شماره 199    |    19 فروردين 1394



رضاشاه در سایه روشن تاریخ معاصر ایران، از آغاز تا پایان سلطنت

رضاشاه در سایه روشن تاریخ معاصر ایران، از آغاز تا پایان سلطنت
اصغر برات‌وند
انتشارات: تراوا(اهواز)
نوبت اول: 1393
قیمت: 15 هزار تومان

کتاب «رضاشاه در سایه روشن تاریخ معاصر ایران، از آغاز تا پایان سلطنت» یکی از جدیدترین کتاب‌ها درباره رضاشاه است که با مراجعه به منابع موجود تلاش دارد شخصیت و موقعیت تاریخی رضاشاه را در صحنه سیاسی ایران مورد بررسی قرار دهد. در بخشی از این کتاب با عنوان «اصل و نسب رضاشاه» با اشاره به گزارشاتی که از سوی رجال دوره رضاخان نوشته شده است، آمده است: «رضاخان پهلوی موسس سلسله پهلوی فرزند عباسقلی خان سوادکوهی معروف به داداش بیگ در سال 1256 در سوادکوه به دنیا آمد. بعد در سن 22 سالگی به عنوان قزاق داخل خدمت قزاقخانه شد. در مدتی که در قزاقخانه خدمت می‌کرد مناصب و درجاتی را طی کرده، مأموریت‌هایی در بعضی از شهرها به او محول شد، تا این‌که در سال 1294 رئیس تیپ قزاقخانه (آتریاد) همدان شد...».
در این کتاب «قرارداد 1919» از نگاه موافقان و مخالفان مورد بررسی قرار گرفته است. کتاب مصداق‌های «رابطه رضاخان و انگلیسی‌ها» را چنین شرح داده است: «شاپور جی روزی کتاب محرمانه‌ای را به من نشان داد که در آن نوشته شده بود که نایب‌السلطنه هندوستان می‌خواست فرد مناسبی را برای اداره امور ایران پیدا کند و به دستور او پدرشاپور جی، اردشیر جی این فرد را که رضا بود، پیدا و به نایب‌السلطنه هند معرفی کرد. شاپورجی منظورش این بود که سلطنت پهلوی به دست پدر او تأسیس شده است».
نویسنده همچنین «ارتباط رضاخان با انگلیسی‌ها» را از دیگر فصل‌های خود انتخاب نموده و با مراجعه به روایت کتاب «تاریخ مختصر احزاب سیاسی» تالیف ملک‌الشعرای بهار درباره ارتباط رضاخان با انگلیسی‌ها نوشته است: «من تردید ندارم که سردار سپه قبل از کودتای سیدضیاءالدین، با خارجیان ارتباط داشته است... بنابراین روایت تلگراف‌چی اردوی مقیم منجیل سردار «استارولکسی» روس به مشارالیه در ضمن شکوه از دسایس انگلیسی‌ها بر ضد خودش گفته است. هر شب این صاحب‌منصب بعد از صرف شام که اردو استراحت می‌کند، سوار شده به اردوی انگلیسی‌ها می‌رود و تا سحر یا پاسی از شب در آن‌جا می‌ماند».
پس از به روی کار آمدن رضاخان، وی تلاش می‌کرد به هر نحو ممکن اثبات نماید انگلیسی‌ها نه تنها از او حمایتی نمی‌کنند، اما در حقیقت با وجود فردی مثل رضا خان دیگر نیازی به نیروهای انگلیسی نبود. این نقشه‌ای بود که از همان روزهای نخست ورود آیرونساید به ایران طراحی شده بود و رضاخان می‌باید سناریوی طراحی شده را ادامه می‌داد. به مرور ایام برخی از روشنفکران توجیه زور را آغاز کردند و از دیکتاتوری رضا خان حمایت نمودند. در این میان نه فریادهای مدرس را جدی گرفتند و نه به هشدارهای امثال بهار و مصدق توجهی نشان دادند. ستون خیمه قدرت رضاخان همان کسانی شدند که در انواع بحران‌های دوره مشروطه تاثیرگذار بودند. در دوره رضاخان هر کس کوچکترین استقلال رایی داشت قربانی دسیسه‌های رضا خان شد.
در بخش «اوضاع نابسامان کشور زمینه‌ساز وقوع کودتا شد»زمینه‌های کودتا  و اوضاع نابسامان کشور مورد بررسی قرار گرفته و آمده است «اوضاع داخلی حکومت مرکزی تهران بسیار درهم ریخته و آشفته بود. شاه و رئیس الوزراء در آن شرایط هیچ کدامشان قادر نبودند کوچکترین قدمی در جهت بهبود اوضاع بردارند. احمدشاه به دلیل بیماری و به توصیه پزشکان احتیاج به استراحت کامل داشت و هیچ رئیس‌الوزرایی قادر نبود که کار مثبتی انجام دهد. خزانه مملکت خالی و کارکنان و نظامیان ماه‌ها بود که حقوق دریافت نکرده بودند و هیچ‌کدام از زمامداران هیچ راه حلی برای آینده کشور نداشت، کابینه‌ها و نخست‌وزیران فقط دفع الوقت می‌کردند».
در بخش «چگونه مقدمات کودتا فراهم شد»چنین آمده است: «بنا به گفته حاج میراز یحیی دولت‌آبادی در کتاب «حیات یحیی» و آثار بعضی دیگر از معاصرین او مانند ملک‌الشعرای بهار و سایر کسانی که در این زمینه آثاری تألیف یا اظهارنظری کرده‌اند، روی هم رفته همه متفق‌القولند که کودتای سوم اسفند 1299 پدیده‌ای ناگهانی و خلق‌الساعه نبوده است که به یک باره ژنرال آیرونساید انگلیسی نقشه آن را طرح کرده و رضاخان به موقع اجرا گذاشته باشد، بلکه زمینه و مقدمات کودتا از اوایل سال 1299 و پس از سقوط کابینه وثوق الدوله فراهم شده و این نقشه به موازات هم در لندن و هم در تهران و قزوین ... دنبال می‌شده است».
نویسنده با اشاره به نظر بهار درباره «احمدشاه چه می‌کرد» چنین آورده است: «ملک الشعراء بهار می‌گوید که اطلاع پیدا کردم هنگامی که احمدشاه در استانبول ترکیه، با محمدعلی میرزا پدر خود ملاقات کرده بود، پدرش به او تعلیم داده بود که به کمک قزاقان که شاه دوست هستند و هنوز در شمار گارد پادشاه به حساب می‌آیند می‌توانند کودتایی برضد مشروطه طلبان به راه بیندازد، و با ایجاد یک حکومت دیکتاتوری به سلطنت خود ادامه دهد. شاید به دنبال همین تصمیم بود که «شاه احمدشاه» در آن اوقات به رئیس الوزراء پیشنهاد کرد که پانصد نفر قزاق علاوه بر گارد سلطنتی لازم است که در تهران باشند و امر شود این عده فورا از قزوین به تهران روانه شوند».
در بخش «کمیته آهن و اعضای آن» نویسنده چنین یادآوری کرده است: «کمیته آهن به خواست انگلیسی‌ها و به خواست کلنل «هیک» انگلیسی در اصفهان پی‌ریزی شده بود. بعداً کمیته شعبه‌ای نیز در تهران دایر کرد که زیرنظر سیدضیاء‌الدین طباطبایی اداره می‌شد. علاوه بر سیدضیاء نصرت‌الدوله فیروز و بعضی دوستان آنها نیز غیرمستقیم زیرنظارت انگلیسی‌ها در کمیته آهن به صورت آشکار و پنهان عضویت داشتند. در مجموع این عده تلاش می‌کردند زمام امور دولتی را به عهده گیرند تا بتوانند به طریقی مواد قرارداد وثوق‌الدوله را پیاده و اجرا کنند.»
در بخش «تلاش عمال سفارت بریتانیا برای ابقای سیدضیاء» وضعیت سیدضیاء مورد بررسی قرار گرفته و آمده است: «احمدشاه باخبر شده بود که انگلیسی‌ها پس از سه ماه تحمل، دیگر چندان حامی سیدضیاء نیستند و از اعمال او دلسرد شده‌اند پس به بهانه این‌که بدون اجازه در حضور شاه سیگار آتش زده است (آن هم در ماه رمضان ناظم خلوت را احضار کرد و به او دستور داد که سیگار را از دهن سید گرفته دور بیندازد.» اما شواهدی در دست است که نشان می‌دهد انگلیسی‌ها تا ساعات آخر برکناری سیدضیاء برای ابقا و ادامه زمامداریش تلاش کردند.اما چون امکان زمامداری او را غیرممکن دیدند و موضوع عزل او مسلم شد، بنابراین درصدد برآمدند از احمدشاه برای او تامین و تضمین بگیرند، که بتواند با خیال آسوده و بدون مزاحمت کشور را ترک کند و همین کار را کردند».
«تلاش سیدضیاءالدین برای جلب نظر زمامداران انگلیس» از موضوعات کتاب است. نویسنده با اشاره به روابط وزیرمختار بریتانیا و سیدضیاء آورده است: «سیدضیاء الدین پس از وقوع کودتا و دو سه روزی بعد از ماجرای «بگیر و ببندها» برای مشاوره و نظرخواهی نزد «نورمن» رفت و خلاصه برنامه خود را که در نظر داشت در آینده نزدیک پیاده و اجرا کند با وی در میان گذاشت. پس از این ملاقات نورمن با شوق و ذوق فراوانی طی گزارشی به کرزن نوشت:«... باید از خیر قرارداد نیم‌بند 1919 گذشت. و به جای آن به سیدضیاءالدین فرصت داد که تمام مفاد قرارداد را بدون داشتن قرارداد انجام دهد».
در بخش «سیدضیاء گیج و سرگردان در چنبره مشکلات داخلی و سیاست خارجی» شخصیت رهبر سیاسی کودتا مورد بررسی قرار گرفته است: «پاره‌ای مفسران غربی سیدضیاء را بصیر و روشنفکر خوانده‌اند، دل‌مشغولی‌ او به امور شهرداری منتهای بصیرت او بود. روشنفکری او هم می لنگید، سیدضیاءالدین اندیشه‌های غرب را شنیده بود اما آنها را جذب نکرده بود. کلاه زمامداری برای سرش بسیار گشاد بود». «تبعید سیدضیاء به خارج از ایران به قلم ملک‌الشعرای بهار» از دیگر موضوعاتی است که در این کتاب 504 صفحه‌ای جداگانه مورد بررسی قرار داده است: «به معنای واقعی کلمه دولت و زمامداری سیدضیاءالدین طباطبایی «دولت مستعجل بود» زیرا عمر آن پس از سه ماه و چند روز به سر آمد و سیدضیاء مجبور شد برای مدت بیست و چند سال کشور را ترک کند و به اروپا برود. عجب این است که سید مدتی بعد از تبعید یار و همرزم کودتای خود توانست به کشور برگردد. کابینه سید را کابینه سیاه نام نهادند. از میان شاعران و نویسندگان آن زمان عارف و عشقی از او و کابینه‌اش به نیکی یاد کرده‌اند».

 

محمود فاضلی




http://www.ohwm.ir/show.php?id=2620
تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.