شماره 34    |    5 مرداد 1390



سابقۀ خاطره نگاری در ایران -1

خاطره‌نگاری‌، که‌ در معنای‌ گسترده‌اش‌ پایبند هیچ‌یک‌ از صور بیان‌ ادبی‌ نیست‌، به‌ نویسنده‌ خاطره‌ این‌ مجال‌ را می‌دهد تا از هر شیوه‌ و ابزاری‌ که‌ در دسترس‌ اوست‌ برای‌ روایت‌ دیده‌ها و شنیده‌ها و بیان‌ داستان‌ زندگی‌ و شرح‌ روحیات‌ و خلقیات‌ و حالات‌ درونیِ خویش‌ سود جوید. بدین‌ سبب‌ به‌ دشواری‌ می‌توان‌ شکلی‌ از صور ادبی‌ و نوشتاری‌ را در بایگانی‌ تاریخ‌ یافت‌ که‌ خاطره‌نگاری‌ در قالب‌ آن‌ نیامده‌ باشد. از همین‌ رو خاطرات‌ ایرانی‌ در ادوار گوناگون‌ را باید در لابلای‌ سنگ‌نوشته‌های‌ پادشاهان‌ هخامنشی‌ و ساسانی‌، در آثار وقایع‌نگاران‌ درگاه‌ شاهان‌ و روزنامة‌ خاطرات‌ اهل‌ دیوان‌، و در گنجینة‌ پهناور ادب‌ فارسی‌ جُست‌وجو کرد.

در این‌ مقاله‌ نگاهی‌ کوتاه‌ خواهیم‌ داشت‌ به‌ سابقه‌ خاطره‌نگاری‌ در ایران‌ باستان‌ و نیز سابقه‌ خاطره‌نگاری‌ از سده‌های‌ میانه‌ تا اوایل‌ قرن‌ نوزدهم‌.

۱٫ سابقه‌ خاطره‌نگاری‌ در ایران‌ قدیم‌

خاطره‌نگاری‌، ابتدا در تمدن‌ باستانی‌ مصر پدید آمد و آنگاه‌ در تمدن‌های‌ کلدانی‌ و آشوری‌ رونق‌ گرفت‌ و در عصر هخامنشی‌ وارد مرحله‌ای‌ تازه‌ شد.   مصریان‌ عهد عتیق‌ بر این‌ باور بودند که‌ زندگیِ جاودان‌ در آخرت‌ وابسته‌ به‌ ادامة‌ وجود این‌جهانیِ فرد آدمی‌، یعنی‌ بر جای‌ ماندن‌ خاطرات‌ او و جسد مومیایی‌ شدة‌ اوست‌. از این‌ رو مقابر و معابد خود را به‌ عنوان‌ زیستگاهی‌ جاودانی‌، به‌ تصاویر و یادمانده‌های‌ درگذشتگان‌ می‌آراستند. اما یادمانده‌های‌ مقابر و معابد از ذکر اعمال‌ واجب‌ و مستحب‌ و لذت‌های‌ مجاز، که‌ در هر مورد تکرار می‌شد، فراتر نمی‌رفت‌ و جز حَسَب‌ و نسبِ درگذشته‌ چیزی‌ از حدیث‌ نفس‌ او به‌ یادگار نمی‌گذاشت‌.

دومین‌ مجموعة‌ بزرگِ خاطره‌نگاری‌ در کتیبه‌های‌ معابد آشوری‌ بر جای‌ مانده‌ است‌. تحول‌ عمده‌ای‌ که‌ آشوریان‌ پدید آوردند آن‌ بود که‌ منشیان‌ درباری‌، در کتیبه‌نگاری‌ بناهای‌ تاریخی‌، از تعارفات‌ متداول‌ درباره‌ اهدای‌ بنا از سوی‌ پادشاهان‌ کاستند و به‌ جای‌ آن‌ به‌ وقایع‌نگاری‌ اعمال‌ و آثار آنان‌ پرداختند. این‌ ابداع‌ سرآغاز وقایع‌نگاری‌ درباری‌ و خاطره‌نگاری‌ شاهانه‌ شد که‌ در عهد هخامنشی‌ و ساسانی‌ در میان‌ شاهزادگان‌ یونانی‌ تداوم‌ یافت‌ و با خاطرات‌ اُگوستوس‌، امپراطور روم‌، در تاریخ‌ غرب‌ شهرت‌ گرفت‌.

سومین‌ مجموعة‌ خاطره‌نگاری‌ در عهد باستان‌، که‌ از نظر تاریخ‌ ایران‌ نیز اهمیت‌ دارد، خاطرات‌ افسانه‌گونه‌ایست‌ که‌ در کتاب‌های‌ مقدس‌ قوم‌ یهود روایت‌ شده‌اند. با آنکه‌ در چند کتاب‌ عهد عتیق‌ اشاره‌هایی‌ به‌ برخی‌ از وقایع‌ دوران‌ پادشاهان‌ ماد و هخامنشی‌ شده‌ است‌، اما کتاب‌های‌ عِزرا و نِحیما هم‌ از نظر سبک‌ و شکل‌ و هم‌ از نظر محتوای‌ تاریخی‌ به‌ گونه‌ای‌ تدوین‌ شده‌اند که‌ در تاریخ‌ خاطره‌نگاری‌ با اهمیت‌ و قابل‌ بررسی‌ هستند.

عِزرا و نِحیما دو کتاب‌ مقدس‌ عهد عتیق‌اند که‌ تاریخ‌ یهود را از سال‌ ۵۳۸ تا ۴۲۳ پیش‌ از میلاد شرح‌ می‌دهند. این‌ دوران‌ با فرمان‌ کوروش‌ بزرگ‌ برای‌ آزادی‌ قوم‌ یهود از اسارت‌ بابِل‌ و بازگشت‌ آنان‌ به‌ اورشلیم‌ آغاز می‌شود و تا نهمین‌ سال‌ پادشاهی‌ داریوش‌ دوم‌ هخامنشی‌، که‌ از سال‌ ۴۳۲ تا ۴۰۳ پیش‌ از میلاد شاهنشاهی‌ کرده‌ است‌، ادامه‌ می‌یابد. کتاب‌ عِزرا واقعه‌ بازگشت‌ ۱۵۰۰ خانوار یهود به‌ ارض‌ موعود را در عهد شاهنشاهی‌ اردشیر اول‌ هخامنشی‌ (موسوم‌ به‌ درازدست‌ که‌ از سال‌ ۴۶۴ تا سال‌ ۴۳۲ پیش‌ از میلاد حکومت‌ می‌کرد)، روایت‌ می‌کند. عِزرا، که‌ از کَهَنه‌ و منشیان‌ درست‌ اعتقاد و پایبند آداب‌ و سنن‌ مذهبی‌ بوده‌ است‌، به‌ عنوان‌ سرپرست‌ امور یهودیان‌ در دربار اردشیر اول‌ مقام‌ والایی‌ می‌یابد و سرانجام‌ به‌ فرمان‌ شاه‌ به‌ سرپرستی‌ ۱۵۰۰ خانوار یهودی‌ که‌ عازم‌ بازگشت‌ به‌ ارض‌ موعود بوده‌اند، برگزیده‌ می‌شود. عِزرا فرمان‌ داشت‌ تا آئین‌ موسی‌ را در ارض‌ موعود پابرجا کند و جامعه‌ را براساس‌ قانون‌ یهودا سامان‌ دهد. کتاب‌ نِحیما داستان‌ بازگشت‌ نِحیما، ساقی‌ اردشیر اول‌ در بیستمین‌ سال‌ سلطنت‌ او، به‌ ارض‌ موعود است‌. نحیما حصارهای‌ ویران‌ اورشلیم‌ را بازسازی‌ می‌کند و به‌ مرمت‌ معبد بزرگ‌ بیت‌المقدس‌ می‌پردازد، کاری‌ که‌ در عهد پادشاهی‌ داریوش‌ دوم‌ به‌ پایان‌ می‌رسد.

کتاب‌های‌ عِزرا و نِحیما از چند نظر اهمیت‌ دارند. یکی‌ اینکه‌ خاطره‌نگاری‌ را از انحصار شاهان‌ و فرمانروایان‌ بیرون‌ می‌آورند. دیگر اینکه‌، انگیزه‌ سیاسی‌ ـ عبادی‌ را در خاطره‌نگاری‌ وارد می‌کنند، کاری‌ که‌ تنها نمونه‌ آن‌ در تاریخ‌ ایران‌ کتیبه‌ کرتیر موبد در اوایل‌ عهد ساسانی‌ است‌. سه‌ دیگر اینکه‌، گوشه‌هایی‌ از تاریخ‌ ایران‌ در قرن‌ نخستین‌ امپراطوری‌ هخامنشی‌ را روایت‌ می‌کنند. اما از همه‌ بالاتر، در این‌ آثار روایت‌ رویدادهای‌ تاریخی‌ از سوی‌ شخصیت‌های‌ برجسته‌ داستان‌ با ظهور «من‌ نویسنده‌» آغاز می‌شود. این‌ عِزرا و نِحیما هستند که‌ سخن‌ می‌گویند و حدیث‌ نفس‌ خود را برای‌ خواننده‌ می‌سرایند و نه‌ گوینده‌ای‌ و نویسنده‌ای‌ گمنام‌ و یا نیرویی‌ در ماورای‌ ابرها و آسمان‌ها: «من‌ به‌ دستگیری‌ خداوند توانمند شدم‌. من‌ بزرگان‌ اسرائیل‌ را که‌ در ورای‌ ارض‌ موعود بودند گرد آوردم‌ تا با من‌ روانه‌ بیت‌المقدس‌ شوند.» و یا اینکه‌: «من‌ عبا و ردای‌ خود را به‌ عاریه‌ دادم‌ و موهای‌ سرم‌ را برکندم‌ و موهای‌ ریشم‌ را و به‌ شگفتی‌ برنشستم‌… من‌ به‌ زانو درآمدم‌ و دست‌هایم‌ را به‌ سوی‌ خداوند گشودم‌ و من‌ با خدای‌ خود به‌ راز و نیاز نشستم‌.»

چهارمین‌ مجموعة‌ خاطره‌نگاری‌ سیاسی‌ را پادشاهان‌ هخامنشی‌ و ساسانی‌ به‌ یادگار نهاده‌اند و در این‌ راه‌ از همتایان‌ یونانی‌ و رومی‌ خویش‌ پیشی‌ گرفته‌اند.

دوران‌ هخامنشی‌

گورگ‌ میش‌  (Georg Misch) ، مورخ‌ نامدار خاطره‌نگاری‌، بر این‌ باور است‌ که‌ داریوش‌ کبیر انقلابی‌ بزرگ‌ در خاطره‌نگاری‌ عهد قدیم‌ پدید آورده‌ است‌.   دستاورد بزرگ‌ داریوش‌ آن‌ بود که‌ خاطرات‌ خود را به‌ گونه‌ای‌ تدوین‌ کرد که‌، گذشته‌ از وقایع‌نگاری‌ متداول‌ در عهد قدیم‌، جلوه‌گاه‌ حدیث‌ نفس‌ او هم‌ باشد. داریوش‌ کتیبة‌ بیستونش‌ را با این‌ عبارت‌ متداول‌ زمان‌ آغاز می‌کند که‌ «من‌ داریوش‌ شاه‌، شاهِ بزرگ‌ شاهِ شاهان‌، شاه‌ در فارس‌، شاه‌ سرزمین‌های‌ بسیار،» و آنگاه‌ تبار خود را تا نه‌ پشت‌، که‌ جملگی‌ از فرمانروایان‌ بوده‌اند، برمی‌شمرد. اما به‌ جای‌ صفات‌ و القاب‌ و عناوین‌ گوناگون‌ خودستایانة‌ پادشاهان‌ آشور، از جمله‌ آشور بانیپال‌، روال‌ ساده‌نگاری‌ را برمی‌گزیند و آنچه‌ می‌گوید یا شرح‌ رویدادهایِ تاریخی‌ در زمان‌ اوست‌ و یا شرح‌ حالات‌ و روحیات‌ او.   در واقع‌، بخش‌ عمده‌ کتیبه‌ شرح‌ اعمال‌ اوست‌: غاصبان‌ پادشاهی‌ را که‌ تارانده‌ است‌، «دروغ‌گویانی‌» که‌ «راستی‌» را برنمی‌تابند.   با آنکه‌ مفهوم‌ «دروغ‌» در این‌ کتیبه‌ در برابر «راستی‌ و درستی‌» است‌ و معطوف‌ به‌ نادرستانی‌ است‌ که‌ چشم‌ طمع‌ بر تاج‌ و تخت‌ پادشاهی‌ دوخته‌اند اما این‌ امکان‌ را نیز نمی‌توان‌ نادیده‌ گرفت‌ که‌ گذشته‌ از این‌ مفهوم‌ محدود معنای‌ گسترده‌تر آن‌ در آئین‌ زرتشتی‌ که‌ دلالت‌ بر بی‌نظمی‌ و بی‌عدالتی‌ و تاریکی‌ و تباهی‌ دارد نیز منظور نظر راوی‌ خاطره‌ باشد. چنانکه‌ در جای‌ دیگر خواهیم‌ دید داریوش‌ هنگام‌ سخن‌ گفتن‌ درباره‌ روابط‌ طبقات‌ اجتماعی‌ و توانمندان‌ و بینوایان‌ به‌ این‌ معنی‌ از نظم‌ اجتماعی‌ بازمی‌گردد.   داریوش‌ در این‌ کتیبه‌ با تأکید و به‌ دفعات‌ از طغیان‌ و شورش‌ و فتنه‌ معاندان‌ و سرکوب‌ و انقیاد آنان‌ به‌ دست‌ خویش‌ سخن‌ می‌گوید. با آنکه‌ این‌ عبارت‌ها کلیشه‌وار تکرار می‌شوند اما در بطن‌ خود حکایت‌ از اراده‌ معطوف‌ به‌ قدرت‌ راوی‌ خاطره‌ دارند. داریوش‌ در این‌ گفته‌ها نه‌ تنها وقایع‌ را شرح‌ می‌دهد بلکه‌ معنا و مفهوم‌ اعمال‌ و رفتارش‌ را در رابطه‌ با اقتدار پادشاهی‌ و مشروعیت‌ قدرت‌ و رابطه‌ دوسویه‌اش‌ با اهورامزدا، که‌ منشأ اقتدار سلطنت‌ اوست‌، و با اتباع‌ خویش‌ برمی‌شمرد. وی‌ می‌گوید «سلطنت‌ ودیعه‌ای‌ است‌ که‌ اهورامزدا بر من‌ ارزانی‌ داشته‌ است‌.» آنگاه‌ ۲۳ کشور را که‌ به‌ یاری‌ اهورامزدا گشوده‌ است‌ نام‌ می‌برد و نیز هفت‌ کشور از میان‌ آنان‌ که‌ بر ضد اقتدار او برپاخاسته‌ و سر به‌ شورش‌ برداشته‌اند و او همه‌ آنها را به‌ یاری‌ اهورامزدا و به‌ سرپنجه‌ قدرتِ خویش‌ در انقیاد آورده‌ است‌. سپس‌ به‌ خویش‌ می‌پردازد و خود را سرآمد همه‌ پادشاهان‌ پیشین‌ تا زمان‌ خود می‌نامد و می‌گوید هیچ‌یک‌ از آنان‌ در تمام‌ سال‌های‌ پادشاهی‌شان‌ به‌ اندازه‌ یک‌ سال‌ در دوران‌ او کار انجام‌ ندادند.

داریوش‌ دربارة‌ تکالیف‌ اتباع‌ خود و انتظاراتش‌ از آنان‌ می‌گوید:

۲۳ کشوری‌ که‌ به‌ یاری‌ اهورامزدا به‌ زیر فرمان‌ من‌ آمدند اتباع‌ من‌ بودند، خراج‌گذار من‌ بودند، گوش‌ به‌ فرمان‌ من‌ بودند، در شب‌ و در روز. در این‌ کشورها آنان‌ را که‌ وفادار من‌ بودند نیک‌ پاداش‌ می‌دادم‌ و آنان‌ را که‌ بدکار بودند به‌ سزای‌ اعمالشان‌ می‌رساندم‌. به‌ یاری‌ اهورامزدا بود که‌ این‌ کشورها به‌ قانون‌ من‌ احترام‌ می‌گذاردند، چنان‌ که‌ به‌ آنان‌ می‌گفتم‌ و از آنان‌ انتظار داشتم‌.

داریوش‌ در معنای‌ عدالت‌ پادشاهی‌ و راستی‌ و درستی‌ می‌گوید: «این‌ مطلوب‌ من‌ نیست‌ که‌ زورمندان‌ بر ناتوانایان‌ به‌ نادرستی‌ رفتار کنند و نیز مطلوب‌ من‌ نیست‌ که‌ ناتوانان‌ به‌ نادرستی‌ با توانمندان‌ عمل‌ کنند.»

مهم‌ترین‌ بخش‌ کتیبه‌ داریوش‌ از نظر خاطره‌نگاری‌ آنجاست‌ که‌ وی‌ حدیث‌ نفس‌ می‌گوید و از خصوصیات‌ خلق‌ و خوی‌ خویش‌ سخن‌ می‌راند: «من‌ عصبی‌ مزاج‌ نیستم‌. من‌ آنچه‌ را که‌ بر خشم‌ من‌ می‌افزاید به‌ نیروی‌ اندیشه‌ام‌ مهار می‌کنم‌ و بر محرّکات‌ نفسانی‌ خویش‌ کاملاً مسلط‌ می‌شوم‌.» آنگاه‌ از نیروی‌ بدنی‌ خود سخن‌ می‌گوید:

«من‌ جنگنده‌ خوبی‌ هستم‌. در نبردگاه‌ شورشی‌ را از جز آن‌ به‌ خوبی‌ تمیز می‌دهم‌. دستانم‌ و پاهایم‌ آموزش‌ دیده‌اند. من‌ یک‌ سوارکار چابک‌ و ورزیده‌ام‌، من‌ یک‌ کماندار خوب‌ سواره‌ و پیاده‌ام‌ و من‌ یک‌ نیزه‌گذار خوب‌ سواره‌ و پیاده‌ام‌. همه‌ این‌ مهارت‌ها را اهورامزدا به‌ من‌ اهداء کرده‌ است‌ و من‌ به‌ یاری‌ اهورامزدا توانایی‌ به‌ کار بردن‌ آنها را داشته‌ام‌. هرچه‌ را که‌ من‌ انجام‌ داده‌ام‌ همه‌ به‌ یاری‌ این‌ مهارت‌ها بوده‌ که‌ اهورامزدا به‌ من‌ ارزانی‌ کرده‌ است‌.»

دوران‌ ساسانی‌

از دوره‌ ساسانی‌ دو خاطره‌نگاری‌ سیاسی‌ و یک‌ خاطره‌نگاری‌ سیاسی‌ ـ مذهبی‌ ارزنده‌ در دست‌ است‌ که‌ در سنگ‌نوشته‌ها به‌ یادگار مانده‌اند: کتیبه‌های‌ پادشاهان‌ ساسانی‌، از شاپور اول‌ در کعبه‌ زرتشت‌ و نقش‌ رستم‌ و ازنرسه‌ در پیکولی‌ و کتیبه‌های‌ کرتیرِ موبد در کعبه‌ زرتشت‌ و نقش‌ رستم‌ و نقش‌ رجب‌. این‌ خاطرات‌ هم‌ از نظر تاریخ‌ سیاسی‌ ایران‌ و هم‌ از نظر روشن‌ کردن‌ گوشه‌های‌ تاریک‌ تاریخ‌ اروپا در دوران‌ امپراطوری‌ روم‌ در نیمه‌ دوم‌ قرن‌ سوم‌ میلادی‌ اهمیت‌ زیاد دارند. شاپور اول‌ ساسانی‌، که‌ از سال‌ ۲۴۱ تا ۲۷۱ میلادی‌ پادشاهی‌ کرد، فرزند اردشیر بابکان‌ مؤسس‌ سلسله‌ ساسانی‌ بود.   کتیبه‌ شاپور در کعبه‌ زرتشت‌ در نیم‌ قرن‌ اخیر مورد بررسی‌ مورخان‌ آن‌ دوران‌ قرار گرفته‌ است‌. از جمله‌، دانشمند نامی‌، رُستُوزِف‌، در «نامه‌ اعمال‌ شاپور»  (Res gestae divi Saporis)  خاطرات‌ او را از نوع‌ خاطرات‌ معروف‌ اگوستوس‌  (Augustus) نخستین‌ امپراطور روم‌ در اوایل‌ قرن‌ نخستین‌ میلادی‌ دانسته‌ است‌، که‌ از برگ‌های‌ درخشان‌ و شاخص‌ در تاریخ‌ خاطره‌نگاری‌ غرب‌ است‌. اما مارتین‌ اسپرنگلینگ‌ (Sprengling) ، که‌ کتیبه‌ شاپور اول‌ و کرتیر موبد را بررسی‌ کرده‌، کاربرد واژه‌  (gestae)  را در مورد خاطرات‌ شاپور ناروا می‌داند و می‌گوید این‌ واژه‌ به‌ نوعی‌ از خاطره‌نگاری‌ اطلاق‌ می‌شود که‌ داستان‌گونه‌ و حاوی‌ خودستانی‌های‌ شاهان‌ است‌ و از نظر اسناد تاریخی‌ چندان‌ قابل‌ اعتماد نیست‌. حال‌ آنکه‌ خاطرات‌ شاپور کاملاً قابل‌ اعتماد است‌، چنانکه‌ اسناد و مدارک‌ تاریخی‌ دیگر مطالب‌ آن‌ را تأیید می‌کنند.

شاپور نیز، به‌ پیروی‌ از رسم‌ کهن‌ خاطره‌ را با معرفی‌ خود و نیاکانش‌ آغاز می‌کند و بیشتر کشورها و استان‌های‌ امپراطوریش‌ را برمی‌شمرد. این‌ فهرست‌ دقیق‌ و انعکاس‌ واقعیت‌ تاریخی‌ است‌. او سپس‌ به‌ شرح‌ لشکرکشی‌های‌ بزرگ‌ خویش‌ به‌ قلمرو امپراطوری‌ روم‌ می‌پردازد و پیروزی‌هایی‌ را که‌ در صحنه‌ نبرد به‌ دست‌ آورده‌ است‌ شرح‌ می‌دهد. در این‌ میان‌ سه‌ جنگ‌ بزرگ‌ وی‌ با رومیان‌ به‌ تفصیل‌ آمده‌ است‌. شاپور بهانه‌ آغاز این‌ جنگ‌ها را دروغ‌پردازی‌های‌ رومیان‌ و تجاوز آنها به‌ قلمرو امپراطوری‌ ایران‌ می‌شمرد. هموست‌ که‌ در جنگ‌ سوم‌ به‌ پیروزی‌ بزرگی‌ می‌رسد و والرین‌  (Valerian) امپرطور روم‌ را به‌ اسارت‌ به‌ ایران‌ می‌آورد. در این‌ زمان‌ است‌ که‌ براساس‌ کتیبه‌ کرتیرِ موبد، شاپور به‌ او فرمان‌ می‌دهد تا آتشکده‌های‌ زرتشتی‌ را از ارمنستان‌ تا آسیای‌ صغیر و انطاکیه‌ و سوریه‌ برپا سازند. گویی‌ شاپور بر این‌ باور بوده‌ است‌ که‌ این‌ سرزمین‌ها برای‌ همیشه‌ به‌ امپراطوری‌ او پیوسته‌اند.

نیمه‌ کمتر خاطرات‌ شاپور به‌ امور مذهبی‌ اختصاص‌ دارد که‌ به‌ احتمالی‌ با افکار و اعمال‌ کرتیر موبد و اندیشه‌ گسترش‌ آئین‌ زرتشتی‌ در سراسر امپراطوری‌ بستگی‌ دارد. در این‌ خاطره‌ آمده‌ است‌ که‌ شاپور آتشکده‌های‌ بسیار برپا می‌کند، موبدان‌ را می‌نوازد و برایشان‌ موقوفات‌ برقرار می‌کند و پرستش‌ فرشتگان‌ اهورائی‌ را فزونی‌ می‌بخشد. نیز به‌ این‌ اشاره‌ رفته‌ است‌ که‌ پنج‌ آتشکده‌، یکی‌ به‌ نام‌ خود، یکی‌ به‌ نام‌ دختر و ملکه‌اش‌ و سه‌ دیگر به‌ نام‌ سه‌ پسرش‌ برپا می‌سازد. در بخش‌ بزرگی‌ از این‌ کتیبه‌ شاپور نیایش‌ روزانه‌ برای‌ چهار گروه‌ ممتاز را مقرر می‌کند: اعضای‌ خاندان‌ سلطنت‌، بازماندگان‌ نیای‌ بزرگش‌، بابک‌، بازماندگان‌ پدرش‌، اردشیر و اعضای‌ دربار خودش‌.

کتیبه‌ کرتیرِ موبد در واقع‌ مکمّل‌ سنگ‌نوشته‌ شاپور اول‌ است‌ چرا که‌ هر دوی‌ آنها به‌ امور سیاسی‌ و دینی‌ می‌پردازند؛ یکی‌ از سیاست‌ آغاز می‌کند و به‌ دین‌ و آئین‌ می‌رسد و دیگری‌ مبانی‌ سیاست‌ حکومت‌ ساسانی‌ را در استقرار دین‌ رسمی‌ و دولتی‌ در سراسر ایران‌زمین‌ شرح‌ می‌دهد. کرتیر موبد، که‌ شخصیتی‌ بسیار توانا و پیکارجو داشت‌، در نخستین‌ قرن‌ تأسیس‌ امپراطوری‌ ساسانی‌ نفوذ و قدرت‌ یافت‌، در بنیادگزاری‌ و ریشه‌دار کردن‌ نهادهای‌ مذهبی‌ آئین‌ زرتشتی‌ تأثیری‌ بسیار گذاشت‌، کیش‌ زرتشتی‌ را دین‌ رسمی‌ امپراطوری‌ کرد و، با انحصارطلبی‌ دینی‌، پیروان‌ ادیان‌ دیگر، به‌خصوص‌ مانویان‌ را سرکوب‌ و منکوب‌ ساخت‌. از همین‌ رو، کتیبه‌ وی‌ برای‌ روشن‌ کردن‌ زوایای‌ تاریک‌ چگونگی‌ توأمان‌ شدن‌ سیاست‌ و مذهب‌ در دولت‌ ساسانی‌ و نابودی‌ دگراندیشان‌ اهمیتی‌ خاص‌ و تاریخی‌ دارد.

خاطرات‌ کرتیر با عبارت‌ «و من‌ کرتیر» در خدمت‌ فرشتگان‌ و شاهنشاه‌ چنین‌ و چنان‌ کردم‌ آغاز می‌شود. طبق‌ خاطرات‌ به‌ جا مانده‌ از او در کعبه‌ زرتشت‌ در نقش‌ رستم‌ و در نقش‌ رجب‌، کرتیر در عهد اردشیر بابکان‌، مؤسس‌ سلسله‌ ساسانی‌ (۲۴۱ ـ ۲۲۴ میلادی‌) به‌ رده‌ موبدان‌ پیوسته‌ و در عهد شاپور اول‌ به‌ مقام‌ مهمی‌ رسیده‌ است‌. او در زمان‌ جانشینان‌ شاپور و به‌خصوص‌ در دوران‌ پادشاهی‌ بهرام‌ دوم‌ (۲۷۶ ـ ۲۹۳) ــ شاه‌ جوان‌ و ناتوانی‌ که‌ آلت‌ دست‌ او شده‌ ــ به‌ ذروه‌ قدرت‌ و استقلال‌ در دستگاه‌ حکومت‌ و در سلسله‌ مراتب‌ مذهبی‌ دست‌ یافته‌ و یکه‌تاز میدان‌ دین‌ و دولت‌ شده‌ است‌. کرتیر با همه‌ اعتبار و قدرت‌ خویش‌ و با همه‌ نوازش‌ شاپور اول‌ و هرمز، در دوران‌ آنان‌ هنوز این‌ قدرت‌ را به‌ دست‌ نیاورده‌ بود تا مذهب‌ خود را یگانه‌ مذهب‌ امپراطوری‌ سازد، زیرا مانی‌ در عهد این‌ دو پادشاه‌ و جانشینان‌ آنان‌ مورد نوازش‌ و یا حمایت‌ دستگاه‌ حکومت‌ بود. تنها از دوران‌ بهرام‌ دوم‌ است‌ که‌ کرتیر، با شرکت‌ در یک‌ سلسله‌ توطئه‌های‌ درباری‌، شاه‌ مورد اعتماد خود را برمی‌گزیند و به‌ استقلال‌ به‌ ترویج‌ آئین‌ خود و تحکیم‌ مبانی‌ قدرت‌ دستگاه‌ روحانیت‌ زرتشتی‌ می‌پردازد و به‌ نابودی‌ مانی‌ و مانویان‌ و محدود کردن‌ ادیان‌ دیگر کمر می‌بندد و امپراطوری‌ را از ویژگی‌ اصیل‌ آن‌ که‌ همزیستی‌ ادیان‌ و فرهنگ‌ها و اقوام‌ گوناگون‌ در زیر چتر فراگیر خاندان‌ پادشاهی‌ است‌ محروم‌ می‌کند. کرتیر در زمان‌ بهرام‌ دوم‌، دم‌ و دستگاه‌ روحانیت‌ و دستگاه‌ دادگستری‌ امپراطوری‌ را با استقلال‌ عمل‌ در دست‌ می‌گیرد. اما در مقام‌ «داور داوران‌» تمام‌ اهتمام‌ او برپا کردن‌ دادگاه‌هایی‌ است‌ که‌ در آنها پیروان‌ ادیان‌ دیگر به‌ داوری‌ خوانده‌ شده‌ و محکوم‌ به‌ تحمل‌ زجر و شکنجه‌ و مرگ‌ می‌شوند.

مباحث‌ اخلاقی‌ و کلامی‌ در خاطرات‌ کرتیر بسیار محدود است‌. وی‌ اهل‌ عمل‌ است‌ و نه‌ اهل‌ نظر. اساس‌ فرمان‌ها و کارهای‌ او بر امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منکر استوار است‌. یکی‌ از دستورهای‌ اخلاقی‌ او ناظر به‌ منع‌ غارت‌ اموال‌ در کشورهای‌ گشوده‌ شده‌ به‌ دست‌ سپاهیان‌ شاپور و بازپس‌ دادن‌ اموال‌ غارت‌ شده‌ به‌ صاحبان‌ آنهاست‌. این‌ دستور کرتیر از نظر اصول‌ اخلاقی‌ شایع‌ در عهد پیش‌ از دوران‌ تجدد و مدرنیته‌ اهمیت‌ بسیار دارد اما باید آن‌ را ناشی‌ از مصلحت‌اندیشی‌ وی‌ برای‌ تأسیس‌ و ترویج‌ آئین‌ رسمی‌ زرتشتی‌ در سرزمین‌های‌ گشوده‌ شده‌ در امپراطوری‌ دانست‌. زیرا وی‌ همان‌ اعمالی‌ را که‌ در سرزمین‌های‌ دیگر منع‌ می‌کند در سرزمین‌ ایران‌ به‌ شدیدترین‌ وجه‌ فرمان‌ می‌دهد؛ آزار، شکنجه‌، قتل‌، غارت‌ و نابودی‌ دگراندیشان‌ و مخالفان‌ دستگاه‌ حکومت‌ دینی‌ زرتشتی‌.

خاطرات‌ کرتیر هم‌چنین‌ حاکی‌ است‌ از اختصاص‌ سرمایه‌های‌ بزرگ‌ برای‌ برپا کردن‌ آتشکده‌ها و حمایت‌ مالی‌ از مؤسسات‌ و نهادهای‌ زرتشتی‌ و رونق‌ دم‌ و دستگاه‌ روحانیت‌ و برپایی‌ موقوفات‌ فراوان‌ و ترتیب‌ درست‌ مراسم‌ و مناسک‌ دینی‌ در استان‌های‌ امپراطوری‌.

خاطرات‌ نرسه‌ پادشاه‌ ساسانی‌ در پیکولی‌ به‌ دو خاطره‌ دیگر پیوند دارد. چرا که‌ در دوران‌ این‌ پادشاه‌ ستاره‌ کرتیر افول‌ می‌کند و به‌ سبب‌ دشمنی‌های‌ خانگی‌ بر سر جانشینی‌ و جنگ‌های‌ نرسه‌ برای‌ دست‌ آوردن‌ تاج‌ و تخت‌، وی‌ نامی‌ از کرتیر نمی‌آورد. اهمیت‌ این‌ مطلب‌ در آنست‌ که‌ پادشاهی‌ ساسانی‌ در اعقاب‌ نرسه‌ استقرار پیدا می‌کند و از همین‌ رو نیز نام‌ کرتیر از صفحات‌ تاریخ‌ ساسانی‌ زدوده‌ می‌شود، البته‌ بی‌ آن‌ که‌ تأثیر اقدامات‌ او در تأسیس‌ دین‌ رسمی‌ برای‌ امپراطوری‌ ساسانی‌ در عمل‌ از میان‌ برود.

۲٫ نگاهی‌ به‌ خاطرات‌ ایرانی‌ از قرن‌ چهاردهم‌ تا اوایل‌ قرن‌ نوزدهم‌

مهم‌ترین‌ ویژگی‌ خاطره‌نگاری‌ و به‌خصوص‌ حدیث‌ نفس‌ (اتوبیوگرافی‌) حضور فعال‌ «من‌ نویسنده‌» در صحنه‌ خاطرات‌ است‌، خواه‌ به‌ عنوان‌ عامل‌ اصلی‌ رویدادها، یا به‌ عنوان‌ شاهد عینی‌ آنها و یا به‌ عنوان‌ راوی‌ خاطرات‌ دیگران‌. از همین‌ رو خاطره‌نگاری‌ روایت‌ داستانی‌ است‌ که‌ راوی‌ آن‌ «اول‌ شخص‌ مفرد» باشد. نگاهی‌ به‌ مجموعه‌ عظیم‌ ادب‌ پارسی‌، از نظم‌ و نثر، نشان‌ می‌دهد که‌ داستان‌سرایی‌ با اول‌ شخص‌ مفرد در این‌ دوران‌ رواج‌ و رونق‌ نداشته‌ است‌. حتی‌ نوع‌ خاطره‌نگاری‌ شاهان‌ هخامنشی‌ و ساسانی‌ نیز، که‌ در سنگ‌نوشته‌ها محفوظ‌ مانده‌ و با واژه‌ «من‌» آغاز می‌شود، در دوران‌ اسلامی‌ متروک‌ مانده‌ و جای‌ خود را به‌ وقایع‌نگاری‌ درباری‌ داده‌ است‌ که‌ در آنها معمولاً وقایع‌نگار خود را در پسِ پشتِ حوادث‌ و وقایع‌ پنهان‌ می‌کند و «سوم‌ شخص‌ مفرد» را برای‌ روایت‌ مشاهدات‌ خود به‌ کار می‌برد. با این‌ همه‌، چند اثر مفرد یا تک‌نگاری‌ از خاطرات‌ فردی‌، که‌ صاحب‌ خاطره‌ در آن‌ از خود سخن‌ می‌گوید و داستان‌ را با اول‌ شخص‌ مفرد روایت‌ می‌کند، و نیز تعدادی‌ از فصل‌های‌ آثار تاریخی‌ و یا نوشته‌های‌ کوتاهی‌ از این‌ دست‌ به‌ یادگار مانده‌ که‌ در تاریخ‌ خاطره‌نگاری‌ این‌ دوران‌ قابل‌ بررسی‌ است‌. افزون‌ بر آن‌، بسیاری‌ از آثار بی‌شمار شاعران‌ پارسی‌گوی‌ حاوی‌ قطعه‌هایی‌ است‌ که‌ شاعر در آنها به‌ شرح‌ خاطرات‌، مشاهدات‌ و یا شنیده‌های‌ خود پرداخته‌ است‌ که‌ خود نیاز به‌ تحقیق‌ و بحث‌ جداگانه‌ دارد.

در این‌ قسمت‌، نمونه‌های‌ خاطرات‌ ایرانی‌ از قرن‌ چهاردهم‌ تا اوایل‌ قرن‌ نوزدهم‌ را در دو بخش‌ بررسی‌ می‌کنیم‌: یکم‌، وقایع‌نگاری‌ و دوم‌، خاطره‌نگاری‌ در تک‌نگاری‌ها و آثار پراکنده‌.

وقایع‌نگاری‌

وقایع‌نگاری‌، یا ثبت‌ سالانه‌ رویدادهای‌ تاریخی‌ به‌ ترتیب‌ وقوع‌ آنها، نوع‌ مشخص‌ و متداول‌ تاریخ‌نگاری‌ و خاطره‌نگاری‌ در سده‌های‌ میانه‌ ایران‌ و کشورهای‌ اسلامی‌ و تمدن‌های‌ آسیایی‌ و نیز در کشورهای‌ اروپایی‌ بوده‌ است‌. در وقایع‌نگاری‌، رویدادهای‌ پُر اهمیت‌ به‌ شیوه‌ای‌ ثبت‌ می‌شود که‌ در آن‌ نویسنده‌ تقریباً به‌ طور کامل‌ در پشت‌ صحنه‌ قرار می‌گیرد و می‌کوشد تا گزارش‌ خود را در حد امکان‌ به‌ گونه‌ای‌ غیرشخصی‌ بنگارد. از همین‌ رو، حضور وقایع‌نگار در رویدادها به‌ ندرت‌ محسوس‌ است‌ و در نتیجه‌ وقایع‌نگاری‌ بیش‌ از انواع‌ دیگر خاطره‌نگاری‌ به‌ تاریخ‌نگاری‌، که‌ راوی‌ آن‌ «سوم‌ شخص‌ مفرد» است‌، نزدیک‌ می‌شود.

وقایع‌نگاری‌ در ادب‌ فارسی‌ از قرن‌ چهارم‌ و پنجم‌ در قالب‌ تاریخ‌نگاری‌، عمومی‌ و محلی‌ و تاریخ‌ سلسله‌ها آغاز شد. در این‌ دوران‌، که‌ دولت‌ اسلامی‌ سیر تحول‌ از حکومت‌ دینی‌ به‌ حکومت‌ سلطنتی‌ را پشت‌ سر گذاشته‌ بود، تاریخ‌نگاری‌ نیز از دست‌ محدثان‌، که‌ مورخان‌ مذهبی‌ بودند، بیرون‌ شد و از وظایف‌ دبیران‌ و قلم‌زنان‌ درباری‌ گردید. با این‌ تحول‌ مفهوم‌ الهی‌ و دینی‌ تاریخ‌ نیز جای‌ خود را به‌ وقایع‌نگاری‌ اعمال‌ شاهان‌ و امیران‌ و وزیران‌ داد. در تاریخ‌های‌ عمومی‌ غالباً تاریخ‌ پیشینیان‌ از هبوط‌ آدم‌ آغاز می‌شد و تا زمان‌ نویسنده‌ می‌رسید و در همین‌ بخش‌ها بود که‌ وقایع‌نگار به‌ شرح‌ وقایعی‌ که‌ خود شاهد و ناظر آن‌ بوده‌ می‌پرداخت‌.

وقایع‌نگاری‌ در ادب‌ فارسی‌ به‌ طور مشخص‌ با سه‌ اثر برجسته‌ و بی‌نظیر در قرن‌ پنجم‌ آغاز می‌شود اما متأسفانه‌ با همان‌ کیفیت‌ ممتاز تداوم‌ پیدا نمی‌کند: یکم‌، کتاب‌ اخبار خوارزم‌ از دانشمند بزرگ‌ ابوریحان‌ بیرونی‌ که‌ پس‌ از سال‌ ۴۰۸ نوشته‌ شده‌ است‌؛ دوم‌،  تاریخ‌ بیهقی‌ یا  تاریخ‌ مسعودی‌ اثر برجسته‌ترین‌ تاریخ‌نگار ایرانی‌، ابوالفضل‌
محمدبن‌ حسین‌ کاتب‌ بیهقی‌، در نیمه‌ قرن‌ پنجم‌؛ و سوم‌، سفرنامه‌ ناصرخسرو در سال‌های‌ ۴۳۷ تا ۴۴۲ اثر یکی‌ از شاعران‌ و نثرنویسان‌ و فیلسوفان‌ بزرگ‌ ایرانی‌، ناصرخسرو قبادیانی‌ مروزی‌. از مهم‌ترین‌ خصوصیات‌ این‌ آثار، که‌ آنها را از وقایع‌نگاری‌ متداول‌ ممتاز و به‌ خاطره‌نگاری‌ و سرگذشت‌ فردی‌ تبدیل‌ می‌کند حضور فعال‌ و سرشناس‌ نویسندگان‌ برجسته‌ آنها در رویدادهایی‌ است‌ که‌ تصویر کرده‌اند. ویژگی‌ دیگر این‌ هر سه‌ اثر دقت‌  نظر و امانت‌ در ثبت‌ رویدادها و به‌ خصوص‌ روایت‌ امور اجتماعی‌ و فرهنگی‌ در آنها است‌.

ابوریحان‌ بیرونی‌، که‌ از دانشمندان‌ کم‌نظیر ایرانی‌ است‌، در اخبار خوارزم‌ هم‌ رویدادها را با دقت‌ می‌نگارد و هم‌ به‌ شرح‌ روحیات‌ و خلقیات‌ می‌پردازد. از جمله‌ درباره‌ خوارزمشاه‌ بوالعباس‌ مأمون‌ که‌ بازپسین‌ امیر مأمونیان‌ بود می‌گوید:

«و او مردی‌ بود فاضل‌ و شمیم‌ و کاری‌ و در کارها سخت‌ مثبت‌ و چنان‌ که‌ وی‌ را اخلاق‌ ستوده‌ بود و هم‌ ناستوده‌. و این‌ از آن‌ می‌گویم‌ تا مقرر گردد که‌ میل‌ و محابا نمی‌کنم‌… من‌ که‌ ابوریحانم‌ وصی‌ او را هفت‌ سال‌ خدمت‌ کردم‌، نشنودم‌ که‌ بر زبان‌ وی‌ هیچ‌ دشنام‌ رفت‌.»

با آنکه‌ سفرنامه‌ها را، که‌ هم‌ در ایران‌ سابقه‌ تاریخی‌ دارند و هم‌ از قرن‌ نوزدهم‌ رونق‌ و رواج‌ گرفته‌اند، به‌ ویژه‌نامه‌ دیگری‌ واگذاشته‌ایم‌، به‌ سبب‌ آن‌ که‌  سفرنامه‌ ناصرخسرو از نخستین‌ آثار خاطره‌نگاری‌ در ادب‌ فارسی‌ است‌ و هم‌ نوعی‌ حدیث‌ نفس‌ نویسنده‌ والامقام‌ آنست‌ آن‌ را در این‌ بخش‌ معرفی‌ می‌کنیم‌. همان‌ طور که‌ اشاره‌ کردیم‌ اهمیت‌ این‌ اثر نیز در آنست‌ که‌ منِ نویسنده‌ در همه‌ جا حضور فعال‌ دارد چنان‌ که‌ کتاب‌ را بدین‌گونه‌ می‌آغازد:

«چنین‌ گوید ابومعین‌ حمیدالدین‌ ناصرخسرو… که‌: من‌ مردی‌ دبیرپیشه‌ بودم‌ و از جمله‌ متصرفان‌ در اموال‌ و اعمال‌ سلطانی‌ و به‌ کارهای‌ دیوانی‌ مشغول‌ بودم‌ و مدتی‌ در آن‌ شغل‌ مباشرت‌ نموده‌ در میان‌ اقران‌ شهرتی‌ یافته‌ بودم‌.»

ناصرخسرو در این‌ اثر ارزشمند دیدنی‌ها و شنیدنی‌های‌ خود را از شهرها و دیه‌ها و اوضاع‌ طبیعی‌ مناطق‌ و آدم‌ها و احوال‌ دانشمندان‌ و شعرا و بزرگان‌ و تأسیسات‌ اجتماعی‌ با نهایت‌ دقت‌ نگاشته‌ و آگاهی‌های‌ تاریخی‌ و اجتماعی‌ سودمندی‌ به‌ یادگار گذاشته‌ است‌ و در درستی‌ آنها می‌گوید: «و این‌ سرگذشت‌ آنچه‌ دیده‌ بودم‌ به‌ راستی‌ شرح‌ دادم‌. و بعضی‌ که‌ به‌ روایت‌ها شنیدم‌ اگر در آنجا خلافی‌ باشد خوانندگان‌ از این‌ ضعیف‌ ندانند و مؤاخذت‌ و نکوهش‌ نکنند.»    سفرنامه‌ ناصرخسرو و دیوان‌ اشعار او از نظر حدیث‌ نفس‌ روحانی‌ نیز ارزشمند و قابل‌ تأمل‌ و بررسی‌ است‌.

سومین‌ اثر بی‌بدیل‌ که‌ از قرن‌ پنجم‌ به‌ جا مانده‌  تاریخ‌ بیهقی‌ است‌ که‌ هم‌ از لحاظ‌ حضور «من‌ نویسنده‌» («و این‌ همه‌ به‌ چشم‌ و دیدار من‌ بود که‌ ابوالفضلم‌») و هم‌ از نظر دقت‌ و صحت‌ مطالب‌ و هم‌ از لحاظ‌ آگاهی‌های‌ سودمند سیاسی‌ و اجتماعی‌ و فرهنگی‌ ارزش‌ بسیار دارد. نکته‌ دیگری‌ که‌ بر اهمیت‌ این‌ اثر می‌افزاید آنست‌ که‌ بیهقی‌ وقایع‌ زمان‌ خود را به‌ سبک‌ خاطرات‌ روزانه‌ نقل‌ کرده‌ و از این‌ بابت‌ هم‌ پیشگامی‌ کرده‌ است‌. بیهقی‌ درباره‌ روش‌ کار خود می‌گوید:

«اخبار گذشته‌ را به‌ دو قسم‌ گویند، که‌ آن‌ را سه‌ دیگر نشناسند: یا از کسی‌ باید شنید و یا از کتابی‌ بباید خواند و شرط‌ آنست‌ که‌ گوینده‌ باید ثقه‌ و راست‌گو باشد و نیز خرد گواهی‌ دهد که‌ آن‌ خبر درست‌ است‌. و من‌ که‌ این‌ تاریخ‌ را پیش‌ گرفته‌ام‌، التزام‌ این‌قدر بکرده‌ام‌ تا آن‌ چه‌ نویسم‌ یا از معاینه‌ منست‌، یا از اسماع‌ درست‌، از مردی‌ ثقه‌.»

از خاطرات‌ اجتماعی‌  تاریخ‌ بیهقی‌ شرح‌ جشن‌های‌ سده‌، مهرگان‌ و نوروز و نیز آداب‌ شراب‌خواری‌ امیر مسعود غزنوی‌ است‌. در باب‌ جشن‌ سده‌ می‌گوید:

«و سده‌ فراز آمد، نخست‌ شب‌ امیر بر آن‌ لب‌ جوی‌ آب‌، که‌ شراعی‌ زده‌ بودند، بنشست‌ و ندیمان‌ و مطربان‌ بیامدند و آتش‌ به‌ هیزم‌ زدند و پس‌ از آن‌ شنودم‌ که‌ قریب‌ ده‌ فرسنگ‌ فروغ‌ آن‌ آتش‌ بدیده‌ بودند و کبوتران‌ نفط‌اندود را بگذاشتند و ددگان‌ برف‌اندود آتش‌ زده‌ دویدن‌ گرفتند.»

بیهقی‌ درباره‌ جشن‌ مهرگان‌ می‌گوید: «روز شنبه‌… امیر… به‌ مهرگان‌ نشست‌. نخست‌ در صفه‌ سرای‌ نو، در پیشگاه‌ و هنوز تخت‌ زرین‌ و تاج‌ و مجلس‌خانه‌ راست‌ نشده‌ بود، که‌ آن‌ را در کران‌ بر قلعت‌ راست‌ می‌کردند.»

دکتر احمد اشرف

منبع: بخارا ۷۴، بهمن و اسفند ۱۳۸۸


http://www.ohwm.ir/show.php?id=692
تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.