شماره 22    |    14 ارديبهشت 1390



انتقاد احمد احمد از برخی از کتابهای خاطرات و مستندات آنها

روش تحقيق بسياري از تاريخ‌نويسان معاصر اشتباه است

اسناد ساواك و اسناد تاريخي به صورت خام، براي كساني كه مي‌خواهند بر روي تاريخ انقلاب كار نمايند، چندان مناسب نيست. زيرا برخي از اين اسناد قابل اعتماد نيست و كساني بايد بر اين موضوع متمركز شوند كه افراد واردي باشند.
 
به ياد دارم وقتي يكي از مسئولان مــؤسسه مـطالعات و پـژوهشهای سـیاسی كتاب سه جلدي «سازمان مجاهدين خلق؛ پيدايي تا فرجام» را كه به كوشش جمعی از پــژوهشگران آن موسسه تهيه شده است را براي من به منزل فرستاد. وقتي مقداري از آن را خواندم متوجه شدم در مقايسه با كتاب‌هايي كه خوانده بودم كتاب خوبي است. از من براي رونمايي كتاب دعوت كرده بودند و برخي چهره‌هاي ديگر همچون آقاي عزت‌شاهي هم بودند. چهار سخنران دعوت كرده بودند كه يك وقت سخنراني هم براي من گذاشته بودند. وقتي از من خواستند صحبت كنم؛ امتناع كردم، دبير مراسم گفت: «بالاخره بايد چيزي بگوييد.» من هم گفتم: «من حرف دارم كه بزنم، اما مي‌ترسم چندان به نفعتان نباشد.» گفتند: «هر چه را كه مي‌خواهي بگو.» با توجه به اينكه اكثر كساني كه در آنجا حضور داشتند نويسنده بودند، من در اين باب توضيحاتي دادم كه معتقدم بايد كساني كه بر روي تاريخ كار مي‌كنند به آن دقت نمايند.
 
به نظر من برخی مسائل كه به استناد خاطرات و اسناد در بعضی كتاب ها آورده شده است، خیلی صحیح نیست. كتاب خاطراتی كه منتشر می شود با سی سال فاصله از وقوع حوادث است، در این سی سال طرز فكر، رفتار و نگاه عوض شده است. آنچه كه من امروز به عنوان خاطره می گویم با آنچه كه سی سال پیش اگر یادداشت روزانه می نوشتم متفاوت است.
 
به عنوان نمونه در تعدادی از این كتاب ها حرف هایی در خصوص دختران و پسران مبارز سیاسی زده اند كه برای ما كه آن زمان را دیده و تجربه كرده و آنها را می شناسیم قابل قبول نیست. در آن زمان رژیم پهلوی بهترین دختران و بهترین پسران ما در هر خانواده كسانی بودند كه در جریان مبارزاتی قرار گرفته بودند. اما وقتی كتاب درباره آنها می نویسند طوری جلوه می دهند كه این دختر خانم بیچاره از یك زن فاسد هم پست تر بوده است. نویسندگان این مطالب بدانند كه فردا باید نزد خدا جوابگو باشند.
 
وقتي تحليلي را مبتنی بر گزارشات ساواك كتاب می نویسند و برای خودشان آن را مستند می‌كنند، بايد پرسيد آيا توجه داريد كه این ساواكی ها كه بودند؟ اگر خوب بودند، چرا علیه آنها قیام كردید و چرا انقلاب شد، اگر بد هستند، بايد توجه كرد كه حرف ها و گزارشاتشان نیز بد است و غیرقابل اعتنا.
 
ساواكی ها كسانی بودند كه پول می گرفتند و كار می كردند، هر چه هم از دست شان بر می آمد می نوشتند، از همان ساعت اول دستگیری، فرد را كتك می زدند و شكنجه می كردند حتی اگر اعتراف و اطلاعی به دست نمی آوردند، اما در گزارشی به بالا دست خود می نوشتند متهم در حال همكاری است؛ تا به این ترتیب كم كاری و بی عرضگی خود را در اعتراف گرفتن بپوشانند.
 
حال آیا می شود كه چنین گزارشی را دال بر همكاری فرد دستگیر شده با ساواك و به نشانه خیانت منتشر كرد.
 
به عنوان مثال یكی از رفقای مرا كه با هم خیلی صمیمی بودیم و چهارده پانزده سال با هم در مسیر مبارزه بودیم، كتابی برایش تنظیم كردند كه من از خواندن و دیدنش، خدا شاهد است كه خجالت كشیدم. چرا چون در آن ساواك گزارش كرده است در این تاریخ چنین بوده و دنبال او بوده اند در هر جا كه او بوده ساواك هم بوده است. یا در جایی دیدم كه ساواك مطلبی راجع به سه نفر گزارش كرده است كه براساس آن چنین نتیجه گیری می شود كه یكی از آن سه نفر ساواكی بوده است، نه این صحیح نیست باید شرایط و نحوه تهیه گزارشات توضیح داده شود.
 
راجع به شكنجه ها و مقاومت افراد نیز باید بگویم، بسته به نوع شكنجه و زمان بندی گروه ها مقاومت افراد فرق می كرد. در خصوص مقاومت یك فرد باید شكنجه، زمان، موقعیت، مكان و توان فرد را در نظر گرفت، بعد اظهارنظر كرد. اینكه می نویسند فلانی مقاومت كرد و یا دیگری برید و خیانت كرد، یعنی چه ما اصلا مقاومت مطلق نداریم، تمام دستگیرشدگان بسته به شرایطی كه داشتند حرف و مطلبی را در بازجویی گفته اند كه شدت و حدت آن متفاوت است... ما همه بازجویی دادیم و چیزهایی گفتیم، اما باید دید در چه شرایطی و چه چیزهایی گفتیم.
 
جدا از خائنین، مقاومت مبارزان در زیر شكنجه ها و بازجویی ها، بیشتر بستگی داشت به قرار زمان بندی شده گروه مربوط. هر گروه، دسته و سازمان مبارز با توجه به روش و استراتژی مبارزاتی خود جدول زمان بندی داشت كه براساس آن تعریف می شد عضو دستگیر شده تا چه ظرف زمانی باید مقاومت كند و پس از آن مجاز است چه اطلاعاتی را لو بدهد و در این ظرف زمانی معین است كه هم تیمی های فرد دستگیر شده وظیفه دارند كه خانه های تیمی، امن و جمعی و محل های رفت و آمد را پاكسازی كنند. این زمان بندی از گروهی به گروه دیگر از هشت تا ۴۸ ساعت كمتر و بیشتر متغیر بود. پس از این ظرف زمانی فرد می‌توانست اطلاعات و آدرس هایی را لو بدهد چرا كه اطمینان داشت هم تیمی هایش تدابیر امنیتی و حفاظتی را به كار بسته اند. حال برگه های بازجویی فردی مبارز كه پس از این ساعت مقاومت به دست آمده اگر منتشر شود چقدر می تواند محل اعتنا و ابتنا باشد؟
 
ضمنا مقاومت افراد بسته به شكنجه ها و شرایط و اقتضای زمان دستگیری نیز متفاوت است. به عنوان مثال وقتی من كه در سال ۴۴ دستگیر شدم، شكنجه در حد كف دستی و چك و لگد بود. یعنی بازجو می آمد مثل دوران مدرسه با تركه می زد به كف دست، یا چك و سیلی را می خواباند تو گوش طرف، اما در سال ۵۰ می‌بستند به تخت و با كابل به كف پا می‌زدند. از سال ۵۲ به بعد هم شكنجه ها پیشرفته تر شد آپولو آمد و شوك الكتریكی و... به این ترتیب وضع مقاومت‌ها در دوره های مختلف فرق داشت.
 
نمی توان كسی را كه سال ۴۴ دستگیر شده و حرف نزده قهرمان دانست و آن دیگری را كه ده سال بعد در ۵۴ دستگیر شده و پس از تحمل شكنجه های پیشرفته اطلاع و خبری را گفته است خائن دانست. در كتابی می‌خوانید كه فلانی را گرفتند و بعد از او كه و كه را گرفتند، والله این نوع القای مطلب گناه است. چرا كه این فرد دستگیر شده در ظرف زمانی مقرر مقاومت كرده، بعد طبق قرار با گروه اطلاعاتی را گفته است. حال اگر به دلیل سهل انگاری هم تیمی ها بروند و چند نفر را بگیرند و بیاورند، این امر دیگر به او مربوط نیست، آنها نتوانسته اند تدابیر امنیتی را به كار ببندند.
 
در سال 52 و 53 برای یك خانه تیمی چهارنفره قاعده این بود كه در روز به غیر از یك خانم كسی در خانه نماند و اسباب شك را فراهم نكنند. ساعت ۶ صبح از خانه كه بیرون می آمدیم باید تا دو بعدازظهر به خانه برمی گشتیم، و یا در نقطه ای و جایی علامت سلامت می زدیم. اگر كسی تا این ساعت به خانه بر نمی‌گشت یا علامت سلامت نمی‌زد، سه نفر دیگر باید تا ساعت سه بعدازظهر آنجا را تخلیه می كردند، فرد بازنگشته، اگر دستگیر شده بود، تا هشت ساعت باید هر طوری كه شده بود مقاومت می كرد و در این فرصت دوستان او باید تمام مدارك و ردپاها را از بین می بردند. لذا می‌بینیم ساواك هم با علم به این قضیه بیشترین فشار و شدیدترین شكنجه را در همین دوره ساعت به متهم وارد می كرد، تا با به دست آوردن كوچكترین نشانی وارد عمل شود.
 
حال اگر فردی در این ظرف زمانی مقاومت می كرد و پس از آن اطلاع و یا آدرس را لو می داد و ساواك می رفت و در آن آدرس سه نفر را می گرفت و می آورد این دیگر ربطی به مقاومت فرد ندارد و ما نمی توانیم با توجه به اطلاعاتی كه او طی یك جدول زمان بندی مجاز بوده بگوید او را خائن معرفی كنیم. مقصر هم تیمی‌ها بوده‌اند كه سهل انگاری كرده‌اند.
 
مگر زیرشكنجه چقدر می‌توان مقاومت كرد؟ ما كه مردان آهنین نبودیم، ما هم پوست و گوشت و استخوان بودیم، همان طور كه چكی به صورت شما می خورد دردتان می گیرد، شلاق می خورید دردتان می گیرد، ما هم چنین بودیم، و تا یك جایی می‌توانستیم مقاومت كنیم. آدم خارق العاده و معاذ الله پیغمبر و امام و معصوم كه نبودیم. خدا را گواه می گیرم در سال ۵۰ وقتی مرا دستگیر كردند، دست هایم را بستند و آن قدر مرا زدند و شكنجه كردند و به حدی از ناراحتی عصبی رساندنم كه همین طور ممتد جیغ و فریاد می‌زدم تا آنكه یكی از همین ساواكی ها روی سرم نشست تا داد نزنم، من هم بی اختیار چنان او را گاز گرفتم كه فریاد خود او هم به آسمان رفت. به هر حال ما بنابر زمان بندی و به تشخیصی كه داشتیم مقاومت می‌كردیم. اما تصریح می كنم آدم‌های خارق العاده و آهنی و چوبی نبودیم كه ما را شكنجه كنند و هیچ احساسی نداشته باشیم و عكس العملی نشان ندهیم، نه داد می زدیم از این ور به آن ور فرار می كردیم و گاهی هم درست و غلط چیزی می گفتیم، و بدانید ما كسی را نداریم كه مقاومت مطلق كرده باشد، نه من چنین چیزی و كسی را یاد ندارم.
 
این را هم در نظر بگیرید علاوه بر موارد فوق توان افراد نیز متفاوت است و این دست خود آنها نیست. كسی می تواند سه روز، دیگری چهار روز و آن دیگری می تواند یك هفته مقاومت كند، اما یكی هم فقط می تواند یك تا دو ساعت تاب بیاورد. بالاخره مقاومت‌ها شكسته می‌شد و اگر زمان بندی در این شكسته شدن رعایت می‌شد آسیب‌ها كمتر بود، حال دیگر فردی را كه این چهارچوب را رعایت كرده است نمی توانیم خائن قلمداد كنیم. خائن كسی است كه از این فرصت استفاده نكرده و در همان خانه مانده است و تركش نكرده تا آمده اند و دستگیرش كرده اند.
 
مثال عینی برایتان بزنم. علیرضا نابدل یكی از پیشگامان چریك های فدایی خلق بود. من در زندان اوین سال ۱۳۵۱ او را دیدم، برایم تعریف كرد وقتی كه دستگیر شد از ناحیه شكم گلوله خورده بود و عملش كرده و شكمش را بخیه زده بودند. این آدم ۲۵ روز توانسته بود از زیر بازجویی ها طفره برود و حرفی را نگوید. پس از طی این زمان تصمیم می گیرد كه فرار كند و خود را از پنجره اتاقی در طبقه دوم بیمارستان به بیرون می‌اندازد كه بر اثر آن بخیه هایش دوباره پاره می شود و دل و روده اش بیرون می ریزد، در این زمان بود كه ساواك به او بیش از پیش حساس شده و گمان می برد او حتما اطلاعات ذی قیمتی دارد كه می‌خواسته چنین فرار كند، لذا به شدیدترین وجهی او را شكنجه كردند. خب این آدم كه سنگ و آهن نیست پس از مدتی آدرسی را در تبریز به آنها داد و آنها هم رفتند و حدود ۲۵ ، ۲۰ نفر را گرفتند. حال به نظر شما نابدل خیانت كرده یا این گروه كه در این فرصت یك ماهه محل‌هایشان را پاكسازی و اطلاعاتشان را صفر نكرده بودند؟ آیا امروز درست است كه اعترافات كسی مثل علیرضا نابدل را منتشر كرد و گفت كه او به گروهش خیانت كرده است، نه این درست نیست این قضاوتی نابحق است.
 
البته تاكید می كنم حساب این آدم ها و این مبارزان را باید از حساب كسانی كه حتی یك چك هم نخوردند و از همان لحظه اول دستگیری، تمام اطلاعات را در اختیار ساواك گذاشتند جدا كرد. جالب اینكه برخی گزارشات ماموران ساواك از فعالیت افراد و گروه ها از اساس و پایه غلط است، آنها با این گزارشات دروغ به دنبال پول و یا ارتقای شغل بودند و ما امروز باید بدانیم كه كدام گزارش را پایه تحقیق قرار دهیم و به كدام یك اعتنایی نكنیم كه این امر مستلزم ظرافت‌هایی است.
 
برای یك بازجوی ساواك چقدر بد و گران است كه گزارش كند، فلانی را ما این قدر زدیم، چنین و چنان كردیم اما متٲسفانه حرفی نزد. معلوم است او با این گزارش به ضعف خود اذعان دارد. پس ما نباید انتظار چنین گزارشاتی را در پرونده افراد داشته باشیم. جالب اینكه در هیچ كجای گزارشات آنها نمی بینیم و نمی خوانیم آنها چطور و چه شكل شكنجه كردند. آیا می شود نتیجه گرفت اینها با مهربانی توانستند افراد را وادار به همكاری كنند؟
 
اما در خصوص مبارزانی كه از مسیر خارج شدند و خیانتكار از آب درآمدند، كسانی كه به راحتی خود را فروختند، كسانی چون وحید افراخته، كسی كه تا سیصد تك نویسی درباره افراد نوشته و راجع به هر چیزی سخن گفته است حتي دوستان و نزدیكانش. آیا نظرات و حرف های فرد خودفروخته‌ای چون او می تواند ملاك و معیار سنجش باشد؟ كسی كه برای نجات خود حاضر است به هر خس و خاشاكی دست بزند می تواند نظر درستی درباره دیگران بدهد آیا حرف های او و خوش رقصی هایش برای ساواك می تواند سند و اعتبار باشد متاسفانه در بسیاری از كتاب ها حرف ها و تك نویسی های چنین آدمی مورد اعتنا واقع شده و آبروی بسیاری از دختران و زنان مجاهد این مملكت هتك شده است. من صریح می گویم كسانی مثل افراخته و كریمی كه تن به هر خفتی دادند و با توجه به خواست و میل دشمن ساواك و رژیم شاه آمدند و دروغ هایی به هم بافتند به هیچ روی قابل اعتنا و ابتنا نیست.
 
مباحث مربوط به دادگاه های نظامی رژیم نیز از این قبیل است. یك وقت دادگاه به صورت علنی برگزار می‌شد و بازتاب خبری داشت، لازم بود كه در این جا فرد دفاع جانانه بر سر اعتقاد و ایدئولوژی و مرام و مسلك خود انجام دهد، اما یك وقت دادگاه غیرعلنی است و بدون حضور هیات منصفه، خبرنگار و حتی شاهدی. لذا در اینجا چه ضرورتی است كه فرد خود را به آب و آتش بزند و دادگاه را نسبت به خود جری كند و حكم شدیدی بگیرد؟ این یعنی: تهلكه كه قرآن از افكندن خود بدان منع نموده است. حال باز می پرسم آیا می‌توان گزارش و حكم چنین دادگاهی را برداشت و علیه مبارز زیركی كه همه چیز را علیه خود نكرده است، بنویسیم كه جا زد ترسید، دفاع محكمی صورت نداد؟
 
مطلب دیگری نیز در همین راستا باید یادآوری كنم. بسیاری از مبارزان بودند كه پس از دستگیری، تحمل شكنجه و طی بازجویی و گذران مدتی از زندان آمدند و عفو نامه نوشتند و یا حتی در مراسمی مثل جشن سپاس شركت كردند، ظاهر امر این بود كه این آدم بریده و توان و كشش ادامه راه را ندارد، لذا آزاد شد و رفت، اما شش ماه بعد، یك سال بعد، دو سال بعد در خبر شنیدیم كه این فرد در درگیری با مامورین كمیته مشترك یا ساواك كشته شد؛ نمونه این آدم ها را بسیار داشتیم، حال در یك قضاوت تاریخی ما باید این آدم ها را خائن معرفی كنیم؟ نه این درست نیست. ما نكته‌ای را درنیافته‌ایم و آن اینكه برای برخی مبارزان، مبارزه و بازگشت به جریان مبارزاتی برایشان بیشتر از مقاومت در زندان اهمیت داشت، لذا در اقدامی تاكتیكی نامه عفوی نوشته و اظهار ندامت كرده اند، اما همو به محض اینكه پای خود را از زندان بیرون گذاشته دوباره سلاح به دست گرفته و با رژیم به مبارزه پرداخته است. اينجا در مقام قضاوت نيستم كه تشخیص این آدم‌ها درست یا غلط بوده است، اما او به چنین نظری رسیده است. كما اینكه ما نیز خود نظرات درست و غلط زیادی در این خصوص داشتیم. مثلا يادم هست وقتي سال 42 خدمت حضرت امام(ره) رفتم - كه تفصيلش را در كتاب خاطرات توضيح داده‌ام- من پرسيدم ما اين وسط چه كار كنيم؟ انجمن فلان كه به‌درد نمي‌خورد. فلان گروه هم كه همين‌طور. امام فرمودند: «همان كاري كه روحانيت انجام مي‌دهد بكنيد». ما آن موقع جوان بوديم و با خود فكر مي‌كرديم مگر روحانيت چه مي‌كند؟ صبح مي‌آيد در مسجد را مي‌بندند و آنها را دستگير مي‌كنند و به زندان مي‌برند. اين كه مبارزه نشد. بعد از اينكه سه چهار بار به زندان رفتم، زماني كه آن اواخر يعني سال 55 كه داشت كار از كار مي‌گذشت، تازه فهميدم بايد دنبال امام مي‌رفتيم. اگر از همان اول با امام پيش مي‌رفتيم شايد مشكلات بعدي هم پيش نمي‌آمد. به هر حال گاهي مبارزان در مسير از جاده خاكي رفتند، بر اثر تحليل غلط متاثر از زمان و مكاني اقداماتي كرده‌اند، اما قصدشان خيانت نبوده و به دنبال ادامه مبارزه بوده‌اند كه اينك بعد از چند دهه از آن موضوع، درك شرايط تصميم سخت است و گاهي قضايا آنگونه كه يك محقق كتابخانه‌اي فكر مي‌كند، نيست. شما فقط به دانشگاه رفتيد و درس و كتاب خوانديد و مي‌گوئيد ساواكي‌ها در باره آقاي فلان چنين حرفي زدند، درحالي كه تحليل اينها حساب و كتاب و راهي دارد. گاهي موضوع اصلاً اين‌طوري كه شما قضيه را مي‌بينيد نيست. مثلاً يادم مي‌آيد يك روز مرا از اوين صدا كردند و شروع به خواندن تعدادي اسم كردند و از من پرسيدند: «فلاني را مي‌شناسي؟» من هم گفتم: «بله مي‌شناسم». يك دفعه خدا كمك كرد و چيزي از ذهنم گذشت كه چرا در اين شرايط، مرا به اينجا آورده‌اند و چنين سئوالاتي مي‌پرسند. به همين دليل گفتم: «بله او از رده‌هاي پايين است. چطور مگر؟» او 8 تا دختر داشت و ضمناً آدم مبارزي هم بود، ولي چون دقت كردم كه چرا راجع به او از من مي‌پرسند، گفتم: «او آدم به‌درد بخوري نبود و اصلاً اهل مبارزه نبود. او كاسب بود و ما هم در دكانش مي‌رفتيم. او هم كاسبي مي‌كرد.» بعد از انقلاب وقتي آزاد شديم به من گفت: «فلاني! من آنجا نشسته بودم و چيزهايي را كه مي‌گفتي مي‌شنيدم و رنجيدم، از خودم مي‌پرسيدم چرا در باره من كه اين‌قدر با تو بودم آن حرف‌ها را زدي. سه روز بعد كه مرا آزاد كردند، تازه فهميدم منظورت از آن حر‌ف‌ها چه بود.»
 
آيا سخنان آن روز من درباره ميزان حضور او در مبارزه قابل اعتنا است؟ اي كسانی كه قلم به دست دارید و تاریخ می نویسید، به هوش باشید با این اسناد به جای مانده از ساواك به ورطه تاریخ سازی نیفتید.
 
مطلب آخر اینكه از شما می پرسم اگر یكی از شما به هر دلیل سیاسی دستگیر مي‌شدید، سعی می كردید در برابر بازجو كه می پرسد شب قبل یا فلان روز كجا بودی چه جواب می دهید؟ در آن زمان بعضی دستگیرشدگان برای طفره رفتن، رد گم كردن و كم اهمیت جلوه دادن خود و فعالیتشان مطالبی ساخته و پرداخته و تحویل بازجو می دادند كه هیچ مبنای درستی نداشت و اصلا و ابدا در شٲن شخصیتی و اعتقادی آنها نبود مثلا می گفتند در فلان شب یا فلان روز در فلان دیسكو، كافه تریا، كاباره و... بوده است آیا امروز می توان برگه های بازجویی را براساس این اعترافات منتشر كرد و سبب هتك این آدم شد نه نمی توان.
 
با توجه به این ظرایف است كه من به محقق، نسخه پرداز و مستندنویس تاریخ توصیه می كنم كه حواسشان جمع باشد و با آبروی افراد بازی نكنند، نكند كه خدای ناكرده دشمنی كه امروز دیگر وجود خارجی ندارد، اما با آثار به جای مانده از خود ما را به بی راهه بكشاند.

منبع: رجانیوز


http://www.ohwm.ir/show.php?id=493
تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.