شماره 189    |    10 دي 1393



ساکنان فال ریوراز خاطرات خود در اوایل قرن بیستم می‏گویند

85 نفر از ساکنین شهر فال ریور Fall River در ایالت ماساچوست آمریکا به بازگویی سرگذشت‏های خود در یک طرح تاریخ شفاهی در مورد این شهر پرداخته‏اند. این خاطرات از ابتدای قرن بیستم تا اواسط آن گسترده است.
 
آلفرد جی لیما Alfred J. Lima در آخرین کتاب خود به نام صدای آمریکا، داستان شهر فال ریور را در اوایل قرن بیستم از طریق بازیابی خاطرات کسانی که سال‏های دو جنگ جهانی را به چشم دیده‏اند پرداخته است.
در این کتاب او با 85 تن از ساکنین این شهر صحبت کرده و خاطرات آنها در مورد زندگی روزمره خود در آن سال‏ها را به رشته تحریر درآورده است.
لیما که خود قرار است امروز (21 دسامبر) در مجمع تاریخی شهر فال ریور نسخه‏هایی از کتاب خود را برای دوستداران و طرفداران خود امضا کند، گفت که او با این کار می‏خواسته حال و هوای روزهایی از شهر را که هنوز بازارها و ماشین‌ها چهره آن را عوض نکرده بودند را بازیابی کند.
او گفت: «من همچنین این کتاب را به عنوان هدیه‌ای به نسل قدیمی‌تر نوشتم. من در حال تحقیق بر روی کتابی دیگر بودم که ناگهان متوجه شدم که اطلاعات بسیار ناچیزی از مردم آن نسل تاکنون جمع‏آوری شده است و نیاز است که کسی کاری در این باره بکند.»
این شد که او تصمیم گرفت تاریخ شفاهی مردان و زنانی که تغییرات اساسی این شهر و البته کشور در سال‌های اول قرن گذشته را به چشم دیده بودند را گردآوری کند. مأموریت او برای حفظ خاطرات این نسل تبدیل شد به ده سال کار مداوم و کتابی با بیش از 500 صفحه که زندگی اقشار و نژادهای مختلف مردم شهر را شامل شده است. این کتاب زندگی گروه‏های مختلف نژادی شامل بریتانیایی‌ها، ایرلندی‌ها، فرانسوی‌ها، پرتقالی‌ها، یونانی‌ها و یهودیان ساکن فال ریور را در برگرفته است.
برخی از اسامی این کتاب امروز هم آشنا هستند مانند ریتا لافرانس که در مورد شکل‌گیری رستوران خانواده وایت و جوانی خود صحبت می‌کند: «ما پولی برای سورتمه سوار شدن نداشتیم به خاطر همین به در خانه آقای دن شالو می‌رفتیم و می‌گفتیم آقای دن می‌شود لطف کنید و تعدادی از کارتون‌های خود را به ما بدهید تا روی آن‌ها بتوانیم لیز بخوریم؟»
فرتارد چارلز ای. اوکلار Fernand Charles E. Auclair بازاری را که خانواده‌ی او در آن کار می‌کردند را به یاد می‌آورد و در خاطرش هست که مجبور بود در بالکن یک مغازه خواربار فروشی در گوشه خیابان‌های برایتمن و لئونارد زندگی کند. او همچنین تغییر چراغ‌های خیابان را از گازی به برقی به یاد دارد و در مورد آن صحبت کرده است. «من فقط یک پسر خیلی کوچک بودم. آنها سیم‌های برق را از داخل خطوط گاز و چفت و بست‌های گاز که قبلاً آنجا بود رد کردند و مردم تا سال‏ها وقتی به مغازه می‌آمدند در مورد این که این لامپ‌های جدید برقی چقدر جالب هستند که با یک کلید روشن و خاموش می‏شوند صحبت می‏کردند.»
وقتی که لیما شروع به ثبت این تاریخ‌های شفاهی کرد چند نفر را می‌شناخت که دوست داشتند در مورد آن سال‏ها صحبت کنند ولی بیشتر افرادی که او در طول این طرح با آنها صحبت کرد از معرفی افراد به همدیگر به طرح وارد شدند.
لیما گفت: «من نگرش‏های بسیاری از مردمی که در شغل‌های مختلف کار می‌کردند به دست آوردم. شنیدن نگرش‌های آنها بسیار جالب بود. یکی از جالب‌ترین شغل‌هایی که انتظارش را نداشتم این بود که بعضی‏ها کشاورز بودند. در این شهر کسی انتظار روبروشدن با کشاورزان را ندارد.»
یکی دیگر از موضوعاتی که لیما را خیلی تحت تأثیر قرار داد احساس خوشبختی در نسلی بود که از سال‌های رکود اقتصادی و جنگ‌های جهانی بازمانده بودند.

لیندا مورفی
Linda Murphy
ترجمه: عباس حاجی‌هاشمی

منبع: هرالد نیوز


http://www.ohwm.ir/show.php?id=2519
تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.