شماره 12    |    20 بهمن 1389



نقدی کوتاه بر ساختار موزه عبرت ایران

موزه مکانی است برای حفظ آثاری از گذشته که بخشی از مسولیت حفظ هویت جوامع امروزی و آیندگان از طریق آن صورت می گیرد. بر همین اساس اعتبار موزه ها رابطه مستقیم با اصالت آثار موجود در آن دارد. تناسب موزه در رابطه با فلسفه تشکیل و آنچه ارائه می دهد نیز یکی دیگر از گزاره های تعیین کننده اعتبار موزه است. به طور مثال، اگر در  موزه فرش تبریز که هدف از تشکیل آن نشان دادن مزیت های فرش تبریز و هنر هنرمندان آذری است، نشان دادن فرش های کاشان و مشهد، حتی نفیس ترین آنها، فلسفه وجودی چنین موزه ای را مخدوش می کند.
موزه عبرت ایران از جمله مکان های است که سعی در باز نمایاندن بخشی از مشقت بارترین دوران تاریخ سیاسی کشور را دارد. آنچه امروزه به عنوان موزه عبرت در معرض دید عموم قرار گرفته، در سال های نه چندان دور حصار دهشت ناکی بود برای آزار و شکنجه مردان و زنانی که آسایش و آرامش را بر سر دفاع از عقیده وانهاده و مبارزه با حکومتی دیکتاتور را با همه خطرات آن برگزیدند.
فضا سازی این موزه در به نمایش گذاشتن بخشی از تاریخ  چشم گیر بوده و تا حد زیادی بازدید کنندگان را در حال و هوای روزگاری که بازار شکنجه زندانیان در آن رونق داشته فرو می برد. تندیس ها که در نگاه اول واقعی می نمایند، اتاق های بازجوئی با ادوات گوناگون شکنجه، آپلو، قفس داغ و دستگاه شوک الکتریکی، سلول های تاریک وتو در تو، محوطه باز دواری که فلکه نامش نهاده اند، تندیس مردان و زنانی مجروح ، یکی تحت شکنجه، آن یکی غرق در اندوح، دیگری خود زخمی و رنجور اما مشغول تیمار دوستی تازه رهیده از ستم جان سوز شلاق.... همه و همه گویای رنج و زجر و محنتی است که (از نظر بازدید کننده عادیی چون راقم این سطور) در حد قابل قبولی به خوبی تصویر شده است.
دست اندرکاران و ترتیب دهندگان موزه عبرت سعی و تلاش فراوان به کار بسته اند تا حاصل کار بی عیب و نقص به نظر آید، اما با نگاهی کوتاه و گذرا به آنچه در این موزه ارائه می شود نقائص در خور تأملی نمایان می گردد.
 اولین نکته به نام گذاری سوال بر انگیز این موزه که عنوان «عبرت» بر آن نهاده اند باز می گردد. جای این پرسش باقی است که عبرت از چه  چیز و برای چه کس؟ چه کسانی قرار است بعد از بازدید از این موزه « عبرت » گیرند؟! مردم یا دولت مردان؟ در صورت مشخص شدن سوال اول موضوع دوم مطرح می شود که از چه چیز باید « عبرت » گرفت؟! مبارزه مردم بر علیه ظالم،  ویا ظلم حاکمان بر علیه مردم ؟
اما نکته ای که بیش از هر مطلبی نگارنده را بر آن داشت تا یاداشت حاضر را قلمی کند، بد سلیقگی در راه اندازی و بهره برداری از این موزه است که دربد بینانه ترین حالت شائبه انحراف در تاریخ از آن اسنباط می شود. بدون شک تمامی صاحب نظران تاریخ سیاسی معاصر ایران در این نکته اتفاق نظر دارند که:  اهمیت تاریخی کمیته مشترک ضد خرابکاری بیش از هر موردی در شکنجه ها و فجایع انسانی که در آن صورت گرفته است، از این رو هر آنچه در این موزه به آن پرداخته می شود اعم از چگونگی باز جوئی ها، اشخاص و اعضای گروه های تحت شکنجه و سر انجام بازجوها و شکنجه دیده ها می بایست حول محور اعمال غیر انسانی صورت گرفته در این زندان انجام پذیرد.
پیش از این گفته شد که موزه عبرت در به تصویر کشیدن چگونگی انجام  شکنجه های قرون وسطائی کارنامه قابل قبولی ارائه می دهد. اما آیا در  ارائه اطلاعات در خصوص افراد شکنجه شده نیز رویه پیشین را نصب العین خود قرار داده است؟ به خاطر داشته باشیم غالب بازدید کنندگان موزه ها را افرادی با کمترین اطلاعات تاریخی تشکیل می دهند، موزه عبرت نیز از این قائده مستثنی نیست. بنابر این هر بازدیدکننده ای با ذهن پاک، پس از دیدار از اتاق های بازجوئی و آلات و ادوات شکنجه فورا این سوال برایش مطرح می گردد که چه اشخاصی متحمل شکنجه ها شده اند؟ به یاد ماندنی ترین پاسخ های این سوال تندیس های قرار گرفته در سلول های موزه است.
بر اساس مستندات موجود ساختمان موزه عبرت پیش از آنکه تبدیل به شکنجه گاه کمیته مشترک ضد خرابکاری شود، به عنوان زندان شهربانی موردبهره برداری قرار می گرفت. با آغاز مبارزات مسلحانه گروه های چریکی از بهمن ماه سال 49 کمیته مشترک ضد خرابکاری میان نیروهای شهربانی ،ژاندارمری و ساواک، به منظور هماهنگی در جهت خنثی سازی تحرکات مسلحانه گروه های چریکی تشکیل یافت و ساختمان مذکور نیز به عنوان مرکز این کمیته معین شد. از بهمن ماه سال 49 تا مهر ماه سال 57 تعداد 341 تن چریک و افراد وابسته به گروه های مسلح سیاسی طی مبارزه با رژیم شاهنشاهی کشته شدند. از این تعداد 42 تن در اثر شکنجه جان باختند، 177 تن طی درگیری های مسلحانه کشته شده، 91 تن با رأی دادگاه نظامی وبرخی بدون هیچ گونه محاکمه ای اعدام شدند. سرنوشت پانزده تن از دستگیر شدگان نا معلوم،هفت تن قبل از دستگیری خود کشی کرده و نه تن نیز در حالی که دوران محکومیت خود را سپری می کردند در تپه های اوین تیر باران شدند.
مشخصات 306 تن از مجموع 341 تن کشته های یاد شده از این قرار است: 208 تن (61 درصد )روشنفکر، 26 تن ( 9 درصد ) کارگر از 22 کارخانه، 3 تن کاسب و یک تن روحانی. همچنین از میان 341 تن مقتولین 39 تن زن با این مشخصات شناسائی شده است، 14 تن خانه دار، 13 تن دانشجو، 9 تن معلم، 2 تن با مقام علمی دکترا و یک تن کارمند اداری.*

گذشته از عکس تمامی زندانیان کمیته مشترک که به دیوار موزه نصب شده است، تاثیر گذارترین نمادهای مبارزه و شکنجه در موزه عبرت تندیس ها هستند که به دو دسته تقسیم می شوند. 1- تندیس شخصیت های مشهور. 2- تندیس هائی در شمایل انسانی، بی هیچ رد و نشانی از صاحبان احتمالی آن. تعداد قابل  تأملی از  تندیس های ساخته شده اختصاص به شخصیت های روحانی دارد. بازدید از موزه عبرت ناخودآگاه این احساس به آدمی دست می دهد که تنها زندانیان این شکنجه گاه روحانیون بوده اند و گرایشات فکری دیگر هیچ سابقه ای در این مکان ندارند. هر چند ساخت سه تندیس از دکتر علی شریعتی، خسرو گل سرخی و صفر قهرمانیان سعی در تلطیف این ذهنیت دارد. اما نا گفته پیداست تندیس های مذکور هرگز نمایندگی حتی اقلی از شخصیت های دیگر جریانات فکری گرفتار در این زندان را نمی کنند.
با توجه به مطالعه مختصری که در حوزه تاریخ سیاسی معاصر دارم، در بازدید از موزه عبرت وجود سه تندیس متعلق به سه شخصیت مشهور که هر یک در سلولی قرار داده شده بود توجه ام را به خود جلب کرد.  مرحومین آیات الله محمد حسین بهشتی ( سلول شماره 1 )، عبدالحسین دستغیب (سلول شماره 8 ) و محمدعلی قاضی طباطبائی ( سلول شماره 5 ). چنان که گفته شد اعتبار موزه عبرت به فجایعی است که در دوران کمیته مشترک بر سر زندانیان رفته. هر چند جایگاه افرادی همچون شخصیت های یاد شده در پیش برد مبارزات بر کسی پوشیده نیست، اما  از آنجا که قرار گرفتن تندیس آنها سنخیت چندانی با آنچه کمیته مشترک ضد خرابکاری را در تاریخ مبارزات سیاسی معاصر برجسته می سازد ندارد، دیدن تندیس ایشان ذهن آدمی را در نیت ترتیب دهندگان موزه عبرت دچار تشکیک می کند. دلیل عدم سنخیت حضور تندیس شخصیت های مذکور از قرار ذیل است .
بر اساس اسناد موجود در کتاب « یاران امام به روایت اسناد ساواک »  در خصوص مرحوم آیت الله بهشتی دو بار در بازداشتگاه کمیته مشترک پرونده باز داشت تشکیل شده است. بار اول در ساعت 21:30  مورخ 17 فروردین 1354 که ایشان دستگیر، ودر تاریخ 21 فروردین، یعنی چهار روز بعد  به همراه احمد بشر دوست و محمدرضا موحدی، به دلیل عدم تأمین مدارکی دال بر اثبات فعالیت های مضره، از بازداشتگاه کمیته مشترک آزاد شده اند. دستگیری دوم آیت الله بهشتی که منجر به اعزام وی به زندان کمیته شد، مربوط به سال 57  درست یک روز قبل از تاسوعای حسینی می شود. بر اساس اسناد فوق، مرحوم بهشتی در این تاریخ و در محل کمیته تنها اسناد مربوط به دستگیری خود را امضا کرده وپس از آن مأمورین ساواک وی  را به زندان اوین دلالت کرده اند. این اسناد همچنین آزادی مرحوم بهشتی در روز پس از عاشورا و امضای اوراق آزادی توسط وی، در محل کمیته مشترک را حکایت می کند. هیچ سندی اعم از خاطرات اشخاص نزدیک به مرحوم بهشتی و یا اظهارات شخص وی مبنی بر اعمال شکنجه در خصوص ایشان در رابطه با دستگیری های یاد شده در دست نیست.
اسناد موجود در کتاب « یاران امام به روایت اسناد ساواک » (کتاب دهم ) تنها دستگیری مرحوم آیت الله عبدالحسین دستغیب که منجر به زندانی شدن وی در کمیته مشترک شد را به تاریخ 19 شهریور 1357 مرتبط می داند. ایشان در تاریخ 25 مهرماه همان سال از زندان کمیته مشترک آزاد وپس از سپری کردن سه روز در منزل دخترشان در تهران عازم مشهد شدند و تا اواخر آبان ماه در این شهر ساکن بودند.
شواهد بسیاری دلالت بر این واقعیت دارد که بساط شکنجه رژیم از اوایل سال 56 و با روی کار آمدن دولت دموکرات کارتر در امریکا، از کمیته مشترک برچیده شده بود. به خصوص با اوج گیری انقلاب مردم ایران در سال 57، کمیته مشترک نیز اعتبار خود به عنوان شکنجه گاهی مخوف را از دست داده و بار دیگر تبدیل به بازداشتگاهی صرفا" جهت محدود سازی افراد شده بود. قطعا" بزرگترین ظلمی که به مرحوم دستغیب در این زندان شد، همانا محدود ساختن ایشان با وجود کهولت سن بود، در غیر این صورت به تحقیق هیچ یک از ادوات شکنجه ای که در موزه عبرت به نمایش گذاشته شده در مورد ایشان استفاده نشده است.
اما قرار دادن تندیسی از مرحوم آیت الله محمد علی قاضی طباطبائی در سلول شماره 5 از بند شماره 2  موزه عبرت بیش از هر مورد دیگری تعجب نگارنده را بر انگیخت. چرا که اگر صرفا" حضور چند روزه مرحومین بهشتی و دستغیب بتواند دلیلی بر قرار دادن تندیس ایشان در این موزه باشد، قرار دادن تندیس آیت الله قاضی طباطبائی در این موزه به عنوان کسی که مدتی را در زندان کمیته مشترک سپری کرده هیچ محلی از اعراب ندارد. چرا که اساسا" این بزرگوار هرگز در این محل به سر نبرده است، چه آن زمان که کاربری موزه عبرت زندان شهربانی بوده و چه آن زمان که تبدیل به کمیته مشترک ضد خرابکاری شد.
ذکر این نکته ضروری است که مرحوم قاضی طباطبائی سابقه  سه بار دستگیری توسط ساواک از آذر ماه  سال 1342تا مرداد ماه سال 1343    را  دارا می باشد، همچنین تبعید به عراق ( آذر ماه 43 )، تبعید به بافت کرمان (دی ماه 47 ) و تبعید به زنجان (تیر ماه 48 ) از جمله دیگر مشقت هائی است که وی در راه مبارزه متحمل شده است.
با عنایت به شواهد و مستندات ذکر شده، جای این سوال باقی است که دست اندر کاران موزه عبرت ایران، بر اساس چه منطقی اینگونه اقدام به تعریف تاریخ مبارزاتی کشور می کنند؟ آیا قرار دادن تندیس شخصیت های مذکور تلاشی است برای کسب اعتبار این موزه؟  بی شک ارائه واقعیت های بکری که در کمیته مشترک رفت از چنان قوتی برخوردار است که دست آویز قرار دادن مقام و منزلت هیچ بزرگواری بر اعتبار آن نخواهد افزود. دلیل دیگری که متبادر ذهن می گردد،نیت مسولین موزه در متجلی تر ساختن  جایگاه شخصیت های یاد شده در مبارزات بر علیه رژیم پهلوی است. در این صورت سوال دیگری تداعی می شود که مگر جایگاه شخصیت هائی این چنین، در مبارزات بر کسی پوشیده مانده است؟
قدر مسلم اینکه، راه اندازی این موزه به شرط وجود ایراد و اشکالات حد اقلی، و داشتن اراده لازم از سوی مسولین آن در جهت رفع نواقص و اشکالات، اتفاقی میمون و مبارک در زمینه حفظ میراث تاریخی کشور محسوب می گردد. امید که گردانندگان این موزه نامی خوش از خود در تاریخ مدیریتی آن باقی بگذارند.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله ایران – تألیف غلامرضا نجاتی .مو سسه خدمات فرهنگی رسا . جلد اول . چاپ سوم 1371 – صفحلت 376 و 377

هادی عابدی – بهمن ماه 1389



http://www.ohwm.ir/show.php?id=260
تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.