شماره 27    |    18 خرداد 1390



تاریخ نگاران (شیخ محمدمهدی شریف کاشانی)

براساس: واقعات اتفاقیه در روزگار

نویسنده ی کتاب «واقعات اتفاقیه در روزگار» شیخ محمدمهدی شریف کاشانی، فرزند آخوندزاده ملامحمدجعفر نراقی کاشانی و از نوادگان دختری ملااحمد پسر ملامهدی نراقی کاشانی بود.(1)  وی در شرح زندگانی خود می‌نویسد: «این پیر شکسته بال در سال 1239 [ق] بر حسب اراده و تقدیر در حیز وجود آمده. پس از چند سالی که رو به عالم رشد و تمیز نهاد... مشغول تحصیل و تعلیم و تعلم گردید. از آن جایی که همه ی قبیله و فامیل از عالمان دین بوده اند، پیروی به نیاکان خود نموده و تنقلات علما را خوش داشته، به علوم دینیه اشتغال یافتم و حظی وافر بردم.
در موقعی، روزگار مقتدای خاص و عامم کرد، امام جماعت و پیشوای امت ناصح ملت نمود. چون این مرحله را با انزوای خاطر مباین دیدم، ترک آن مقام منیع نموده؛ با این حال، در مجلس علما و محفل فضلا، راهی داشتم و صحبت آنان را ذخیره می انگاشتم؛ در مقالات علما و ادبا، کهل خوشه‌چین و کهل(2)  خرمن‌کوب بودم. زمانی، نفسم از سرکشی بازماند؛  پا در دامن عزلت کشیده، به سیر و سلوکم انداخت. داخل بساط ریاضت و اهل طریقت گردیده، خود را به مقامی والاتر و بالاتر از عهد شباب رسانیده، در بساط محترم اهل طریقت، به «مرآت العرفا» ملقب و مفتخر و سرافراز شدم. چون هوای تکمیل نفس و سیر آفاق و انفس در نظر بود، به مسافرت رخت بستم... به هوای ملاقات مرحوم حاجی میرزا حسین شریف، اخوی که در هندوستان بود، کمر بستم... بعد به مسافرت مصر و زیارت بیت‌الله فایز و رستگار شدم. بعد [از] ... مراجعت از حج، [به) «علیه» استامبول [رفتم.]»(3)
در شوال 1315، «نخستین انجمن رسمی معارف» در مدرسه ی رشدیه و به حمایت میرزا علی‌خان امین‌الدوله، صدراعظم و با همکاری «جعفرقلی خان نیرالملک وزیر علوم، میرزا محمود خان مفتاح الملک، میرزا محمود خان احتشام السلطنه، علی خان ناظم العلوم، مهدی خام ممتحن الدوله، میرزا عباس خان مهندس باشی»(4)  و میرزا یحیی دولت‌آبادی برگزار گردید. این انجمن به منظور آموزش و پرورش فرزندان ایران زمین برپا شد و با گذشت زمان، افراد دیگری نیز به عضويت آن درآمدند که شریف کاشانی از آنان بود. احتشام السلطنه در خاطرات خود، شریف کاشانی را از بنیان‌گذاران «انجمن معارف» دانسته(5)  و در مورد کارکرد او در پیش برد اهداف انجمن، به ویژه بنای مدارس نوشته است: «... از کسانی که با یک قلب صاف داخل [درکار] شده، با صمیمیت همکاری می کردند و همه وقت مراقب بودند، میرزا یحیی دولت آبادی، حاجی شیخ مهدی [شریف] کاشانی و... را می توان نام برد که همراه و همگام با من، برای تحصیل پول دوندگی می‌کردند.»(6) 
در جمادی الثانی 1315، انجمن به برپایی مدرسه ای به نام «مظفریه» در «محله ی بازار» در «کوچه‌ی غریبان» موفق گردید که مدیریت آن بر عهده ی شیخ محمد مهدی شریف کاشانی واگذار شد.(7)
با آغاز جنبش آزادی خواهی و مشروطه‌طلبی ایرانیان، شریف کاشانی نیز در جرگه‌ی هموطنان مشروطه خواه درآمد، از همراهان سید عبدالله بهبهانی گردید و «انجمن خمسه» را با چهار نفر از دیگر دوستان خود پی افکند، آن گونه که در این‌باره می‌نویسد: «من بنده هم چون از خیلی تعدیات خارج و داخل حکام ولایات و وزیرمختارها و قونسول‌های در خارجه آگاهی داشتم... تفریط نمود، این مذاکرات را غنمیت دانسته، در مقام تقویت و همراهی به حجت الاسلام [بهبهانی] شده. بعضی اشخاص محترم خیرخواه را هم با خود همراه کرده که: فی‌الواقع، چرا باید به این اندازه ظلم و تعدی جاری باشد، شایسته است به حجت‌الاسلام همراهی شود.
به خصوص، چند نفر از دوستان صادق و یاران موافق را گفتم که: خوب است به شکرانه ی بعضی عنایات الهیه که شامل حال ماهاست، ما ها هم لله در کمک حالی به حق اقدامی داشته باشیم... لذا، پنج نفر به کلام الله مجید قسم خورده، با عهدی که ششم نداشته باشیم. چون این انجمن به پنج نفر واقع شد، از روی عقد صحیحه، خود را در پناه خمسه ی طیبه واقع ساخته، مسما گردید به «انجمن خمسه». (8)
شیخ مهدی، از دوستان نزدیک بهبهانی بود که هنگام گوشه‌گزینی روحانیان در حرم حضرت عبدالعظیم (ع) با وی مکاتباتی داشت و به تعبیری، «طرف مشورت آقا سید عبدالله و عامل مذاکره بود با دربار بود(9) .» او در نامه‌ای خطاب به بهبهانی که در «واقعات اتفاقیه» آورده است، در کسب تکلیف از مهاجرت یا ماندن در تهران می نویسد: «به‌عرض عالی می‌رساند: درباب این واقعات و این هجرت، هرچه بخواهد عرض کند، زیادی است. زیرا که این واقعات، سابقاً هم بوده است. کمال افتخار به‌جهت حضرت عالی خواهد بود که اقتدا به اجداد طاهرین خود کرده اند... ولی، داعی درباره ی خود نمی‌دانم که باید مسافر باشم یا مقیم یا ساکن. و جا دارد تکلیف دعا گو را هم معین فرموده، تا از آن قرار رفتار نماید. زیاد عرضی ندارد. مهدی شریف»(10)
اما از آن جا که وی طرف اعتماد بهبهانی بود، «برای پرستاری اهالی و متوفقین از اولاد» در تهران ماند، زیرا از نظر او، باقی بودن «شریف کاشانی» اولی از همراه بودن(11)  با روحانیون و گوشه نشینی بود.
نامه نگاری هادی شریف کاشانی تنها بدین جا ختم نمی‌شد، او حتی نقش میانجی و یا شاید بهتر است گفته شود، نماینده‌ی روحانیان، در مذاکره با دربار را بر عهده داشت.(12)  هم چنین، او به هنگام تحصن مردم در سفارت انگلیس، با مقامات سفارت ملاقات و مذاکراتی داشته است: «من بنده هم، به واسطه‌ی سابقه بستگی به سفارت بهیه، یک روز رفتم قلهک، جناب وزیر مختار و شارژ دافر و چرچیل صاحب را ملاقات کرده، مذاکرات لازمه نموده، عود به شهر نمودم.»(13)
با پیروزی جنبش مشروطه خواهی ایرانیان و برپایی مجلس شورا، شریف کاشانی هم چنان در گروه آزادی خواهان قرار داشت و از جایگاهی برخوردار گردید که به هنگام برچیده شدن مجلس اول و روی کارآمدن مستبدان، در نزد محمدعلی شاه از او سعایت کردند، اما به دلیل شخصیت و پایگاه اجتماعی و خانوادگی، او و دیگر اعضای خانواده اش (پسر و داماد وی) که از کوشندگان راه آزادی و مشروطه خواهی بودند، از آزار دربار مصون ماندند.
شریف کاشانی پس از استقرار مشروطیت در سال 1328 مهشیدی(14)  با عنوان ریاست «اداره‌ي تحقیق کل اوقاف» به‌کار مشغول و تاپایان عمر در آن اداره خدمت کرد و سرانجام در سال 1301 خورشیدی در تهران درگذشت.

«واقعات اتفاقیه در روزگار»
«واقعات اتفاقیه در روزگار» نوشته ی شیخ محمدمهدی شریف‌کاشانی است که پس از سرسخنی و مقدمه ای کوتاه در چرایی نگارش اثر و معرفی نویسنده، در قالب چهار تذکره، پنج فصل و خاتمه ای نه چندان مفصل تألیف شده است. البته در اوایل دهه 60 خورشیدی، نسخه ی خطی «واقعات اتفاقیه» که در کتاب خانه‌ي ملک نگهداری می‌شود، توسط خانم دکتر اتحادیه و آقای سعدوندیان بازخوانی و تصحیح گردید و مؤسسه ی نشر تاریخ ایران، آن را در ۳ جلد به چاپ رسانید.
این کتاب از متون ارزشمند تاریخ‌نگاری دوره‌ی مشروطیت به شمار می‌آید، به‌صورت مصور و در بیان احوال ایرانیان در هنگامه مشروطه‌خواهی تا هنگام تاج‌گذاری احمد شاه قاجار و برپایی سومین دوره ی مجلس شورای ملی نگاشته شده و اسناد و مدارک جالب توجهی از تاریخ آن روزگار را در خود جای داده است. اما در چرایی ارزش و اهمیت نوشته‌های شریف کاشانی باید گفت که وی به‌ویژه از آن روی که نسب به خاندان نراقی می‌برد، هم از سوی علما و مشروطه‌خواهان  و هم از طرف دربار مورد اعتنا و اعتماد بود، بنابراین، بسیاری از گفته های او شرح گفت‌وگو و نشست‌هایی است که با علمای طراز اول زمانه و دربار (یا دولت) داشته است و این امر، به لحاظ ثبت رویدادها و پژوهش‌های تاریخی از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. نوشته‌های او درباره‌ي انجمن‌های سری، «انجمن خمسه»، «حزب اتحاد و ترقی» و درج رونوشت اعلان‌ ها بیانیه ها و... که از سوی آن‌ها صادر می‌شد، از دیگر شاخصه‌ها و ویژگی‌های «واقعات اتفاقیه» است. هم‌چنین، در سراسر نوشته های شریف کاشانی، رونوشت اسنادی مانند تلگراف‌ها، نامه‌ها، عرضه‌ها، اعلان‌ها، شب نامه‌ها... دیده می‌شود که شاید بتوان گفت در دیگر نوشته های هم عصر «واقعات اتفاقیه» کمتر می‌توان نظیر آن را یافت. به خصوص آن که نامه‌های شخصی نویسنده‌ی کتاب با کسانی چون بهبهانی را نیز در نظر آوریم. (15)
مستندات شریف کاشانی و نوشته‌ها به‌ویژه مشاهدات وی برای نویسندگان پسین تاریخ مشروطه به استناد گرفته شده است، در این مورد به‌عنوان مثال، با آن‌که برخی «تاریخ انقلاب مشروطیت ایران» نوشته ی مهدی ملک زاده را از منابع اولیه‌ی تاریخ آن دوره برشمرده‌اند، اما با این حال، او نوشته‌های خود را با مشاهدات و مستندات شریف کاشانی اعتبار داده است.
اکنون، پس از این اختصار، شایسته است به‌اجمال «واقعات اتفاقیه» را معرفی کنیم. شریف کاشانی در ابتدای کتاب که البته مصححان، نام «دیباچه» برآن نهاده اند، پس از حمد و ثنای پروردگار یگانه و بیان مختصری از اجزای کتاب، هدف خود را از نگارش آن، چنان دانسته است که: «... خوانندگان از اعمال پسند و ناپسند ممدوح و مذموم پند و عبرت گیرند.»(16)
در «مقدمه»، شرح مختصری از زندگانی نویسنده ارائه شده و سپس، «تذکره ی اول» با اشاره ای گذرا و کوتاه به چگونگی روی کار آمدن ناصرالدین شاه با تأکید بر اوضاع نابسامان آن دوره و کارکردهای فرهنگی شاه و صدور او و کشته شدن ناصرالدین شاه آغاز می شود. جلوس مظفرالدین شاه و ناکارآمدی او و عزل  نصب مکرر صدور بخش پایانی تذکره ی نخست است.
شریف کاشانی، «تذکره‌ی دوم» را با انتقاد از رفتار و کردار درباریان آغاز می کند. رفتاری که منجر به از میان رفتن ابهت سلطنت و بروز هرج و مرج در مملکت شده بود. از نظر او، تعدیات مسیو نوز به تجار و شکایت آن ها به سیدعبدالله بهبهانی و دیگر علما، ازجمله این مشکلات بود. اما تصمیم برای تحصن علما و روحانیون در حرم عبدالعظیم (ع) آخرین موضوع این تذکره است.
در «تذکره ی سوم»، چگونگی تحصن در حرم حضرت عبدالعظیم (ع)، مذاکرات دربار با علما و میانجی‌گری‌های شریف کاشانی و در نهایت، شرح هجرت علما به قم آمده است. نویسنده در این بخش از کتاب خود، هم چون دیگر تذکره‌ها و فصل‌ها از صورت اعلان‌ها، شبنامه‌ها، نام‌ها، عرایض و اسنادی از این دست برای استناد نوشته‌های خود استفاده کرده است.
«تذکره‌ی چهارم» واقعات اتفاقیه، از مهاجرت به قم آغاز می‌شود و رویداد‌هایی چون مذاکرات وزارت امور خارجه با سفارت انگلیس، تلاش شاه و دولت‌مردان برای بازگرداندن مهاجران و در آخر، صدور فرمان مشروطیت و افتتاح مجلس شورا در «مدرسه ی نظام» را شامل می‌گردد.
از مطالب جالب توجه این تذکره آن‌که، شریف کاشانی نوشته‌ی تابلوهايي را که هر صنف «در اول بساط خود آویخته» بود،ا ذکر کرده است.
با پایان «تذکره ی چهارم» فصول پنج‌گانه «واقعات اتفاقیه» شروع می‌شود. در فصل اول، نویسنده چگونگی افتتاح مجلس نخست شورا  فوت مظفرالدین شاه و جلوس محمدعلی شاه، گزینش «باغ بهارستان» برای محل مجلس، آمدن نمایندگان شهرهای مختلف به تهران تا رویداد به توپ بسته شدن مجلس را شرح داده است.
نوشته‌های فصل دوم در ادامه‌ی رویداد بمباران مجلس تا ورود مجاهدان به تهران و پایان یافتن دوره‌ای که پس از آن به استبداد صغیر نامیده شد، نگارش یافته است.
وقایع آمدن مجاهدان مشروطه خواه به تهران، بیشتر نوشته‌های شریف کاشانی در فصل سوم را شامل می‌شود. اما مطلب جالب توجه این فصل، خاطرات خود نگاشت سپهدار اعظم است. او در این باره می‌نویسد : «... در این دو روزه، خدمت جناب جناب سپهدار اعظم رسیده، ملاقات شد و ذکر کردم که: واقعات مراجعت جناب عالی را از تبریز (و) تنکابن و رشت و قزوین و تهران متفرقه شنیده و در تاریخ نوشته‌ام، ولی خیلی مایلم که بیان واقع مطالب را بدانم. فرموندکه: شرح این مسافرت را به خط خود نوشته‌ام ، به جهت شما می‌فرستم. ملاحظه کرده، عودت دهید. روز بعد فرستادند . شایسته دیدم که همان مشروحه را مرتباً، مجدداً در این تاریخ، بدون کم و بیش بنگارد.»(17)
در فصل چهارم «واقعات اتفاقیه» به طور مفصل ورود علما به تهران و مکاتبات نویسنده باب بهبهانی شرح داده شده و نیز رویدادها تا آمدن میرزا ابوالقاسم خان همدانی، ناصر الملک، به تهران پیگیری شده است. رونوشت اسنادی چون عریضه‌ها و اعلان‌ها مهم ترین و چشم‌گیرترین مستندات فصل را تشکیل می‌دهد و بر اهمیت نوشته‌های شریف کاشانی مي‌افزاید.
مفصل‌ترین فصل کتاب شیخ محمدمهدی، فصل پنجم است. وی در این فصل، زمان ورود ناصرالملک به تهران و نایب السلطنه شدن او تا تاج‌گذاری احمد شاه قاجار را بیان کرده است.
شریف کاشانی در این فصل نیز هم‌چون دیگر بخش‌های کتاب از اسناد جالب توجهی استفاده کرده است. البته می‌بایست اشعار سیاسی ـ اجتماعی را که یا از خود شعرا، یا با واسطه و یا از روزنامه‌ها دریافت می‌کرد، از دیگر نکات شایان توجه در «واقعات اتفاقیه» دانست.
«خاتمه»، واپسین بخش نوشتار شریف کاشانی است. او در این قسمت که نام «خاتمه استبداد و زمان مشروطه‌، تاج‌گذاری سلطان مشروطه» بر آن نهاده است، به شرح مختصری از چگونگی تاج‌گذاری احمد شاه و برپایی مجلس سوم شورای ملی در سال 1333 مهشیدی پرداخته و در پایان نوشته است، «چون خاتمه‌ي تاریخ به تاج‌گذاری و سلطنت استقلالی اعلی‌حضرت اقدس ملوکانه رسیده، شایسته دیدم که تاریخ را هم در این مقام ختم نماییم، لذا، در این یوم که غره ربیع المولود است ، ختم نموده . فی غره ربیع الاول 1333؛ الاحقر  مهدی شریف.»(18)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
  ۱.محمد مهدي شريف كاشاني، واقعات اتفاقيه در روزگار، ج1، به كوشش منصوره‌ي اتحاديه (نظام مافي) و سيروس سعودونديان (تهران: نشر تاريخ ايران 1362، ص نه.
  ۲.كهل: ميان‌سالي (فرهنگ فارسي معين، مدخل: «كهل».)
   ۳.همان، ج1، ص9
  ۴.يحيي دولت‌آبادي، حيات يحيي، ج1، (تهران: عطار و فردوسي، 1371، چ6)، ص188و 189.
  ۵.خاطرات احتشام‌السطنه، به‌كوشش محمدمهدي موسوي (تهران: زوار، 1367، چ2)، ص218.
 ۶.همان، ص326.
  ۷.حيات يحيي، ج1، ص222؛ هم‌چنيني؛ خاطرات احتشام السلطنه، ص326.
  ۸.واقعات اتفاقيه در روزگار، ج1، ص19 و 20.
  ۹.همان، ج1، ص يازده.
  ۱۰.همان، ج1، ص68 . 69
  ۱۱.همان، ج1، ص69.
  ۱۲.براي نمونه نک: همان ج1، ص81، 83، 90ـ 86 و...
  ۱۳.همان، ج1، ص74
  ۱۴.مهشيدي برگردان قمري است؛ مانند آن‌چه كه در موردخورشيدي به جاي شمسي بيان ‌مي‌شود.
  ۱۵.در اين مورد، استنادات ناظم الاسلام كرماني به رونشت تلگراف‌ها نامه‌ها و قابل... تأمل است.
  ۱۶.واقعات و اتفاقيه در روزگار، ج1، ص7
  ۱۷.همان، ج2، ص384.
  ۱۸.همان، ج3، ص845.

فاطمه ترکچی

منبع: کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، شماره 147 مرداد 1389


http://www.ohwm.ir/show.php?id=566
تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.