شماره 205    |    30 ارديبهشت 1394



جهادگری، جانبازی و شهادت زنان در پشت جبهه‌ها

 

زنانِ پیشمرگِ پشتِ جبهه

 

اشاره: در دوران دفاع مقدس، مردم شهرها و روستاها، با هرآنچه که در توان داشتند برای پشتیبانی مادی و معنوی از رزمندگان جبهه‌ها تلاش کردند. در این بین سهم فعالیت‌های مادران و دختران این سرزمین در مساجد، حسینیه‌ها، پایگاه‌های بسیج، ستادهای پشتیبانی جنگ و حتی برخی از خانه‌ها چشمگیر بود. فعالیت این ستادها به دلیل گستردگی، تنوع، خودجوش بودن و مهمتر از همه ناگفته ماندن، امروزه نیاز به توجه بیشتری دارد. آنچه می‌خوانید چند نمونه از خاطرات این بانوان است که در پروژه گردآوری تاریخ شفاهی حرکت‌های مردمی در انقلاب اسلامی به دست آمده‌اند.

 

 

 

خیاطی و بافندگی برای تقویت روحیه رزمندگان

خانم‌ها ابتدا احساس کردند باید لباس رزم رزمندگان را با دستان خودشان بدوزند تا باعث روحیه‌بخشی به سربازان اسلام شود. از همین رو پایگاه‌های مردمی شروع به دریافت چرخ‌های دوخت از آن‌ها کرد. دسته‌ای از مادران نیز در خانه‌های‌شان مشغول شدند. کلاه، شال، پیراهن، شلوار، دستکش و... از جمله البسه‌ای بود که آن‌ها می‌دوختند. شاید عبارت «دستکش‌های ننه عصمت» که بعد از پنجمین جشنواره مردمی فیلم عمار سر زبان‌ها افتاد برای همه ما تازگی داشت. ننه عصمت فلکیان، یک بانوی یزدی است که این روزها گرد کهنسالی بر چهره‌اش نشسته است. ننه عصمت که تا 12 سال بعد از جنگ برای مرزبانان دستکش می‌بافت در افتتاحیه جشنواره عمار گفت: «این تنها کاری بود که می‌توانستم برای جبهه‌ها و سربازان بکنم.» چشمان ننه عصمت، این روزها دیگر دستانش را برای بافتن دستکش جدید یاری نمی‌کند، اما در زمان جنگ، گرمابخش دستانی بود که برای امام و انقلاب می‌جنگید.

خانم جمیله خدابخشی، از دیگر فعالان ستادهای مردمی زنان در پشتیبانی جنگ است که خاطره‌ای از تأثیر دوخت لباس رزمندگان در روحیه‌بخشی به آنان دارد:

«تلویزیون معمولاً ساعت 11 ظهر مصاحبه‌ای را از رزمندگان در خط مقدم جبهه پخش می‌کرد. یکی از رزمندگان گفت: خواهرم! می‌دانم که در پشت جبهه‌ها زحمت می‌کشی، گمان نکن که این من هستم که در خط مقدم می‌جنگم. بلکه این تو هستی که در پشت جبهه حتی جلوتر از من و مقدم‌تر از من در حال جنگی. من الان دارم برای نماز وضو می‌گیرم و دکمه آستین پیراهنم را که باز می‌کنم، می‌بینم این دکمه توسط شما دوخته شده است.»

 

خط تولید کارخانه، بر دوش خواهران

زنان و مادران برای رزمندگان بسته‌های مواد غذایی، آجیل و کنسرو و... ارسال می‌کردند. مسئولان ستادهای پشتیبانی با مدیران کارخانه‌های تولید کنسرو هماهنگ می‌شدند و سپس کار اصلی شروع می‌شد. مثلاً با هماهنگی ستاد مرکزی و جهاد سازندگی استان خراسان، قراردادی با کارخانه‌های کنسرو نیشابور و مشهد منعقد شد که 95 درصد خط تولید این کارخانه‌ها به همت و همکاری خواهران حز‌ب‌اللهی سر پا می‌ماند؛ به این صورت که تعدادی از خواهران داوطلب، انتخاب و دوره‌های آموزشی کوتاه‌مدتی برای آن‌ها برگزار می‌شد و سپس به صورت روزانه در دو شیفت، هر شیفت 6 ساعت به تولید کنسرو و گوشت و لوبیا و غیره می‌پرداختند. در هر شیفت کاری در کارخانه، 35 نفر از خواهران به صورت رایگان مشغول فعالیت شدند که معادل 80 درصد نیروهای شاغل در کارخانه‌ها بود.

 

ارسال سوغاتی برای رزمندگان

در رابطه با بسته‌بنید تنقلات و آجیل و شکلات و... نکته جالبی وجود دارد. زنان هنگام بسته‌بندی مواد غذایی برای جبهه‌ها، بیشتر می‌خواستند تا سوغاتی‌های شهر و استان‌شان را برای رزمندگان بفرستند به عبارت دیگر مزیت نسبی ارسال بسته‌های مواد غذایی، استفاده از سوغاتی‌ها و تنقلات بومی هر شهر و استان بود.

خانم بتول حمزه‌ای، از فعالان ارسال کمک‌های مردمی به جبهه در این باره می‌گوید: «در حسینیه‌ای که اکنون به نام سیدالشهدا(ع) مزین است چندین کیلو آجیل برای ارسال به جبهه روی هم انباشته شده بود. خانم‌ها، یکی از سوغاتی‌های اصیل شهر نراق به نام «جوزغند» را که در جبهه به بمب هسته‌ای مشهور بود داخل پلاستیک‌های مخصوص می‌ریختند تا ررزمنده‌ها در جبهه تناول کرده و قوتی به دست آورند.»

 

پیشمرگی برای رزمندگان

یکی دیگر از نکات قابل توجه در خصوص ارسال بسته‌های غذایی،‌ موضوعی بود که خانم اکرم حیدری، از فعالان ستادهای پشتیبانی و ارسال کمک‌های مردمی به آن اشاره کرد: «در زمان جنگ، منافقین تحرکات بسیاری در شهرستان نهاوند داشتند و از هر فرصتی برای ضربه زدن به رزمندگان و تضعیف جبهه‌ها استفاده می‌کردند، اما چون به راحتی قادر به فتنه‌انگیزی نبودند، دست به اقدامات پنهانی می‌زدند که یکی از آن‌ها آلوده کردن مواد غذایی و ریختن سم بر روی موادی بود که مردم به جبهه‌ ارسال می‌کردند.»

این بانوی فداکار ادامه می‌دهد: «مواد غذایی و خوراکی‌ای که از سطح شهر و روستاهای نهاوند جمع‌آوری می‌شد همگی در مرکز سپاه قدیم نهاوند انبار می‌شد ولی بانوان نهاوندی با گذاشتن از جان خود، از این مواد غذایی و خوراکی می‌خوردند تا خدایی نکرده مواد آلوده و سمی به جبهه نرسند و برای رزمندگان مشکل پیش نیاید.»

 

جهاد با اموال

اما به عنوان یکی از زیباترین فعالیت‌های زنان در دوران جنگ تحمیلی، باید از جهاد مالی آنان برد. شورای جنگ طی اعلامیه‌ای اعلام کرده بود که زنان، پیرمردان و افرادی که امکان حضور در جبهه را ندارند می‌توانند به مدت سه ماه حقوق یک رزمنده را که حدوداً 20 هزار تومان می‌شد تأمین کنند. از این رو برخی از زنان زینت‌آلات خود را فروختند و هزینه‌های یک رزمنده و حتی خانواده وی را نیز تأمین کردند. خانم زهرا احمدی یکی دیگر از فعالان ستادهای جمع‌آوری کمک‌های مردمی می‌گوید: «در آن زمان خانم دکتری را می‌شناختم که سال‌ها زحمت کشیده بود تا 20 هزار تومان جمع کند و یک ماشین بخرد، اما بعد از شنیدن اعلامیه، همه این پول را صرف هزینه یک رزمنده کرد.»

 

طرح انصارالمجاهدین

خانم احمدی در خصوص طرح انصارالمجاهدین نیز می‌گوید: «اعلام کردند که کلیه خواهران را در گردان انصارالمجاهدین را به گردان، دسته و هسته تقسیم و سازماندهی کنیم. هر هسته شامل 3 نفر بود و خانواده یک یا دو رزمنده به این افراد سپرده می‌شد و آن‌ها تا بازگشت رزمنده، خانواده او را پشتیبانی می‌کردند.»

آن زمان ارزاق به صورت کوپنی بود و خواهران کوپن‌ها را نقد می‌کردند. ارزاق می‌گرفتند و به خانواده رزمنده می‌دادند و علاوه بر آن، اُفت تحصیلی بچه‌ها و بیماری خانواده را نیز پیگیری می‌کردند. خانم احمدی خاطرات جالبی در این رابطه دارد: «زنان بسیاری بودند که شب‌ها در منزل رزمنده و در کنار خانواده آن‌ها می‌ماندند تا احساس ترس نکنند، صبح خرید خانواده را انجام می‌دادند و به خانه خود می‌رفتند و شب دوباره به منزل رزمنده بازمی‌گشتند. یک روز یکی از رزمندگان پس از آمدن از جبهه پیش من آمد و به شوخی گفت خانمش گفته است: «آقا کی می‌ری جبهه؟ چون وقتی نیستی این خواهرها میان و به من کمک می‌کنن. ولی وقتی شما هستی نه خودت به من می‌رسی و نه کسی می‌آید به من کمک کند.»

ایشان ادمه می‌دهد: «لیست تمام رزمنده‌ها قبل از اعزام به دست ما می‌رسید. این لیست‌ها را بین اعضای انصارالمجاهدین تقسیم می‌کردیم تا در فاصله رفت و برگشت رزمنده، کنار خانواده او باشند.»

 

تجارت به نفع جبهه

زنان در پشت جبهه از فرصت اقتصادی مدارس به خوبی بهره می‌جستند و با درست کردن مواد غذایی و فروش آن، مبالغ به دست آمده را خرج لوازم مورد نیاز رزمندگان می‌کردند.

خانم احمدی در این رابطه می‌گوید:‌ «من و تعداد دیگری از خانم‌ها آش یا ساندویچ درست می‌کردیم و در مدارس می‌فروختیم و با پول آن لوازم دیگری تهیه می‌کردیم و به جبهه می‌فرستادیم. بعدها که هنوز بسیج دانش‌آموزی تشکیل نشده بود، کلیه مدارس تهران را برای این کار هماهنگ و سازماندهی کردیم و به افراد مسئولیت دادیم. مسئول تدارکات، مسئول فروش، مسئول تهیه، مسئول نظامی و... حتی از خود دانش آموزان برای فروختن آش یا ساندویچ کمک گرفته می‌شد.

 

تنها دارایی‌ام نذر جبهه

اما این که چگونه کمک‌های نقدی،‌ مواد غذایی و... مردم در آن وسعت جمع‌آوری می‌شد باید به چند مثال اشاره کرد. یک مادر گنابادی، به دلیل این که همسرش توان حضور در جبهه نداشت و صاحب فرزندی هم نبود تنها دارایی‌اش از مال دنیا را که یک باغ سیب بود نذر جبهه و جنگ کرد. وی هر سال با دستان خودش سیب‌ها را می‌چید و بسته‌بندی می‌کرد و سپس به نیروهای جهاد شهرستان اعلام می‌کرد تا سیب‌ها را به جبهه ارسال کنند.

مادر شهید سیدعلی اصغرکیا نیز نمونه دیگری است که در نامه‌ای پر از احساس به محضر امام خمینی(ره)، تمام اموال خود را به جبهه‌های جنگ می‌بخشد. خانم شمس نورانی در این نامه می‌نویسد: «این جانب هدیه‌ای ناقابل را که ذخیره نموده و ده‌ها فکر و خیال برای مصرف آن جهت رفاه خود و فرزندانم داشتم به منظور رفع نیاز جبهه‌های جنگ تقدیم می‌نمایم و هم‌چنین نذر نموده‌ام که حقوق شش ماه خود را تقدیم نمایم. لذا اکنون هدیه‌ای مذکور (یک قطعه دستبند طلا) را به همراه مبلغ 30 هزار تومان (حقوق یک ماه) تقدیم و بقیه را نیز تحویل خواهم داد. ان‌شاءالله، امام نیز جواب این مادر شهید را این‌گونه مرقوم فرمودند: «نامه پر احساس شما را خواندم. از شما و افرادی مانند شما نمی‌دانم چگونه باید قدردانی کرد. من که در مقابل این همه محبت و صفا غیر از تشکر و دعا، کاری نمی‌توانم انجام دهم. دستبندت را برایت می‌فرستم تا از جانب من هدیه‌ای باشد برای تو و معادل آن را با نذر حقوق شش ماهه‌ات را من خود به جبهه می‌فرستم. از قول من به فرزندان عزیزت این عزیزان ملت شریف ایران سلام گرمم را برسان. خدا یار و نگهدارت باد.»

کمک‌های خودجوش بانوان به این‌ها ختم نمی‌شد. آن‌ها در حسینیه‌ها و... دار قالی برپا می‌کردند و علاوه بر آموزش به زنان و دختران داوطلب، یک تخته فرش در سال می‌بافتند و پس از فروش آن، پولش را برای سلحشوران جبهه‌های جنگ می‌فرستادند. این فعالیت‌های اقتصادی که با صورت‌های مختلف در طول جنگ ادامه یافت تنها از سوی مادران و زنان میانسال صورت نمی‌گرفت. گاهی اوقات دختران تازه‌عروس گوی سبقت را از مادران می‌ربودند و زیورآلات و طلاجات خود را جهت کمک به جبهه‌ها اهدا می‌کردند.

 

از نانوایی بعد از کلاس تا شهادت در بمباران مدرسه

یکی از فعالیت‌های فراگیری که زنان را دور هم جمع می‌کرد پخت نان برای جبهه بود. بانوان سراسر کشور، از دورترین نقطه مرزی که مورد تهاجم قرار گرفته بود تا نزدیک‌ترین آن، همگی به پخت نان برای رزمندگان مشغول بودند.

در این پخت و پزها کوچک و بزرگ سهیم بودند. هم دختر دانش‌‌آموزی چون شهیده پروانه کاویانی که بعد از کلاس درسش به جان تنور و خمیر می‌افتاد و برای برادران رزمنده‌اش نان می‌پخت و در نهایت هم بمب‌افکن‌های رژیم بعثی او را در کلاس درس به شهادت رساندند و هم «خاله سکینه» بانوی رشیدی که در طول هشت سال برای رزمندگان نان پخته است. سکینه جمشیدی معروف به «خاله سکینه» شیرزنی روستایی در شهرستان محلات است که همه پسرانش را به جبهه فرستاد. وی که در آن زمان، نانوای روستای خود بود پیش از نماز صبح تا ساعاتی بعد از نماز مغرب اقدام به طبخ نان برای رزمندگان می‌نمود.

 

گردان نانوا

پخت نان در پشت جبهه‌ها کم‌کم تبدیل به یک امر تشکیلاتی شده و برای خودش لشکر و گردان ساخته بود. «گردان نانوا» اصطلاحی است که زنان خانوکی به آن معروف شده بودند. حدود 90 تن از زنان میانسال خانوک (از شهرهای دورافتاده استان کرمان) حداقل یک تنور نان بربری آماده می‌کردند و آن‌ها را که حداقل یک کامیون می‌شد جمعه هر هفته عازم جبهه می‌کردند. دولت، مقدار کمی از آرد این گردان را تأمین می‌کرد و عمده آن از گندمی که حاصل دسترنج اهالی خانوک بود، تأمین می‌شد. ضمن این که زحمت تمیز کردن و آرد کردن گندم‌ها نیز بر عهده خود مردم بود.

 

استقبال از جنازه فرزند بعد از شستن لباس‌ها

هم‌چنین در طول جنگ تحمیلی و به خصوص در اوایل آن، لباس‌های کثیف یا پاره رزمندگان جمع‌آوری و جهت شستشو به شهرها ارسال می‌شد. تعداد زیادی از زنان برای شستن این لباس‌ها اعلام آمادگی می‌کردند و این کار بر عهده می‌گرفتند. نکته جالب این که این لباس‌ها، همان‌هایی بود که گروه‌های مردمی دوخته و به جبهه‌ها ارسال کرده بودند؛ حال دوباره این لباس‌ها جهت شستشو برگشته بودند.

بعدها، ارسال لباس به پشت جبهه جهت شستشو متوقف شد، دلیلش این بود که صدام از سلاح‌های شیمیایی استفاده می‌کرد. البته تا مدت‌ها به دلیل عدم آشنایی با سلاح‌های شیمیایی، لباس‌ها برای مدتی همچنان برای شستشو به شهرها ارسال شد و بسیاری از خانم‌های فعال در این کار، شیمیایی شدند. خانم افسری، یکی از این بانوان مظلوم است که دو سال قبل بر اثر همین مواد شیمیایی به شهادت رسید. او در یک انبار چایی در منطقه اهواز به همراه زنان دیگر لباس‌ها، پتوها را قبل از شستن می‌تکاندند که همین گردوخاک خردلی خانم افسری را شیمیایی کرد.

خانم جمیله خدابخشی می‌گوید: «آن زمان در خیابان مولوی تهران در یکی از ستادها، مادران مشغول شستن لباس‌های رزمندگان بودند که برای دومین‌بار خبر شهادت فرزند یکی از این مادران را می‌آورند؛ او در جواب می‌گوید: تا زمانی که شستشوی این لباس‌ها به اتمام نرسد فرقی برایم نمی‌کند که بخواهم جنازه فرزندم را استقبال بکنم یا این که شستن لباس‌ها را تمام کنم.»

 

اهدای خون، پرستاری و امدادگری

یکی دیگر از این موضوعات اهدای خون برای رزمندگان نیازمند در جبهه‌ها و بیمارستان‌های صحرایی و شهری بود. خانم فاطمه هادی‌پور که هشت بار خون خود را به رزمندگان عزیز هدیه نموده بود می‌گوید: «پسر نداشتم که او را روانه جبهه کنم! برای این که بتوانم سهم کوچکی در کمک به جبهه و جنگ با رژیم طاغوتی عراق داشته باشم خون هدیه نمودم تا جان فرزندان رزمنده را نجات دهم.»

از این مهمتر، حضور جدی زنان این سرزمین برای پرستاری آسیب‌دیدگان و مجروحان جنگ در بیمارستان‌های صحرایی و شهری، و هم‌چنین امدادگری در مناطق جنگی بود. نقش زنان در دفاع مقدس بر کسی پوشیده نیست، اما وسعت این نقش‌آفرینی به گونه‌ای بود که سال‌ها زمان نیاز است تا مورخان بتوانند آن را تبیین کنند. چنین است که رهبر معظم انقلاب می‌فرمایند: «ما در جنگ و انقلاب مشاهده کردیم که نقش خانم‌ها اگر از مردها بیشتر نبود، کمتر هم نبود. اگر زنان حماسه جنگ را نمی‌سرودند و جنگ را در میان خانه‌ها یک ارزش تلقی نمی‌کردند، مردها اراده و انگیزه رفتن به میدان جنگ را پیدا نمی‌کردند.»

 

 

سعید مقدم

 

 

 

 

 

منبع: نشریه فرهنگی تحلیلی راه، شماره 61، فروردین 94، صص 121-118.

 



http://www.ohwm.ir/show.php?id=2683
تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.