان‌ و الجایتو که‌ در سنه‌ ۷۱۰ تألیف‌ شده‌ و سپس‌ تاریخ‌ وصاف‌ از عبدالله‌ بن‌ فضل‌الله‌ شیرازی‌ که‌ در حدود سنه‌ ۷۲۸ مدون‌ گردیده‌ است‌.

عطاملک‌ جوینی‌ در دولت‌ مغول‌ مقام‌ شامخ‌ دیوانی‌ داشت‌ و حدود پانزده‌ سال‌ دبیر مخصوص‌ امیر ارغون‌ آقا و سپس‌ دبیر هلاکوخان‌ و ۲۴ سال‌ نیز حاکم‌ بغداد و عراق‌ عرب‌ بود و از همین‌ رو خود شخصاً در غالب‌ رویدادهای‌ مندرج‌ در  تاریخ‌ جهانگشا حاضر و ناظر و شاهد عینی‌ وقایع‌ بوده‌ و کتاب‌ او از جهت‌ اشراف‌ به‌ تاریخ‌ سیاسی‌ آن‌ دوران‌ اهمیت‌ خاص‌ دارد. رشیدالدین‌ فضل‌الله‌ نیز که‌ نزدیک‌ به‌ بیست‌ سال‌ وزیر با تدبیر و با اقتدار غازان‌ خان‌ و اولجایتو بوده‌ کتاب‌ پرارزش‌  جامع‌التواریخ‌ را یا بر پایه‌ مشاهدات‌ و محسوسات‌ خویش‌ تدوین‌ کرده‌ و یا براساس‌ اطلاعاتی‌ که‌ از علماء و حکما و مورخین‌ اهل‌ ادیان‌ مختلف‌ از ایرانی‌ و مغول‌ و چینی‌ و هندی‌ و ترک‌ و عرب‌ و یهود و نصاری‌، که‌ در دربار پادشاهان‌ مغول‌ گرد آمده‌ بودند و یا از کتب‌ آنان‌ که‌ توسط‌ علمای‌ ایشان‌ نقل‌ و ترجمه‌ کرده‌ است‌. وصّاف‌ الحضره‌ نیز، که‌ از عمّال‌ دیوان‌ استیفاء در عهد غازان‌ خان‌ و اولجایتو بوده‌  تاریخ‌ وصاف‌ را بر اساس‌ مشاهدات‌ خود تألیف‌ کرده‌ و با آنکه‌ اثر او به‌ پایه‌ دو کتاب‌ دیگر نمی‌رسد اما از لحاظ‌ تاریخی‌ حاوی‌ اطلاعات‌ سودمند است‌.

تاریخ‌نگاری‌ و وقایع‌نگاری‌ درباری‌، که‌ در اواخر عهد مغول‌ دچار فترت‌ شده‌ بود، در عهد تیموریان‌ در قرن‌ نهم‌ دوباره‌ رونق‌ گرفت‌. به‌خصوص‌ به‌ سبب‌ علاقه‌ای‌ که‌ امیرتیمور به‌ وقایع‌نگاری‌ داشت‌ و همواره‌ جمعی‌ از اهل‌ فضل‌ و دانش‌ و دبیران‌ را در التزام‌ می‌داشت‌ تا افعال‌ و اقوال‌ او و احوال‌ ملک‌ و ملت‌ و ارکان‌ دولت‌ را بازنمایند «و حکم‌ چنان‌ بود که‌ هر قضیه‌ چنانچه‌ در واقع‌ بوده‌ باز نموده‌ شود بی‌تصرفی‌ در آن‌ به‌ زیادتی‌ و نقصان‌.» از وقایع‌نگاری‌های‌ عمده‌ این‌ دوران‌ ظفرنامه‌ نظام‌الدین‌ شامی‌ و ظفرنامه‌ شرف‌الدین‌ علی‌ یزدی‌ را می‌توان‌ نام‌ برد. در عهد شاهرخ‌ تاریخ‌نگاری‌ این‌ دوران‌ با تألیف‌ چند اثر از شهاب‌الدین‌ عبدالله‌ حافظ‌ ابرو ــ از ملازمان‌ امیرتیمور و سپس‌ شاهرخ‌، در سفر و در حضر ــ مقامی‌ تازه‌ یافت‌. حافظ‌ ابرو، که‌ از اوضاع‌ زمانه‌ و رویدادهای‌ روزانه‌ آن‌ دوران‌ آگاهی‌های‌ دست‌ اول‌ داشته‌ و شاهد عینی‌ قضایا بوده‌، کتاب‌های‌ خود را تا حد امکان‌ براساس‌ مشاهدات‌ و یا روایت‌ از افراد موثق‌ و معتبر تألیف‌ کرده‌ و کمتر به‌ افسانه‌پردازی‌ دست‌ زده‌ و در منقولات‌ خود غالباً به‌ راستی‌ میل‌ کرده‌ است‌. آثار معتبر او عبارتند از  مجمل‌التواریخ‌ ، ذیل‌ ظفرنامه‌ شاهی‌ ، ذیل‌ جامع‌التواریخ‌ و  تاریخ‌ شاهرخ‌ .

در عهد صفوی‌ که‌ قرن‌های‌ دهم‌ و یازدهم‌ هجری‌ را دربرمی‌گرفت‌ وقایع‌نگاری‌ درباری‌ دوباره‌ رونق‌ گرفت‌ و چند اثر عمده‌ از وقایع‌ دوران‌ شاه‌ اسماعیل‌، شاه‌ طهماسب‌، شاه‌ عباس‌ اول‌ و شاه‌ عباس‌ ثانی‌ تألیف‌ شده‌ از جمله‌  عالم‌آرا ی‌ شاه‌ اسماعیل‌ از مؤلفی‌ ناشناس‌، و کتاب‌  احسن‌التواریخ‌ از حسن‌ روملو در شرح‌ وقایع‌ پادشاهی‌ شاه‌ اسماعیل‌ و شاه‌ طهماسب‌ و مشاهیر علماء و صدور و وزرای‌ ایشان‌، و کتاب‌  تاریخ‌ عالم‌آرای‌ عباسی‌ تألیف‌ اسکندربیک‌ ترکمان‌ در سال‌ ۱۰۲۵ که‌ مهمترین‌ وقایع‌نگاری‌ دوران‌ پادشاهی‌ شاه‌ عباس‌ اول‌ صفوی‌ است‌. امتیاز عمده‌ کتاب‌ اخیر در آن‌ است‌ که‌ اسکندربیک‌ منشی‌ خود شاهد عینی‌ و ناظر و در مواردی‌ هم‌ دخیل‌ در بسیاری‌ از رویدادها و حوادث‌ دوران‌ سلطنت‌ شاه‌ عباس‌ بوده‌ و می‌کوشیده‌ است‌ تا در نقل‌ اخبار و شرح‌ حوادث‌ دقت‌ و امانت‌ را تا آنجا که‌ مخالف‌ طبع‌ شاه‌ عباس‌ نبوده‌ باشد رعایت‌ کند.

خاطره‌نگاری‌ و حدیث‌ نفس‌

در ادب‌ فارسی‌ دو تک‌نگاری‌ مفصل‌ از خاطره‌نگاری‌ فردی‌ در دست‌ است‌ که‌ یکی‌ از قرن‌ ۱۶ و دیگری‌ از قرن‌ ۱۸ به‌ یادگار مانده‌:  بدایع‌الوقایع‌ اثر زین‌العابدین‌ محمود واصفی‌، و  تذکره‌ احوال‌ شیخ‌ حزین‌ ، که‌ هر دوی‌ آنها از نظر تاریخ‌ فرهنگی‌ و اجتماعی‌ حاوی‌ نکات‌ سودمندند، اما  تذکره‌ احوال‌ حزین‌ اثر باارزش‌تری‌ است‌.

بدایع‌ الوقایع‌ واصفی‌ هم‌ حاوی‌ شرح‌ حال‌ نگارنده‌ آن‌ است‌ و هم‌ شرح‌ اوضاع‌ زمانه‌ او. واصفی‌ که‌ در خانواده‌ای‌ اهل‌ قلم‌ زاده‌ شده‌ و بار آمده‌ بود در جوانی‌ در سلک‌ ادبای‌ هرات‌ درآمد و مصاحب‌ امیرعلی‌ شیرنوایی‌ و کاتب‌ امرای‌ جغتایی‌ شد. در همین‌ دوران‌ بود که‌ واصفی‌ شاهد تصرف‌ هرات‌ به‌ دست‌ امیر ازبک‌ محمدخان‌ شیبانی‌ و سرانجام‌ تصرف‌ شهر به‌ دست‌ شاه‌ اسماعیل‌ صفوی‌ شد و آنگاه‌ به‌ آسیای‌ میانه‌ رفت‌ و پیش‌ از درگذشتش‌، در هفتاد سالگی‌،  بدایع‌ الوقایع‌ را به‌ تحریر کشید. در این‌ کتاب‌ خاطرات‌، واصفی‌ زندگی‌ ادبی‌ و سیاسی‌ هرات‌ را در قرن‌ پانزدهم‌ و شانزدهم‌ برای‌ خواننده‌ ترسیم‌ می‌کند. وی‌، پس‌ از حمد باریتعالی‌، کتاب‌ را با حمله‌ سپاهیان‌ خون‌ریز قزلباش‌ بر هرات‌ آغاز می‌کند: «از عکس‌ خونریزی‌ قزلباشان‌ و نمودار سرخی‌ تاج‌ ایشان‌ هر نماز شام‌ بنفشه‌زارِ فلک‌ رنگ‌ لاله‌زار داشت‌.» در این‌ حال‌ و هوا می‌گوید: «روزی‌ از روزها از کمال‌ بی‌طاقتی‌ و نهایت‌ بی‌تحملی‌ از خانه‌ بیرون‌ آمده‌ سیر می‌کردم‌ و روی‌ به‌ هر جانب‌ می‌آوردم‌ تا با یکی‌ از یاران‌ اخوان‌ الصفا… اتفاق‌ ملاقات‌ افتاد ـ فقیر را مضطرب‌ و پریشان‌ دید و شمه‌ای‌ از احوال‌ من‌ پرسید. گفتم‌… امروز از خانه‌ بیرون‌ آمده‌ام‌ که‌ کاری‌ کنم‌ و عملی‌ نمایم‌ که‌ مستلزم‌ هلاک‌ من‌ باشد و دیگر یارای‌ آن‌ ندارم‌ که‌ لعن‌ صحابه‌ کرام‌ و سبّ اصحاب‌ رسول‌ علی‌السلام‌ شنوم‌.»

تذکره‌ شیخ‌ محمد علی‌ حزین‌

شیخ‌ محمدعلی‌ حزین‌، از آخرین‌ بازماندگان‌ توانای‌ سبک‌ هندی‌ در شعر فارسی‌، در سال‌ ۱۶۹۲ م‌ / ۱۱۰۳ ه ق‌ در اصفهان‌ زاده‌ شده‌ و در سال‌ ۱۷۷۹ م‌ / ۱۱۹۳ ه ق‌ در بَنارس‌ درگذشت‌. حزین‌ در دوران‌ زندگی‌ طولانی‌ خود شاهد حوادث‌ تاریخی‌ بسیار در یکی‌ از بحرانی‌ترین‌ دوران‌ تاریخ‌ ایران‌ بوده‌ است‌: دوران‌ افول‌ صفویه‌، محاصره‌ اصفهان‌ از سوی‌ افغان‌ها و سقوط‌ آن‌ و ظهور نادرشاه‌ و کشورگشایی‌ او و لشکرکشی‌ او به‌ هند. حزین‌ پس‌ از سفرهای‌ بسیار در ایران‌ و عراق‌ و حجاز و هند، سرانجام‌ در هند اقامت‌ گزید و هم‌ در آنجا بود که‌ در ۵۳ سالگی‌ (در سال‌ ۱۷۴۲ م‌ / ۱۱۵۴ ه ق‌) خاطرات‌ خود را تألیف‌ کرد. این‌ کتاب‌ که‌ حاوی‌ اطلاعات‌ سودمند از اوضاع‌ آشفته‌ ایران‌ در آن‌ دوران‌ و نیز اطلاعات‌ گوناگون‌ از اوضاع‌ سیاسی‌ و اجتماعی‌ و اقتصادی‌ کشور است‌، برای‌ نخستین‌ بار در سال‌ ۱۸۳۰ به‌ زبان‌ انگلیسی‌ (براساس‌ دو نسخه‌ خطّی‌ آن‌) منتشر شده‌ و متن‌ فارسی‌ آن‌ در سال‌ ۱۸۳۱ زیر عنوان‌  تاریخ‌ احوال‌ شیخ‌ حزین‌ که‌ خود نوشته‌ است‌ در لندن‌ به‌ طبع‌ رسیده‌ است‌. حزین‌ خاطرات‌ خود را با شرح‌ کوتاهی‌ از ماهیت‌ و اهمیت‌ خاطره‌نگاری‌ آغاز می‌کند که‌ اگر بی‌نظیر نباشد کم‌نظیر است‌:

«چون‌ انسان‌ را بهین‌ ثمره‌ و گزین‌ سرمایه‌ در کارگاه‌ آفرینش‌ تحصیل‌ عبرتست‌ و از اینست‌ که‌ گروهی‌ از دانشمندان‌ و قدر وقت‌شناسان‌ به‌ تدوین‌ کتب‌ تواریخ‌ و تحریر احوال‌ هر بد و نیک‌ پرداخته‌ برخی‌ از روزگار خود را در آن‌ کار به‌ پایان‌ برده‌اند و بالجمله‌ تصفح‌ سِیَر و اخبار را نسبت‌ به‌ طبقات‌ انام‌ علی‌ اختلاف‌ مراتبهم‌ فواید بی‌شمار است‌ و چون‌ این‌ سوا گشته‌ عمر به‌ آشفتگی‌ تلف‌ کرده‌ به‌ چشم‌ حقیقت‌ ملاحظه‌ احوال‌ خود نمود سرگذشت‌ ایام‌ گذشته‌ را برای‌ نگرندگان‌ خالی‌ از فایده‌ عبرتی‌ ندید و در نقل‌ احوال‌ دیگران‌ بسا باشد که‌ ناقل‌ را بنا بر سبب‌ها تخلیط‌ و اشتباه‌ افتد اما در شرح‌ احوال‌ خویش‌ مجال‌ آن‌ نیست‌. خواست‌ به‌ ذکر شمه‌ از حالات‌ و واقعات‌ خود که‌ در این‌ عجاله‌ به‌ خاطر مانده‌ پردازد و در آن‌ رعایت‌ ایجاز و اختصار نماید.»

سبک‌ خاطره‌نگاری‌ حزین‌ به‌ همان‌ شیوه‌ متداول‌ در وقایع‌نگاری‌ است‌. مطالب‌ کتاب‌ به‌ ترتیب‌ تاریخ‌ وقوع‌ آنها و یا زمانی‌ که‌ نویسنده‌ شاهد وقوع‌ آنها بوده‌ تدوین‌ شده‌ است‌. حزین‌ شاهد و ناظر بسیاری‌ از این‌ وقایع‌ بوده‌ اما در مواردی‌ به‌ شرح‌ شنیده‌های‌ خود پرداخته‌ و از این‌ راه‌ رویدادهای‌ عمده‌ را در خاطرات‌ خود آورده‌ است‌. وی‌ خاطرات‌ خود را در ۴۸ بخش‌ تدوین‌ کرده‌ و در سرآغاز هر یک‌ فهرست‌ کامل‌ مطالب‌ را آورده‌ است‌. محتوای‌ خاطرات‌ حزین‌ از چهار بخش‌ متمایز تشکیل‌ می‌شود. یکم‌، شرح‌ حال‌ و حدیث‌ نفس‌ نگارنده‌ که‌ به‌ شخص‌ او مربوط‌ است‌. دوم‌، سفرنامه‌ حزین‌ که‌ شامل‌ سفرهای‌ بسیار او در مناطق‌ گوناگون‌ ایران‌ و عراق‌ و حجاز و خلیج‌ فارس‌ و هند است‌. سوم‌، شرح‌ دیدارهای‌ او با علما و فضلا و ادبای‌ شهرهایی‌ که‌ به‌ آنها سفر کرده‌ و شرحی‌ از علمای‌ بلاد. چهارم‌، شرح‌ اوضاع‌ آشفته‌ سیاسی‌ کشور در آن‌ دوره‌ بحرانی‌.

در این‌ میان‌ آنچه‌ از نظر خاطره‌نگاری‌ بیشتر از دیگر مطالب‌ کتاب‌ اهمیت‌ دارد شرح‌ حال‌ نویسنده‌ کتاب‌ است‌ که‌ در ادب‌ فارسی‌ نظیر کم‌ دارد. حزین‌ در نخستین‌ فصل‌ کتاب‌ زیر عنوان‌ «اجداد راقم‌» به‌ شرح‌ نیاکان‌ خود که‌ از علماء و فضلای‌ زمان‌ خود بوده‌اند می‌پردازد و در فصل‌ دوم‌ شرح‌ حال‌ پدرش‌ را می‌آورد و در فصل‌ سوم‌ از ولادت‌ خود و علاقه‌ای‌ که‌ از دوران‌ کودکی‌ به‌ شعر و شاعری‌ داشته‌ و از تحصیلات‌ مقدماتی‌ خود و استادانش‌ سخن‌ می‌گوید که‌ از نظر شیوه‌ تحصیلات‌ فرزندان‌ علماء و مواد درسی‌ و کتاب‌های‌ درسی‌، در حدود مقدمات‌ مدارس‌ علمیه‌ قدیم‌، خالی‌ از فایده‌ نیست‌. آنچه‌ به‌ شرح‌ حال‌ و حدیث‌ نفس‌ حزین‌ مربوط‌ و در چند فصل‌ دیگر کتاب‌ پراکنده‌ است‌ شامل‌ سانحه‌ عشق‌ و عاشقی‌ و شیدایی‌ او به‌ زیباصنمی‌ شورانگیز و روی‌ آوردن‌ او به‌ شعر و شاعری‌ و تدوین‌ چهار دیوان‌ از اشعار اوست‌: «و در آن‌ ایام‌ از حوادث‌ و ارادت‌ غریبه‌ جذبه‌ حسنی‌ و شیوه‌ زیبا شمایلی‌ بود که‌ دل‌ را شیفته‌ ساخت‌. زاویه‌نشینان‌ کاخ‌ دماغ‌ را طرفه‌ شوری‌ درافتاد و از دل‌ بی‌قرار فتنه‌ و آشوبی‌ برخاست‌. طرفه‌ آنکه‌ دل‌ افتادگان‌ و خاک‌نشینان‌ آن‌ سر کوی‌ از چند و چون‌ بیرون‌ بود.» در فصل‌ یازدهم‌ می‌گوید «در اثنای‌ آن‌ آزار چون‌ معطل‌ مانده‌ بودم‌ شعر بسیاری‌ گفتم‌ و قدرت‌ بر نوشتن‌ نداشتم‌. دیگران‌ می‌نوشتند. پس‌ اشعاری‌ که‌ از بدایت‌ تا آن‌ اوان‌ جمع‌ آمده‌ بود فراهم‌ آورده‌ دیوان‌ مرتب‌ شد مشتمل‌ بر قصاید و مثنوی‌ و غزلیات‌ و رباعیات‌ و تخمیناً هفت‌ هشت‌ هزار بیت‌ و آن‌ اول‌ دیوان‌ این‌ خاکسار است‌.»

شرح‌ سفرهای‌ بسیار حزین‌ به‌ گوشه‌ و کنار ایران‌ و هند و عراق‌ حجاز موضوع‌ فصل‌های‌ متعدد کتاب‌ است‌. حزین‌ به‌ غالب‌ ایالات‌ و ولایات‌ ایران‌ از فارس‌ و اصفهان‌ و گیلان‌ و مازندران‌ و کرمان‌ و خراسان‌ و کردستان‌ و همدان‌، کرمانشاهان‌ و کردستان‌ و آذربایجان‌ و عتبات‌ و حجاز و یمن‌ مسقط‌ و بندرعباس‌ و شهرهای‌ معتبر هند سفر کرده‌ و شرح‌ این‌ سفرها را در خاطرات‌ خود آورده‌ و در مواردی‌ به‌ شرح‌ ایالات‌ و ولایاتی‌ که‌ دیدن‌ کرده‌ پرداخته‌ است‌ و از جمله‌ شرحی‌ دارد درباره‌ دارالمرز گیلان‌ و شرحی‌ درباره‌ اصفهان‌ پیش‌ از ایلغار افغان‌ و توصیف‌ شهر ویران‌ شده‌ پس‌ از آن‌ سانحه‌.

از مشاهدات‌ و تأملات‌ حزین‌ در سفرهای‌ گوناگون‌ دیدار و آشنایی‌ او با علما، فضلا، ادبا و شعرای‌ شهرهای‌ گوناگون‌ ایران‌ است‌. شرح‌ این‌ دیدارها که‌ غالباً همراه‌ با شرحی‌ کوتاه‌ درباره‌ این‌ کسان‌ است‌ حال‌ و هوای‌ فرهنگی‌ و علمی‌ کشور را در آن‌ دوران‌ تصویر می‌کند.

تصویر اوضاع‌ آشفته‌ سیاسی‌ کشور از محاصره‌ اصفهان‌ و سقوط‌ آن‌ به‌ دست‌ افغان‌ها و رویدادهای‌ مربوط‌ به‌ آن‌ گرفته‌ تا اشغال‌ گیلان‌ و مازندران‌ به‌ دست‌ لشگریان‌ روسیه‌ و اشغال‌ آذربایجان‌ و کردستان‌ به‌ دست‌ عساکر عثمانی‌ و ظهور نادر و جنگ‌های‌ او با شورشیان‌ داخلی‌ و بیرون‌ راندن‌ سپاهیان‌ بیگانه‌ و سرانجام‌ سلطنت‌ او و کشورگشایی‌ او در هند نیز در ضمن‌ این‌ سفرها و یا براساس‌ شنیده‌های‌ حزین‌ با شرح‌ برخی‌ جزییات‌ ترسیم‌ شده‌ است‌.

از نظر سبک‌ نگارش‌ و تأکید بر «من‌ نویسنده‌»، که‌ در وقایع‌نگاری‌ و در ادب‌ فارسی‌ متداول‌ نبوده‌، حزین‌ راه‌ میانه‌ برگزیده‌ و با خفض‌ جناح‌ و فروتنی‌ از خود غالباً یا با  «ضمیر سوم‌ شخص‌ مفرد» و یا به‌ عنوان‌ فقیر یاد کرده‌ و ضمیر «من‌» را کمتر به‌ کار برده‌ است‌.

با آنکه‌ اجزاء و عناصر خاطرات‌ حزین‌ در گوشه‌ و کنار ادب‌ فارسی‌ و تاریخ‌نگاری‌ متداول‌ سابقه‌ دارد اما گرد آوردن‌ همه‌ این‌ موارد و مضامین‌ در یک‌ جا و تدوین‌ آنها در یک‌ کتاب‌ واحد بی‌سابقه‌ است‌ و از این‌ بابت‌ تاریخ‌ خاطره‌نگاری‌ ایران‌ مدیون‌ این‌ ابتکار حزین‌ است‌.

جز این‌ دو کتاب‌ که‌ به‌ تفصیل‌ حزین‌ به‌ شرح‌ خاطرات‌ پرداخته‌اند خاطرات‌ و حسب‌ حال‌های‌ پراکنده‌ از مورخان‌ و علما و ادبا در دست‌ است‌ که‌ دو نمونه‌ از آنها را، که‌ هر دو از قرن‌ هفده‌ یادگار مانده‌اند، به‌ اختصار بررسی‌ می‌کنیم‌: فصلی‌ از  جامع‌ مفیدی‌ از محمد مفید بافقی‌ و  رساله‌ شرح‌ صدر از ملا محسن‌ فیض‌ کاشانی‌. این‌ دو نمونه‌ را از این‌ جهت‌ برگزیده‌ایم‌ که‌ یکی‌ شرح‌ اوضاع‌ دیوانی‌ و دیگری‌ شرح‌ اوضاع‌ روحانی‌ است‌. اما وجه‌ مشترک‌ هر دوی‌ آنها انتقاد تند بر نفس‌ امّاره‌ و لوّامه‌ و دنیاپرستی‌ و حبّ جاه‌ و مالِ عمال‌ دیوانی‌ و اهل‌ عمائم‌ و سیر و سلوک‌ آنها از دنیا به‌ عقبی‌ است‌.

ملا محمد محسن‌ فیض‌ کاشانی‌، از حکماء و عرفاء حقیقی‌ و بی‌اعتنا به‌ جیفه‌ دنیوی‌ و حامی‌ ضعفا و اقلیت‌های‌ مذهبی‌ بود، که‌ در آن‌ دوران‌ در معرض‌ قتل‌ و غارت‌ متشرّعین‌ ریایی‌ قرار داشتند. وی‌ شرح‌ صدر را در ۵۸ سالگی‌ در دو مقاله‌ تدوین‌ کرده‌ است‌: «در بیان‌ شمّه‌ای‌ از حقیقت‌ حال‌ علم‌ و علماء» و «در شرح‌ بعضی‌ از احوال‌ پریشانی‌ خود این‌ دارابتلاء.»   فیض‌ در مقاله‌ نخست‌ علماء دینی‌ را مورد بررسی‌ انتقادی‌ قرار می‌دهد و می‌گوید «علماء سه‌ طایفه‌اند، آنان‌ که‌ علم‌ ظاهر دارند و آنان‌ که‌ علم‌ باطن‌ دانند و آنان‌ که‌ هم‌ علم‌ ظاهر دارند و هم‌ علم‌ باطن‌.» اما آنان‌ که‌ علم‌ ظاهر دارند و «کم‌ باشد که‌ از محبت‌ دنیا خالی‌ باشند، بلکه‌ دین‌ را به‌ دنیا بفروشند.» آنان‌ که‌ علم‌ باطن‌ دارند و بس‌ «و ایشان‌ مانند ستاره‌اند که‌ روشنایی‌ آن‌ از حوالی‌ خودش‌ تجاوز نکند.» سرانجام‌ آنان‌ که‌ هم‌ علم‌ ظاهر دارند و هم‌ علم‌ باطن‌ «که‌ مثل‌ ایشان‌ مثل‌ آفتاب‌ است‌ که‌ عالمی‌ را روشنی‌ تواند داشت‌ و ایشانند که‌ سزاوار راهنمایی‌ و رهبری‌ خلایقند.  ] اما آن‌ گاه‌ که‌ [  درصدد رهبری‌ و پیشوایی‌ برآیند، محل‌ طعن‌ اهل‌ ظاهر می‌گردند و از ایشان‌ اذیت‌ها می‌کشند و نزد ایشان‌ به‌ کفر و زندقه‌ مرسوم‌ می‌گردند، چرا که‌ در این‌ هنگام‌ ایشان‌ را نزد عامه‌ جاه‌ و عزتی‌ رو می‌دهد و علمای‌ دنیا که‌ امنای‌ دنیااند نمی‌توانند دید که‌ دنیا  که‌ معشوق‌ ایشان‌ است‌ با دیگری‌ باشد.»   در ادامه‌ سخن‌ ملا محمد محسن‌ فیض‌ می‌پرسد: «اگر کسی‌ گوید چرا ضد و نقیض‌ در اهل‌ علم‌ بیشتر از اهل‌ سایر حِرَف‌ و صناعات‌ است‌؟ جواب‌ گوئیم‌ که‌:

اولاً به‌ جهت‌ آنکه‌ علم‌ غذای‌ روح‌ است‌... طالب‌ علم‌ باید که‌ ذات‌ خود را از امراض‌ روحانی‌ و هواجس‌ نفسانی‌ تنقیه‌ کند و بعد از آن‌ متعرض‌ تحصیل‌ علم‌ شود و این‌ قوم‌ اکثراً در اوان‌ جهالت‌ و خبث‌ سریرت‌ که‌ نفوس‌ ایشان‌ مبتلا می‌باشد به‌ انواع‌ امراض‌ نفسانی‌ و اخلاق‌ شیطانی‌، بی‌تنقیه‌ سِرّ و تهذیب‌ نفس‌، مشغول‌ به‌ تناول‌ غذای‌ روح‌ که‌ عبارت‌ است‌ از علم‌ می‌شوند... ثانیاً بیشتر آنانی‌ که‌ دعوی‌ علم‌ و دانش‌ می‌کنند از فضیلت‌ علم‌ عاریند، بلکه‌ اقتصار بر علم‌ اصطلاحات‌ این‌ قوم‌ نموده‌اند و در نفس‌الامر حمّالند و نزد عوام‌ و جهال‌ علماءاند.»

ملا محمد محسن‌ فیض‌ در مقاله‌ دوم‌ به‌ شرح‌ بعضی‌ از احوال‌ خویش‌ که‌ مجادله‌ با علمای‌ ظاهر است‌ پرداخته‌ و به‌ فروتنی‌ «من‌ نویسنده‌» را با «سوم‌ شخص‌ مفرد» آورده‌ است‌. وی‌ ابتدا تحصیلات‌ خود را در کاشان‌ و اصفهان‌ و عتبات‌ در تلمذ بزرگان‌ حکمت‌ و عرفان‌ و علوم‌ دینی‌ شرح‌ می‌دهد و آنگاه‌ به‌ تلمذ نزد صدرالدین‌ شیرازی‌ در قم‌ «که‌ در قبول‌ علم‌ باطن‌ یگانه‌ دهر بود رحل‌ اقامت‌ می‌افکند» و هشت‌ سال‌ به‌ ریاضت‌ و مجاهده‌ مشغول‌ می‌شود و به‌ «شرف‌ مُضاهِرَت‌» ایشان‌ سرافراز می‌گردد و دو سال‌ نیز همراه‌ ایشان‌ به‌ شیراز می‌رود و آنگاه‌ در کاشان‌ به‌ تدریس‌ و ترویج‌ جمعه‌ و جماعت‌ می‌پردازد، تا آن‌ که‌ شاه‌ صفی‌ او را به‌ درگاه‌ می‌خواند و «تکلیف‌ بودن‌ در خدمت‌» می‌کند، امّا:

«چون‌ در حوالی‌ و حواشی‌ ایشان‌ جمعی‌ از علمای‌ ظاهر بودند و بنده‌ هنوز خام‌ بود، مصلحت‌ دین‌ و دنیای‌ خود را در آن‌ نمی‌دید، چه‌ ترویج‌ دین‌ با آن‌ جماعت‌ میسر نبود با خامی‌ و آن‌ آزادگی‌ و آسودگی‌ دنیا از دست‌ می‌رفت‌. بنابراین‌ از خدمت‌ استعفا نمود. بحمدالله‌ که‌ به‌ اجابت‌ مقرون‌ گردید.»

ملا محسن‌ فیض‌ مدتی‌ با «نوای‌ بینوایی‌ و به‌ فراق‌ بال‌ و رفاه‌ احوال‌» می‌گذراند تا آنکه‌ به‌ درگاه‌ شاه‌ عباس‌ ثانی‌ احضار می‌شود و نفس‌ مَلَکی‌ به‌ او نهیب‌ می‌زند که‌:

«وظیفه‌ تو آنست‌ که‌ چون‌ در معرض‌ سایه‌ درخت‌ دولتی‌ افتاده‌ای‌ که‌ با وجود کمال‌ عظمت‌ و وفور حشمت‌ به‌ مقتضای‌ "الملک‌ والدین‌ توامان‌" استقرار قواعد مُلک‌ را به‌ استمرار دین‌ منوط‌ فرموده‌ و اطراد امور ملت‌  ] دین‌ و امت‌ [  را به‌ اتساق‌ اعمال‌ دولت‌ شریک‌العنان‌ ساخته‌ و از اینجاست‌ که‌ استقامت‌ احوال‌ مملکت‌ و استیصال‌ دعوای‌ دولت‌ بی‌سفارت‌ گُرز و تیر و وساطت‌ رمح‌ و شمشیر به‌ وجهی‌ منتظم‌ است‌ که‌ مزیدی‌ بر آن‌ متصور نیست‌ باید که‌ اکنون‌ که‌ از باریافتگان‌ این‌ بارگاه‌ اعلی‌ شده‌، روی‌ توجه‌ بدان‌ جناب‌ آورده‌... دقیقه‌ای‌ از ترویج‌ دین‌ قویم‌ و رهبری‌ صراط‌ مستقیم‌ فرو نگذاری‌.»

ملا محمد محسن‌ پس‌ از کشاکش‌ بسیار به‌ درگاه‌ شاه‌ می‌رود و او را جمع‌ «مکارم‌ اخلاق‌ مَلَکی‌ با پایه‌ قدر مَلِکی‌» می‌یابد، تکلیف‌ او را به‌ اقامه‌ جمعه‌ و جماعت‌ در پایتخت‌ دولت‌ اجابت‌ می‌کند اما تفتین‌ علمای‌ عوام‌ را برنمی‌تابد و پس‌ از مدتی‌ باز به‌ گوشه‌گیری‌ روی‌ می‌آورد. فیض‌ دستگاه‌ روحانیت‌ را بدین‌ گونه‌ شرح‌ می‌دهد.

«بنابراین‌ طایفه‌ای‌ از غولان‌ آدمی‌پیکر و قومی‌ از جاهلان‌ عالِم‌آسا که‌ اراده‌ علو و فساد در سرهای‌ ایشان‌ جای‌ گرفته‌ بود و نفوس‌ اماره‌ ایشان‌ از دین‌ حق‌ و حقدین‌ منسلخ‌ گردیده‌... در اطفاء نورالله‌ تا می‌توانستند می‌کوشیدند... و جمعی‌ از ارباب‌ عمایم‌ که‌ دعوی‌ اجتهاد می‌کردند و دم‌ از علوم‌ شرعیه‌ می‌زدند سر حبّ ریاست‌ به‌ درگاه‌ دارالشفای‌ جمعیت‌ و صفه‌ صفای‌ تألف‌ فرود نمی‌آوردند... و گروهی‌ که‌ از افق‌ انسانیت‌ به‌ غایت‌ دور بودند و از دین‌ نظری‌ در ایشان‌ رمقی‌ نمانده‌ بود جمعه‌ و جماعت‌ را نزد عوام‌ عار و ننگ‌ و مکروه‌ و حرام‌ می‌نمودند.»

محمد مفید فصلی‌ از کتاب‌ خود را زیر عنوان‌ «شرح‌ شمه‌ای‌ از احوال‌ کثیرالاختلال‌ سرگشته‌ وادی‌ ناکامی‌ محمد مفید مؤلف‌ کتاب‌ افادت‌ ایاب‌ جامع‌ مفیدی‌.»   به‌ خاطرات‌ خود اختصاص‌ داده‌ است‌. در این‌ رساله‌ نیز اساس‌ حدیث‌ نفس‌ بر معارضه‌ نفس‌ مَلَکی‌ با نفس‌ امّاره‌ و لوّامه‌ است‌. اما تفاوت‌ حدیث‌ نفس‌ مفیدی‌ با حدیث‌ نفس‌ ملا محمد محسن‌ فیض‌ در آنست‌ که‌ نور الهی‌ از نوجوانی‌... شور تحصیل‌ کمال‌ در سر و درد طلب‌ علم‌ در دل‌ و اخلاص‌ نیتی‌ در وجود فیض‌ کرامت‌ می‌فرماید و او را با این‌ توشه‌ به‌ طلب‌ علم‌ می‌خواند. اما از هر سو با عالمان‌ ریایی‌ روبرو می‌گردد و از شرارت‌ وجود آنان‌ به‌ گوشه‌ عزلت‌ می‌گریزد. حال‌ آنکه‌ مستوفی‌ بافقی‌ از ابتدا اسیر نفس‌ امّاره‌ و لوّامه‌ می‌شود و حبّ جاه‌ و مال‌ در وجود او شعله‌ می‌کشد و به‌ مقامات‌ والای‌ دیوانی‌ نایل‌ می‌شود و پس‌ از سالیان‌ دراز هنگامی‌ که‌ فرزندش‌ را از دست‌ می‌دهد به‌ نهیب‌ نفس‌ مَلکی‌ دل‌ می‌بندد و در بازنگری‌ حدیث‌ نفس‌ خویش‌ فساد دستگاه‌ دیوانی‌ را به‌ خوبی‌ شرح‌ می‌دهد و برای‌ آن‌ که‌ مفرّی‌ برای‌ خود بیابد خود را اسیر مشیّت‌ الهی‌ و سرنوشت‌ ازلی‌ انسان‌ می‌داند و با ردّ تفویض‌ و اختیار از اعمال‌ گذشته‌ خود رفع‌ مسئولیت‌ می‌کند. ابتدا از ارتقاء خود به‌ منصب‌ استیفای‌ موقوفات‌ دارالعباده‌ یزد سخن‌ می‌گوید: «بنابر آن‌ کمر سعی‌ و اجتهاد بر میان‌ بسته‌ ابرام‌ را شعار خود ساخت‌ و به‌ منزل‌ امرا و ارکان‌ دولت‌ تردّد آغاز نهاد و به‌ دانه‌ درم‌ و دینار مرغ‌ دل‌ همگی‌ را در دام‌ فریب‌ آورده‌ منصب‌ استیفای‌ موقوفات‌ دارالعباده‌ یزد را به‌ قبضه‌ تصرف‌ آورد.» تا آنکه‌ یکی‌ از دوستان‌ مشفق‌، که‌ همان‌ نفس‌ مَلَکی‌ است‌، بر او نازل‌ می‌شود و او را نصیحت‌ می‌دهد که‌ :

«این‌ منصب‌ که‌ در طلب‌ آن‌ سعی‌ها کردی‌ و آن‌ را دولت‌ و جاه‌ تصور نمودی‌ عملی‌ است‌ شوم‌ و مهمی‌ است‌ مذموم‌. چه‌ جمعی‌ که‌ پیش‌ از این‌ در این‌ منصب‌ اقدام‌ نموده‌ و علم‌ اقتدار افراشته‌ بودند روزی‌ به‌ رفاه‌ حال‌ در عشرت‌ و شادکامی‌ نگذرانیده‌ و شبی‌ به‌ فراغت‌ خاطر بر بستر استراحت‌ نغنودند. بلکه‌ از زمان‌ ظهور فلق‌ تا هنگام‌ غروب‌ شفق‌ در گفت‌وشنود محصلان‌ شدید الانتقام‌ یا وظیفه‌خواران‌ کثیرالابرام‌ خون‌ جگر می‌خوردند. اما می‌دانم‌ نصیحت‌ من‌ در تو اثر نخواهد کرد و شره‌ نفس‌ و حرص‌ مال‌ و تمنای‌ جاه‌ پرده‌ غفلت‌ بر پیش‌ دیده‌ات‌ کشیده‌ و رأی‌ ترا ضعیف‌ گردانیده‌ است‌ و با آنکه‌ می‌دانی‌ که‌ ضرر این‌ کار بی‌غایت‌ و خطر این‌ مهم‌ بی‌حد و نهایت‌ است‌ در طلب‌ آن‌ سعی‌ها کردی‌.»

آن‌ گاه‌ مستوفی‌ بافقی‌ در توجیه‌ عمل‌ خویش‌ پاسخ‌ می‌گوید که‌ «این‌ مهم‌ که‌ من‌ اختیار نمودم‌ به‌ جهت‌ منفعت‌ و حب‌ مال‌ و جاه‌ نیست‌، بلکه‌ فایده‌ آن‌ توفیق‌ یافتن‌ است‌ که‌ در آن‌ حال‌ تواند دوستان‌ را به‌ لطف‌ نواختن‌ و کار عجزه‌ و فقرا ساختن‌ و از آن‌ منفعت‌ دنیا و توشه‌ آخرت‌ انباشتن‌.» اما دوست‌ مشفق‌ می‌گوید «این‌ بار عزیز به‌ تصور فایده‌ وهمی‌ و منفعت‌ خیالی‌ خود را در مهلکه‌ انداختن‌ و به‌ مهم‌ موقوفات‌ دخیل‌ شدن‌ دلیل‌ جهلست‌.»

بافقی‌ در کشاکش‌ میان‌ نفس‌ ملکی‌ و نفس‌ امّاره‌ است‌ که‌ به‌ منصب‌ نایب‌الوزاره‌ یزد ارتقاء پیدا می‌کند اما حادثه‌ مرگ‌ پسر جوانش‌ او را حالی‌ به‌ حالی‌ می‌کند و روی‌ به‌ سفر می‌آورد و پس‌ از سفر حجاز و عتبات‌ به‌ هند می‌رود و مقیم‌ آنجا می‌شود و در همانجا است‌ که‌  جامع‌ مفیدی‌ را می‌نگارد.

خلاصه‌ و نتیجه‌

بررسی‌ سابقه‌ تاریخی‌ خاطره‌نگاری‌ در ایران‌ قدیم‌ و در دوران‌ اسلامی‌ و مقایسه‌ آنها با خاطره‌نگاری‌ در فرهنگ‌ها و تمدن‌های‌ معاصر هر یک‌ از چند جهت‌ آموزنده‌ و سودمند است‌. یکی‌ اینکه‌ دست‌آوردهای‌ خاطره‌نگاری‌ در ایران‌ باستان‌ را نمایان‌ می‌کند و نشان‌ می‌دهد که‌ پادشاهان‌ هخامنشی‌ تنها به‌ شرح‌ وقایع‌ عمده‌ تاریخی‌ اکتفا نکردند و از خود نیز سخن‌ گفتند و به‌ این‌ ترتیب‌ تحولی‌ بزرگ‌ در سیر تکامل‌ خاطره‌نگاری‌ و به‌ویژه‌ خاطره‌نگاری‌ سیاسی‌ پدید آوردند و از این‌ بابت‌ از مصری‌ها و آسوری‌ها پیشی‌ گرفتند. دیگر این‌که‌ خاطرات‌ بجا مانده‌ از پادشاهان‌ هخامنشی‌ از خاطرات‌ همتاهای‌ یونانی‌ آنان‌ نیز جامع‌تر و ارزنده‌تر است‌. این‌ بررسی‌ هم‌چنین‌ نشان‌ می‌دهد که‌ در اوایل‌ عهد ساسانی‌ سنت‌ خاطره‌نگاری‌ شاهان‌ بر سنگ‌نوشته‌ها از سر گرفته‌ شد چنان‌ که‌ شاپور اول‌ و نَرسه‌ خاطرات‌ خود را در قرن‌ سوم‌ میلادی‌ به‌ یادگار نهادند. با آنکه‌ خاطرات‌ ساسانی‌، در مقایسه‌ با خاطرات‌ هخامنشی‌، به‌ سبب‌ بی‌عنایتی‌ به‌ خصوصیات‌ فردی‌ خاطره‌نگار دچار کاستی‌ قابل‌ ملاحظه‌ای‌ می‌شود، اما محتوای‌ وقایع‌نگاری‌ هم‌ چنان‌ پرمایه‌ می‌ماند و گسترش‌ می‌یابد. به‌ همین‌ سبب‌ نیز برخی‌ از خاطره‌پژوهان‌ غربی‌ خاطرات‌ شاپور اول‌ را از نظر وقایع‌نگاری‌ تاریخی‌ ارزشمندتر از خاطرات‌ اگوستوس‌، نخستین‌ امپراطور روم‌، دانسته‌اند، که‌ در تاریخ‌ خاطره‌نگاری‌ غربی‌ برگ‌ زرین‌ تاریخ‌ شمرده‌ می‌شود. به‌ سخن‌ دیگر، روشن‌ است‌ که‌ در آثار این‌ دوران‌ شرح‌ رویدادهای‌ تاریخی‌ با تأکید بر «منِ خاطره‌نگار» و حدیث‌ نفس‌ و بیان‌ سرگذشت‌ او، که‌ اساس‌ خاطره‌نگاری‌ و اتوبیوگرافی‌ است‌، آمیخته‌ شده‌.

در دوران‌ اسلامی‌ نیز، با آنکه‌ «من‌ نویسنده‌» کمتر فرصت‌ خودنمایی‌ و رخصت‌ حضور می‌یابد، اما انواع‌ خاطره‌نگاری‌ از جمله‌ وقایع‌نگاری‌ درباری‌ و سفرنامه‌ و حدیث‌ نفس‌ روحانی‌ و اعترافات‌ و خاطرات‌ پراکنده‌ در ادب‌ پارسی‌ پدید آمده‌ و به‌ یادگار مانده‌ که‌ همانند آثار غربی‌ در دوران‌ پیش‌ از عصر روشنگری‌ است‌. در این‌ دوران‌ چند تک‌نگاری‌ فردی‌ در خاطره‌نگاری‌ نیز نگاشته‌ شده‌ و همچنین‌ رساله‌های‌ کوچک‌ و یا فصل‌هایی‌ از آثار تاریخی‌ و ادبی‌ به‌ خاطره‌نگاری‌ اختصاص‌ یافته‌ و صدها شاعر پارسی‌گوی‌ بخش‌هایی‌ از دیوان‌ اشعار خود را ویژه‌ توصیف‌ خاطرات‌ خویش‌ کرده‌اند. با دست‌آوردهای‌ عمده‌ عصر روشنگری‌ دو قرن‌ اخیر است‌ که‌ دوران‌ شکوفایی‌ حدیث‌ نفس‌ و اتوبیوگرافی‌ در غرب‌ آغاز می‌شود و به‌ نوبه‌ خود بر شیوه‌ خاطره‌نگاری‌ در ایران‌ نیز تأثیر می‌بخشد و به‌ تدریج‌ آن‌ را به‌ یک‌ نوع‌ مشخص‌ ادبی‌ تبدیل‌ می‌کند که‌ خود موضوع‌ مقاله‌ «خاطرات‌ ایرانی‌ در دوران‌ معاصر» در بخش‌ بعدی‌ این‌ ویژه‌نامه‌ است‌.

توضیحات‌:

۱٫ موضوع‌ خاطره‌نگاری‌ در ایران‌، که‌ در سال‌ ۱۳۷۵ در سرمقاله‌ تدوین‌ شده‌ بود، در اصل‌ حاوی‌ چهار مقاله‌ بود که‌ هم‌ از لحاظ‌ نظری‌ به‌ بررسی‌ موضوع‌ پرداخته‌ بود و هم‌ از لحاظ‌ تاریخی‌. متأسفانه‌ به‌ سبب‌ گرفتاری‌های‌ دیگر فرصت‌ نکردم‌ مقالة‌ چهارم‌ را که‌ تحلیل‌ خاطره‌نگاری‌ در عصر جدید بود تدوین‌ و منتشر کنم‌. بنابراین‌ در حال‌ حاضر که‌ قرار شد آنها را در مجلة‌ وزین‌  بخارا منتشر نمائیم‌ باید به‌ سرمقاله‌ بسنده‌ کنیم‌:

۱-۱٫ «تاریخ‌، خاطره‌، افسانه‌» که‌ حاوی‌ مباحث‌ نظری‌ و انواع‌ خاطره‌نگاری‌ و روابط‌ پیچیدة‌ تاریخ‌ یا خاطره‌نگاری‌ و افسانه‌پردازی‌ است‌ در شماره‌ ۷۱ مجله‌  کِلک‌ منتشر گردید و چون‌ نیازمند توضیح‌ در باب‌ متن‌ چاپ‌ شده‌ آن‌ در  کِلک‌ است‌ ابتدا بدان‌ خواهیم‌ پرداخت‌.

۲-۱٫ «سابقة‌ خاطره‌نگاری‌ در ایران‌» که‌ شاید برای‌ نخستین‌ بار عنوان‌ شده‌ باشد و تحقیق‌ در موضوع‌ آن‌ حاوی‌ مطالب‌ تازه‌ای‌ برای‌ نگارنده‌ بود، قرار است‌ در این‌ شماره‌ چاپ‌ شود.

۳-۱٫ «کتابنامة‌ خاطرات‌ ایرانی‌» که‌ در بخش‌ اول‌ آن‌ تحلیل‌ مختصری‌ از کتاب‌های‌ منتشر شده‌ تا سال‌ ۱۳۷۵ آمده‌ است‌ و کاملاً به‌ موضوع‌ مقاله‌ چهارم‌ مربوط‌ است‌، که‌ شاید تا انتشار مقالة‌ چهارم‌ تا حدی‌ به‌ معرفی‌ روندهای‌ اساسی‌ خاطره‌نگاری‌ در عصر جدید مدد رساند.

۲٫ توضیحی‌ درباره‌ مقالة‌ «تاریخ‌، خاطره‌، افسانه‌»

مقالة‌ «تاریخ‌، خاطره‌، افسانه‌» که‌ در واقع‌ از باب‌ روش‌شناسی‌ تاریخ‌ است‌، رابطه‌ خاطره‌نگاری‌ را از یکسو با تاریخ‌ و از دیگر سوی‌ با «افسانه‌» مورد بررسی‌ قرار داده‌ است‌. اما نظر به‌ اینکه‌ در دو پاراگراف‌ اساسی‌ آن‌ مقاله‌ برخی‌ اشتباهات‌ مطبعی‌ صورت‌ گرفته‌ که‌ در یکی‌ پنج‌ سطر از ابتدای‌ آن‌ پاراگراف‌ چاپ‌ نشده‌ و در مورد دوم‌ چند اشتباه‌ در چاپ‌ پدید آمده‌ تمام‌ آن‌ دو پاراگراف‌ را با اصلاحات‌ ضروری‌ در اینجا دوباره‌ نقل‌ کرده‌ و از خوانندگان‌ علاقمند تمنی‌ دارم‌ به‌ این‌ تصحیح‌ توجه‌ فرمایند.

۱٫ پاراگراف‌ سوم‌ در صفحة‌ ۱۸۱ به‌ این‌ صورت‌ باید باشد:

«بدین‌ گونه‌، خاطره‌نگاری‌ نیز، که‌ از منابع‌ عمدة‌ تاریخ‌نگاری‌ است‌، حتی‌ اگر حاوی‌ اعترافات‌ صاف‌ و صادق‌ صاحب‌ خاطره‌ هم‌ باشد، تنها گوشه‌ای‌ از حقیقت‌ یا واقعیت‌ زندگی‌ او را بر ما می‌گشاید. آنچه‌ خاطره‌نگار برای‌ ما نقل‌ می‌کند برداشت‌ او از برخی‌ تجربه‌های‌ زندگی‌ خویش‌ است‌ که‌ ساخته‌ و پرداختة‌ ذهن‌ او و متأثر از موقعیت‌ اجتماعی‌ و تاریخی‌ او و حالات‌ و  روحیات‌ وی‌ در زمانی‌ است‌ که‌ سرگذشت‌ خود را برای‌ ما روایت‌ کرده‌ است‌. از همین‌ رو، ناباکف‌ هشدار می‌دهد سرگذشتی‌ که‌ برای‌ ما نقل‌ می‌شود سه‌ وجه‌ دارد: آنچه‌ راوی‌ سرگذشت‌ آن‌ را می‌پردازد؛ آنچه‌ شنونده‌ روایت‌ به‌ آن‌ شاخ‌ و برگ‌ می‌دهد و به‌ صورت‌ تازه‌ درمی‌آورد؛ و آنچه‌ صاحب‌ درگذشته‌ روایت‌ از هر دوی‌ آنان‌ پنهان‌ می‌کند.»

۲٫ پاراگراف‌ اول‌ از صفحه‌ ۱۸۴ به‌ این‌ صورت‌ باید باشد:

اما وقایع‌نگاری‌ [که] به‌ طور اخص‌ نوع‌ متداول‌ تاریخ‌نگاری‌ سیاسی‌ در دوران‌ اسلامی‌ گردیده‌ و آثار متعددی‌ از آن‌ به‌ جا مانده‌ است‌  از منابع‌ و مآخذ اصلی‌ شناخت‌ ادوار مختلف‌ تاریخ‌ این‌ دوران‌ به‌ شمار می‌آیند. این‌ نوع‌ وقایع‌نگاری‌ از قرن‌ پنجم‌ به‌ قلم‌ دبیران‌ و عمال‌ درباری‌ متداول‌ گردیده‌ و تا اوایل‌ قرن‌ کنونی‌ تداوم‌ یافته‌ است‌. نکته‌ جالب‌ این‌ است‌ که‌ وقایع‌نگاری‌ در قرن‌ پنجم‌[ با [دو] اثر بی‌نظیر از بیهقی‌ و بیرونی‌ آغاز می‌شود که‌ در ]  آنها نویسندگان‌ برجسته‌ هم‌ حضور فعال‌ دارند و هم‌ رویدادها را با امانت‌ و درستی‌ می‌نگارند. این‌ پیشگامی‌ پرارزش‌ متأسفانه‌ در تاریخ‌نگاری‌ و وقایع‌نگاری‌ متداول‌ آن‌ دوران‌ دنبال‌ نمی‌شود و وقایع‌نگاری‌ به‌ شرح‌ اخبار رسمی [در باب‌] اقدامات‌ و فعالیت‌های‌ سلاطین‌ و پادشاهان‌ و   [امیران]‌  و وزیران‌ تبدیل‌ می‌شود و وقایع‌نگار نیز غالباً خود را در پشت‌ وقایع‌ پنهان‌ می‌کند و وجود خود را نمی‌نمایاند. مجموعه‌ این‌ آثار شامل‌ چند کتاب‌ پر اهمیت‌ از دوره‌ مغول‌ و تیموری‌ تا عصر قاجاریه‌ است‌، همچون‌ تاریخ‌ جهانگشای‌ جوینی‌ و  جامع‌ التواریخ‌ رشیدی‌ ، و  تاریخ‌ وصاف‌ ، و  ظفرنامه‌ شامی‌ و  [ذیل‌ جامع]‌ التواریخ ‌[ از ] حافظ‌ ابرو و نیز آثار معروف‌ دوره‌ صفوی‌ همچون‌  عالم‌آرای‌ شاه‌ اسماعیل‌ و  احسن‌ التواریخ‌ ، حسن‌ روملو و  تاریخ‌ عالم‌آرای‌ عباسی‌ اثر اسکندربیک‌ ترکمان‌. از عصر نادری‌ و زندیه‌ به‌خصوص‌ قاجاریه‌ نیز مجموعه‌ای‌ از وقایع‌نگاری‌ در دست‌ است‌. از جمله‌ آثاری‌ که‌ زیر نظر میرزا حسن‌ خان‌ اعتمادالسلطنه‌ تألیف‌ شده‌ است‌ مانند  تاریخ‌ منتظم‌ ناصری‌ و  مرآت‌ البلدان‌ ناصری‌ و نیز جلد آخر  ناسخ‌ التواریخ‌ تألیف‌ محمد تقی‌ خان‌ لسان‌الملک‌ سپهر و  فارسنامه‌ ناصری‌ از میرزا حسن‌ فسائی‌. (برای‌ تفصیل‌ نگاه‌ کنید به‌ مقالة‌ «سابقه‌ خاطره‌نگاری‌ در ایران‌.» 

دکتر احمد اشرف 

منبع: بخارا ۷۴، بهمن و اسفند ۱۳۸۸


http://www.ohwm.ir/show.php?id=702
تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.